پایگاه خبری تئاتر: سال ۹۶ بود که خبرگزاری آناتولی از ساخت فیلمی درباره زندگی مولانا با همکاری هالیوود خبر داد. خبری به نقل از تهیهکننده ترکیهای که گفته بود کارگردان فیلم «گلادیاتور» یعنی دیوید فرانزونی مدتی است روی فیلمنامه این اثر کار میکند و انگیزه بسیاری برای ساخت این فیلم دارد. طبق این گزارش، گروه سازنده علاقهمند به حضور دیکاپریو در نقش مولوی و رابرت دوانیجونیور در نقش شمس تبریزی بودند. به محض انتشار این خبر در رسانهها، صدای اعتراضها درباره اینکه چرا کشور ما و هنرمندانش قدمی برای ساخت زندگی مولانا برنمیدارند، بلند شد و اینکه چرا ترکیه و هالیوود باید پیشقدم شوند.
ماه گذشته بود که خبر ساخت فیلم «مست عشق» به کارگردانی حسن فتحی منتشر شد. اثری که قرار است با مشارکت کشور ترکیه و به نویسندگی فرهاد توحیدی ساخته شود و بعد از اعلام این خبر، یکی از مهمترین خبرهای سینمایی، ماجرای انتخاب بازیگر برای نقشهای مولوی و شمس تبریزی در فیلم مست عشق بود. پیش از این قرار بود برای نقش مولوی از یک بازیگر ترک استفاده شود که با اعتراضاتی همراه بود و در نهایت نام پارسا پیروزفر برای این نقش اعلام شد و شهاب حسینی هم از قبل برای بازی در نقش شمس انتخاب شده بود. اما این دو بازیگر چقدر برای این نقشها مناسباند و چقدر به تصویری که از این دو اسطوره تاریخی در ذهن داریم نزدیکاند و این انتخابها تا چه اندازه درست و باورپذیر هستند؟
مولوی؛ باریک و لاغراندام و شمس؛ چابک و سبکبار
از لابهلای مطالبی که درباره ظاهر مولوی و شمس منتشر شده و حاصل پژوهش محققان و تاریخ پژوهان است، اینگونه به دست میآید که مولوی، مردی باریک و لاغراندام و تکیده بود، با چشمهای نافذ و گزنده و ریش کوتاهی داشت. دستارش کوچک و دنبالهدار بود و در حرکت و نشست و برخاست چابک بود.
شمس را هم مردی بیقرار دانستهاند که مدام از شهری به شهر دیگر در حرکت بود. لباس رویی شمس از نمد سیاه بود و گاه لباس مبدل میپوشید، او عمامه و دستار نمیبست و در عوض، کلاهی از جنس نمد به سر میگذاشت. گرچه ظاهری غیرمعمول داشت، اما زیبارو بود و گفتهاند که او صاحب حسن، سبکبار و سبکجامه بوده است.
عزیزالله حاجیمشهدی منتقد و مدرس سینما در گفتوگو با ایرناپلاس به سؤالات ما درباره انتخاب این دو بازیگر پاسخ داده است.
با توجه به این که پارسا پیروزفر و شهاب حسینی بهعنوان بازیگران نقشهای مولانا و شمس تبریزی برای فیلم «مست عشق» انتخاب شدهاند و مخاطب ذهنیت قبلی نسبت به این دو بازیگر دارد، آیا این دو بازیگر که پیش از این بارها در نقشهای متفاوت دیده شدهاند، انتخابهای مناسبی برای این نقشها هستند؟
به نظر من مسئله ذهنیت قبلی مخاطب نسبت به نقشهای پیشین بازیگران را نباید مانعی برای انتخاب آنان برای نقشهای تازه دانست. من تا امروز هنوز به نظریه اثبات شدهای در این زمینه برنخوردهام که بتواند قانعم کند که برای مثال حضور پارسا پیروزفر در نقش مولانا یا شهاب حسینی در نقش شمس تبریزی با توجه به نقشهای پیشین این بازیگران، بر ذهن مخاطب اثر منفی خواهد داشت. به همین سبب از نگاه من، در این انتخاب نیز مشکل خاصی وجود ندارد.
بازیگران ناآشنا مزیت ویژهای ندارند
آیا بهتر نبود از بازیگران کمتر دیده شده و غیرمعروف استفاده میشد که موجب ماندگاری این دو نقش شوند؟ مثل انتخاب مصطفی زمانی برای نقش یوسف پیامبر یا شبنم قلیخانی در مریم مقدس یا علیرضا شجاعنوری در فیلم روز واقعه که در آن زمان، چهرههای کمتر دیده شده و بکری بودند.
با توجه به استدلال مطرح شده در پاسخ قبلی، در انتخاب بازیگران کمتر دیده شده یا ناآشنا برای نقشهای تازه و متفاوت، نمیتوان مزیت ویژهای جستوجو کرد. اگر چنین بود، زندهیاد مصطفی عقاد، سازنده فیلم «الرساله» نباید از بازیگر نامآشنایی چون آنتونی کویین با آن همه نقشهای برجسته، در نقش حمزه (عموی پیامبر) استفاده کند.
تأثیر چهرهپردازی در باورپذیری شمس و مولانا
بر اساس برخی اسناد و مدارکی که وجود دارد، شمس و مولانا سنشان خیلی بیشتر از سن این دو بازیگر است و چهرههای جاافتادهای دارند. آیا همه اینها با گریم باورپذیر میشوند؟
من هنوز نمیدانم که قرار است فیلم «مست عشق» کدام مقطع از زندگی شمس و مولانا را به تصویر بکشد. اگر قرار باشد که فیلم در برگیرنده مقاطع مختلفی از سالیان زندگی این شخصیتها را به نمایش درآورد، چه بسا که مسن نبودن این بازیگران بتواند یک امتیاز مثبت تلقی شود. به هرحال، نباید فراموش شود که چهرهپردازی در اینگونه آثار میتواند نقش کارساز و ارزندهای داشته باشد و من تردید ندارم که با توجه به کیفیت بالای کار چهرهپردازی در سینمای ایران، از همین چهرههای به نسبت جوان نیز میتوان چهرههای سالخورده و سپیدموی، متناسب با دوران پایانی زندگی آنان ارایه داد که برای مخاطبان فیلم نیز باورپذیر باشد.