کمال تبریزی با بیان اینکه در ماجرای اشغال سفارت آمریکا تنها در نقش عکاس و فیلمبردار ایفای نقش کرده و هیچ نگاه سیاسی در آن ماجرا نداشته است، می‌گوید: اگرچه نمود بیرونی اقدام دانشجویان تحت عنوان گروگانگیری بود اما در عمل دانشجویان و گروگان‌ها در داخل سفارت با هم رفاقت و همنشینی داشتند.

پایگاه خبری تئاتر: کمال تبریزی را همه با برند سینمایی‌اش می‌شناسند، حضور او اما در ماجرای اشغال سفارت آمریکا این ذهنیت را ایجاد کرده که از فعالان سیاسی ابتدای انقلاب بوده است. با این حال او هرگونه گرایش به فعالیت سیاسی را حتی در روزهای ابتدایی انقلاب رد کرده و می‌گوید: به‌هیچ‌وجه روحیه سیاسی نداشته و ندارم.

 

تبریزی اما درباره علت حضورش در بین دانشجویان خط امام و ماجرای اشغال سفارت آمریکا در سال ۵۸، این حضور را کاملاً اتفاقی می‌داند و می‌گوید: آقای محمد هاشمی همسر خانم ابتکار به بنده گفت روز ۱۳ آبان رأس هفت صبح در دانشگاه باش که من هم پذیرفتم، من تا صبح روز ۱۳ آبان اصلاً خبر نداشتم قرار است چه اتفاقی بیفتد.

 

تبریزی با بیان اینکه حضورش بین دانشجویان خط امام فقط به عنوان عکاس و فیلمبردار بوده است، می‌افزاید: حضورم در این ماجرا بابت انعکاس تصویری رویداد در قالب فیلم و عکس بود و جنبه سیاسی نداشت و گردانندگان اصلی هم در همین حد از ما انتظار داشتند و نقشی بیش از این برای گروه فیلم و عکس قائل نبودند.

 

تبریزی در یادآوری خاطرات آن دوره با بیان اینکه به دلیل وظیفه‌ای که بر دوشمان بود به همه نقاط سفارت سرک می‌کشیدیم، سفارت آمریکا را دخمه‌ای عجیب‌وغریب توصیف می‌کند و درباره روابط دانشجویان و گروگان‌ها می‌گوید: به‌هیچ‌وجه گروگانگیری واقعی در کار نبود به طوری که در داخل سفارت دانشجویان و گروگان‌ها با هم تخته نرد بازی می‌کردند.

 

او درباره انتقادات وارد به اشغال سفارت هم می‌گوید: در آن زمان فقط دو نفر یعنی محمود احمدی‌نژاد و عزت‌الله ضرغامی با اشغال سفارت مخالف بودند اما بقیه گروه‌ها اقدام دانشجویان خط امام را تائید می‌کردند.

 

متن کامل گفت‌وگوی «خبرآنلاین» با کمال تبریزی درباره رویداد اشغال سفارت آمریکا در ۱۳ آبان ۵۸ را در ادامه می‌خوانید.

 

***

 

آقای تبریزی! شما به عنوان یکی از شاهدان عینی اشغال سفارت آمریکا در روز ۱۳ آبان ۵۸ حضور داشتید، این سؤال در ذهن‌ها مطرح است که نقش کمال تبریزی هنرمند در جمع سیاسیون و دانشجویان خط امام در ماجرای تسخیر سفارت چه بوده است؟ چطور شد در این ماجرا حضور پیدا کردید؟ روحیه سیاسی داشتید؟

 

من که روحیه سیاسی ندارم، ببینید ماجرا از این قرار بود که در آن دوره که شاه به آمریکا رفته بود و آمریکایی‌ها او را پس نمی‌دادند و همه دارایی‌های ایران را هم بلوکه کرده بودند عصبانیت و حرص‌وجوش عجیبی در جامعه ایجاد شده بود. به طوری مردم این رفتار آمریکا را نوعی دهن‌کجی به خود تلقی می‌کردند. در چنین شرایطی بود که عده‌ای از دانشجویان دانشگاه‌های مختلف اعم از صنعتی، پلی‌تکنیک، تهران، بسیاری از دانشگاه‌های معروف در قالب انجمن‌های اسلامی ایده‌ای را طراحی کردند که در روز ۱۳ آبان سفارت آمریکا را اشغال کنند.

 

البته در این ماجرا تنها دانشگاهی که همراهی نکرد دانشگاه علم و صنعت بود که آقای احمدی‌نژاد در انجمن اسلامی آن دانشگاه بود زیرا آن‌ها بر این باور بودند که باید از سفارت شوروی شروع کنیم. البته آقای عزت‌الله ضرغامی هم با اینکه جزو بچه‌های پلی‌تکنیک بود مخالف این حرکت بود، می‌گفت این کار درست نیست و حاضر به شرکت در ماجرای اشغال سفارت نشد.

 

اما ماجرای تصمیم دانشجویان در زمینه اشغال سفارت آمریکا از این قرار بود که طبق برنامه‌ریزی قبلی صبح زود روز ۱۳ آبان همه دانشجویان به دانشگاه پلی‌تکنیک آمده بودند، دانشگاه پلی‌تکنیک سلف سرویسی داشت که در قسمت بالای آن محوطه بزرگی بود که همه دانشجویان آنجا تجمع کرده بودند و توضیحاتی از سوی اعضای شورای مرکزی دانشگاه‌های مختلف شامل آقای میردامادی از پلی‌تکنیک، آقای سیف از صنعتی شریف و بیطرف از دانشگاه تهران و… به دانشجویان ارائه می‌شد با این مضمون که «برای اشغال سفارت از خیابان طالقانی حرکت و به سمت سفارت می‌رویم. به آنجا که رسیدیم از دیوار بالا می‌رویم، قفل و زنجیر سفارت را با قفل‌شکن می‌شکنیم، وارد سفارت می‌شویم، احتمالاً به دلیل مقاومت‌ها درگیری‌هایی می‌شود زیرا تفنگداران دریایی آنجا مستقر هستند که احتمالاً شلیک و تیراندازی می‌کنند، یک عده‌ای از بچه‌ها شهید می‌شوند و ما شهدا را روی دست برمی‌داریم و می‌گوییم این سند جنایت آمریکا است و از سفارت بیرون می‌آییم و تمام.»

 

اصلاً بنا نبود دانشجویان در سفارت بمانند چون این ذهنیت در دانشجویان وجود داشت که «ما با دست خالی در مقابل تفنگداران آمریکایی کاری از پیش نخواهیم برد ضمن اینکه سفارت بخشی از خاک آمریکا است و امکان ورود به آن وجود ندارد»؛ این تمام برنامه و طراحی دانشجویان برای اشغال سفارت آمریکا بود.

 

پای شما چطور به ماجرای اشغال سفارت باز شد؟

اما اینکه چطور پای بنده به ماجرای اشغال سفارت باز شد، در آن زمان من با یکسری از دوستان از جمله ایرج تقی‌پور، مجید مسچی و سعید حاج‌میری همگی در گروه هنری فیلم و عکس چند دانشگاه بودیم که وظیفه عکاسی و فیلمبرداری و برگزاری نمایشگاه عکس در دانشگاه‌ها را بر عهده داشتیم، خب در آن مقطع طبیعی بود که انجمن اسلامی به شخص دیگری برای فیلمبرداری و عکاسی از اتفاقات روز ۱۳ آبان اطمینان نکند بنابراین به ما مراجعه کردند تا بتوانیم وظیفه رسانه‌ای در ماجرای سفارت آمریکا را بر عهده بگیریم.

 

روزی آقای محمد هاشمی همسر خانم دکتر ابتکار که البته در آن زمان هنوز ازدواج نکرده بودند و در ماجرای سفارت با هم آشنا شدند و از بچه‌های شیمی پلی‌تکنیک بود و من هم آنجا مهندسی راه و ساختمان می‌خواندم به من گفت در روز ۱۳ آبان با دوربین عکاسی و فیلمبرداری در دانشگاه حاضر باش؛ تا روز ۱۳ آبان من از ماجرا هیچ اطلاعی نداشتم؛ بر اساس قرار قبلی من ساعت ۷ صبح روز ۱۳ آبان در دانشگاه پلی‌تکنیک حاضر شدم و با جمعیت زیادی از دانشجویان دختر و پسر روبرو شدم که در محوطه بالای سلف تجمع کرده بودند و فردی پای تخته نقشه سفارت را کشیده و جزئیاتی را درباره اشغال سفارت توضیح می‌داد، من آنجا تازه متوجه شدم که دانشجویان در جریان راه‌پیمایی ۱۳ آبان قصد ورود به سفارت آمریکا را دارند و وظیفه فیلم و عکس هم بر عهده ما است.

 

تصمیم ابتدایی دانشجویان این بود که فقط به عنوان حرکت اعتراضی در حد ۲ الی ۳ ساعت به سمت سفارت بروند و در‌ همان ابتدای ورود بازگردند، دانشجویان اصلاً فکر نمی‌کردند بتوانند سفارت را در اختیار بگیرند. وقتی دانشجو‌ها وارد سفارت شدند و در حالیکه شعار می‌دادند، ناگهان بعد از ورود، به سمت در داخلی سفارت پیچیدند، بعد از آن بود که همه جمعیت به سمت در ساختمان داخلی هدایت شدند و پلیس‌ها و نیروهای نظامی مستقر هم صحنه را ترک کردند، در این شرایط بود که دانشجو‌ها با یک آهن‌بر قفل و زنجیر در ورودی را شکستند و در را باز کردند و یکسری هم از دیوار رفتند و بقیه هم با باز شدن در وارد شدند و ما هم از همه صحنه‌ها فیلم و عکس می‌گرفتیم.

 

وقتی دانشجویان وارد سفارت شدند با اتفاقی روبرو شدند که خیلی عجیب بود چون آمریکایی‌ها از داخل سفارت با واشنگتن در تماس بودند و به آن‌ها گفته شده بود که اصلاً مقاومت نکنید، فقط هر چه مدرک و سند وجود دارد از بین ببرید که آن‌ها هم همه اسناد را داخل دستگاه خردکن ریخته بودند بعد از آن تسلیم شدند، البته این موضوع را وقتی با گروگان‌ها صحبت کردند متوجه شدند.

 

دانشجویان اصلاً فکر نمی‌کردند که تفنگداران سفارت مقاومت نکنند، آمریکایی‌ها بعد از اینکه همه چیز را از بین بردند و تقریباً همه اسناد را خرد کردند، درهای بسته‌ای را که دانشجو‌ها نمی‌توانستند باز کنند باز کردند. نکته جالب این بود که تفنگداران دریایی با جثه‌های ورزیده و تفنگ‌هایی که داشتند بیرون آمدند، در آن زمان یکی از عکس‌های جالبی که گرفته شد عکسی بود از یکی از دانشجویان به نام شهید علی صبوری که قد بسیار کوتاهی داشت در کنار یکی از تفنگداران آمریکایی که دستگیر کرده بود که در واقع قدش تا کمر تفنگدار آمریکایی بود که در یکی از مجلات امریکایی، احتمالاً مجله نیوزویک هم چاپ شد.

 

باز هم تأکید می‌کنم که دانشجویان به دنبال اشغال سفارت نبودند چون امکاناتی در اختیار نداشتند و تصور این بود که یکی دو ساعت بیشتر آنجا حضور ندارند و موضوع تمام می‌شود اما یک دفعه ماجرا تبدیل به یک گروگانگیری شد.

 

 

پس وظیفه شما محدود به انجام کارهای تصویری بود؟

 

بله دقیقاً؛ من اصلاً سیاسی نبودم و دوست هم نداشتم، ما در گروه فیلم و عکس بودیم که اگر ما نبودیم امروز تقریباً هیچ سند و فیلم و عکسی از اشغال سفارت وجود نداشت. همه صحنه‌ها را فیلم و عکس گرفتیم اما اسناد آن در اختیار ما نیست و نمی‌دانم با آن‌ها چه کردند.

 

امروز تمام فیلم‌هایی که از اشغال سفارت آمریکا می‌بینید نتیجه کار من و آقای حاج‌میری است، تمام ظرفیت تصویری لحظه اشغال سفارت آمریکا همه در اختیار ما بود اما متاسفانه با یک اشتباه همه را در اختیار صداوسیمای وقت قرار دادیم، فکر کنید که آن فیلم‌ها چقدر ارزشمند است اما ما آن زمان اصلاً به این موضوع فکر نمی‌کردیم. تمام فیلم و عکس‌ها از لحظه ورود دانشجو‌ها به سفارت در اختیار ما بود که اگر می‌خواستیم به هر شبکه‌ای بفروشیم با هر قیمتی از ما می‌خریدند چون منحصربه‌فرد بودند.

 

تعداد ما به عنوان عکاس و فیلمبردار محدود بود به همین دلیل دائماً به همه جای سفارت سرک می‌کشیدیم تا از همه جا عکس و فیلم بگیریم البته در روزهای بعد با هماهنگی تلویزیون یکسری فیلمبردار وارد سفارت کردیم تا بتوانند از جاهای مختلف فیلم بگیرند.

 

من برای گرفتن فیلم و عکس حدود یک ماه در سفارت مستقر شدم اما بعد از مدتی اعلام کردم که شرایط ادامه حضور را ندارم اما گفتم هر زمان که نیاز به فیلمبرداری داشتید به ما اعلام کنید. مثلاً در کریسمس‌ همان سال کشیش‌هایی به ایران آمدند که جشن عیدشان را کنار گروگان‌ها برگزار کردند که به ما گفتند برای فیلمبرداری و عکاسی بیایید، در ماجرای آزادسازی گروگان‌های زن و سیاه‌پوستان که در‌‌ همان ماه اول گروگانگیری اتفاق افتاد نیز ما برای گرفتن فیلم و عکس در سفارت حاضر شدیم، هر فیلم و عکسی هم که می‌گرفتیم به دانشجویان تحویل می‌دادیم.

 

در مدت زمان یک ماهه‌ای که در سفارت بودم موضوعاتی که مشاهده کردم جالب بود، اول اینکه در سفارت بسته بود و اجازه ورود به کسی نمی‌دادند، نکته دیگر این بود که تمام مقامات مملکت، گروه‌های سیاسی اعم از چپ و راست، مجاهدین، چریک‌های فدایی، جبهه نجات ملی، جبهه ملی و… همه جلوی در سفارت می‌آمدند و شعار می‌دادند که «دانشجوی خط امام بر تو سلام، بر تو درود»؛ به این‌ها اضافه کنید هنروران و بازیگران سینما، بلورفروشان، پرستاران، پزشکان و... هر روز یک صنف به نوبت می‌آمدند و از دانشجویان حمایت می‌کردند، به خاطر دارم از گروه‌های مختلف افراد مختلف می‌آمدند که وارد سفارت شوند و کنار دانشجویان مصاحبه مطبوعاتی کنند اما با ورود برخی موافقت و با برخی دیگر مخالفت می‌کردند. خیلی‌ها که امروز تحلیل‌های متفاوت و با آن مخالفت می‌کنند و این حرکت را زیر سؤال می‌برند احتمالاً آن روز‌ها خود از جوانان پرشوری بودند که مقابل سفارت، شعار مرگ بر امریکا می‌دادند!

 

از صحنه‌های جالبی که به یاد دارم این بود که همه گروگان‌ها یک میزبان داشتند یعنی یک دانشجو وظیفه نگهبانی از یک یا چند گروگان را برعهده داشت به طوری که برای گروگان‌های خانم نگهبان خانم و برای مرد‌ها یک میزبان مرد در نظر گرفته شده بود.

 

فضا هم به شکلی بود که گروگان‌ها در فضای اتاق آزاد بودند و این‌گونه نبود که گروگان‌ها دست بسته باشند بلکه با دانشجو‌ها تخته نرد بازی می‌کردند، کتاب‌های دکتر شریعتی را می‌خواندند، مثلاً یکی از دانشجویان را به خاطر دارم که برای یکی از گروگان‌ها کتاب دکتر شریعتی را می‌خواند و تحلیل می‌کرد. حتی با هم نقاشی می‌کشیدند و غذا می‌خوردند و در واقع گروگان‌ها و دانشجویان کاملاً با هم رفاقت و هم‌نشینی داشتند، این‌گونه نبود که فضای گروگان و گروگانگیری واقعی باشد اگرچه انعکاس بیرونی آن تحت عنوان گروگانگیری بود اما درون و در واقع با یکدیگر همزیستی مسالمت‌آمیز داشتند.

 

اتفاق عجیب دیگر زمانی بود که گروگان‌ها را به شهرهای دیگر منتقل کردند زیرا بعد از واقعه طبس نگرانی‌هایی به وجود آمد و بنابراین گروگان‌ها را داخل سفارت آمریکا نگه نداشتند و آن‌ها را در شهرهای مختلف توزیع کردند. شما تصور کنید اگر پروژه آمریکا برای آزادسازی گروگان‌ها به نتیجه می‌رسید، هلی‌کوپترهای آمریکایی بارگیری می‌کردند و خود را به محوطه امجدیه می‌رساندند، نیروهای آمریکایی دانشجویان را در ثانیه‌ای خلع سلاح می‌کردند و همه را طبق برنامه سر می‌بریدند چون دانشجویان هیچ تجهیزاتی نداشتند و حتی بلد نبودند چگونه از اسلحه استفاده و از خود دفاع کنند. در واقع همه چیز در سفارت نمایشی بود و واقعی نبود، هیچ نیروی نظامی در سفارت نبود فقط دانشجویان بودند که به همین دلیل بعد از ماجرای طبس همه گروگان‌ها را به شهرستان‌ها منتقل کردند.

 

جالب است بدانید که دانشجویان حتی بلد نبودند از دوربین استفاده و عکاسی کنند به همین دلیل بود که برای طراحی ماجرای حمله به سفارت، دانشجویان سوار اتوبوس دو طبقه می‌شدند و زمانی که اتوبوس از خیابان تخت‌جمشید عبور می‌کرد به داخل سفارت نگاه می‌کردند و هرچه می‌دیدند را روی کاغذ می‌کشیدند تا مختصات سفارت را داشته باشند.

 

البته داخل سفارت هم فضای جالب و عجیبی و در واقع برای خودش دخمه‌ای بود. اتاقی به نام اتاق شیشه‌ای وجود داشت که دور تا دور آن شیشه بود و وقتی وارد آنجا می‌شدیم همه چیز از کار می‌افتاد و وقتی حرف می‌زدید هیچ صدایی بیرون نمی‌آمد البته کسانی که داخل اتاق می‌نشستند از بیرون قابل مشاهده بودند ولی وقتی وارد اتاق می‌شدید ارتباط با بیرون قطع می‌شد و کارکرد آن ضدجاسوسی بود و در آنجا مطالب و مکالمات top secret مطرح می‌شد.

 

در زیرزمین سفارت هم لابراتواری پیدا کردیم که بسیار مجهز و در نوع خود منحصر‌به‌فرد بود، آرشیو فیلم بسیار جالب همراه با پروژکتور داشتند که فیلم‌های روز دنیا را آنجا می‌دیدند، لابراتوار عکاسی و تجهیزات مرتبط با آن هم در دوران خودش به قدری پیشرفته بود که ما تا آن زمان نمونه‌اش را ندیده بودیم.

 

 

امروز برخی چهره‌های سیاسی که در ماجرای اشغال سفارت آمریکا نقش داشتند ابراز پشیمانی می‌کنند. واقعاً کار اشتباهی بود؟

 

امروز بله، اما شما باید هر چیزی را در ظرف زمان و مکان خودش بسنجید، شما که امروز می‌گویید اشتباه بود، نگاهی به ۱۳ آبان ۵۸ بیندازید و بفرمایید در آن زمان کدام گروه بود که این اقدام را اشتباه بداند غیر از آقایان ضرغامی و احمدی‌نژاد که معتقد بودند دشمن اصلی ما شوروی و توده‌ای‌ها هستند. به جز این موارد شما بگردید حتی یک نفر را در مملکت پیدا نمی‌کنید که تسخیر سفارت را در آن مقطع تقبیح کند، همه این کار را تائید می‌کردند و موافق و مخالف نظام بر این باور بودند که اقدام دانشجویان حرکتی انقلابی است.

 

 

شما تا به امروز به فکر ساخت فیلمی از ماجرای سفارت آمریکا نیفتادید؟ با توجه به حضور مستقیمی که در ماجرای اشغال سفارت داشتید؟

 

اتفاقاً در دوره‌ای می‌خواستم فیلمی درباره اشغال سفارت بسازم اما این اجازه تا امروز به من داده نشده! یعنی معتقدند تحلیلی که من از این ماجرا دارم قابل قبول نیست، حتی نامه‌نگاری هم شد، اما نشد، البته شنیده‌ام که گویا قرار است آقای شمقدری راجع به اشغال سفارت آمریکا سریالی بسازد.

 

جالب است بدانید برای ساخت‌ همان فیلم چند صباحی برای تحقیقات با افرادی که در ماجرای اشغال سفارت چهره‌های شاخصی بودند مصاحبه کردم، در یکی از مصاحبه‌ها یکی از افراد تعریف می‌کرد که وقتی برای خریدن انبر قفل‌شکن به فروشنده مراجعه کرده، با توجه به سرووضعی که داشته، فروشنده از او پرسیده حتماً برای سفارت آمریکا می‌خواهید؟! و این نشان‌دهنده آن است که در زمان وقوع حادثه چقدر تب‌وتاب نفرت از سردمداران آمریکا بی‌اندازه بوده است!

 

ولی با همه این تفاسیر حضور ما در این ماجرا بابت ضرورت انعکاس تصویری رویداد در قالب فیلم و عکس بود و جنبه سیاسی نداشت و گردانندگان اصلی هم در همین حد از ما انتظار داشتند و هم ما و هم آن‌ها نقشی بیش از این برای گروه فیلم و عکس قائل نبودند.

 

***

 

عزت‌الله ضرغامی، رئیس پیشین سازمان صداوسیما، پیش‌تر هم با ابراهیم اصغرزاده، فعال سیاسی اصلاح‌طلب در صبحانه‌های خود دیدار کرد و درباره آن دیدار نوشت: «آقا ابراهیم طراح پروژه تسخیر لانه جاسوسی آمریکا و مبتکر عنوان دانشجوی مسلمان پیرو خط امام است. او به تنهایی یک آرشیو گران‌بها از حوادث سال‌های اول انقلاب است که اگر فرصت پیدا کند، بدون روتوش و شجاعانه آن‌ها را روایت می‌کند. شایع شده بود که او از تسخیر لانه پشیمان است ولی به‌صراحت این شایعه را رد کرد. با این حساب نه تنها هیچ‌کدام از دانشجویان خط امام از آن حرکت پشیمان نشده‌اند بلکه آن اقدام انقلابی را ضرورت انکارناپذیر شرایط آن دوران می‌دانند. اصغرزاده معتقد است که طولانی‌ شدن دوره گروگانگیری خیلی مفید به حال انقلاب نبوده است. به او می‌گویم شاید جو سنگین تصمیم‌گیری در آن زمان دلیل این تأخیر بوده است و اگر دانشجویان خودشان پیشگام می‌شدند و به امام پیشنهاد می‌دادند زود‌تر حل می‌شد. این حرف را کاملاً قبول دارد.»

 

به نوشته روزنامه «شرق»، ضرغامی ادامه داد: «اصغرزاده سعی می‌کند مستقل باشد و از نقد رفتار جریان‌های اصلاح‌طلب و اصولگرا واهمه‌ای ندارد؛ به همین دلیل مباحثه با او شیرین است. کلاً آدم‌های مستقل را دوست دارم و از آقا‌اجازه‌ها متنفرم. او مدت‌ها مسئول حفاظت رئیس‌جمهور وقت (رهبر معظم انقلاب) بوده است و خاطره‌های شنیدنی دارد. می‌گوید خطش بد است و خط رهبری در‌ همان ایام ابتدای حادثه از او بهتر بوده است.»

 

ضرغامی درباره بازداشت اصغرزاده بعد از مجلس سوم تصریح کرد: «اصغرزاده بلافاصله پس از مجلس سوم، بازداشت و زندانی می‌شود. دلیل اصلی‌اش را نطق علیه وزیر وقت اطلاعات، آقای فلاحیان و دلخوری شدید مرحوم آقای هاشمی رفسنجانی می‌داند. ظاهراً وساطت رهبری معظم مشکل را حل کرده است.»

 

می‌گوید: «مشکل از جایی شروع شده که لیبرال‌ها را جاده‌صاف‌کن امپریالیسم خطاب کردیم و در پازل کمونیست‌ها و ادبیات آن‌ها بازی کردیم. معتقد است بهتر بود راه خودمان را می‌رفتیم و برای همه گروه‌ها فرصت فعالیت و اظهارنظر و مشارکت در اداره کشور فراهم می‌کردیم.»

 

ضرغامی، اصغرزاده را یک انسان متواضع می‌داند: «اصغرزاده برخلاف برخی اصلاح‌طلب‌ها، خیلی متواضع و خوش‌برخورد است. کلاس نمی‌گذارد و این خیلی خوب است. در دوره مجلس ششم، زمانی که به دلیل عمل دیسک در منزل بستری بودم، به همراه همسرش سرکار خانم طاهره رضازاده که آن موقع نماینده مجلس بود، به عیادتم آمدند.»


منبع: خبرآنلاین