یکی از بی‌تدبیری‌های مدیران تازه که سرچشمه ناامیدی‌های روزافزون جامعه تئاتری ما در ماه‌های اخیر شده است، تبعیض آشکار و بی‌عدالتی بسیار تلخی است که در توزیع بودجه و امکانات محدود تالارهای اندک تهران صورت می‌گیرد.

پایگاه خبری تئاتر:  قطب‌الدین صادقی طی یادداشتی در روزنامه اعتماد نوشت: یکی از بی‌تدبیری‌های مدیران تازه که سرچشمه ناامیدی‌های روزافزون جامعه تئاتری ما در ماه‌های اخیر شده است، تبعیض آشکار و بی‌عدالتی بسیار تلخی است که در توزیع بودجه و امکانات محدود تالارهای اندک تهران صورت می‌گیرد. به‌طوری که چند سوگلی با روابط، مناسبات و دوستان خاصی که دارند سکاندار اصلی و ساکنان همیشگی چند سالن محدود تهران شده‌اند و صدها گروه با خشم و ناباوری از دور نظاره‌گر این بلبشو ناشی از مدیریت پر از انحصار و اشتباه و ندانم‌کاری‌ هستند؛ مدیریتی که نه جامعیت در نگاه دارد و نه بلوغ در اندیشه! و همه اینها شاید ناشی از تداخل ناصواب امر فرهنگ با ایدئولوژی است که در «جامعه دانایی» کشورهای مترقی جهان، از تداخل آنها، به‌عنوان یک اصل بزرگ، همیشه پرهیز می‌کنند!

در اینجا ذکر چند نمونه خالی از لطف نخواهد بود:

1- چند سالی است تالار فردوسی (از روز تاسیس آن) به طور مادام‌العمر، ملک طلق یک نفر و آثار او شده است.

2- دیگری تا شب عید دو ماه در تماشاخانه ایرانشهر نمایشی بر صحنه داشت و بلافاصله (استراحت نکرده) از فروردین به مدت دو ماه در سالن اصلی تئاتر شهر نمایشی دیگر به صحنه برد.

3- و کارگردان دیگری که به ظاهر ساکن آلمان است اما هم‌اکنون به طور همزمان هم در تئاتر فرهنگسرای نیاوران نمایش «سیستم گرون هلم» را بر صحنه دارد و هم در سالن سایه نمایش «پوزه چرمی» را.

4- سومی که در دو ماه بهار امسال در سالن اصلی فرهنگسرای نیاوران، نه‌تنها نمایشی تکراری (خشکسالی و دروغ) را به صحنه برد، بلکه بلافاصله کاری دیگر در همان سالن به اجرا گذاشت (بیست و پنج)! و تازه به این هم بسنده نکرد و به طور همزمان در تالار چهار?سوی تئاتر شهر (هیولاخوانی) و در تماشاخانه ایرانشهر نمایش تکراری (دل سنگ) را به صحنه برد یعنی ایشان هم‌اکنون و به طور همزمان سه سالن عمده تئاتر تهران را اشغال کرده و با یک گروه، سه نمایش جداگانه در یک زمان بر صحنه دارد!

5- مورد چهارم که از همه منحصر به‌فردتر است، داستان آدمی است که اصرار عجیبی دارد خود را مانند چهره‌های سیاسی – تاریخی آرایش کند اما مجموعه آثارش در یک تبعید ذهنی خودخواسته، ملغمه‌یی است از نمایش‌های تخیلی عربی و رمان‌های خارجی! ایشان از دهه فجر تاکنون، در فاصله پنج ماه، در پنج سالن، پنج نمایش به صحنه برده است: یعنی علاوه بر آن که نویسنده و کارگردان میان‌پرده‌های مراسم اختتامیه جشنواره فجر بود، در تالارحافظ (آرش ساد)، در تالار وحدت (روزهای آخر اسفند) و هم‌اینک در سالن اصلی تئاتر شهر نمایش (ترانه‌های محلی) را اجرا می‌کند. علاوه بر اینها اثری هم در بهار امسال در (تالار حرکت) به نمایش گذاشت و اخیرا هم در فرهنگسرای نیاوران و سالن اصلی تئاتر شهر دو «نمایشنامه‌خوانی» داشته‌اند. جسارتا پیشنهاد نگارنده این سطور این است که در این یکی، دو ماه باقیمانده تابستان تا فرصت هست، مدیران محترم هنری مقدمات چند کار نمایشی همزمان در تالارهای سنگلج، محراب، هنر و مولوی هم برایشان فراهم آورند تا خدای نکرده ایشان با خشم و حسرتی اپوزیسیونی دوباره ایران را ترک نکنند!

شخصا هیچ ایرادی به خلاقیت، آرزوها و حتی جاه‌طلبی‌های طلبکارانه برخی هنرمندان نمی‌گیرم و حتی به فرصت‌طلبی و سودجویی آشکار بعضی از این افراد (بلیت نمایش روزهای آخر اسفند مثلا 75 هزار تومان بود!) ندارم، بلکه روی سخنم با مدیرانی است که با بی‌خبری و ندانم‌کاری و بی‌تجربگی، چون کبک سر خود را زیر برف کرده‌اند، همین چند سالن محدود را به انحصار چند تن درآورده‌اند و با این کار خود علنا و عملا صدها گروه حرفه‌یی، خبره و کارگردانان بسیار تواناتر از آن چند سوگلی را ندید می‌گیرند و تخم بدبینی، نفاق و اعتراض میان هزاران هنرمند تئاتر و دوستداران آنها می‌پراکنند! آقایان قطعا بهتر از من می‌دانند که نیرومندترین فرضیه برای وقوع «انقلاب» تبعیض است نه فقر زیرا مثل مشهوری داریم که می‌گوید: 10 نفر گرسنه در یک مکان می‌توانند دسته‌جمعی گرسنگی را تاب آورند اما اگر پای یک دست چلوکباب به میان آید و قرار باشد تنها یک تن آن را بخورد، آن 9 تن دیگر آرام نمی‌نشینند و سر به طغیان برخواهند داشت!

آقایان لطفا توضیح دهند در این شرایط و با این همه فشار، کمبود و محرومیت، با چه منطق، برنامه، معیار، شناخت و ضرورتی به این نتیجه رسیده‌اند که تنها چند تن خاص‌اند که شایسته خوردن چلوکباب‌اند؟ اعتراف کنیم – دست‌کم در هنر – تدبیر و امید معنای دیگری دارد!