پایگاه خبری تئاتر: از زماني كه معاون هنري پيشين وزارت ارشاد (حميد شاهآبادي) سخن از خودكفاسازي تئاتر بر زبان راند، ناقوس حركت اين بيماري و رشد سرطان وار آن به صدا درآمد و قطار مرگ تئاتر به مثابه جريان فرهنگي آغاز به حركت كرد.
تئاتر را هنر فرهيختگان و نخبگان نام نهادهاند و نتيجه كارش را نيز تعالي فرهنگي يك جامعه ميدانند. اين تعالي موجب پيشرفت تمدن يك كشور و ملت شناخته ميشود، از همين رو است كه تمامي حكومتهايي كه بر اين امر واقفند، يارانهيي را تحت عنوان يارانه فرهنگي براي زنده نگه داشتن، رشد و توسعه تئاتر در نظر ميگيرند و تلاش ميكنند هرچه بيشتر آن را در سبد كالاي خانوارها قرار دهند. اين يارانه از طريق دولتها يا شهرداريها به تئاترها و گروههاي تئاتري آن كشورها پرداخت ميشود و حتي تئاترهاي تجاري آنها نيز كم و بيش از اين يارانه بهره ميبرند. اين يارانه فرهنگي از طرق مختلفي به تئاترها و گروههاي تئاتري پرداخت ميشود كه مهمترين آنها از اين قرار است: استخدام هنرمندان در سالنهاي تئاترها، پرداخت هزينههاي توليد و حقوق هنرمندان و كاركنان تئاترهاي پيش گفته، پرداخت هزينههاي توليد و حقوق به هنرمندان غيرمستقر در تئاترها، پرداخت هزينههاي سفر گروههاي تئاتري جهت اجرا در داخل و خارج از كشور، پرداخت هزينههاي فعاليتهاي مرتبط با تئاتر همچون فستيوالها و سمينارها و... اجازه پرداخت درصدي از ماليات توليدكنندگان و تجار به تئاتر تحت عنوان اسپانسرهاي مالي و... پرداخت هزينههاي بيمه و بازنشستگي هنرمندان تئاتر، پرداخت بخشي از هزينههاي مسكن و... است. براي تاييد موارد گفته شده فقط لازم است متوليان امور فرهنگي كشور از طريق موتور جستوجوهاي اينترنت دو اصطلاح «يارانه فرهنگي» و «يارانه تئاتر» را جستوجو كنند، تا دريابند كه چگونه معاونت پيشين هنري وزارت ارشاد بدون انديشه و تعمق در نتايج استراتژي و راهبرد خويش، چنگ بر جان محتضر تئاتر كشور زد. از آن زمان كه سخن ايشان اصطلاحا عملياتي و تبديل به يك استراتژي و راهبرد شد، ابتدائا قراردادهاي نيمبندي كه عنوان «قرارداد تيپ» را داشت و همچون ماسك اكسيژني براي بيمار محتضر بود، جاي خود را به اقدامي
تحت عنوان «حمايت مالي» مركز هنرهاي نمايشي داد، در اين «حمايت مالي» شورايي مسوول تعيين ميزان حمايت از گروههاي نمايشي شد و كمكم رقمهاي حمايت پايين و پايينتر آمد تا جايي كه واژه «گيشه» واژه مورد علاقه معاون هنري وقت وزارت ارشاد و مديران
پي در پي مركز هنرهاي نمايشي شد و هم اينك نيز اين روند تخريبي ادامه دارد. اتكاي تمامي گروههاي نمايشي به گيشه يعني تبديل تمامي گروههاي تئاتري به تئاتر تجاري!
تئاتر تجاري همچون سينماي تجاري در تمام دنيا هدفي جز تامين هزينههاي توليد و كسب درآمد نميتواند داشته باشد، نمونه آن، تئاتر اصطلاحا «لالهزاري» است كه در تئاترهاي دماوند، گلريز و قلهك مستقر هستند. اين گونه از تئاترها ناچارند جهت تامين هزينهها و حقوق هنرمندان خويش از سويي به موضوعات عامهپسند و تودهوار كه مشحون از متلكها و سخنان كماهميت صرفا خندهساز است و داراي تمهاي سطحي عاشقانه باليوودي است، روي آورند و از سوي ديگر از ستارههاي سينمايي و تلويزيوني پولساز بهره جويند. در اين گونه تئاترها هدف اصلي: سرگرمسازي و تفريح مخاطب شناخته ميشود و اساسا بركشيدن انديشه مخاطب و اصلاح ديدگاهها و جهانبيني وي و نيز به فكر واداشتن او امري بيربط است. تئاتر تجاري اساسا جايگاهي در ميان مولفههاي تمدنساز و فرهيختهپرور ندارد و سازندگان آن از اين نوع تئاتر انتظاري جهت پرورش و تربيت انديشه و تفكر مخاطب و احيانا اصلاح ناهنجاريهاي فرهنگي و اجتماعي ندارند. برآيند ديدگاه و استراتژي در پيش گرفته شده توسط وزارت ارشاد و مركز هنرهاي نمايشي، تجاريسازي تئاتر كشور در پرتو عدم ارائه يارانه فرهنگي به آن شده است. شاهد اين ماجرا نمايشهاي اجرا شده چندساله اخير در تئاتر شهر است كه پيشاني تئاتر كشورند. سالن اصلي تئاتر شهر با استانداردهايي ساخته شده كه همانند ديگر سالنهاي مشابه در ديگر كشورها بايد نمايشگر آثار ارزشمند و فخيم (منظور آثار فاخر! مورد تاييد متوليان پيشين وزارت ارشاد نيست) همچون آثار شكسپير، ميلر، چخوف و نويسندگان ايراني همچون اكبر رادي باشد اما در اين چند ساله اخير به دليل همان رويكرد پيش گفته، آثاري به نمايش درآمده كه برخي از آنها حتي از استانداردهاي تئاتر لالهزاري نيز فاصله طولاني دارند و اين روند قطعا آثار كمارزشتر فرهنگي و هنري را در آينده رقم خواهد زد. امروزه هنرمندان تئاتر كشور ناچار شدهاند جهت بقاي خويش تن به استراتژي و راهبردي غيرفرهنگي دهند و اين امر موجب تعميم مولفههاي «تئاتر لالهزاري» به كل تئاتر كشور شده است. اين تعميم از سويي موجب شده تا هنر تئاتر از هنر فرهيختگان، نخبگان و
فرهيخته پروري تبديل به هنر عوامانه و عوام پسند شود و از اين رهگذر پايههاي فرهنگي كشور به سمت تزلزل برود و از سوي ديگر عملا دانشگاهها و دانشكدههايي كه به پرورش استعدادهاي تئاتر مشغول هستند، بلااثر و بلاموضوع شوند زيرا در تئاتر تجاري (لالهزاري) استعداد و انديشه هنري جاي خود را به زيبايي و ستاره بودن داده است و اين امر به زودي موجب بيكاري بيش از پيش فارغالتحصيلان تئاتر (سالانه قريب به 1400 فارغالتحصيل) و پس از آن تعطيلي مراكز آموزش عالي خواهد بود. در اين باب سخن بسيار است و تلاش شد مختصر گفته شود. اميدوارم اين جملات متوليان فرهنگي كشور اعم از وكلاي مجلس، اعضاي شوراي عالي انقلاب فرهنگي، اعضاي فرهنگستان هنر، مسوولان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي و هنرمندان تئاتر را لختي به انديشه وادارد و براي پاسخ به اين سوال تفكر كنند: تبديل جريان فرهنگي تئاتر به جريان تجاري موجب تحميل چه ميزان خسارت پنهان به فرهنگ و تمدن ملت ما شده و دادگاه تاريخ هريك از ما را به چه ميزان مقصر خواهد شناخت؟
منبع: روزنامه اعتماد
نویسنده: دکتر اسماعیل شفیعی