پایگاه خبری تئاتر: یکی از اصلیترین چالشهایی که بر سر اجرای آثار خارجی وجود دارد، مسئله جغرافیا در اینگونه آثار است. این مسئله خود در بردارنده هویتهای فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و... است که همگی زیر سایه جغرافیا قرار میگیرند. حال اجرای یک اثر نمایشی خارج از جغرافیایی که خلق شده است، قبل از تماشاگر، گروه نمایشی را دچار چالش میکند که میبایست با چه رویکردی وارد فضای نمایشنامه شوند که چالشهای پیش رو را تبدیل به فرصتهایی برای ارتباط با تماشاگر نماید.
«ازدواج های مرده» از این قاعده مستثنی نیست. گر چه در وهله اول این چنین به نظر میرسد که این نمایشنامه به جغرافیای خاصی اشاره نمیکند اما باز پارهای خرده فرهنگها در متن وجود دارد که ذهن مخاطب را برای یافتن جغرافیا به خود مشغول میسازد. اما در اجرای این نمایشنامه کارگردان به خوبی توانسته است که در همان ابتدای نمایش با تعریف تصویری خرده فرهنگها، مسئله جغرافیا را از ذهن مخاطب دور سازد و با ساختن فضایی سرد و آکنده از فاصلههای روحی و روانی مخاطب را ترغیب به یافتن روابط مابین شخصیتها نماید.
طراحی صحنه نمایش با میز شام و صندلیهایی با ارتفاع متفاوت شکل گرفته است که غالب آن در سمت چپ صحنه جای گرفته و در سوی دیگر گنجه (کمد) و درب ورود و خروج قرار دارد. تجمع سه بازیگر پدر، دختر و داماد در سمت چپ و نشسته دور میز نگاه مخاطب را به سمت خود میکشاند و تا آنجایی که مادر از درون کمد نمایان میشود و تعادل صحنه تا حدودی موازنه می گردد که البته این تعادل در پایان نمایش و قرار گرفتن دختر در درون کمد به همراه مادر برقرار میشود. نوع روابط سرد و دیالوگهای عاری از هر گونه عاطفه و محبتی در نمایشنامه را باید در رخدادهای پیرامون سال خلق این اثر پیگیری کرد.
این نمایشنامه در سالهایی که بالکان در جنگ نژادی میسوخت نوشته شده است. آزیا سرنچ نویسندهای کروات است که گرچه کشورش همچون بوسنی هرزگوین و صربستان درگیر این جنگ شده بود. در این نمایشنامه هیچ اشاره مستقیمی به جنگ نمیشود، اما مرگ مسئلهای است که بر فضای نمایشنامه سایه افکنده است. مادری که مرده است اما جسد او همچنان با شوهر و دخترش زندگی میکند و حرف میزند.
گویی که پدر و دختر که به ظاهر زنده اند آنها نیز مردگانی بیش نیستند. دختر نیز در ادامه داستان غرق می شود و در داخل کمد جایی برای خود می یابد. داماد از دخترمرده می پرسد :می توانم منتظرتان بمانم و دختر پاسخ میدهد اگر دوست داری، منتظر بمان. آیا این حرف دختر نشانه این نیست که شما نیز بزودی به نزد ما خواهید پیوست.مرگ در درون گنجه به کمین نشسته است.
گرچه ویژگی خاصی که این نمایشنامه دارد رفت و برگشت شخصیت ها به فضای واقعیت و خیال است، اما دیالوگهای این نمایشنامه به گونه ای نوشته شده اند که گویی اگر کل آنها را کنار هم قرار دهیم هیچ مفهومی از آن استخراج نمی شود. دیالوگها در وهله اول پرکننده فضای نمایشنامه هستند.فضای نمایش که در دنیای واقعیت و خیال سیر میکند. مفهوم کلی دیالوگها را غیرقابل فهم می سازد و بایست با کنار قرار دادن کنشها در کنار دیالوگها به مفهوم و سیر داستان دست یافت. داستان نمایش دارای پرشهایی است که تداوم ذهنی از سیر رویدادها را از بین می برد و کارکردی که کارگردان این اثر برای دست یافتن به این منظور در نظر گرفته است، طراحی نور در لحظات مهم نمایش است.
اجرا تا لحظه بیرون آمدن مادر از درون کمد تخت و یکنواخت است و بیراه نیست که بازی های بازیگران را نیز فاقد حس و اکت مناسب بدانیم. اما حضور مادر این یکنواختی را از بین می برد و جنب و جوش دیگری در کاراکترها ایجاد می کند. تحلیل کارگردان از شخصیت های نمایشنامه درمورد دختر و داماد برای بکار گیری بازی مناسب از قضا نادرست از آب درآمده است. داماد در طول نمایش شخصیتی پریشان است که لحظه ای از پریشانی و شوریدگی او کاسته نمی شود و همچنین دختر به عنوان کاراکتری سرد و فاقد احساسات لطیف زنانه می بایست کارکتری مقتدر به نظر برسد که این مهم نیز در این نمایش از نظر دور مانده است.
به طور کلی نمایش «ازدواج های مرده» نمایشی قابل قبول است که تا حد زیادی در خلق فضای تیره و سردی که در نمایشنامه حاکم است، موفق بوده است.
منبع: خبرگزاری تسنیم