پایگاه خبری تئاتر: اين روزها سريال «آقازاده» به كارگرداني بهرنگ توفيقي و تهيهكنندگي و نويسندگي حامد عنقا در دسترس مخاطبان قرار گرفته است كه بهطور روشن به تقابل «آقازادههاي خوب و بد» ميپردازد. اجازه بدهيد در گام نخست تكليف خودمان را با كيفيت فني و هنري اين مجموعه روشن كنيم و بگوييم هيچ ارزشي ندارد ولي ميتوان از طريق آن چيزهاي مهمي را از منظر مطالعات فرهنگي و انديشه انتقادي بررسي كرد.
پديدارشناسي آقازادهها
سريال «آقازاده» محصول «اوج» است و توسط حامد عنقا يكي از افراد فعال در صداوسيما ساخته شده است كه در آن بازيگران مشهور فراواني به ايفاي نقش ميپردازند و مثلا قرار است خط قرمزهاي زيادي را بشكند ولي آنچنان درگير كليشههاي صداوسيما ميشود كه حتي آبكيتر از بيشتر توليدات قبلي پيش ميرود. كشمكش اصلي سريال بين دو آقازاده يعني «نيما» و «حامد» است. حامد شخصيت بسيار مثبت و خوب و پاكي است كه در خانهاي بسيار سنتي زندگي ميكند. جالب است كه اسم نويسنده سريال با اسم آقازاده مثبت آن يكي شده است.
محل زندگي حامد بسيار مهم است زيرا پدر و مادر او بسيار سنتي و مذهبي هستند و كل اين خانواده با هم زندگي ميكنند كه ما را ياد سريالي مثل «پدرسالار» مياندازد كه در ستايش سنت و پدر خانواده بود. در خانه حامد، متكاهاي گرد و بزرگ قديمي و در و پنجرههاي سنتي به چشم ميخورد. لباسهاي آنان ساده است و همه چيز بوي قديم ميدهد. برخلاف حامد، شخصيت منفي سريال يعني نيما در خانههاي لوكس، مجلل و مدرن زندگي ميكند.
اسم او از نامهاي باستاني ايران است و ماشينهاي ميلياردي دارد و درگير هنر مدرن شده است و حتي در حراجيهاي هنري شركت ميكند. مثلا او دنبال خريد تابلويي از سهراب سپهري است. اينكه يك آقازاده بد چرا بايد دنبال تابلويي از سهراب سپهري باشد در سريال توضيح داده نميشود ولي شما بايد حدس بزنيد كه احتمالا اين اثر هنري بسيار بد است كه شخصيت فاسد و شرور سريال دنبالش رفته است.
از سوي ديگر، چرا شخصيت منفي سريال بايد عاشق زندگي مدرن و رفاه باشد هم جاي بحث دارد. نيما چند نيرو و متحد دارد كه هر كدام از اين نيروها نقشهاي اصلي سريال را با بازي امين حيايي، نيكي كريمي و كامبيز ديرباز تشكيل ميدهند. جالب است كه نيكي كريمي نيز عاشق موسيقي است، يعني تمام شخصيتهاي شرور و فاسد عاشق هنر هستند. كليشهاي در توليدات نمايشي اين سالها شكل گرفته است كه در آن بازيگران به دنبال بازي كردن در نقش افراد پولدار هستند، زيرا حتما به شمال و ويلاهاي لوكس خواهند رفت و لباسها و آرايش جذابي هم به دست خواهند آورد كه براي عكس گرفتن و منتشر كردن در فضاي مجازي عالي است.
اين كليشه در كليت سريالهاي شبكه نمايش خانگي و اغلب فيلمهاي بدنه سينماي ايران وجود دارد. انگار پرداختن به فسادهاي برخي آقازادهها، بهانهاي است تا سوار همان ماشينهاي لوكس بشوند و لباسهاي برند را تبليغ كنند. اين موضوع خودش داراي «تضاد اخلاقي» است. از سوي ديگر، مجموعهاي كه قرار است به رانتها و ويژهخواري برخي افراد قدرتمند سياسي بپردازد چطور خودش درگير سلبريتيها و بازيگران سفارشي شده است؟ بازيگري كه نقش اصلي اين مجموعه را ايفا ميكند حتي بلد نيست يك خط از ديالوگهايش را درست و بدون اشكال بيان كند؛ او حتي نميتواند راحت و با انرژي در برابر دوربين بايستد و آنقدر حضور او در اين سريال عجيب است كه شايد يكي از سوالهاي اصلي اين باشد كه «آيا بازيگر بهتري براي اين نقش نبود؟»
نكته ديگر حضور امين تارخ در نقش حاج رضا تهراني و لعيا زنگنه در نقش شريفه تهراني است. تارخ، زماني جوان اول سينماي ايران بود و به خاطر ظاهر زيبا و تحصيلات تئاتري توانسته بود نقش اصلي فيلمهاي مهم را بگيرد اما نمايش تصوير او روي مجلههاي سينمايي ممنوع بود. اين وضعيت لطمه سنگيني به «ستاره» شدن او زده بود اما حالا نقش پدرهاي خانواده را بازي ميكند كه نشان ميدهد چقدر از آن دوران گذشته است!
نشانهشناسي حضور اين بازيگر در سينما و تلويزيون حرفهاي زيادي براي گفتن دارد. لعيا زنگنه نيز زماني نقش زنان زيباي فيلمهاي ملودرام را بازي ميكرد كه مرد داستان (مثلا فريبرز عربنيا) از عشق او مجنون ميشد ولي حالا نقش مادر خانواده را بازي ميكند. به فيلم «شيفته» (۱۳۷۹) به كارگرداني محمدعلي سجادي نگاه كنيد.
آيا از رازهاي مگو و پشتپرده خبري هست؟
اگر منتظر هستيد اين سريال چيزهاي عجيبي را افشا كند سخت در اشتباه هستيد و شايد مانند يكي از رييسجمهورهاي گذشته مدام «بگم بگم» ميكند؛ انگار همان نگاه و روحيه در اين سريال حاكم است. شايد قرار است شما را با همان حرفهاي ضدفساد و ضدقدرت اشرافي سرگرم كند. در اين سريال به «پرستو» هم توجه شده است كه يكي از كليدواژگان سياسي چند سال اخير است و ميتوانيد رد آن را در خبرهاي سياسي پيگيري كنيد.
پرستوها در ژانرهاي درام و تريلر جاسوسي از سازمايههاي كليدي هستند كه در واقع زني نفوذي را دربر ميگيرد. اين زن با زيبايي و لوندي خود دل فردي خاص را به دست ميآورد تا بعدا از آن فرد در جهت منافعي خاص استفاده شود.
نكته ديگر، توجه به «شوگر مامي» و «شوگر ددي» است كه نقش پررنگي در جامعه اكنون پيدا كرده است؛ منطور زنان و مردان جا افتادهاي است كه پول دارند و از طريق پولشان دل جوانان زيبا را به دست ميآورند و خرج آنان را ميدهند. در حقيقت، نقش زن در توليدات نمايشي اين سالهاي ايران وابسته به كليشههاي كلاسيك هاليوودي «زن بد» و «زن خوب» است. زنان بد، آنهايي هستند كه از زيبايي ظاهري خود در جهت اغفال مردان استفاده ميكنند. پس تا اينجا از نظر مطالعات فرهنگي، كليشههايي چون «بچه پولدار تنآسا»، «آقازاده»، «پرستو»، «شوگرددي»، «شوگرمامي»، «دگرگوني خانواده»، «سنت در برابر مدرنيته» و «مذهب در برابر سكولاريسم» را پيدا كرديم كه در اغلب آثار شبكه نمايش خانگي چون «دل»، «كرگدن»، «همگناه»، «آقازاده»، «عاشقانه» و... تكرار ميشود.
تمام اين آثار دچار عوامزدگي هستند و هيچ ارزش هنري و فرهنگي خاصي ندارند و تنها دنبال تبليغ نوعي ايدئولوژي خاص هستند. بحث ايدئولوژي در آثار نمايشي پيچيده است. فيالمثل يكي از مقالههاي مرجع در اين زمينه اثري با عنوان «جان فورد و لينكلن جوان» است كه گروهي از نويسندگان مجله «كايه دوسينما» آن را نوشتند. آنان با ارجاع به نظريههاي والتر بنيامين تاكيد كردند كه بيشتر آثار هنري (مخصوصا در هاليوود) فاقد انتقاد آگاهانه به روابط توليد سرمايهداري هستند. آنها در تحليل فيلم «لينكلن جوان» به كارگرداني جان فورد به اين نتيجه رسيدند كه اين كارگردان تعهدات فلسفي (مانند آرمانخواهي و دينگرايي)، تعينات سياسي (طرفداري از حزب جمهوريخواه و سرمايهداري) و نظام زيباييشناختي مستقل (شخصيتها و شيوه روايتي ويژه) دارد.
صورت و معنا در شبكه نمايش خانگي
بيل نيكولز، مقاله جالبي دارد با عنوان «صورت و معنا در سينماي نوين ايران» كه در آن دريافت خودش از سينماي ايران را شرح داده است. او ميگويد كه فيلمهاي ايراني «دريچهاي تازه به سوي فرهنگي ناآشنا» ميگشايند. اگر از اين منظر نگاه كنيم، شبكه نمايش خانگي در ايران قرار بود كه دريچهاي تازه به سوي آثار نمايشي براي مخاطبان ايراني فراهم كند ولي به نظر ميرسد صداوسيما، اوج و نهادهاي ديگر در تلاش هستند اين فضا را قبضه كنند. شبكه نمايش خانگي قرار بود سانسور كمتري داشته باشد و با حضور لشكري از بازيگران مشهور به رشد سينماي ايران كمك كند ولي با ساخت سريالهاي مشكوكي چون «شهرزاد» اين ايدهها به مسير ديگري رفت. بسياري از منتقدان به عدم شفافيت مالي سريالهاي شبكه نمايش خانگي انتقاد دارند چه برسد به اينكه اين آثار به نقد فساد در جامعه بپردازند! بزرگترين تضاد معنايي نيز همينجا شكل ميگيرد. دستمزد نويسنده، كارگردان و بازيگران اين سريالها چقدر است؟ علاقهمندان به بازيگري چگونه ميتوانند در اين سريالها بازي كنند؟ انتخاب عوامل اين آثار چگونه است؟ ميزان استقبال و فروش آنها چطور؟ يكي از دوستان روزنامهنگار حساب كرده بود كه با آن مبلغي كه درباره هزينه توليد سريال «شهرزاد» گفته ميشود، امكان داشت، چهارتا فيلم «ترميناتور۲» ساخت كه از پروژههاي عظيم هاليوود در اوايل دهه ۱۹۹۰ بود.
نكته بسيار مهم ديگر اين است كه اخيرا دادگاههايي درباره فساد برگزار شدهاند كه نام افرادي چون قاضي منصوري و اكبر طبري در آنها پررنگ است و آنان از افراد فوقالعاده تاثيرگذار جامعه بودند! چرا جاي اين افراد در سريال «آقازاده» خالي است؟ و چرا ما قرار است با شخصيت حامد كه بسيار مهربان و مثبت است، همذاتپنداري كنيم؟ خود حامد مگر آقازاده نيست؟ او مانند افراد معمولي جامعه به بازار كار نابرابر و غيرعادلانه كارگري وارد نشده است تا بداند چند ماه حقوق نگرفتن، عدم امنيت شغلي، تبعيض و رانت يعني چه! يك ضربالمثلي داريم كه ميگويد «دروغ از دروازه تو نميآيد» و به نظرم اين سريالها مصداق دقيق اين ضربالمثل هستند.
منبع: روزنامه شرق
نویسنده: سيدحسين رسولی
mojtaba
دوشنبه 13 مرداد 1399 00:08
نقد تون نشون میده یک قسمت رو هم کامل نگاه نکردید و اومدید تا بکوبونید اثرو نقد باید بی طرف باشه نویسنده حتی حاضر نشده ببینه قسمت اول سریالو بعد نقد های عجیب مریخی به سریال وارد میکنه ????????????????????