پایگاه خبری تئاتر: این نمایش، اینک به همت "علیرضا کوشک جلالی " کارگردان فعال کشورمان ترجمه، دراماتورژی و کارگردانی شده و با بازی الهام پاوه نژاد، سینا رازانی، رضا مولایی و امیرحسین رستمی از اول تیرماه جاری در سالن اصلی فرهنگسرای نیاوران به اجرا در آمده است.
نویسنده با این اثر، مبشر این ایده است که شرکتها و تراست های چند ملیتی، با نیت تحصیل سود، حاکم بر جسم و روان کارکنان خود میشوند؛ آنان انسان را ابزاری بی روح و عاطفه برای تحصیل منفعت خود میخواهند؛ چنانکه برای گزینش کارمندان خود، شان و کرامت انسانی را زیر پا گذاشته، از روش های پیچیده ی روانی و تحقیر آمیز روان شناسی به نام " گرون هلم " استفاده میکنند. سیستمی که انسان را به حیوان تبدیل میکند. نویسنده به بهانه تشریح این روش غیر انسانی استخدامی، به کالبدشکافی ارواح انسان های اسیر در چنبره این مناسبات نیز پرداخته و نشان می دهد که چگونه اخلاق آدمی در اسارت این رقابت، نزول کرده و انسان گرگ انسان می شود.
داستان از آزمون، گزینش و استخدام یک کارمند، از میان چهار متقاضی شغل برای یک شرکت بزرگ چند ملیتی آغاز و در همین اتاق پایان میپذیرد. این خود استعاره و نشانه ای از کل مناسبات حاکم بر سرنوشت انسان هاست. نویسنده ، این چهار متقاضی شغل را به روش عجیبی، ( روش گرون هلم) در میدان رقابت و گزینش، برای تصاحب یک شغل قرار میدهد و به جان هم میاندازد و با خلق موقعیت های روانی و عاطفی، نشان میدهد که انسان در چنین شرایطی به چه موجود بی رحمی بدل میشود که برای به دست آوردن نفع شخصی، از هر روش غیر انسانی رو گردان نمی شود. اما گالچران در نهایت، به نکوهش دربست خصال این چهار تن نمی پردازد، بلکه آنها را قربانی و در زنجیر اسارت این مناسبات میبیند. ما در حالی که به آنها حق نمی دهیم این گونه عمل کنند، ولی آنها را ناچار میبینیم و به ناگزیری شان دل می سوزانیم.
فضای نمایش ساده است. ظاهرا قرار بوده ما یک اتاق کنفرانس یا اتاق گزینش کارمند را در یک شرکت مدرن و معظم امروزی ببینیم. چهار صندلی، و یک دستگاه مرموز که دستورالعمل هایی به صورت نامه از آن صادر میشود و دیگر هیچ. پیداست ساخت یک اتاق مدرن، هزینه ی بالایی داشته و تهیه کننده از پس تامین هزینه فضا بر نیامده، و ما ناگزیر باید چند لته ی به هم چسبیده را با قوه تخیل خود اتاق یک شرکت مدرن چند ملیتی ببینیم که ایکاش اصلا نبود و به همان پردهها بسنده میشد و تجسم فضا را به عهده ی خود ما میگذاشتند.
این نمایش در بیش از سی کشور اجرا و با استقبال روبرو شده است. میتوان آن را یک اثر جهانی مدرن قلمداد کرد. اکنون که برای اولین بار در ایران به اجرا در می آید، آیا شایسته نبود که مسئولین و اولیاء محترم فرهنگ دوست، از مقام مسئولیت، تنها به نظارت عالیه اش بسنده نمی کردند و همچون آن سی کشور، این نمایش را از آن خود دانسته اهمیت قائل میشدند و از آن حمایت مالی به عمل می آوردند تا از دکور و وسایل صحنه در خور، همچون کارگردانی و بازی های خوب آن برخوردار میشد؟!. متاسفانه به دلیل شانه خالی کردن مرکز هنرهای نمایشی از حمایت مالی، که بطور قطع یکی از دلائلش کمی بودجه ی کل فرهنگ و از آن جمله بودجه ی تئاتر کشور است، به هر حال این مهم به عهده ی گروه و تهیه کننده گذاشته شده و طبیعی است که در این اوضاع و احوال مالی، نمی توان و نباید گفت سرهم بندی شده بلکه باید گفت که در شرایط تحمیلی، دست اندرکاران و تولید کنندگان چاره ای جز این نداشته اند تا تمام هم خود را مصروف به کم هزینه کردن فضا سازی این نمایش زیبا کنند. خوشبختانه کارگردانی و بازی های خوب این اجرا، این ضعفها را از انظار تا حدی میپوشاند اما صد دریغ و آه را در سینه ی دل سوزان و اهل فن و صاحبان نظر باقی میگذارد.
چهار بازیگر این نمایش، از بازیگران خوب و با تجربه و تازه وارد و بااستعداد ملک ما هستند و همگی از صدای رسایی برخوردارند. رنگ موسیقایی صدای هر یک، نوای خاصی را به ترنم می آورد. مناسبات رنگارنگی که از آغاز ورود به صحنه با یکدیگر برقرار میکنند، تماشاگر را خیلی زود با خلقیات خود آشنا میسازند. نمونه آدم هایی را برای ما به تصویر میکشند که هر روز با آنان برخورد داریم. این چهار تن نمونه ای از آدم های جامعه اند، آدم هایی که با تفرعن به یکدیگر نگاه میکنند، گویی از جهانی دیگر آمده اند و خود را چنان مینمایانند که در واقع نیستند؛ درحالی که سخت محتاج و بی تاب به دست آوردن این شغلند، چنان رفتار متکبرانه ای دارند که گویی نیازی به آن ندارند. اما نمایش که به جلو میرود کم کم چهره واقعی آنان برای تماشاگر آشکار میشود. افشای شخصیت واقعی آنان در مواجهه با چند رویداد، لحظات کمیک و در عین حال تراژیکی را رقم میزند و اوضاع و احوال زندگی درونی شان را هم برای خودشان وهم برای ما تماشاگران فاش میسازند و یاد سخنی از " داریوش شایگان " را در خاطر زنده میکند که گفت: همین آدم هایی که هنگام گذر از در، به هم تعارف میکنند را هنگام رانندگی ببینیم که چگونه نسبت به هم بی گذشت میشوند.
اگر چه اصلی ترین رویداد برای این چهار نفر استخدام شدن و جلو زدن از رقیب است اما رویداد های خرد و ریز دیگری از برخورد آنها زاده میشود که این بازیگران با ریتم درست و بده بستان های بی وقفه از طریق ارتباط متقابل با یکدیگر آن را به وجود میآورند. گذشته از آن در مراحل مختلف برای افشای راز های مگوی زندگی خود تک گویی "مونولوگ" های زیبایی را به اجرا میگذارند. ازجمله میتوان به تک گویی " سینا رازانی" در نقش مرد "ماتادور" اشاره داشت که آن شب تحسین تماشاگران راهم برانگیخت. و بازی " الهام پاوه نژاد" در نقش دلقک و نیز به طور مشخص در تغییر حالت و دو دلی که پس از شنیدن مرگ مادرش در او ایجاد میشود که برود و یا بماند، مثال زدنی است. و رضا مولایی در نقش مردی خود دار، قوی و مسلط برخود ، تغییر احوالی که در انتهای نمایش، و پس از کشف ماجرا به او دست میدهد را به خوبی به تماشاگر انتقال میدهد. در مورد رستمی باید گفت با دقت نظری که در جلالی سراغ داریم انتخاب رستمی برای نقش یکی از چهار تن و ایضا در نقش مرد سیاستمدار، نشان از استعداد این جوان دارد که لحظات شیرینی را در ارتباط با دیگران خلق میکند.
رویداد مهم دیگری که تماشاگر را شکه میکند در انتها ی نمایش به وقوع میپیوندد. و آن زمانی است که متوجه میشویم، این یک تن از چهار تن متقاضی نیست که مامور خود شرکت است، بلکه سه نفر مامورند که یک نفر را برای استخدام آزمون و انتخاب کنند و این گره در سراسر نمایش پنهان است و در واقع یک بازی در بازی است که نویسنده و کارگردان و بازیگران با چیدن آن ما را غافلگیر میکنند. ما متوجه این تعلیق نمی شویم و فقط در انتهای داستان میبینیم که بازی خورده ایم. این شیوه تعلیق طرفه ای در میدان نمایشنامه نویسی است که میتواند الگوی مناسبی در این عرصه نمایشنامه نویسی کشور باشد.
خیلی خوب است که این چهار نفر الگوی رفتاری و گفتاری متفاوتی دارند. همه شان در ابتدا به شیوه خود سعی میکنند خود را افرادی مبادی آداب و معاشرت و مدرن جلوه دهند اما لحظه به لحظه که میگذرد خصال خود را رو کرده و خود را فاش میسازند. تنها توصیه فنی که میتوان کرد این است : وقتی که دیگر دستشان برای هم رو شده ، میتوانند با یکدیگر بیشتر ارتباط چشمی داشته باشند، کمتر رو به سوی تماشاگر عمل کنند. بیشتر رفتار و کردار یکدیگر را بر مبنای آن رقابتی که باهم دارند، زیر نظر بگیرند. بیشتر ببینیم که این آدمها چطور مراقب یکدیگر نیز هستند. در ابتدای ورود و آشنایی به هم فخر میفروشند توجیه شده است اگر زیاد یکدیگر را ارزیابی نمی کنند درست است. اما حال که دیگر رلی ندارند که برای هم بازی کنند، دیگر ارتباطشان چنان است که میخواهند با چشم خود چشم یکدیگر را در آورند. حرکت و چرخش صندلیها و بعضا پشت به تماشاچی بازی کردن کفایت نمی کند. با چشم و نگاه مواظب حرکات و گفتار و کردار هم باشند.
تمام حادثه به سرعت در یک صبح روز کاری این شرکت و در هشتاد دقیقه آغاز و پایان مییابد. ما در همین مدت کم وارد دنیای درونی و پر تضاد این چهار انسان بوقلمون صفت میشویم.
در مرور نمایش "مهاجران" گفتم و به کارگردان این نمایش جلالی نیز اشارهای داشتم. بیجا نخواهد بود اگر تکرار کنم که کارگردانهایی که در خارج از ایران تجربه کسب میکنند شجاعت بیشتری در تغییر متون پیدا میکنند. در آن جا اشاره کردم که آن کارگردان نمایش " مهاجران" ، " مهرداد خامنه ای" تحصیل کرده ی نروژ، دو شخصیت نمایش" مهاجران " " اسلاو میر مروژک " را از دو مرد، به دو زن، با مشاغل متفاوت تغییر داده ، اما روح نمایش را محفوظ داشته است. در این نمایش نیز چنانچه خود " جلالی " ، (کارگردان و دراماتورژ) گفته، در متن اصلی دو مرد و دوزن متقاضی شغل بوده اند که ایشان به سه مرد و یک زن متقاضی تغییر داده است و اشاره داشته که این تغییر را بنا به ملاحظات عرفی جامعه و کشور ما که به آنها احترام قائل است انجام داده، اما روح اثر را حفظ کرده است.
جلالی که خود شخصا انسانی شاد و بزله گو و امیدواری است؛ در دنیای نمایش نیز علاقهی وافری به نمایشهای کمدی اجتماعی دارد. بیراه نیست اگر گفته شود بیشتر آثاری که تا کنون در تماشاخانه های ایران به نمایش درآورده جز "مسخ" اثر کافکا و "راهزنان" اثر شیلر بقیه همچون: "بازرس" اثر نیکلای گوگول و "روبیسون کروزه" نوشته خودش و "خدای کشتار" نوشته یاسمینا رضا و "موسیو ابراهیم و گل های قرآن" نوشته امانوئل اشمیت و نمایش آثاری از کارل والنتین در تلویزیون از تم کمدی اجتماعی برخوردارند و اساسا این کارگردان خود را مرید چارلی چاپلین دانسته و معتقد است که برای طرح ایده های اجتماعی و جذب مخاطب، باید متونی انتخاب کرد که راحت تر بتواند با مخاطب ارتباط بر قرار کند. او که در آلمان زندگی میکند در یکی از مصاحبه های خود برای صحت این نظر خود، به خبر نگاران چنین استدلال کرده که در شهر یک میلیونی" کلن " که او زندگی میکند، هر شب ۶۰- ۷۰ نمایش به روی صحنه میرود. هشتاد درصد این نمایشها از تم مردم پسند برخوردارند و به راحتی با سطوح مختلف سنی جوان ، میان سال و کهن سال ارتباط برقرار میکند. او میگوید، طرح های نمایشی پیچیده و سخت فهم، مخاطب را از تئاتر دور میکند. برای همین او بخش قابل توجهی از هم خود را مصروف به انتخاب متنی میکند که چاشنی کمیک داشته و در عین حال مضامین روز و مسائل مبتلابه اجتماع امروز ما و جهان را مطرح نماید. یحتمل بر همین اساس نمایش هایی که برای ایران پیشنهاد میکند، دارای چنین مضامین و ویژگی هایی بوده و هست. و شاهد این مدعا هم نمایشی " سیستم گرون هولم " است که این شبها در سالن اصلی فرهنگسرای نیاوران روی صحنه است که بی تردید یکی از نمایش های دیدنی امروز ایران ماست که اقشار و طبقات متوسط امروز ما و جهان درگیر آن است.
نویسنده: کاظم هژیرآزاد