پایگاه خبری تئاتر: سمانه زندينژاد از كارگردانان جوان، تحصيلكرده و كمكار تئاتر ايران است كه هميشه خلاف جريان اصلي تئاتر گيشهاي كار ميكند و آثار متفاوتي را روي صحنه برده است. او اين روزها نمايشي به نام «آن ديگري» به نويسندگي آرمين جوان را در سالن اركيده پرديس تئاتر شهرزاد اجرا كرد. با توجه به اتفاقهاي اجتماعي و اقتصادي و اعتراضها به گران شدن بنزين و قطع كامل اينترنت شاهد ضربههاي سنگيني به تئاترهاي ايراني در روزهاي آخر آبان ۱۳۹۸ بوديم كه اجراي «آن ديگري» هم از اين امر مستثني نيست. آزاده صمدي، محمدرضا علياكبري و طاهره هزاوه در نمايش مذكور به ايفاي نقش پرداختند كه اثري متفاوت در روايت و شيوه اجرايي است. پيرزني در بيمارستاني ارتشي، جواني خود را احضار ميكند و با نيروي جواني خود و پزشك جواني كه شبيه شوهرش هست خود را رفتهرفته جوان ميكند؛ پزشك جوان آرام آرام به شوهر ارتشي زن تبديل ميشود و پيرزن كه حالا جوان شده ميخواهد اين بار كاري كند تا شوهرش او را ترك نكند. يكي از نكات مورد توجه اجراي زندينژاد كاربرد دكوري پرهزينه و سنگين در سالني غيردولتي است. وي پيش از اين نمايشهاي «به مراسم مرگ داداش خوش آمديد»، «عروسكهاي سكوت»، «نسبيت خاص» و «كلاغ» را اجرا كرده و آخرين نمايش او هم اجراي «اگه بميري» بود كه در دو سالن ايرانشهر و تئاتر مستقل تهران در سال ۱۳۹۶ اجرا شد. متن متفاوت و شيوه اجرايي خاص نمايش «آن ديگري» هم در يك سالن غيردولتي و انتشار آييننامهاي پر حاشيه از سوي اداره هنرهاي نمايشي باعث شد تا پاي صحبتهاي سمانه زندينژاد بنشينيم كه در ادامه ميخوانيد.
ما در تئاتر ايران شاهد هستيم كه اغلب كارگردانان دست به قلم ميشوند و متنهاي اجرايي خود را روي كاغذ ميآورند يا مانند آتيلا پسياني چند دهه با نويسندهاي چون محمد چرمشير همكاري نزديكي ميكنند و نمايشهاي گروهي را اجرا ميكنند. در واقع، پرسش من اين است كه چرا شما در اين وضعيت خود دست به قلم نميشويد؟ آيا خلاف جريان آب شنا ميكنيد يا مساله ديگري را مدنظر داريد؟
من هميشه چيزهايي را روي كاغذ ميآورم و البته كه دست به قلم هم هستم ولي اعتقاد دارم هر كسي بايد در راستاي تخصص خود فعاليت كند و كنشهاي ديگر را به دست متخصصان و اهلش بسپارد. هيچگاه نويسنده نبودم و نخواهم شد و در اصل كارگردان هستم و بايد فقط كارگرداني كنم. شيوه كار من اينگونه است كه هرگاه ايده و تصوير و نظري دارم، تلاش ميكنم تا آن را در اختيار نويسندهاي متخصص بگذارم بنابراين هميشه ايدهها را از فيلتر نويسندهاي متخصص عبور ميدهم تا به جاي خوبي برسد. اين شيوه را در پيش توليد نمايش «آن ديگري» هم اجرا كردم. من دغدغهها و ايدههايي بر اساس رمان «آئورا» به قلم كارلوس فوئنتس داشتم و آن را با آقاي آرمين جوان در ميان گذاشتم و ايشان هم شروع به نوشتن كردند. البته تمام پروسه نوشتن نمايشنامه «آن ديگري» با حضور آقاي جوان و خود من سپري شد. معمولا نكتههايي را ميگفتم و آرمين جوان هم آن را پياده يا اصلاح ميكرد. من در نوشتن تخصص ندارم و اين كار را به دست كاردانش ميسپارم. اعتقاد من مبني بر اين است كه داشتن ايده و دغدغه و قلم به دست بودن، دليلي بر تخصص در نويسندگي نيست؛ در واقع، شايد لازم باشد ولي كافي نيست. با اين تفسير، من تا حالا كاري را كارگرداني نكردم كه خودم نوشته باشم و هميشه ايدهها را به نويسندهاي متخصص سپردهام.
اين روزها كارگردانان تئاتر با توجه به مناسبات توليد كمكار شدهاند و به خاطر دارم شما دو سال پيش يك اجرا در سالن ايرانشهر داشتيد و حالا اجراي ديگري را پس از گذشت ۲۴ ماه در سالن شهرزاد زنده كردهايد. چرا اين تاخير بين اجراهاي شما افتاده است؟
دليل خاصي ندارد؛ در واقع، من در اين دو سال مشغول مطالعه بودم و روي خودم وقت گذاشتم و هيچ اصراري هم ندارم هر سال اجرا داشته باشم. برخي علاقه دارند سالي يك اجرا داشته باشند ولي من اين گونه فكر نميكنم. وقتي دغدغه و احساسي سراغم ميآيد و احساس ميكنم بايد كاري را به سرانجام برسانم مشغول به كار ميشوم و بايد تاكيد كنم كه اين كمكاري من واقعا هيچ دليل خاصي ندارد.
نمايش «آن ديگري» داراي روايتي پيچيده با ساختار زماني متفاوتي است و حتي از نظر سبك، شبيه به كارهاي سوررئاليستي ميشود. با توجه به شكل اجرايي شما به نظر ميرسد كه مهمترين فاكتور شما در كارگرداني خود كارگرداني است؛ در حقيقت، علاقه به كارگرداني داريد كه به نوعي مسوول اصلي توليد اجراست و تمام زواياي تفسيري و تاويلي اجرا را در دست دارد و بازيگران و ديگر طراحان نيز در خدمت انديشه و فلسفه زيباييشناسانه او قرار دارند كه در نظريه ادبي به آن «مولف» ميگويند. معمولا در چنين شيوههاي كارگردانياي شاهد اجراهاي غيررئاليستي هستيم كه بازيگران آن از شيوه بازي واقعگرا دور ميشوند. نظريهپردازاني چون گوردون كريگ و آدولف آپيا هم در تاريخ تئاتر هستند كه اعتقاد داشتند بازيگران بايد به طور كامل در خدمت انديشههاي تصويري و حركتي كارگردان باشند و آنان را به نوعي عروسك ميديدند و حتي از پيشتازان مهم عليه واقعگرايي بودند. كريگ اعتقاد داشت كه تئاتر واقعي هنوز كشف نشده و حتي بايد آن را به منظور رسيدن به تئاتري ايدهآل نابود كرد.
نمايش «آن ديگري» نسبت به اجراهاي گذشته من به شدت شخصي است. اگر از نظر موضوعي به اجراي «آن ديگري» نگاه كنيم درخواهيد يافت كه من سالها مشغول چنين موضوعهايي هستم و حتي مدتهاست كه روي چنين موضوعي كار و پژوهش ميكنم. در واقع، مسائلي چون زمان، بدن و برخورد فيزيولوژيك بدن و زمان از جمله دغدغههاي اصلي من هستند. اين مسائل به پيري انسان و حركت در طول زمان ختم ميشوند. مساله زمان، سالهاي مديدي است كه ذهن من را به خود مشغول كرده و در اين مدت هم تلاش كردم تا شكل اجرايي اين ايده را پيدا كنم و قطعا در اين زمينه پژوهشهايي دارم؛ البته كه اين ايده و مساله را نميشود در بستر رئاليستي، اجرايي كرد. فرم و ساختاري را كه شاهد هستيد بر اساس هيچ سبك و برچسب مشخص و از پيش تعيينشدهاي نيست و من هم تلاش ميكنم تا اسمي روي آن نگذارم. شايد اين شيوه اجرايي اسمي نداشته باشد ولي قطعا پديدههايي چون بدن و برخورد بدن با زمان را شاهد هستيم و اين مفاهيم بايد در شكل و فرم اجرا هم به تصوير كشيده شوند. من اصرار دارم برخورد بدنها در فضا و زمان را به تصوير بكشم. يكي از عناصر كليدي كارگرداني كه به آن توجه ويژهاي ميكنم خلق فضاست. شايد بايد اين گونه توضيح بدهم كه تلاش كردم پديدههايي چون زمان و بدن و برخورد آن دو با يكديگر را در فضا اجرا كنم. با اين تحليل شايد اين اجرا شخصيترين كارم باشد و دقيقا نزديكترين ايده و اجرا به آن چيزي است كه به آن علاقه دارم.
واضح و مبرهن است كه هزينه بسياري خرج طراحي صحنه اجراي «آن ديگري» شده كه اين روزها امري غير مرسوم در دل تئاتر غيردولتي و خصوصي ايران است. برخي كارگردانان تئاتر چون علي رفيعي اسم سالنهاي غيردولتي را پاركينگ گذاشتهاند زيرا يك اجرا به سرعت روي صحنه ميرود و اجراي ديگري بعد از آن با سرعتي فزايندهتر جاي آن را ميگيرد. انگار يك ماشين از پارك بيرون ميآيد و ماشين ديگري جاي آن را ميگيرد. به نظر ميرسد در چرخه معيوب تئاترهاي غير دولتي، طراحيهاي صحنه و لباس ديگر توجيه اقتصادي ندارند و اغلب شاهد اجراهاي جمع و جوري هستيم كه بازيگران در آنها روي صندلي مينشينند و مونولوگها و خطابههاي كوتاه و سادهاي را بيان ميكنند.
داستان شكلگيري اجراي ما در سالن شهرزاد طولاني و سر درازي دارد، در اصل قرار بود ما در سالن ايرانشهر روي صحنه برويم. فكر ميكنم سالن استاد سمندريان در مجموعه ايرانشهر بهترين سالن تئاتري ايران است و تمام برنامهريزيهاي اجرايي ما هم به منظور اجرا در اين سالن صورت گرفت ولي تا به زمان اجرا نزديك شديم مشكلاتي براي ما پيش آمد كه احساس كردم به كيفيت اجراي «آن ديگري» لطمه خواهد زد و قطعا مورد قبول من واقع نخواهد شد؛ بنابراين از اجرا در ايرانشهر انصراف دادم و تصميم گرفتم در سالن خصوصي شهرزاد حاضر شوم. جالب است بگويم كه شكل و شمايل كار «آن ديگري» به گونهاي است كه نبايد در سالني خصوصي باشد! اين اجرا داراي دكور و تجهيزات و خرج سنگين است و قطعا به درد سالنهاي خصوصي نميخورد. همانطوركه ميدانيد و بيان كرديد، ما در سالنهاي خصوصي با اجراهاي كوچك و كمهزينه طرف هستيم كه اغلب تماشاگران آنها هم دنبال خنديدن هستند. ما در اجراي «آن ديگري» تمام نشانههاي اجراهاي سالنهاي خصوصي را نقض كرديم! قاعدتا اجراهايي چون «آن ديگري» داراي تماشاگري خاص هستند و ممكن است تمام تماشاگران آن را دوست نداشته باشند. دكور ما خيلي سنگين است و اين دكور مشكلات گوناگوني را در سالنهاي خصوصي رقم ميزند و اصلا ما تمام امكانات و چيزهايي كه داريم ضد تئاتر خصوصي است! قطعا به اين قضيه آگاه هستم و بايد بگويم كه شايد ضرر بدهيم ولي بايد تئاتري را كه دلم ميخواهد اجرا كنم. وقتي اجرايي شكل ميگيرد كه تمام نشانهها و علايم ارسالي آن به تماشاگر مبني بر اين است كه چيزي ضد جريان اصلي تئاتر خصوصي است، قطعا مشكلات ريز و درشتي هم به وجود خواهد آمد. با تمام اين احوال من دلم نميآيد از تئاتري كه دوست دارم دست بكشم و به سمت تئاتر ديگري بروم. شايد من در حال مبارزه با جريان اصلي تئاتر خصوصي هستم.
اجازه بدهيد باز هم به متن «آن ديگري» بازگردم كه اثري پيچيده است و روايتي پر پيچ و خم در بستر زمان دارد. بهطور مشخص شاهد زندگي زن و مردي در طول زمان هستيم كه در دل زمان دچار استحاله و دگرگوني ميشوند و اين رفت و برگشتهاي زماني مدام تكرار ميشود. در واقع، همانطوركه اشاره كرديد اضمحلال و فروپاشي بدن در دل زمان در مفاهيم اساسي است. انگار شخصيت اصلي نمايش زمان است و حتي اين شيوه روايتي من را ياد ادبيات امريكاي جنوبي و رئاليسم جادويي و كارهاي بورخس و فوئنتس و ماركز انداخت. با اينكه نمايش شما اقتباسي است ولي تفاوتهاي چشمگيري نسبت به رمان اصلي در اجرا موج ميزند. جالب است كه اغلب متنهاي ايراني داراي روايتهاي ساده خطي هستند و بيشتر در بستر رئاليستي روايت ميشوند و شايد شاهد استحاله نمايشنامههاي ايراني هم هستيم.
همانطوركه گفتم اين متن اقتباسي از رمان «آئورا» به نويسندگي كارلوس فوئنتس است و بايد تاكيد كنم دقيقا همان نشانههايي كه ذكر كرديد در اين متن وجود دارد و البته كه اقتباس ما از اصل آن به شدت دور است. حتي ميتوانم بگويم تنها نيمنگاهي به رمان «آئورا»ي فوئنتس داشتيم و مساله اصلي و اساسي ما چيز ديگري است. در واقع، ما فضاي جاري در رمان را مورد استفاده قرار داديم و ساختمان داستان را با توجه به مسائل روز و دغدغه خودمان دگرگون كرديم. قاعدتا متن اصلي در بستر رئاليسم جادويي شكل گرفته است. من اعتقاد دارم رئاليسم جادويي تنها در سينما ميتواند عملي شود و اين امر در تئاتر امكانپذير نيست. با اين تفسير، تلاش كرديم به سمت ديگري حركت كنيم و روي مسالههايي چون زمان و فضا تمركز كرديم و نقطه كانوني اجرا هم چنين مسائلي است. در اصل، بايد اعتراف كنم از اجراي متنهاي رئاليستي و ناتوراليستي دوري ميكنم و تمام تلاشم اين بود تا از جريان اصلي تئاتر ايراني هم دور شوم زيرا توجه بيش از اندازهاي به رئاليسم و ناتوراليسم ميشود.
اين روزها آييننامهاي از سوي اداره هنرهاي نمايشي منتشر شده كه باعث توليد نظرات و گفتمانهاي گوناگوني در جامعه تئاتري شده است و بهطور روشن مخالفان بيشتري نسبت به موافقان دارد. به نظر شما اين آييننامه به ياري تئاتريها ميآيد يا مشكلات جديدي ايجاد خواهد كرد؟
اتفاقا اين آييننامه را چند روز پيش خواندم. من هم حرفهايي در اين زمينه دارم و مخالف اين هستم هر كسي از راه رسيد بتواند به راحتي در كسوت كارگرداني و تهيهكنندگي فعاليت كند زيرا بايد بررسيهايي صورت بگيرد و چيزهايي هم اثبات شود. البته شكل ورود افراد به چرخه كارگرداني و تهيهكنندگي در سينما بهتر است. اگر فردي علاقهمند به كارگرداني در سينما باشد بايد اول چند فيلم كوتاه بسازد و حتي بايد سابقه كار در فيلمهاي حرفهاي داشته باشد و در ادامه هم بايد مشاوراني در طول ساخت فيلم به او ياري برسانند. چنين مسائلي در اعطاي مجوز به كارگردانان سينما در نظر گرفته ميشود ولي متاسفانه در تئاتر خبري از اين سختگيريها نيست. از سوي ديگر، هر گاه ما ميخواهيم كاري مثبت انجام بدهيم و مشكلات عرصهاي را رفع كنيم و در آن اصلاحاتي صورت بگيرد به ناگاه تلاش ميكنيم تا به آغاز اختراع چرخ بازگرديم! انگار بايد ديوارهاي ساخته شده خراب شود و آجرها هم از ابتدا چيده! به جريان سالنهاي خصوصي نگاه كنيد تا دريابيد چه اتفاقهاي عجيبي در آن رخ داده با اينكه پديده مبارك و مفيدي است! آنقدر آجرها را كج گذاشتند و آنچنان ديوارهاي كج ساختند كه همهچيز به هم ريخته است و مصداق اين ضربالمثل است: «خشت اول چون نهد معمار كج/ تا ثريا ميرود ديوار كج». به نظرم، ايده آييننامه اجرايي اداره هنرهاي نمايشي هم چنين است. گزارههايي در اين بخشنامه وجود دارد كه باعث لابي و باندبازي و فساد خواهد شد. شايد اين قوانين فيالذات خوب باشند ولي به شكل غلطي اجرا خواهد شد. اگر قرار بر اين است يك فرد وارد عرصه كارگرداني تئاتر شود بايد مشاوران و ناظران حرفهاي به او ياري رسانند كه قطعا اين رويه باعث بهبود كيفيت خواهد شد. من فكر ميكنم قوانين مذكور باعث باندبازي و فساد شديد خواهند شد و دقيقا مثل قوانين گذشتهاي هستند كه تنها باري بيشتر بر دوش ما گذاشتند. فكر ميكنم تصويب و اجراي چنين قوانيني به تئاتر ما لطمات جديدي بزند.