پایگاه خبری تئاتر: در کارنامهاش یکی، دو کمدی بسیار پرفروش و محبوب دارد و با «آشپزباشی»، «کاکتوس» و «زیرتیغ» تماشاگران تلویزیون را در ایام پخش میخکوب کرد. فیلم آخر او روی پرده سینماهاست و هرچند در گیشه با استقبال خوبی روبهرو نشده اما برای تماشا در این روزهای جولان فیلمهای ضعیف، خالی از لطف نیست. با محمدرضا هنرمند اما نمیتوان فقط درباره فیلم روی پردهاش حرف زد. او پر است از گلایه و دلخوری از شرایط این روزهای هنر و سینما و به همین دلیل هم گفتوگوی ما نه روی سمفونینهم که بیشتر بر اوضاع سمفونی ناکوک سینما و تلویزیون در این روزها متمرکز شد.
فیلم کمدی از روزگار مرد عوضی و مومیایی۳تا امروز چه تغییراتی داشته است؟ آیا کمدی بهعنوان یک ژانر در سینمای امروز وجود دارد یا ما درگیر سینمایی کردن محتواهای سخیف فضای مجازی هستیم؟
تغییرات زیاد است. یقیناً خود شما هم متوجه این تغییر رویکرد هستید و بهنظرم وقتی نخستین سؤال شما با حساسیت در مورد تغییرات در فرم و محتوای سینمای کمدی طی این سالهای اخیر است، نشاندهنده توجه و احتمالاً نارضایتی شما از روند ادامهدار آن است. ببینید، صادقانه بگویم ورود به این موضوع خاص برای من آسان نیست؛ چون من خودم سازنده آن فیلمها هستم و از طرفی وقتی قرار است درباره این روند رو به تنزل حرفی جدی بزنیم، ناگزیر پای ملاحظات متعددی پیش میآید تا حرف و پاسخ من، بهدلیل محذورات، صریح و واقعبینانه نباشد. بهتر است برای بررسی بهتر موضوعی به این مهمی، یا من سازنده آن دو فیلم نباشم یا سؤال شما نقطه شروع دیگری داشته باشد؛ مثلاً چه شد که سینمای کمدی ما از «اجارهنشینها» به فیلمهای کمدی این روزها رسید؟ در این صورت میتوان به صراحت گفت که سینمای ما بهدست نااهل افتاد؛ بهدست کثیفِ کاسبکاران بیسواد، بیشعور و لمپن. سینمای امروز ما را نه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی که چند نفر که کوچکترین فهمی از سینما ندارند مدیریت و اداره میکنند. همین چند کجفهم و مالاندوز که گذر نحسشان بیمناسبت به عالم والای هنرسینما افتاده است، با شیوههای پنهان و آشکار برای تطمیع و جوسازیهای دروغین از هیچ رذالتی دستبردار نیستند و با ناسالمترین شیوههای ممکن، عنان یک جریان فرهنگی مهم کشور را در دست گرفتهاند و برای خودشان سرخوشانه میتازند. فیلمسازان هنرمند و دلسوز و عاشق سینما که با جاذبههای فورد، هاکس، کاپولا، اسکورسیزی، هیچکاک، برگمان، اسپیلبرگ، آلن، لین، کوبریک، مهرجویی، تقوایی، کیارستمی و دیگر بزرگان سینمای ایران و جهان پا به عرصه سینما گذاشتهاند یا باید زیر فشار این ترکتازیهای بیحساب، به خواستههای سخیف و شرمآور این گردانندگان بیصفت تن بدهند یا باید بساط فکریشان را در کشورهایی مثل هند، چین، ترکیه،اسپانیا و جاهای دیگر پهن کنند یا که در گوشه انزوا و سکوت، با فقر و افسردگی دست به گریبان باشند و اگر بتوانند با جور کردن یک سرمایه کوچک و دهها اما و اگر، فیلمی در حوزه سینمای هنر و تجربه بسازند که هنوز از لوث وجود آن آدمهای مخرب و بیوجود در امان است. خوب است که بدانید این شوربختی غمانگیز، تئاتر ما را هم بینصیب نگذاشته و برای درک این فاجعه بزرگ سری هم به تماشاخانههای خصوصی بزنید تا به عمق آن پی ببرید و از خودتان سؤال کنید چه شد که ما از «دایره گچی قفقازی» یا «خاطرات جامهدار» به این مسخرهبازیها سقوط کردیم؟ حالا در این واویلا صحبت از ژانر، یک شوخی بهنظر میرسد. من به ملاحظه یک گفتوگوی کوتاه در روزنامه شما به همین مختصر و سربسته گفتن اکتفا کردم، ولی تردید نکنید که بساط متعفن این سرخوشی بهزودی به پایان خودش خواهد رسید و دست عدالتخواهی از آستین همه سینماگران راستین که در این وادی عمر گذاشتهاند، رنجها کشیده و تحقیر شدهاند، بیرون خواهد آمد و گریبان خواهد گرفت.
تا قبل از اکران سمفونی نهم غیبت شما در سینما طولانی شد. مشغلههای تلویزیونی شما هم آنقدر طولانی نبود. محمدرضا هنرمند چرا از سینما فاصله گرفته بود؟
من پیش از این هم توضیح دادهام که حتی یک روز هم از سینما دور نبودم، بلکه شرایط تولیدی که موردنظرم بود را مهیا نمیدیدم، هنوز هم نمیبینم. از من توقعاتی میرفت که خودم از خودم نداشتم. ترجیح دادم تا به جای تن دادن و ساختن انبوه فیلمنامههای شبهکمدی که به دفترم میآمد صبوری کنم و منتظر بمانم. در این دوران نسبتاً طولانی از نزدیک شاهد سپردهشدن سرنوشت سینما بهدست آدمهای بیصلاحیت بودم. دهها بار همین دستها برای همکاری به سمت من دراز شد. قانع کردن خودم برای فشردن این دستهایآلوده امکانپذیر نبود. با حداقلهای ممکن، زندگی کوچکم را اداره کردم تا مبادا با کلاه گذاشتن بر سر هموطنانم، خدایی ناکرده روزی شرمنده آنها باشم.
شما ۳ سریال در ۳ فضای متفاوت ساختید که هر۳ هم محبوب بودند. این روزهای تلویزیون از منظر شما چقدر تماشایی است؟
صادقانه باید بگویم که برای دیدن مستمر تلویزیون فرصت ندارم اما پیش آمده که گاهی برنامهای را نه به انتخاب بلکه از سر اتفاق دیدهام اما بلافاصله شکل و شمایل مجری، نحوه گفتار، نوع پوشش، ترکیب عجیب و غریب رنگهای غیرمتعارف و گاهی جلف لباس مجری، بدسلیقگی در چیدمان دکور و ترکیببندی رنگها و خلاصه نورپردازی از اساس غلط صحنه چنان آزارم میدهد که منتظر شنیدن و پیبردن به محتوای برنامه نمیشوم و به سرعت از آن عبور میکنم؛ یعنی یا کانال را عوض میکنم که اگر در کانال بعدی هم باز همان آش و همان کاسه باشد که اغلب اوقات هست عطایش را به لقایش میبخشم و خودم را خلاص میکنم. در نتیجه، من صلاحیت اظهارنظر درباره تلویزیونی که پایش نمینشینم را ندارم.
سمفونی نهم روایت مرگ از فرزندان کورش تا به امروز است؛ حکایت مرگ، عشق و درد تنهایی.آیا سمفونی نهم تصویر احوالات شخصی آقای هنرمند است؟
سمفونی نهم یک فیلم سفارشی نیست؛ بنابراین از بیرونِ فیلمساز نیامدهاست. به این اعتبار حتماً تکهای از من است و حال و هوای این روزهای مرا با خودش دارد.
هنر شما از ساخت فیلم و سریال تا کارگردانی کنسرت استاد شجریان رج زده شده است. احوال این روزهای فضای هنری ایران را چگونه ارزیابی میکنید؟
در عالم هنرها، این دادههای جامعه است که پردازش هنری شده و مجدداً به همان جامعه پیشکش میشود. در نتیجه هنر هر جامعه، خواهناخواه متاثر از منبع الهام آن، یعنی جامعه و دادههایی است که از آن دریافت میکند. نمیشود که از یک جامعه پر از تناقض، ناهنجاری و پر از کشمکش، انتظار پیدایش و جاری بودن هنر متعالی را داشت. فضای هنری کشور همان است که در اجزای جامعهاش میبینیم؛ پر از رشوهدهندگان و رشوهگیران، فریبکاران چراغ به دست، دروغگویان بیپروا، حرامخواران و حرامپنداران، بیهنران هنرفروش و… بگذریم تا این قصه بگذرد.