پایگاه خبری تئاتر: «ماجرای عجیب سگی در شب» عنوان نمایشی به کارگردانی افسانه کمالی است که با دستمایه قرار دادن اوتیسم، تلاش میکند تصویری از یک اختلال مهم عصبی را به تصویر کشد. اختلالی که در جهان امروز اهمیت بسیار پیدا کرده و جوامع روانپزشکی تلاش میکنند تا عموم مردم نسبت به آن آگاه شوند. کمپینهای بسیاری برای کمک به افراد اوتیستی تشکیل شده است و در این میان هنر نیز به عنوان یک مدیوم در معرفی اوتیسم و راههای یاریرسانی به افراد درگیر با آن فعال بوده است. افسانه کمالی که به واسطه تحصیلات دانشگاهیش در حوزه درمانگری تخصص دارد، در اولین تجربه کارگردانیش به سراغ اوتیسم رفته است و در «ماجرای عجیب سگی در شب» که برگرفته از اثری به قلم سایمون استیونز، دنیای پر پیچ و خم و عجیب و غریب یک دختر اوتیستی را به تصویر کشیده است. نمایش مورد توجه منتقدان قرار گرفته است و بازی بازیگر نقش اصلی نمایش به یکی از بازیهای محبوب سال 98 بدل شده است. آنچه میخوانید صحبتهای افسانه کمالی درباره چرایی انتخاب اوتیسم و تلاشهای هنریش در این زمینه است: ***
اگر بخواهید در سینما فعالیت کنید چه موضوعی را انتخاب میکنید؟ آیا میشود اوتیسم را به شکل مطلوبی در سینما به تصویر کشاند؟
کمالی: آره آنجا هم یک سری امکاناتی هست که میشود. اینجا هم یک سری امکانات است که ما میتوانستیم نشان بدهیم؛ مثلاً تصویری از شرلوک هومز را نشان دادم.
شرلوک هولمز هم اوتیسم داشته است؟
کمالی: به نظر من که حتماً باید اوتیسم داشته باشه و یک رگههایی دارد؛ چون جزئینگری بسیاری در کاراکتر او هست که فقط یک اوتیسمی با یک فتوگرافیک مموری میتواند چنین باشد. به یاد داشته باشید که اوتیسم را فقط در کودکی میتوان درمان کرد. در بزرگسالی ذهن خودش را با محیط تطبیق میدهد و دیگر شاید نشود فهمید شما قبلاً اوتیسم داشتید یا خیر. به خصوص وقتی خیلی خفیف باشد.
در فیلمهایی که درباره اوتیسم ساخته شده است بازیگرا ن داری تیکهای عصبی شدید هستند.
کمالی: در بزرگسالی وضعیت شدیدتر است.
در حوزه مستند اما اوتیسم را با بچهها نشان میدهند.
کمالی: چون در بزرگسالی تشخیص داده نمیشود و جز کاراکتر آن آدم میشود. استاپموشن «ماری و مکس» خیلی جداب به این موضوع پرداخته میشود. دو شخصیت که هر دو اوتیسمی هستند، یکی بچه و دیگری بزرگسال که دقیقاً این دوتا را کنار هم گذاشتهاند.
با این حال تصویری که داستین هافمن و شون پن پدید آوردند به نوعی به تصویری ثابت از یک اوتیسمی بدل شده است. به نظر میرسد که انگار همه اوتیسمیها این شکلی هستند.
کمالی: بله، البته شخصیت شلدون در بیگ بنگ تئوری هم یک اوتیسم آسمبرگر است.اینکه اینجا اثبات من و اینجا من باید بینشینم و این قرار مسائل از وسواسش میآید. یا آن قسمت که داخل خانه نشسته و یک ربات ساخته بود و آن ربات به جای او همه جا میرفت.
ولی آخرش میپذیرد باید رفتارش را تغییر دهد.
کمالی: این همان رویهای است که در بزرگ سالی با محیط منطبق میشود. اما درباره اوتیسمی بودنش من هیچ جا مطلبی نخواندم. مارک هادون هم گفته که من راجع به اوتیسم ننوشتهام یا لزوماً راجع به سندرم آسم برگر. آنها هم همینطور نمیگویند که مثلاً من راجع به اوتیسم نوشتیم که خانواده اوتیسمی غمگین بشوند یا هر چیزی، شما ممکن است هزاران هزار کاراکتر را از روی هزاران موضوع بنویسید و نگویید من این را از این موضوع الهام گرفتم؛ ولی تمامی علائمی که شاید او دارد نشاندهند اوتیسم است.یکی از فیلمهای پیشنهادیم به بازیگر اصلیام بیگبنگ تئوری بود. به او گفتم ببین چقدر واقعی و خوب بازی میکند؛ اما آن حساسیتها را دارد، من از تو یک همچین بازی میخواهم. تیک و بقیه اجزایش باشد برای بقیهی اجسام و بازیگرهایی که اجزا را تصویر میکنند.
دیگر چه مدلی را برای مطالعه اوتیسم پیشنهاد میدهید؟
کمالی: شلدون همه چیز را تمام میکند. نبوغش که همه چیز را میداند و اینطور وسواس و حافظش استفاده میکند، یعنی اوتیسمیها اینشکلی هستند یعنی بابت هر چیزی در واقع شاهد مثال میآورند؟در نمایشنامه ما هم وقتی شخصیت اصلی پیش خانم الکساندرا میرود که یک پیر زن است با موشش میرود و میگوید من یک موش خانگی دارم، من بازیگرم دختر بود و احساس میکردم میتواند از پس کار بر بیاید. شخصیت اصلی در واقع یک پسر بود و یک موش خانگی دارد و یک آزمایشگاه سفید دارد به اسم توبی و فقط پیرزنه یک کلمه میپرسد و میگوید تو یک موش خانگی داری؟ او میگویدبله از موشها نترسید؛ موشها طاعون گاوی ندارند و به اندازه دو پاراگراف توضیح میدهد که موشها حیوانات تمیزی هستند؛ چون در فاضلاب زندگی میکنند اینطوری میشود و یک عالمه برای شما ادله و دلیل میآورد.
یکجا درباره قضیه فیثاغورت صحبت میشود و تابلویی میآورد تا آن را تشریح کند. نکته جذابش برای من این بود که الان در ذهنش این اتفاقات رخ میدهد و حضور چنین تابلویی غیرممکن است. برنامه بعدی شما چیست؟
کمالی: دنبال یک نمایشنامه میگردم که واقعاً در ایران ترجمه نشده باشد.
پس تمرکزتان این است که روی یک متن خارجی کار کنید؟
کمالی: بله، خیلی هم دلم میخواهد که روی ژانر ترس کار کنم. همه اینها هم حسی و دلی است و آدم هنر را کار میکند تا حال دلش خوب باشد. شاید دو ماه دیگر به موضوعی برخوردم که همه اینها را گذاشتم کنار. البته باز بستگی به سالن و فضا و امکانات دارد و کار ترسناک ساختن در ایران خیلی کار سختی است؛ چون بالافاصله با مشابههای خارجی مقایسه میشوید، به خصوص در فیلم و نقدهای منفی اثر زیاد میشود و البته امکانات هم نیست و جلوههای ویژهی کمی دارد، در سینما که این جوری است. تئاتر باید ببینم چه امکاناتی برایش وجود دارد.
در ایران اتاق ورنیکا به نوعی تنها اثر محبوب در این ژانر است.
کمالی: اتاق ورنیکا را خیلی دوست دارم؛ اما فکر میکنم با آن چیزی که در ذهنم است فاصله دارد. یعنی نمیتوانم روی آن کار کنم. فکر میکنم آن چیزی که من در ذهنم دارم را نمیتوانم پیدا کنم.
تجربه شخصی من با دیدن آثار ترسناک ایرانی چندان مثبت نبوده است. البته بیشتر مردم در ایران وحشت و ترس را در گونههایی که به اسلشر مشهور هستند میدانند.
کمالی: باز هم من فکر میکنم اگر شما یک فیلم ترسناک ببینید؛ اما نترسید تمام که میشود احساس خوبی دارید. اما اگر همان فیلم را با امکانات کمی که در ایران داریم، بسازیم خیلی بد ساخته میشود.
ژانر وحشت در ایران به شدت وابسته به مفهوم اخلاق هست و در انتهای قصد است نشان دهند که وحشت محصول گناه است. تنها اثری که چنین نبود شب 29ام حمید رخشانی هست که اسلوب خوبی دارد و هنوز با اختلاف ترسناکترین فیلم ایرانی است. در ژاپن یا کره وحشت موجود در نمایش براساس باور دینی است. نوعی تسلیمشدگی در برابر روح است که باید توسط فرد محترم شمرده شود.
کمالی: و خیلی جلوتر از ما هستند. فکر میکنم ساختن فیلم ترسناک در ایران خیلی کار سخت و ریسکی است. کاری را دیدم به اسم «تحت سایه» که در انگلیس ساخته شده بود؛ اما کارگردانش ایرانی بود. درباره جنگ هم بود. آن لحظه که سقف باز شد و آن روح آمد با خودم گفتم خدایا با اینکه آنجا ساخته شده اما آن صحنه را نپذیرفتم و گفتم نه خوب نیست.نمیدانم یک آرزویی است اما احتمال اینکه نشود خیلی بیشتر از این است که بشود یعنی خیلی دوست دارم در این ژانر کار بسازم اما اگر ببینم بد میشود صد در صد انجام نمیدهم دنبال کار دیگری میروم.
اجراهای اتاق ورونیکا را دیدید؟
کمالی: من خیلی لذت بردم؛ اما چیزی که در ذهنم است با آن چیزی که دیدم متفاوت است. آن چیزی که در ذهنم است رو نمیدانم بشود اینجا عملیش کرد یا نه! خیلی به امکانات بستگی دارد.
یعنی برایش امکانات خیلی عجیب و غریب در نظر داری؟
کمالی: آره، من کلاً تکنولوژی و هرچیزی که در صحنه به بازی بازیگر کمک بکند را خیلی میپسندم؛ به طوری که گویی از خود قصه بیشتر دوست دارم.
پس یک چیز بزرگی در وحدت درست کنید.
کمالی: اتفاقاً اینجور کارها را نباید در صحنههای عظیم استفاده کرد. باید در بلکباکس باشد. برای این کار واقعاً زحمت کشیده شد. من از مرداد سال گذشته این کار را شروع کردم. با تیمی شروع کردم که نشد با آنها به سرانجام برسیم. انیمیشن سازی را شروع کردم و با یک تیم جدید شروع به تمرین کردیم. تا روز اجرا هر روز از 4 تا 9 شب تمرین کردند و تمام تلاشمان را کردیم با همه امکاناتی که داریم کار خوبی را روی صحنه ببریم.
پیشنهاد ندادند که در سالن چیز دیگری کار را ببرید؟
کمالی:پیشنهاد شده اما کار خیلی سختی است و خودم نگران خستگی بچهها هستنم که یک ساعت مدام دارند حرکت میکنند فکر میکنم خیلی سخت است.