فیلم نخستین انسان که با تم مرکزی فقدان آغاز می‌شود، در پرداختی نمادین و ساختارشکنانه با مفهوم فقدان پایان می‌یابد تا بار دیگر سرنوشت بیوگرافیک یک شخصیت سرنوشت‌ساز تاریخی که در کشاکش مبارزه با مفاهیم فلسفی زندگی (مرگ و فقدان) مانند پر کاهی در هوای توفانی سرگردان است، بر دستاوردهای اکتشافی جهانی آن رجحان داده شود.

پایگاه خبری تئاتر: نخستین انسان، اثری اقتباسی از بیوگرافی نیل آرمسترانگ و به قلم جیمز.آ.هنسن است. فیلمی که با ایده‌پردازی مبتکرانه جاش سینگر، فیلم‌نامه‌‌نویس فیلم، توانسته است مفهوم فقدان و مرگ را در بستر فیلم‌نامه به کنترپوآنی خلاقانه بدل کند. نخستین انسان، داستان زندگی یک مرد عادی است که هرگز فکر نمی‌کرد خارق‌العاده باشد اما سرانجام موفق شد عملی خارق‌العاده و افتخارآمیز انجام دهد و بر صفحه خاکستری تاریخ، خورشیدی ماندگار شود. فیلم شزل با ساختاری هوشمندانه و منسجم زندگی عادی و بی‌طرفانه شخصیت را بر پایه زخم‌های درونی‌اش همچون هر انسان زنده دیگری به تصویر می‌کشد و در دام تقدیس شخصیت و پرآب‌و‌تاب جلوه‌دادن فعالیت‌های متهورانه و جلوه‌های ویژه از ساختار اتمسفر اعجاب‌انگیز فضا نمی‌افتد. در نخستین انسان با یکی از درون‌مایه‌های تلویحی فیلم، تنهایی مواجهیم. موضوعی کلیدی که در شخصیت‌پردازی نیل آرمسترانگ با بازی کنترل‌شده و درونی (رایان گاسلینگ) با لحنی منسجم و متداوم طراحی شده است. این دغدغه مهم بشری که در شخصیت‌پردازی نیل آرمسترانگ با مفهوم دردناک فقدان فرزند همراه می‌شود، در سکانس‌هایی ویژه و متمایز ارائه می‌شود. سکانس‌هایی آرام و پرداخت‌شده که با نفوذ در خلوت‌های درونی نیل آرمسترانگ با رنج و عذابی درونی گره می‌خورد و شخصیت را فارغ از نقاب‌های ساختگی روزمره در قالب کاراکتری حقیقی و صیقل‌خورده به نمایش می‌گذارد. سکانس‌های فوق، مانند کاشتن سنگ‌های قیمتی در دل خاک، در دل زمین فیلم‌نامه به تناوب و در ریتمی حساب‌شده کاشته می‌شوند و غم فقدان عزیز ازدست‌رفته را به مهم‌ترین درون‌مایه فیلم تبدیل می‌کنند. مفهوم تنهایی و خلأ که از سکانس‌های آغازین فیلم با تم محوری مرگ گره می‌خورد، کناره‌گیری شخصیت نیل آرمسترانگ را از ناپایداری زندگی به‌خوبی به تصویر می‌کشد و آن را به مسئله‌ای فلسفی و هستی شناسانه تبدیل می‌کند. مسئله مرگ و فقدان که در طول فیلم به شکلی پایاپای با مفهوم زندگی پیش می‌آید و سایه تاریک خود را بر بستر فیلم می‌گستراند، جهان‌بینی درونی نیل آرمسترانگ را نسبت به زندگی دچار استحاله می‌کند. تغییری که منجر به پیدایش «بستاری روایتی» می‌شود. گویی او برای دست‌یافتن به مفهوم جاودانگی در زندگی مادیِ بشری، محکوم به کاوش در علم و فعالیت‌های اکتشافی مخاطره‌آمیز است تا بتواند با اکتشاف در ناشناخته‌ها و جهان اسرارآمیز کهکشان‌ها و سیارات دیگر، معنایی برای بودن و رهایی از سیطره وسیع مرگ بیابد. در پایان نیز با عملیات موفقیت آمیز آپولو 11، نیل آرمسترانگ با وجود تمام موفقیت‌های یکه‌تازانه و قهرمانانه‌اش روی زمینِ دستاورد اسرارآمیزش (ماه)، باز هم تنها می‌ماند. او همراه خاطرات ازدست‌رفته فرزند محبوبش، دستبند کوچک و ساده کارن را مثل شیئی قیمتی به ماه می‌بخشد تا مفهوم جاودانگی را در روح عزیز ازدست‌رفته‌اش ماندگار و به او حیاتی دوباره هدیه کند. فیلم نخستین انسان برخلاف فیلم‌های علمی-تخیلی گسترده‌ای که درباره فضا و سفرهای اکتشافاتی ناسا ساخته می‌شود، با پایانی غرورآمیز و وطن‌پرستانه در وصف افتخارات ایالات متحده آمریکا همراه نیست. پایان فیلم، پایانی صادق و صمیمی است و تنها متعلق به دنیای درونی زخم‌خورده و مملو از عشق پاک و بی‌شائبه پدری است به فرزند ازدست‌رفته‌اش. خلأیی که بی‌واسطه هجوم می‌آورد و درون شخصیت را به سردی و سکوت سوق می‌دهد. فیلم نخستین انسان برخلاف فیلم‌هایی که در رسای قهرمانانی ساخته می‌شوند که در خانواده‌ای گرم و با حمایت‌های درونی زن خانواده به‌مثابه همسری فداکار و مطیع مواجهند، فیلمی است که سیمای ساختارشکنانه مؤنث‌محوری را به نمایش می‌گذارد. همسر نیل با بازی قدرتمند (کلیر فوی) زنی خاکستری و معمولی است که طالب یک زندگی عادی باثبات است. زنی که با وجود عشق درونی‌اش، هرچه می‌کند نمی‌تواند با زندگی غیرعادی و مخاطره‌آمیز همسرش کنار بیاید و او را همراهی کند و ارتباطی چالش‌برانگیز با وی دارد. یکی از سکانس‌های به‌یادماندنی فیلم، سکانس مواجهه نیل با فرزندانش قبل از عملیات آپولو 11 است که با عکس‌العمل منطقی و چالش‌برانگیز جنت همراه است. سکانسی که مانند شام آخر و دادگاهی تشریفاتی برگزار می‌شود و زندگی خانوادگی تراژیکی را به نمایش می‌گذارد که مدام با مسئله فقدان درگیر است. در پایان نیز با وجود موفقیت حیرت‌آور نیل و ورودش به کره ماه به‌عنوان اولین فرد زمینی زنده، جنت با لبخندی کم‌رنگ و ساختگی مقابل دوربین خبرنگاران حاضر می‌شود و در اولین ملاقاتش با نیل دستانی لرزان و قدم‌هایی نامطمئن دارد. تضادی دراماتیک و منحصر‌به‌فرد که داستان یک موفقیت قهرمانانه را به داستان یک زندگی زناشویی شکست‌خورده پیوند می‌دهد و با فقدانی دیگر همراه است. فیلم نخستین انسان که با تم مرکزی فقدان آغاز می‌شود، در پرداختی نمادین و ساختارشکنانه با مفهوم فقدان پایان می‌یابد تا بار دیگر سرنوشت بیوگرافیک یک شخصیت سرنوشت‌ساز تاریخی که در کشاکش مبارزه با مفاهیم فلسفی زندگی (مرگ و فقدان) مانند پر کاهی در هوای توفانی سرگردان است، بر دستاوردهای اکتشافی جهانی آن رجحان داده شود. مفهومی ژرف که زیستن را دارای معنا می‌کند و مبارزه برای آن را عملی قهرمانانه جلوه می‌دهد. عملی که با پاگذاشتن بر کره ماه و کشف ناشناخته‌ها در یک راستا قرار می‌گیرد و زیستنی متهورانه را نشانه می‌رود. همچنان که تی.اس.الیوت اذعان دارد: - «... و هر تلاشی شروع تازه‌ای است و نوع متفاوتی از شکست...».