سینمای رزمی پیش از او هم وجود داشت اما او بود که به آن جان و اعتبار داد و میلیون‌ها تماشاگر از ملیت‌ها و فرهنگ‌های مختلف را در گوشه و کنار جهان مجذوب هنر خود کرد. چینی‌ها و نیز بیشتر مردم آسیا بروس لی را بسیار بیشتر از یک ستاره سینما دوست داشتند زیرا چنین به نظرشان می‌رسید که او با هنر و نبوغش، حیثیت‌شان را اعاده کرده و به حس تحقیری که غربی‌ها نسبت به مردم شرق داشتند پایان داده بود.

پایگاه خبری تئاتر: «هنگ‌کنگی بود اما اوایل جنگ دوم جهانی در سان‌فرانسیسکو آمریکا متولد شد و به واسطه پدرش که بازیگر اپرای چینی بود از همان سال‌های کودکی در چند فیلم و نمایش بازی کرد. سال‌های نخست دبیرستان را در یکی از مدارس انگلیسی‌زبان هنگ‌کنگ به پایان برد و ۱۷ساله بود که دوباره به آمریکا رفت و پس از اقامتی کوتاه در سان‌فرانسیسکو و مدتی زندگی در شیکاگو و واشنگتن، ماندن در سیاتل را انتخاب کرد.

مبانی کونگ‌فو (سبک وینگ‌چونگ) را از ایپ من افسانه‌ای آموخت و زمانی که به آمریکا رفت باشگاهی برای آموزش این رشته ورزشی تاسیس کرد.

۲۴ ساله که بود دانشگاه و رشته فلسفه را نیمه‌تمام رها کرد و تمام‌وقت روی تمرین و آموزش متمرکز شد. با شرکت و هنرنمایی در چند رقابت و فستیوال ورزشی به شهرت و اعتبار نصفه‌نیمه‌ای رسید و دوستان زیادی هم برای خودش دست ‌و پا کرد.

هنرنمایی‌اش در یکی از همین فستیوال‌ها به نقش‌آفرینی جلوی دوربین انجامید و او اواخر دهه ۱۹۶۰ با مجموعه تلویزیونی زنبور سبز به دنیای بازیگری برگشت.

چندی بعد برای دیدار با خانواده‌اش به هنگ‌کنگ برگشت و همان‌جا قرارداد بازی در فیلم رییس بزرگ را امضا کرد و نقطه عطف زندگی‌اش رقم خورد.

پیش از اکران رییس بزرگ هم چهره نسبتا شناخته‌شده‌ای محسوب می‌شد اما شهرت حاصل از این فیلم - که خیلی هم فیلم خوش‌ساختی نبود - بسیار فراتر از خوشبینانه‌ترین انتظاراتش بود.

از آن پس اولویت‌های زندگی‌اش را تغییر داد و برایش سینما جای ورزش رزمی را گرفت. البته عمر کوتاهی داشت و سال ۱۹۷۳ در چنین روزی، بر اثر تورم و پارگی یکی از رگ‌های مغزش از دنیا رفت. بعد از رییس بزرگ (۱۹۷۱) در سه فیلم کامل دیگر هم نقش‌آفرینی کرد که مشت خشم یا به قول ما ایرانی‌ها خشم اژدها (۱۹۷۲) و اژدها وارد می‌شود (۱۹۷۳) کارهای قابل دفاعی بودند و فروش بالایی هم داشتند.

فیلم دیگرش راه اژدها (۱۹۷۲) که گاهی بازگشت اژدها هم نامیده می‌شود و خودش هم آن را کارگردانی می‌کرد حتی در چارچوب فیلم‌های رزمی و حتی با وجود آن صحنه درخشان نبرد تن به تن با چاک نوریس، فیلمی ضعیف و تاحدی مبتذل از آب درآمد.

حتی به قول آلکس بلاک نویسنده کتاب «شاه کونگ‌فو» اگر بروس لی به آن شکل مبهم و مرموز و ناگهانی نمی‌مُرد احتمالا شرکت‌های پخش فیلم، حاضر به اکران راه اژدها نمی‌شدند.

اما حتی این فیلم بد هم - که البته به سبب شهرت ناشی از مرگ بروس لی پرفروش شد - اعتبارش را مخدوش نکرد و حسادت و بدخواهی و کارشکنی‌های دشمنانش که او را به طعنه «دلقک» و «رقاص» و «مردک ولگرد» می‌خواندند هم شمار طرفدارانش را کاهش نداد. وسواس زیاد و بیمارگونه‌ای برای ارایه بهترین کار داشت و بیشتر اوقات (نه همیشه) در کاری که شروع می‌کرد موفق بود. سینمای رزمی پیش از او هم وجود داشت اما او بود که به آن جان و اعتبار داد و میلیون‌ها تماشاگر از ملیت‌ها و فرهنگ‌های مختلف را در گوشه و کنار جهان مجذوب هنر خود کرد. چینی‌ها و نیز بیشتر مردم آسیا بروس لی را بسیار بیشتر از یک ستاره سینما دوست داشتند زیرا چنین به نظرشان می‌رسید که او با هنر و نبوغش، حیثیت‌شان را اعاده کرده و به حس تحقیری که غربی‌ها نسبت به مردم شرق داشتند پایان داده بود.»


منبع: روزنامه اعتماد