پایگاه خبری تئاتر: اصغر یوسفینژاد در مقام نویسنده و کارگردان ائو (خانه)، بلافاصله مخاطب را وارد کشمکشی پرهیاهو میکند. کشمکشی که به محض رسیدن سایه (محدثه حیرت) آغاز میشود و تا پایان فیلم تداوم مییابد. پدر پیری که گویا مبتلا به نوعی آلزایمر نیز بوده، به تازگی درگذشته و مأموران دانشگاه علوم پزشکی برای عمل به وصیتش، قصد تحویلگرفتن جنازه او را دارند. حضور دختر اما مانع تحقق این امر میشود تا به این بهانه وارد دنیای فیلم و شخصیتهای مختلف آن شویم.
شخصیتهایی که کمی زمان لازم است تا بفهمیم هیچکدام از سر ناراحتی و دلسوزی آنجا حضور ندارند. از همسایهها گرفته که برای تعیین تکلیف خانه و بهسرانجامرسیدن کار خودشان عجله دارند تا مأمور دانشگاه، احمدی (غلامرضا باقری) که بیش از هر چیز نگران وضعیت استخدامی خویش است.
حتی شخصیتهای فرعیتر فیلم نیز به جای آنکه درکی از موقعیت داشته باشند، به دنبال تأمین منافع شخصی خود هستند. شخصیتهایی نظیر زنی که با وجود آن همه قیل و قال، سعی میکند دختری را برای برادرش جور کند. در این میان اما ابتکار عمل با دو شخصیت اصلی فیلم، مجید (رامین ریاضی) و البته سایه است. شخصیتهایی که تا یکسوم پایانی، دستشان برای مخاطب رو نمیشود تا شوک نهایی فیلم، با شدت بیشتری مخاطب را غافلگیر کند.
در اینجا خانه به مثابه فضایی سرد و بیروح است که انگار به جای پیوندزدن آدمها به یکدیگر، نقشی جز فاصلهانداختن میان آنها ندارد. البته در لابهلای دیالوگهای فیلم اشارههایی گذرا به طرز رفتارها و خصوصیات اخلاقی پدر (صاحب آن خانه) و نقش او در خلق چنین فضای ناامیدکنندهای میشود که میتواند مخاطب را به شناختی نسبی از خصوصیات اخلاقی وی برساند؛ بدون آنکه هیچ تصویری از پدر یا حتی جنازهاش دیده باشد.
با این همه «ائو» فیلمی است که بیش از محتوا، فرمش در ذهن میماند. فرمی که در شروع و در ادامه شامل چند پلانسکانس بلند و با ریتمی نسبتا تند میشود که ضمن تداوم حس صحنهها، به مخاطب این امکان را میدهد تا از نزدیک، کنشها و واکنشهای شخصیتهای فیلم را دنبال کند. با این وجود دوربین روی دست سرگردان فیلم و نماهای غالبا «کلوزآپ» آن، ممکن است به مذاق بینندهای که عادت به تماشای چنین تصاویری ندارد، چندان خوش نیاید. بهخصوص مخاطبی که آشنایی کافی به زبان آذری نیز نداشته و از نظر بصری مدام مجبور است میان زیرنویسهای فیلم و تصاویر آن در رفتوآمد باشد. هرچند یوسفینژاد با انتخاب زبان آذری، موفق شده حالوهوای به شدت بومی و محلی اثر را تقویت کرده و پیرنگ معماگونه فیلمنامهاش را به نحو تأثیرگذارتری به سرمنزل مقصود برساند. در عین حال مشکل فیلمنامه «ائو» این است که تا رسیدن به آن گرهگشایی تکاندهنده در پایانبندی فیلم، دستش خالی به نظر میرسد. حضور فرستادگان دانشگاه و بعد مأموران پلیس که انگار تنها برای خالینبودن عریضه حاضر میشوند،نه تنها نقش چندانی در پیشبرد درام فیلم ایفا نمیکند بلکه در خلق و پرورش شخصیتهای اصلی فیلم نیز اثرگذار نمینماید.
اینچنین است که ممکن است جایی در میانههای فیلم، حوصله تماشاگر کمطاقت امروزی سر برود و قید تماشای ادامه فیلم را بزند. بدیهی است که چنین تماشاگری از پایانبندی غیرمنتظره فیلم بینصیب مانده و چیز زیادی از مناسبات میان شخصیتهای فیلم دستگیرش نمیشود. شاید اگر آن سکانس مهم و تأثیرگذار گفتوگوی مجید و سایه، کمی زودتر (مثلا جایی در اواسط پرده دوم) تعبیه میشد، کدها و نشانههایی که در آن ارائه میشود میتوانست بیش از شکل و شمایل کنونی، مخاطب را درگیر ماجراهای فیلم کند. بهخصوص آنجا که عشق و دلدادگی مجید به سایه لو میرود یا از بیخیالی سایه و بیتفاوتی وی نسبت به نزدیکانش رونمایی میشود. نوعی بیتفاوتی عجیب و باورنکردنی که پایانی متفاوت را برای ائو رقم میزند. پایانی غیرمنتظره که هرچند به نوعی فیلم را نجات میدهد ولی تغییر لحنش نسبت به سایر بخشهای فیلم، محسوس و سؤالبرانگیز مینماید!
منبع: روزنامه شرق