فرانکنشتاین و هیولایی که پسیانی در این نمایش مقابل چشمان تماشاگر قرار داده است از تلخی و عظمت مضمونی و محتوایی قصه «فرانکنشتاین» تنها یک نام دارد. این خوانش و برداشت، ساده، کمیک و طنزآمیز است و ارتباطی معنایی با موقعیت هولناک هیولا در «فرانکنشتاین» (مری شلی) ندارد. اقتباس پسیانی بازیگوشانه است. می‌توان این رویکرد را دوست داشت یا نپسندید.»

پایگاه خبری تئاتر: «آتیلا پسیانی بازیگری درجه یک است، با صدایی پخته، میمیکی فوق‌العاده و هوشی بالا برای درک شخصیت‌ها و تیپ‌های مختلف. پسیانی در یک دهه اخیر، انبوهی نقش مکمل در سینما و تلویزیون بازی کرده که بسیاری از آنها اصلا مهم نبوده یا آنقدر خوب نوشته نشده که اعتباری به کارنامه او بیفزاید اما به یمن حضور پسیانی دیده و حتی دوست داشته شده‌اند.

نقش پدر در «زیر هشت» (سیروس مقدم)، نقش بسیار کوتاهش در «مدینه» (سیروس مقدم) و ... او این سال‌ها نقش‌های منفی کم بازی نکرده است. «پرده‌نشین» (بهروز شعیبی)، «مادرانه» (جواد افشار) اما تلاش کرده در سریال‌های مختلف با کیفیت‌های متفاوت، همیشه درست و به اندازه بازی کند. استانداردی که او تعریف کرده، منحصر به فرد است. سخت‌گیری‌اش کمتر شامل انتخاب‌های تلویزیونی شده و به عنوان یک بازیگر مکمل، پرکار بوده اما همیشه استاندارد بازی کرده و گاهی درخشان بوده است هر چند بسیاری از نقش‌هایی که در تلویزیون بازی کرده برای هوش و تجربه او کم بوده‌اند. در «زیر تیغ» (محمدرضا هنرمند) نقش کارگری از طبقه فرودست را بازی کرد، نقشی که بسیار از شخصیت و خاستگاه طبقاتی و خانوادگی او دور است اما واقعی و بدون اغراق صمیمیت و سادگی شخصیت جعفر را ترسیم کرده است. در «راه بی‌پایان» (همایون اسعدیان) روند فروپاشی یک شخصیت و سقوطش را چنان باورپذیر نمایش داده که تماشاگر در رنج و یاسی که بهزاد توتونچی با آن دست و پنجه نرم می‌کند سهیم می‌شود.

پسیانی این سال‌ها در سینما هم بیشتر به سمت نقش‌های مکمل رفته است. در فضایی که بیشتر بازیگرهای جوان، محبوب و مورد توجه هستند و برای همسن و سال‌های او کمتر نقش خوب نوشته می‌شود، همان بازیگر ترازی است که به نقش‌ها هویت و جذابیت داده است. نقش دو پهلو و بیشتر منفی اش در «نگار» (رامبد جوان) را چنان خوب بازی کرده که مانند شخصیت اصلی فیلم (نگار جواهریان) از او بیزار می‌شویم. در «سرخ‌پوست» (نیما جاویدی) حضور کوتاهش در فیلمی که متعلق به زوج نوید محمدزاده و پریناز ایزدیار است، به فیلم وزن مضاعف داده است.

پسیانی بدون آنکه متوجه باشیم در همه این سال‌ها و با وجود نوسان انتخاب‌هایش، همیشه قابل دفاع بوده و بازی بد از او در خاطر نداریم. کارنامه تئاتری او اما با فعالیت‌هایش در سینما و تلویزیون تفاوت دارد. او در تئاتر، با وسواس و حساسیت بیشتری انتخاب کرده است. بیشتر کارگردان بوده و به راحتی برای کارگردان دیگری، روی صحنه نرفته است. روندی که در این سال‌ها او در تئاتر طی کرده جالب است. مسیری که به «قصر موروثی خاندان فرانکنشتاین» رسیده، نشان دهنده تغییر او در انتخاب فرم روایت برای نزدیک شدن به تماشاگر است. پسیانی که سال‌های گذشته به دنبال تجربه کردن در حوزه‌ای بود که مخاطب کمتر با آن درگیر می‌شد، در شصت و دو سالگی نمایشی را روی صحنه برده که متنی شیرین با موقعیت‌های بامزه و اجرایی پویا و پرانرژی دارد.

«قصر موروثی...» یکی از بهترین نمایش‌هایی است که امسال اجرا شده است. انبوهی شخصیت دارد که خوب طراحی و بازی شده‌اند. قصه سرگرم‌کننده است و رویکرد طنازانه پسیانی به قصه آشنای فرانکنشتاین، هوشمندانه بوده و نتیجه خوبی داده است. «قصر موروثی ...» در صحنه‌ای تقریبا خالی با کمترین آکسسوار (یک میز چند کاره) اجرا می‌شد اما بازیگرها و قابلیت و ظرفیت درونی قصه، فضا را برای تماشاگر جان می‌داد. پسیانی نویسنده و کارگردان، اینجا توانسته بود میان علاقه‌اش به موسیقی، تصویرسازی و روایتگری پل بزند و وارد فضایی شود که برای تماشاگران بیشتری قابل درک و دوست داشتنی باشد. در «قصر موروثی...» از تصنع حاکم بر «نمی‌تونیم راجع بهش حرف بزنیم» (جابر رمضانی) که پسیانی بازیگر آن بود خبری نیست. او نسبت به «عرق خورشید، اشک ماه» در روایتگری و کارگردانی موفق‌تر است و عنصر جذابیت را بیشتر در نظر گرفته است. به عنوان کارگردان «قصر موروثی...» به ضرباهنگ درونی و بیرونی اجرا توجه داشته و توانسته فضایی خلق کند که ملال‌آور نشود. «قصر موروثی...» ادامه منطقی و موفق «دیابولیک، رومئو و ژولیت» است. جذابتر، سرزنده‌تر و مفرح‌تر.

فراموش کردن کیفیت بازی‌ها در آثاری که پسیانی کارگردانی کرده، بی‌مهری به بازیگرانی است که اغلبشان روی صحنه نمایش‌های گاه سخت و پیچیده پسیانی درخشان بوده‌اند. ستاره و خسرو فرزندان او، در این سال‌ها روی صحنه بالیده‌اند و باید گفت هر دو از بهترین بازیگران تئاتر در مقطع سنی خود هستند. ستاره، حرفه‌ای‌تر و درخشان‌تر است و مانند پدرش قدرت این را دارد که به نقش‌هایی دور از هم، جلوه و پرتو بدهد. در این نمایش هم، اوست که با قامتی خمیده و صورتی که در بیشتر فصل‌ها دفرمه شده، جذاب‌ترین شخصیت است و صحنه را تحت تاثیر حضورش قرار داده است.

زوج خسرو پسیانی و علی شادمان هماهنگ و کامل هستند، شاید در نگاه اول انتخاب پسیانی جوان برای بازی در نقش فرانکنشتاین عجیب باشد اما در موقعیتی که خلق شده می توان این دانشمند جوان را پذیرفت. فاطمه نقوی انتخابی درست بوده و سردی و اقتدار شخصیت خانم بلوهه را می‌توان در بازی او دید. ناز شادمان در نقش عمه، فراتر از انتظار است. تنها انتخاب رامبد جوان و اجرایش از هیولاست که با اتمسفر نمایش و جنس بازی‌ها همخوانی ندارد و باعث شده جایگاه هیولا در قصه، بسیار تقلیل پیدا کند.

فرانکنشتاین و هیولایی که پسیانی در این نمایش مقابل چشمان تماشاگر قرار داده است از تلخی و عظمت مضمونی و محتوایی قصه «فرانکنشتاین» تنها یک نام دارد. این خوانش و برداشت، ساده، کمیک و طنزآمیز است و ارتباطی معنایی با موقعیت هولناک هیولا در «فرانکنشتاین» (مری شلی) ندارد. اقتباس پسیانی بازیگوشانه است. می‌توان این رویکرد را دوست داشت یا نپسندید.»



نویسنده: محدثه واعظی‌پور