«جانكاه» قرار است واقعا جانكاه باشد، ما را زجركش كند. مدام ببينيم چند جمله تكرار مي‌‌شود و گويي از آن مربع نوري روي زمين امكان خروجي وجود ندارد. ما در اسارت نمايش قرار مي‌گيريم و شكنجه مي‌شويم.

پایگاه خبری تئاتر: در ايام كرونايي جاري هنوز مي‌توان تئاتر را جست‌وجو كرد و ديد، هر چند ديدن تئاترها در ايام كرونا چندان شباهتي با روزگار پيش از اين بيماري ندارد؛ اما به نظر مي‌رسد حداقل بخشي از جامعه هنري تلاش مي‌كند بر سر حرفه خود ايستادگي كند و جهانش را پابرجا نگه دارد.

شايد اين وضعيت ناشي از شرايطي است كه دهه‌هاي اخير، بدنه قانونگذار و ناظر بر تئاتر تحميل كرده است، همان تحميلي كه هميشه با عبارت حكومت تئاتر نمي‌خواهد شناخته ‌شود. حالا اين به نوعي مقاومت بدل شده است كه تئاتر بايد در چنين شرايطي زنده بماند. همانند زماني كه طاعون بر انگلستان اليزابتي چيره مي‌شود و با وجود ممنوعيت اجرا، در خلوتگاه‌ها تئاتري‌ها به حركت زيرزميني روي‌ مي‌آورند. حالا در ايران تئاتر زيرزميني نشده و نوعي مقاومت در برابر وضعيت موجود پديد آمده است.

اگرچه به نظر مي‌رسد دولت در مقام مسوول ناظر بر تئاتر تصميم گرفته است از نمايش‌هاي عصر كرونا حمايت مالي كند؛ اما باز مي‌توان در تالار مولوي شنيد كه كسي براي پول اداره كل هنرهاي نمايشي تئاتر اجرا نمي‌كند. تئاتر دانشجويي مولوي نوعي تئاتر مقاومت است، تئاتري كه خود در برابر شرايط امروز مقاومت مي‌كند.

نمايش «جانكاه» به كارگرداني سعيد رسولي به شكل استعاري توصيفي از همين وضعيت است. نمايشي كه هيچ داستان مشخصي نمي‌توان برايش نقل كرد و روي صحنه سه بازيگرش، هزاد حاجي‌حسني، حميد گرامي‌فر و شادي ضيايي تلاش مي‌كنند در يك چرخه باطل اجراگري كنند. كسي قرار است براي يك شب در منزل فردي ديگر سكني گزيند و فردايش برود؛ اما اين وضعيت در يك چرخه دنباله‌دار تكرار مي‌شود، چيزي نزديك به يك‌سال. مثل بيماري كرونا كه قرار بود چند روزي باشد و برود؛ اما وضعيت پينترواري بر ما تحميل كرده است. در جانكاه هم مي‌شود ردپاي پينتر نمايش «سرايدار» را يافت، همان سرايداري كه با سادگي خاص خود وارد خانه شده و به امري ماندگار بدل و در نهايت بر ارباب خانه چيره مي‌شود. دنياي تيره‌وتار را به تصوير مي‌كشد كه گويي عبث‌بودگي زيست ما در جهان امروز اجتناب‌ناپذير است.

به «جانكاه» بازگرديم، جايي كه همه ‌چيز بر يك تجربه پايه‌ريزي شده است. من نام اين تجربه را جابه‌جايي مي‌نامم. تجربه‌اي كه بيش از هر چيزي در رياضيات كاربرد دارد. رياضيات به شما اجازه مي‌دهد جاي مولفه‌ها را در يك معادله جابه‌جا كنيد تا به حل معادله دست يابيد. شكل ساده‌اش هم مي‌شود «x*y=y*x» و نتيجه در نهايت يك چيز است. در «جانكاه» هم همه ‌چيز جابه‌جا مي‌شود. جاي زن و مرد، جاي صاحبخانه و مهمان، جاي دست‌ها، جاي درها، جاي زنگ‌ها، جاي هر چيزي كه تصورش را مي‌توانيم بكنيم و نتيجه در نهايت يك چيز است. نتيجه‌اي كه به ظاهر با ورود آن تخت عظيم به صحنه رقم مي‌خورد. از ابتداي نمايش نيز مدام به اين تخت اشاره مي‌شود تا موتيفي باشد براي انتظار كشيدن. در حل يك معادله، حل‌كننده مي‌داند پاسخي وجود دارد و از پاسخ پيش‌رو ذهنيتي دارد. پاسخ يك موتيف است، مدام تكرار مي‌شود و از برابر چشمان حل‌كننده عبور مي‌كند تا در نهايت در برابر دو‌ خط موازي ظهور كند.

تفاوت «جانكاه» با رياضيات اما در همين پايان است، جايي كه در رياضيدان رسيدن به پاسخ موجب شعف مي‌شود و در «جانكاه» موجب رخوت، همان رخوتي كه در كليت نمايش نيز حاكم است. بازيگران هيچ احساسي را بازتاب نمي‌دهند تا جا دارد از نقش رئاليستي ممكن فاصله مي‌گيرند. اين با آن رياضيات مدنظر ما زمين تا آسمان فاصله دارد. رياضيات تلاش مي‌كند واقعي و قطعي باشد؛ اما «جانكاه» چنين نيست. نمايش قطعيتي ندارد و در عوض خود را درگير عدم‌ قطعيت جلوه مي‌دهد. براي همين است كه همه ‌چيز جابه‌جا مي‌شود. شبيه وضعيت كرونايي كه هيچ قطعيتي ندارد و پايانش هم به نظر موجبات شعف را مهيا نمي‌كند. هر چه پيش مي‌رويم، وحشتناك‌تر مي‌شود و ابعاد نامكشوفش را عيان مي‌كند.

«جانكاه» قرار است واقعا جانكاه باشد، ما را زجركش كند. مدام ببينيم چند جمله تكرار مي‌‌شود و گويي از آن مربع نوري روي زمين امكان خروجي وجود ندارد. ما در اسارت نمايش قرار مي‌گيريم و شكنجه مي‌شويم. شايد بگوييم «اه چه نمايش مزخرفي» و شايد هدف نمايش همين باشد كه شما از درد رواني ناشي از اين تكرار و شنيدن صداي آزاردهنده قطار واكنش نشان دهيد و اعتراض كنيد. هر چند در تجربه من كسي اعتراض نكرد و همه با سكوت ادامه ديدن نمايش را پيش گرفتند.

آنان هم گويي به اين عبث‌بودگي تن داده‌اند و بدن‌هاي‌شان را در يك جابه‌جايي به بدن بازيگران انتقال داده‌اند. سكوت عجيبي بر سالن مستولي مي‌شود و تجربه تكرار، تكرار، جابه‌جايي سعيد رسولي به همه مخاطبان تعميم داده مي‌شود؛ اما اين تجربه در خودش مي‌ماند. هيچ جايگزيني (Alternative) ندارد. از شكلي به شكل ديگر درنمي‌آيد. همين است كه هست. به هر حال جهان‌زيستي ما، جهان غافلگيري‌هاست و در ايستاترين وضعيتش – مثل همين شرايط كرونا – تغيير مي‌كند و شكلش را درهم مي‌ريزد؛ اما «جانكاه» همانند بيشتر نمايش‌هاي مبتني بر تجربه نمي‌تواند از آن ايده مورد آزمايش خارج شود. به هر حال، آزمايشگر بايد فرض داشته باشد اگر در الگوريتم تجربه و آزمايش نتيجه آني نبود كه تصورش را مي‌داشت، راه‌حل ديگري (Plan B) بايد مهيا كرد. «جانكاه» هيچ راه گريزي براي خود فراهم نمي‌كند. پس صرفا بازنمايي امر عبث مي‌شود نه عاملي كنشمند در برابر آن.


منبع: روزنامه اعتماد
نویسنده: احسان زيورعالم