پایگاه خبری تئاتر: اجرای همزمان نمایشهای «چهار دقیقه» و «همان چهار دقیقه»، تجربهای است تازه در رابطه با تولید مادی تئاتر. هر دو را نغمه ثمینی نوشته و میتوان آنها را تکمیلکننده یک جهان خودآیین دانست. توصیه گروه اجرائی البته تماشای هر دو نمایش است؛ روایت زن و مردی که بعد از سالها زندگی مشترک، برای گذراندن ماه عسل به استانبول سفر میکنند.
نمایش اول در رابطه با ناپدیدشدن یونس و نمایش دوم در رابطه با پیداشدن او و مواجههاش با موجوداتی نیمهانسان و نیمهآبزی در کف دریاست. هر دو نمایش استانبول را بازنمایی میکند. اولی استانبول توریستی و دومی استانبول زیر دریا؛ شهری پر از خاطره و تروما برای آوا، چراکه مادرش پس از بارداری ناخواسته، خود را به همراه فرزندان متولدنشده از روی پل گالاتا به دریا افکنده.
در اجرای «چهار دقیقه» به کارگردانی الهام کردا، شخصیت یونس، ناپدید شده. روایت بر حول این غیاب و تمنای آشکارشدن راز آن شکل مییابد. مکانیسم روایی اجرا مبتنیبر احضار گذشته، بازآفرینی رابطه و کشف حقیقت است. هر سه شخصیت نمایش، آوا، آرا و آشیان، تلاش دارند با یادآوری، غیاب یونس را توضیحپذیر کنند.
آرا و آشیان، همان خواهر و برادر متولدنشده و مغروق آوا هستند. مواجهه آنان با خواهری که دلنگران غیاب معشوق است، استعاری و خلاقانه است. آن دو نقشهایی مانند پلیس، روانشناس و پرستار را بازی میکنند تا بار دیگر آوا به زندگی بازگردد و گرفتار جنون و انتحار نشود. هر دو اجرا بر زمان و سیاستهایش تأکید دارند؛ زمانی که به شکل بحرانی و نمادین، در چهار دقیقه متعین شده و مانند یک مرز، یک وقفه و یک گذرگاه عمل میکند.
اگر در نمایش اول، در باب هستیشناسی چهار دقیقه صحبت میشود، در نمایش دوم، زمان چنان بسط و گسترش مییابد تا این چهار دقیقه تمامی روایت را تصرف کند و شخصیتها جاودانه شوند. هر دو اجرا، بر بحرانیکردن زمان و یادآوری گذشته و امکان رهایی و رستگاری اکنون و آینده تأکید دارند.
انتخاب استانبول به مثابه کلانشهری تاریخی، هوشمندانه است. یک جغرافیای دوپاره میان شرق و غرب عالم، که میان گذشته و آینده در نوسان است؛ جایی مانند پل گالاتا که اتصال و انفصال بدن مهاجران، پناهجویان و ستمدیدگان است با تاریخ خشونتبار معاصر. همان استانبول غیرتوریستی پاموک که شکوه تمدنیاش، به قول اصحاب مکتب فرانکفورت نشانی است از توحش. هر دو اجرا از بازنمایی زندگی روزمره فاصله میگیرند تا منطق رئالیستی خود را برسازند.
«چهار دقیقه» کشف و شهودی است یادآور ادبیات کارآگاهی و جنایی، لاجرم با رئالیسمی شبیه زندگی روزمره. در مقابل نمایش «همان چهار دقیقه»، زیستن در کف دریا و ابهامات مترتب بر آن است. در هر دو اجرا محوطهای مستطیلشکل مشاهده میشود پرشده از دانههایی سفیدرنگ. یک رویکرد مقتصدانه در کاهش هزینهها که اشتراکات هر دو نمایش را نمایان میکند.
استفاده از تصاویر ویدئویی در هر دو اجرا مشهود است. الهام کردا ترجیح داده در کنارههای صحنه مانیتورهایی تعبیه کند تا حالوهوای استانبول بارانی و تاریخی بازنمایی شود؛ تصاویری از کلمات، یادداشتها، مسافران مترو و سیمای گذران شهر. دو دوربین سفیدرنگ و کمابیش دکوراتیو بر صحنه قرار دارند تا فیالمثل ثبت مستند لحظات باشند.
همچنانکه خانهای در ابعاد بسیار کوچک را آویخته از سقف میبینیم که در طول اجرا به آرامی از آسمان به کف صحنه نازل شده تا یادآور خانه و ازدسترفتن آن باشد. در «همان چهار دقیقه» فضا اکسپرسیونیستی، کمابیش شاعرانه و تا حدی هولناک است؛ ارجاعی به روایت الهیاتیِ نجات یونس در دل نهنگ. گفتار، ژستها و فضاسازی واجد ریتوریکی آهنگین و سوررئالیستی است.
یک زمان سرمدی که نشان از برزخ دارد و تمنای عزیمت به اتوپیایی به نام آتلانتیس.در نهایت تجربه کارگردانی این دو نمایشنامه مرتبط، برای الهام کردا و صابر ابر، واجد چالش و جاهطلبی است. اما به نظر میآید گروه کارگردانی در اجرائیکردن ایدههای نمایشنامهنویس در باب مفاهیمی مانند زمان، خاطره، عشق و ... گاه ناکام میماند.
نغمه ثمینی ارجاعاتی به تاریخ معاصر و رنج مردمان خاورمیانه دارد که شیوه اجرائی گروه کارگردانی، از مهابت و رادیکالیته آن میکاهد. نوعی نظام زیباشناسی میتواند به کار گرفته شود تا بدن محذوفان در اتصال با تاریخ معاصر، بازنمایی تذکارکنندهتری داشته باشد و از قضا، شکست خویش را در این بازنمایی رنج و خاطره، مانند بکت، شجاعانه اعلام کند.