عليرضا زرين‌دست: يكي از فيلم‌هاي خوبي كه دوباره آن را نگاه كردم فيلم سخنراني پادشاه بود كه درامي تاريخي است و محصول ۲۰۱۰ بريتانيا به كارگرداني تام هوپر است.

پایگاه خبری تئاتر: با اينكه به نظر مي‌رسد دوران قرنطينه و خانه‌نشيني براي عده‌اي از شهروندان به پايان رسيده اما خبرها همچنان حكايت از تدوام وضعيت كرونايي دارد و مسوولان هم مدام تذكر مي‌دهند كه جز در موارد ضروري از خانه خارج نشويم. به غير از تعدادي مخاطبان كه ناچارا در روزهاي اخير از خانه خارج مي‌شوند، همچنان عده‌اي از مردم اين روزها براي حفظ سلامتي خود بيشتر وقت‌شان را در خانه مي‌گذرانند و عملا به فضاي تفريحي و سرگرمي خارج از خانه دسترسي ندارند. به همين دليل سراغ تعدادي از اهالي سينما و منتقدان رفتيم و از آنها سوال پرسيديم كه در اين مدت ايام قرنطينه بهترين فيلم‌ها و سريال‌هايي كه تماشا كردند، چه بوده؟ اگر هم كتاب خوبي مطالعه كردند براي ما نامش را بگويند تا اين صفحه فهرستي از فيلم‌ها و سريال‌ها و كتاب‌هاي خوبي باشد كه مي‌شود در اين روزگار غم‌انگيز آنها را تماشا و مطالعه كرد.

 

حسين معززي‌نيا| در اين هفته‌ها سومين فصل سريال «بابل برلين» را ديدم كه يك سريال آلماني است درباره وقايع حدفاصل سال‌هاي ۱۹۲۸ تا ۱۹۳۳ كه جمهوري وايمار سقوط مي‌كند و هيتلر به عنوان صدراعظم، حضور سياسي‌اش را آغاز مي‌كند. آدم اصلي سريال، تام تيكور است.

پنجمين فصل سريال «بهتره به سال زنگ بزني» را هم هفته به هفته دنبال كردم كه بسيار لذت‌بخش بود. فيلم «آب‌هاي تيره» را ديدم از تاد هينز كه متوسط بود. فيلم ترسناك «مرد نامرئي» از لي ونل را ديدم كه به يك بار ديدنش مي‌ارزيد و البته فيلم درخشان «بينوايان» ساخته لاج لي را كه بسيار دوستش داشتم.

فيلم «مطرب» آقاي مصطفي كيايي را هم ديدم كه باعث تنبه و تذكر بسيار شد. از ميان فيلم‌هاي سال‌هاي گذشته هم مشغول مرور فيلم‌هاي پل تامس اندرسن بودم. يكي از فيلم‌هايش - Punch-Drunk Love - را نديده بودم كه فيلم خيلي خوبي است. شايد از بهترين‌هاي كل كارنامه‌اش. فيلمي خلوت و محدود اما بسيار دقيق.

 

عليرضا زرين‌دست| يكي از بهترين تفريح‌هاي من هميشه تماشاي فيلم خوب است. طبيعتا در ايام قرنطينه هم تعداد زيادي فيلم خوب گزينش كردم و هر شب به تماشاي آنها مي‌نشستم. يكي از فيلم‌هاي خوبي كه دوباره آن را نگاه كردم فيلم سخنراني پادشاه بود كه درامي تاريخي است و محصول ۲۰۱۰ بريتانيا به كارگرداني تام هوپر است. «سخنراني پادشاه» به گمان من فيلم خوش‌ساختي است و من تماشاي آن را به همه هنردوستان توصيه مي‌كنم. در ضمن در حال مطالعه كتاب جسدهاي شيشه‌اي مسعود كيميايي هم هستم.

 

فرزاد موتمن| در مدت قرنطينه نتوانستم فيلم خاصي ببينم؛ بيشتر درگير نگارش فيلمنامه جديدم هستم اما مشغول خواندن رماني هستم با زبان اصلي انگليسي به نام گفت‌وگو يا مكالماتي با دوستان كه نويسنده جوان 27 ساله‌اي نگارش آن را برعهده داشته با نام سالي رومي. اين كتاب دومين رمانش به حساب مي‌آيد. چيزي كه در هر دو رمان سالي رومي وجود دارد اين است كه او خيلي در بند تعريف داستان نيست اما شخصيت‌هاي داستانش را پيچيده و چندلايه توصيف مي‌كنند. در اين رمان فضا به ‌شدت مدرن و امروزي است و ديالوگ‌ها چندلايه هستند. در آن واحد، هم كميك مي‌شوند، هم پيش‌برنده و هم كاراكترها را افشا مي‌كنند. به نظر من سالي با اينكه سن كمي دارد اما نويسنده خيلي خوبي است.

 

آرش خوشخو| راستش را بخواهيد در مدت قرنطينه فيلم و سريال زياد ديدم اما آنچه بيشتر قابل‌ذكر است مرور فيلم‌هاي ژاك ريوِت كارگردان، فيلمنامه‌نويس و منتقد سينمايي اهل فرانسه است كه در برنامه‌ام قرار داشت و به گمانم قرنطينه بهترين فرصت براي تماشاي آثار اين فيلمساز بود، چون آثارش معمولا مدت‌زمان طولاني دارند. فيلم سوت‌زن‌ها را (Gomera‎) به كارگرداني كورنليو پورومبوي كه در سال ۲۰۱۹ منتشر شده هم ديدم كه يك نوآر رومانيايي به شمار مي‌رود و طنز سياه خوبي در آن نهفته بود. در ضمن فيلم هرگز به ندرت گاهي هميشه (Never Rarely Sometimes Always) ر ا هم ديدم كه درامي امريكايي- انگليسي است كه در سال ۲۰۲۰ توسط اليزا هيتمن نوشته و كارگرداني شده است و در جشنواره برلين با استقبال منتقدان همراه بوده است.

از فيلم‌هاي كلاسيك هم چند فيلم رائول والش كارگردان و هنرپيشه اهل ايالات متحده امريكا را ديدم. سريال «بابيلون برلين» هم يك سريال جنايي آلماني است كه تماشايش برايم جذاب بود. به نظرم نسخه هزاردستان ايراني آمد. از ميان فيلم‌هاي ايراني هم فرصت تماشاي دوباره كاغذ بي‌خط و شوكران برايم فراهم شد.

 

احمدطالبي‌نژاد| فرصت ناميموني كه ويروس كرونا براي همه فراهم آورد از جهتي براي اهالي فرهنگ و هنر يك حسن داشت و آن مطالعه كتاب، ‌تماشاي فيلم و نوشته‌هاي نيمه‌كاره‌اي بود كه در اين زمان مي‌توانست به سرانجام برسد. واقعيتش را بخواهيد در اين دوران قرنطينه فرصت كردم و توانستم پكيج فيلم‌هاي مل بروكس (كارگردان، بازيگر كمدي، نويسنده و تهيه‌كننده امريكايي) را كه از مدت‌ها قبل به دستم رسيده بود تماشا كنم. از جواني عاشق اين طنزپرداز بودم و در دوران پراضطراب همه فيلم‌هاي او را يك بار ديگر ديدم.

از بعضي فيلم‌هاي او مثل «فيلم صامت» خوشم آمد. «دوازده صندلي» يا «زين‌هاي شعله‌ور» اين كارگردان به نظرم فوق‌العاده بود. مل بروكس اساسا زمينه فعاليتش شوخي با ژانرهاي مختلف است. به عنوان مثال در فيلم «تاريخ جهان» يا «توپ‌هاي فضايي» با دو ژانر تاريخي و فضايي شوخي مي‌كند و آنها را به ريشخند مي‌گيرد. به هر جهت اين فرصت براي من فراهم شد تا شناخت كامل‌تري به اين طنزپرداز سينمايي پيدا كنم. همچنين در اين ايام سعادت ديگري هم نصيبم شد و توانستم سريال دايي‌جان ناپلئون را به‌طور كامل ببينم و اتفاقا به نسخه كامل آن دست پيدا كردم. از نظر من اين سريال آنقدر جذاب حرفه‌اي ساخته شده (از نظر نورپردازي، ميزانس‌ها و...) كه مي‌توان لفظ سينمايي را بر آن اطلاق كرد. يك‌جور استادي و مهارت بي‌نظير ناصر تقوايي را به رخ مي‌كشد. حقيقتا مي‌توانم بگويم كتاب و فيلمي با اين قدرت و تسلط در سينما و ادبيات ما نادر است.

ضمنا در اين فرصت ناخواسته كتاب «خشم و هياهو» نوشته «ويليام فاكنر» را هم بعد از شش بار كه نيمه‌كاره رها كرده بودم تمام كردم، چند فيلم هم از اين كتاب اقتباس شده كه به نظرم هياهو براي هيچ است.

كتاب «روزگار سخت» چارلز ديكنز را هم خواندم. همچنين در اين مدت فيلمنامه‌اي را هم به سرانجام رساندم و درباره چگونگي ساخته شدن آن صحبت‌هاي اوليه هم انجام شده است. اين فعاليت‌ها محصول دوران كرونايي من است.

 

هوشنگ گلمكاني| در اين مدت قرنطينه تعداد زيادي فيلم ديدم، از آن دست فيلم‌هايي كه فقط يك ربع ابتدايي آن را مي‌تواني تحمل كني و بعد از آن ديگر فيلم كشش لازم را ندارد و خسته‌كننده مي‌شود. اما فيلم‌هاي خوبي هم ديديم ولي آنچه اهميت دارد اين است كه دو ميني‌سريال امريكايي در اين ايام نظرم را به خود جلب كرد به نام‌هاي: باورنكردني و غير ارتدكس.

 

شاهين شجري كهن| واقعتيش را بخواهيد همواره لابه‌لاي آثار مشهوري كه مي‌ديدم گاهي اوقات نام يكسري فيلم‌هايي هم به ميان مي‌آمد كه نام و نشان درستي نداشتند و به دليل گمنام بودن به آخر صف و زماني نامعلوم براي فيلم ديدن موكول مي‌شدند كه خوشبختانه ايام قرنطينه اين زمان را فراهم كرد كه به تماشاي اين فيلم‌ها بنشينم. البته به غير از تجربه ديدار با آثار بزرگاني كه برايم جنبه باليني دارند مثل فورد و هيچكاك و... فيلم من و ارل و دختر در حال مرگ را ديدم. يك كمدي رمانتيك به كارگرداني آلفونسو گومز ريخون كه در سال ۲۰۱۵ اكران شده است. سادگي ساختار روايي‌اش را دوست داشتم و اينكه چقدر خلاقانه از قصه به عنوان عنصر پيش‌برنده استفاده كرده است. يا فيلم «آواز طلوع» را به خاطر قاب‌بندي‌هاي زيبا و مناظر سنتي اسكاتلند و بريتانياي قرن نوزدهم دوست داشتم. اقتباس‌هاي مشهور شرلوك هلمز را ديديم كه برايم يك اتفاق خوب به شمار مي‌رود. همچنين افتخار تامي (Tommy’s Honour) نظرم را جلب كرد. داستان اين فيلم درباره ورزش گلف و تاريخ شكل‌گيري آن است. اين فيلم به عقيده من قصه جذاب و غيرمنتظره‌اي دارد.

بيشتر در اين ايام فيلم‌هايي از اين دست ديدم كه در حالت عادي تماشاي آن به عقب رانده مي‌شد و فرصت ديدن آن برايم فراهم نمي‌شد. نكته‌اي كه برايم در اين مدت قابل اهميت آمد اين است كه نبايد فيلم‌ها را از روي جلد و كاورشان انتخاب كرد و تنها به كارگردان و سازنده اثر دقت كرد. گاهي در ميان فيلم‌هاي بي‌نام و نشان و بي‌ستاره كشف‌هاي دلپذيرتري پيدا مي‌شود.

 

رضا درستكار| اين روزها بيش از هميشه فرصت تماشاي تلويزيون را پيدا كردم كه يكي يكي آنها را اسم مي‌برم و به هر كدام طبق عادت امتيازي مي‌دهم:

يك؛ پايتخت 6 - 3 ستاره.

دو؛ نون خ۲ - دو ستاره و نصفي

سه؛ دوپينگ - دو ستاره.

چهار؛ برنامه‌هاي تاك‌شو كه در همه شبكه‌هاي فوران كرده است، مي‌تواند جذاب باشد اما غالبا فاقد كيفيت و بسيار سطحي هستند. به نظرم باقي برنامه‌هاي تلويزيون را به‌طور كلي نمي‌توان ديد، چيزي در حد فاجعه‌اند.

فيلم ديدن در دستگاه خانگي نجات‌بخش روزهاي كرونايي بود كه من اين فيلم‌ها را ديدم:

يك؛ «همه مي‌دانند» اصغر فرهادي. فيلم‌هاي فرهادي را هميشه دوست داشته‌ام.

دو؛ بيگانگان در قطار هيچكاك را با ولعي تازه ديدم، فن‌سالار كامل سينما هيچكاك است.

سه؛ ريدر (كتابخوان) با كارگرداني استيون دالدري و با بازي كيت وينسلت

چهار؛ بچه رزماري و محله چيني‌ها؛ هر دو از رومن پولانسكي كه مطلبي تازه درباره‌اش نوشتم و جهان آثار او را كلا دوست دارم.

پنج؛ شيطان وجود ندارد ساخته محمد رسول‌اف. فيلم كامل‌تر و منظم‌تري از اوست. محض كنجكاوي بود و بدم هم نيامد.

شش؛ دفترچه اميدبخش ساخته ديويد او راسل با بازي اسكاري جنيفر لارنس

هفت؛ آنا با كارگرداني لوك بسون و با بازي هلن ميرن در نقش عقل كل. از آن اكشن‌ها كه پهلو به آثار جيمز باند مي‌زند.

هشت؛ انگل ساخته بونگ جون هو. فيلم اسكاري امسال كه به‌ نظرم بسيار فيلمي گيرا بود.

نه؛ روزي روزگاري در هاليوود؛ نظرم را درباره سازنده‌اش عوض نكرد، دوستش ندارم.

اين را هم بگويم كه من به اندازه و به سهم اندك خودم از خوانده‌ها و ديده‌ها و دريافت‌ها، چيزهايي هم مي‌نويسم و انتخاب‌هايي دارم و مخاطب آزادانه مي‌تواند آن را بردارد، دوستش داشته باشد يا نداشته باشد.

 

رامتين شهبازي| در اين مدت قرنطينه بيشتر وقت من درگير برگزاري كلاس‌هاي مجازي و آنلاين بود. در فرصت كوتاهي كه به دست آوردم پاريس، دوستت دارم را ديدم كه ۲۲ كارگردان از مليت‌هاي مختلف در ساخته شدن آن نقش داشتند. همين‌طور فيلم «قصه‌هاي كيش» - فيلمي چند اپيزودي به كارگرداني محسن مخملباف، ناصر تقوايي و ابوالفضل جليلي - را تماشا كردم. همچنين كتاب‌هايي كه در اين زمان خواندم كتاب‌هايي بوده مربوط به ويتگنشتاين با عنوان پژوهش‌هاي فلسفي ويتگنشتاين و كتاب‌هاي آبي و قهوه‌اي اين فيلسوف.


منبع: روزنامه اعتماد