داریوش ارجمند، علی نصیریان و فتحعلی اویسی در فیلم مشهور ناصر تقوایی، کدام برهه از تاریخ معاصر ایران را روایت می‌کنند؟

پایگاه خبری تئاتر: «فیلم «ناخدا خورشید» را باید یکی از آثار تأثیرگذار سینمای ایران بدانیم؛ هرچند ناصر تقوایی، کارگردانش، داستان فیلم را با اقتباس از رمان «داشتن و نداشتن»، اثر ارنست همینگوی به رشته تحریر درآورده‌ است اما روایت تقوایی، روایتی کاملاً ایرانی است و عناصر تشکیل‌دهنده آن، تا حد زیادی وابسته به رویدادهای تاریخی دهه‌های ۱۳۳۰ و ۱۳۴۰ هستند.

فیلم که در سال ۱۳۶۵ ساخته شده، بازگو کننده حوادثی است که در یک جزیره ایرانی واقع در خلیج‌ فارس اتفاق می‌افتد. یک دلال قاچاق انسان تعدادی فراری سیاسی را به ناخدا خورشید می‌سپارد تا آنها را از پهنه خلیج‌ فارس بگذراند و به شیخ‌نشین‌های آن سوی دریا برساند. در همین گیر و دار، تعدادی تبعیدی که در بین آنها محکومان سیاسی هم وجود دارد، متوجه معامله دلال با ناخدا خورشید می‌شوند و تصمیم می‌گیرند با استفاده از اعتماد میان دلال و ناخدا، از تبعیدگاه بگریزند. درست از همین زمان است که خصوصیات رفتاری و اخلاقی تبعیدی‌ها بروز و ظهور پیدا می‌کند و به داستان شکلی جذاب و دیدنی می‌دهد. بازی‌های بسیار تأثیرگذار داریوش ارجمند، در نقش ناخدا خورشید، علی نصیریان در نقش «فرهان» (دلال)، سعید پورصمیمی در نقش «ملول» (دوست و جاشوی ناخدا خورشید) و فتحعلی اویسی در نقش «سرهنگ» (سرپرست تبعیدی‌ها)، باعث جذابیت بیشتر داستان شده‌است.

آغاز داستان با یک رویداد مهم تاریخی

داستان ناخدا خورشید با یک خبر مهم آغاز می‌شود؛ اعدام انقلابی حسنعلی منصور در اول بهمن ۱۳۴۳. این دوره از تاریخ ایران، مصادف است با وقایع پس از قیام خونین ۱۵ خرداد و بازداشت و تبعید امام خمینی(ره) به ترکیه. نخستین گروهی که با دلالی فرهان و همکاری ناخدا خورشید از خلیج‌ فارس می‌گذرند، افرادی هستند که در واقعه اعدام انقلابی منصور، محل سوءظن قرار گرفته‌اند. در این روایت داستانی ناصر تقوایی، قیافه و لباس‌های آنها، نشان می‌دهد که مذهبی هستند و بنابراین، به احتمال زیاد باید منتسب به هیات‌های مؤتلفه اسلامی که در ماجرای منصور، نقشی اساسی و محوری ایفا کردند، باشند. اما این افراد، تنها حاشیه و تاریخ ماجرا را برای مخاطب معلوم می‌کنند. روایت ناخدا خورشید در زمستان سال ۱۳۴۳ می‌گذرد؛ سال‌ها پس از کودتای ۲۸ مرداد و آغاز دیکتاتوری پهلوی دوم. اما بخش اصلی ماجرای فیلم، ریشه در رویدادهایی دارد که در دهه ۱۳۳۰ اتفاق افتاده‌اند و بازیگر اصلی آنها اعضای حزب توده هستند. توده‌ای‌ها پس از ضربه پاییز ۱۳۳۳ و کشف سازمان افسران، بازداشت علوی، قریشی، شرمینی و یزدی که همگی جزو کمیته مرکزی حزب بودند، فعالیت‌های خود را به صورت زیرزمینی و خارج از کشور دنبال می‌کردند. سازش بسیاری از اعضای رده‌بالای حزب با رژیم پهلوی، به اعتبار توده‌ای‌ها ضربه هولناکی زده بود و بسیاری از جریان‌های ضد رژیم، حتی با گرایش‌های مارکسیستی، حزب توده را به ریشخند گرفته بودند. بین سال‌های ۱۳۳۷ تا ۱۳۴۳، اعدام خسرو روزبه و علوی، اعلام وحدت حزب با فرقه دموکرات آذربایجان و در نهایت در دی‌ماه ۱۳۴۳، جدایی تعدادی از سران حزب توده و تشکیل سازمان توفان، دیگر توانی برای توده‌ای‌ها باقی نگذاشت و به این ترتیب، بسیاری از آنها به دنبال راه فرار و به‌ دست آوردن زندگی راحت رفتند؛ تعدادی به ساواک روی خوش نشان دادند و برخی هم مانند تبعیدی‌های فیلم ناخدا خورشید، تصمیم گرفتند از ایران بگریزند و گم و گور شوند!

چهره‌ای عریان از توده‌ای‌های پشیمان

سیمای ظاهری و رفتاری تبعیدی‌ها در فیلم ناخدا خورشید، سخت به توده‌ای‌ها شبیه است؛ برای آنها، هدف وسیله را توجیه می‌کند؛ فرقی ندارد که برای گریز آنها، یکی دو نفر هم کشته شوند. سرهنگ (فتحعلی اویسی) که در کارنامه خود خرابکاری در جزیره خارک را هم دارد، ترجیح می‌دهد چاقوکش‌ها را دور خود جمع کند و از خیر افرادی که می‌خواهند برای رفتارشان مبنای منطقی بیابند، می‌گذرد؛ در یک کلام، او کم آورده‌است و دوست دارد گذشته را رها کند.

در صحنه‌ای از فیلم، یکی از تبعیدی‌ها به سرهنگ می‌گوید که آیا کشته شدن منصور روی شرایط آنها تأثیر می‌گذارد و آزادی آنها را جلو می‌اندازد؟ سرهنگ که می‌داند مرگ منصور باعث کم‌رنگ شدن نقش آمریکایی‌ها در ایران نمی‌شود، به او اخطار می‌دهد که اگر کاری نکنند، باید سال‌ها در تبعید بمانند. در واقع او این نکته را به صورت سربسته اعلام می‌کند که در فضای پس از کودتای ۲۸ مرداد و به ویژه بعد از رویدادهای سال ۱۳۳۷، دیگر آبرویی برای توده‌ای‌ها باقی نمانده‌ است و آنها نمی‌توانند در عرصه سیاسی کشور عرض‌اندام کنند؛ همه قدیمی‌ها یا از حزب بریده‌اند یا از وطن گریخته! به این ترتیب، ناخدا خورشید در سفر پایانی فیلم، قرار است توده‌ای‌هایی را از خلیج‌ فارس بگذراند که اولاً کم آورده‌ و پشیمان هستند و ثانیاً، برای خلاصی از گذشته، خشونت و آدمکشی را هم چاشنی کارشان کرده‌اند! آنها برای فرار از آن‌ چه حزب برایشان ساخته است، حتی حاضرند با خلافکاران و تبهکاران حرفه‌ای هم‌پیمان شوند و راه مد نظر خود را طی کنند. اما در این جدال ناکام می‌مانند و ناخدا خورشید با لطایف‌الحیل از چنگشان می‌گریزد.

می‌توان این‌گونه پنداشت که تصویر فیلم ناخدا خورشید برای مخاطبانش، جنس گروه‌های مبارز دهه ۱۳۳۰ و ۱۳۴۰ و عیار انگیزه آنها را برای مقاومت و پایداری نشان می‌دهد.»


منبع: روزنامه خراسان