داستان درخت گردو، داستان مردى است به نام قادر (با بازى پیمان معادى) که ظرف چند ساعت زندگى اش و هرآنچه داشته و نداشته را از دست مى دهد. قادر مرد ساکتی است. سکوت مى کند تا توانش را براى زندگى با آنچه که برایش باقى مانده حفظ کند. سکوت مى کند تا بجنگد و دوام بیاورد. سکوت مى کند تا سخن بگوید.

پایگاه خبری تئاتر: پیتر بروگل هلندى، نقاشى معروفى دارد به نام “شکارچیان در برف” که یک بعدازظهر سرد و خاموش زمستانى را به تصویر مى کشد. ترکیبى از سکوت دره ها، بى حاصلى، خواب و مرگ که عده اى شکارچى تازه از راه رسیده در بالاى تپه اى همه ى آن احساسات سرد را در روستاى پیش رویشان به نظاره ایستاده اند.
حال تصور کنید در ایرانید. در شهر کردنشین سردست. زمستان است و سرمایى جانسوز بر جان مردم نشسته است. کولبران تازه از راه رسیده اند که در بالای تپه اى روستاییان را به دور خانه ى مردى محتضر مى بینند. همان سرما، همان خاموشى و همان انتظار براى مرگ. آغاز فیلم مهدویان براى من یادآور آن نقاشى و تأثیر معنایى اش بود. قاب هایى ساده اما جذاب که به وضوح زندگى کردنشینان امروز را با نقبى به گذشته به تصویر مى کشد.
داستان درخت گردو، داستان مردى است به نام قادر (با بازى پیمان معادى) که ظرف چند ساعت زندگى اش و هرآنچه داشته و نداشته را از دست مى دهد. قادر مرد ساکتی است. سکوت مى کند تا توانش را براى زندگى با آنچه که برایش باقى مانده حفظ کند. سکوت مى کند تا بجنگد و دوام بیاورد. سکوت مى کند تا سخن بگوید.
مهدویان در درخت گردو از رنجى مى گوید که در ناخودآگاه جمعى ما ریشه دوانده و میان برگ هاى گمشده ى تاریخ این مملکت از یاد رفته است. از سردشت و کودکان و تاول ها و پدران و مادرانى مى گوید که جانشان، امیدشان، عشق شان و در یک کلمه همه چیزشان سوخت اما کسى نه توانست و نه خواست که از آنها بگوید. اما مهدویان با ذکاوت، خوش ذوقى و فرم مستندگونه اش به لایه هاى زیرین رنج این آدم ها نفوذ مى کند و در مقابل دیدگان مخاطبش ضجه ها و پریشانى هایشان را به وضوح به نمایش مى گذارد تا سیلى محکمى باشد بر صورت همه ى ما که ندیدیم، نتوانستیم ببینیم یا نخواستیم ببینیم.
درخت گردو یک پیمان معادى بى نظیر دارد. معادى تمام انرژى و توانش را در میانه ى سکوت هایش جمع مى کند تا همه ى آن را در راهروى بیمارستان فریادى کند که مى گوید:
سوختم!
سوختم!
سوختم! (شما هر سوختم را بى رمق تر از قبلى بر زبان بیاورید)
معادى با بازى یکدست و عمیقش بى شک یکى از شانس هاى دریافت سیمرغ بهترین بازیگر نقش اول مرد خواهد بود. مهران مدیرى و مینا ساداتى هم بازى هاى متفاوتى از خود ارائه مى دهند. بازى مدیرى چیزى شبیه همان مدیرى فیلم دیدار است. جنس بازى که این سالها بواسطه ى نقش هاى کمیک اش از خاطر مخاطب رفته بود.
درخت گردو از آن دست فیلم هایى است که باید چندبار دید تا بیشتر قادر و تمام آن لحظاتى که تجربه مى کند را درک کرد. اما همین بار نخست هم تأثیر خود را بر ذهن و جان مخاطب مى گذارد.
در انتها به مهدویان و گروهش دست مریزاد مى گویم. و تبریک به مهدویان که شهامت چرخاندن نگاهش از روی هادى حجازى فر و جواد عزتى به سمت معادى و مدیرى را داشت تا ماحصل کارش این اثر باشد. این محمد حسین مهدویان همان محمد حسین مهدویان ایستاده در غبارى بود که سرها را به سمت خود برگرداند.


منبع: سینماسینما
نویسنده: الناز راسخ