پایگاه خبری تئاتر: فشار مالي ناشي از مشكلات اقتصادي و شيوع ويروس، امور «خانه هنرمندان ايران» را به دستانداز انداخته است. مديرعامل و رييس شوراي عالي خانه،حالا با طرح اين ادعا به گلايه از كمكاري نهادهاي مسوول و پرداخت نشدن منابع مالي برخاستهاند. برخلاف اين ادعاهاي صورتگرفته اما ريشه ماجرا به ماهها پيش از قرنطينه و افزايش مشكلات اقتصادي كشور بازميگردد، به دوران تغييرات كلان در راس هرم شهرداري و شوراي شهر تهران. از همان زمان زمزمههايي مبني براينكه، نظر روساي هر دو نهاد نسبت به ادامه فعاليت مديرعامل كنوني- يادگار محمدباقر قاليباف به عنوان شهردار تهران - چندان مساعد نيست به گوش ميرسيد. اين عامل حتي رويه يك دهه اخير مديريت خانه هنرمندان را به چرخش 180 درجه واداشت. روز چهارم شهريور 1397 سيدعباس صالحي به دعوت مجيد رجبيمعمار از خانه هنرمندان بازديد كرد تا به اين ترتيب استراتژي مديريت براي تامين بودجه روشن شود؛ گردش از شهرداري به دولت. غافل از اينكه دولتمردان نيز در تامين منابع مالي پروژههاي جديتر كشور با مساله مواجهند؛ استراتژي موثر نيفتاد و چالش باقي ماند. البته قابل پيشبيني است كه با استعفاي رجبيمعمار از مديريت خانه هنرمندان گره باز ميشود اما اين مساله نشان ميدهد، سهلانگاري صورتگرفته از سوي شوراي عالي خانه هنرمندان طي يك دهه اخير و ناديده گرفتن اصول اساسي اساسنامه تدوين شده در خصوص رعايت فاصله منطقي از نهادهاي ثروت و قدرت، چطور استقلال خانه را سلب كرده و نبض امور را به دست مسوولان شهرداري يا دولت سپرده است. ديواركجي كه از دوران شهردار اسبق تهران بالا رفت و امروز نتيجهاش در برابر ديدگان رياست شوراي عالي خانه هنرمندان خوشرقصي ميكند. در اين باره با بهروز غريبپور به عنوان معمار و نخستين مديرعامل اين مجموعه به گفت وگو نشستهايم كه در ادامه ميخوانيد.
چند سال پيش درباره تاسيس «خانه هنرمندان ايران» صحبت كرديم ولي هيچوقت در اين باره كه چطور بدون بودجه مشخص ميتوان اين نهاد فرهنگي را بنا گذاشت و به كارها ادامه داد، صحبت نشد؛ منابع مالي خانه هنرمندان در سالهاي ابتدايي از كجا تامين ميشد؟
پيش از هرچيز بايد به ذهنيتهاي موجود در دوران شكلگيري خانه هنرمندان اشاره كنم. چون از اين طريق به درك درستتري از موانع پيش روي شروع فعاليتهاي خانه هنرمندان، منابع مالي و مسائل مديريتياش ميرسيم. از 1320تا كودتاي 28 مرداد 1332 تئاترها و اساسا كار فرهنگي يك رشد فزاينده داشت. تصور اينكه در راسته لالهزار و شاهآباد تماشاخانه وجود داشته باشد و احزاب يا حتي انجمنهاي مذهبي هم خود را موظف به داشتن يك تريبون تئاتري - براي بيان عقايد سياسي- بدانند، ولو براي يك شب اجرا در سال، حتي در دوران خودش اتفاق غيرقابل پيشبيني بود. حزب توده به عنوان جريان فراگير روشنفكران و يك حزب مقتدر در زمينه فرهنگي (بهگونهاي كه بسياري از نويسندگان، شاعران، روزنامهنگاران و هنرمندان در آن عضو بودند) همواره به ايجاد اصناف و تشكلها گرايش داشت. در مقابل، احزاب يا نهادهاي ديگر به جاي آنكه براي ايجاد امكانات مطابق با افكار خودشان تلاش كنند مثلا با عضويت افراد در صنف هنرپيشگان- متعلق به حزب توده- مقابله ميكردند. برهمين اساس همواره اينگونه تصور شده كه اگر تشكيلات صنفي هنري به وجود بيايد لابد سبقه چپ يا هواداران مخفي و آشكار حزب توده پشت ماجرا ايستادهاند. حتي وقتي به جريانهاي پس از انقلاب توجه كنيم، ميبينيم هنرمندان تئاتر بيش از ديگر گروهها با اين انگ كه «جريانهاي تودهاي ميخواهند صحنه را در اختيار بگيرند» رانده شدند. با اين پيشينه، دولت از هر حركت صنفي واهمه داشت. حتي در آن دوران پربار حزب توده با حضور افرادي مانند عبدالحسين نوشين به عنوان بنيانگذار تئاترهاي سعدي و فردوسي و به باور من بهترين مدير هنري كه موفق شد اصول تئاتري را به اجرا بگذارد جريان تشكيلات هنري بيش از يك سال دوام نياورد. طبيعي هم بود كه با تشكيل «خانه هنرمندان ايران» اين ذهنيت قديمي دوباره بيدار شود.
از اول قرار بود خانه زيرنظر وزارت ارشاد فعاليت كند يا شهرداري؟ چون ظاهرا حالا كه شهرداري حمايت مالي نميكند، شوراي عالي و اصولا اداره خانه با بحران مواجه شده.
زمين در دوره شهرداري آقاي كرباسچي خريداري شد. داخل اين فضا هم ساختماني شبيه ساختمانهاي ستادي و يك سوله وجود داشت. اين سوله دوراني به عنوان محل پخت نان براي جبههها و پادگانها مورد استفاده قرار ميگرفت. وزارت ارشاد و شهرداري تهران توافق كردند مادامي كه اين مكان به عنوان محل اجتماع فرهنگي فعاليت كند در اختيار وزارت ارشاد باشد. به من پيشنهاد كردند اينجا محلي براي حضور صنوف هنري طراحي كنم؛ البته نه به معناي فعاليت تشكيلاتي بلكه قرار بود بازار هنرمندان باشد اصلا هم نميدانم قرعه چطور به نام من افتاد. وقتي نقشه مورد نظر را طرح كردند به دوستان گفتم با توجه به فضاي موجود، امكاني براي تشكيل چيزي شبيه به بازار آنهم با حضور نمايندگان تمام گروههاي هنري وجود ندارد. انجمن خوشنويسان ايران تازه شكل گرفته بود و انجمن گرافيستها هم در شرف تاسيس بوديعني فضاي شكلگيري انجمنهاي هنري رونق داشت. مشورتها همه را به نتيجه رساند كه محلي براي استقرار انجمنها طراحي شود به نام «خانه هنرمندان» ولي ما در شوراي عالي تاكيد داشتيم نام بايد «خانه هنرمندان ايران» باشد. در اين رابطه هم به شدت با وزارت ارشاد و سازمان ثبت شركتها و ديگران جنگيديم.
پسوند «ايران» در نام خانه هنرمندان ايراد داشت؟
معتقد بودند، شائبه به وجود ميآورد كه قرار است در سراسر ايران شعبه داشته باشد.
تاسيس شعبه در استانها چه مشكلي داشت؟
از نظر ما هيچ ايرادي نداشت، بعدها هم طبق آييننامه امكاني به وجود آمد كه ديگر استانها هم بتوانند خانه هنرمندان تاسيس كنند. حالا مثلا حوزه هنري اصفهان ميگفت من براي راهاندازي خانه هنرمندان ساختمان ميدهم ولي فعاليتها زير نظر سازمان تبليغات يا موسسه سوره باشد كه به اين ترتيب دوباره همان مساله قديمي بروز ميكرد. بعضي ميگفتند اگر حزب توده تشكيلات صنفي هنري تاسيس كرده پس لابد قرار است، منويات حزب اجرا شود اما حالا ماجرا برعكس بود و سايه يك جريان ديگر روي سر فعاليت هنرمندان سنگين ميشد. در نهايت مصوب كرديم، تركيب هيات مديره و رييس هيات مديره از قاعده به راس باشد. يعني نمايندگان صنوف، اعضاي شوراي عالي خانه هنرمندان و در نهايت مديرعامل را تعيين ميكردند. حفظ استقلال به قدري اهميت داشت كه در همان دوران معماري و مرمت خانه، دنبال نگارش اساسنامه بوديم.
بعد از اتمام كارهاي مربوط به معماري بنا و نوشتن اساسنامه چه اتفاقي افتاد؟
از اين مرحله به بعد ديگر نه شهرداري تهران ساختمان خانه هنرمندان را تحويل ميگرفت و نه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي.
چرا؟
چون در چارت سازماني هيچكدام چنين چيزي وجود نداشت. كار به جايي رسيد كه من مجبور شدم، خودم به عنوان مدير اجرايي خانه هنرمندان اين مكان را از خودم تحويل بگيرم! اما از آنجا كه همه چيز به سرعت و با صرف كمترين هزينه انجام شده بود، حاشيهاي پيش نيامد. البته هياتي 3 نفره مركب از آقايان مهندس كاظمي، فخرالدين انوار و نماينده امور زيرساخت وزارتخانه ناظر امور بودند، آقاي مهاجراني هم پيگيري ميكرد؛ البته مدام آيه يأس ميخواند كه بهرهبرداري ساختمان به دوران وزارت من نميرسد. داستان را تعريف كردم كه بگويم آن دوران ذهنيتها اين طور بود؛ ميگفتند خانه هنرمندان قرار است به محل تجمع اپوزيسيون تبديل شود يا امكان دارد يك گرايش سياسي خاص را تبليغ كند. يعني از يك نهاد مدني به يك نهاد سياسي تغيير شكل دهد. بنابراين وقتي بچه به دنيا آمد ديگر نه حاضر بودند برايش اسم انتخاب كنند و نه كسي براي قنداق كردنش پيشقدم ميشد.
آقاي مهاجراني حمايت نكرد؟
تا مرحله ساخت حمايت كرد اما بعد همان اتفاق افتاد كه گفتم. كل بودجه مرمت خانه هنرمندان ايران 250 ميليون تومان شد و اين رقم حتي زمان خودش در برابر هزينههاي آن دوران وزارت ارشاد حقيقتا عددي نبود.
يعني وزير ارشاد مسووليت مادي قضيه را ميپذيرفت ولي پاي هزينههاي معنوي نميايستاد.
نه اينكه نميپذيرفت، مشكوك بود آنجا چه اتفاقي بايد بيفتد. درحالي كه ما در خصوص نگارش بندهاي اساسنامه از آييننامههاي موجود و مر قانون مدد گرفته بوديم يا در زمينه رعايت نسبت شهرداري و خانه هنرمندان انصاف به خرج داديم چون وقتي ملك با حمايت شهرداري در اختيار هنرمندان و وزارت ارشاد قرار گرفته بايد ميزاني حق نظارت هم برايش قائل شويم. به همين دليل در اساسنامه، بندي وجود دارد كه ميگويد شهردار يا معاون اجتماعي شهرداري تهران عضو شوراي عالي خانه هنرمندان خواهد بود. اين پيشبينيها ميشد تا بگوييم «خانه هنرمندان ايران» يك نهاد بريده از تمام اركان مملكت نيست و قصد ندارد براي خودش علم و پرچم خودمختاري بلند كند درعينحال انتخاب رييس شوراي عالي بايد از قاعده به راس ميبود. بعدها متوجه شديم خلأ منابع مالي ميتواند مناسبات را تغيير دهد.
ميزان حمايت مالي شهرداري يا وزارت ارشاد مشخص بود؟
اصلا و ابدا. قضيه طوري بود كه سال اول يك خط تلفن نداشتيم حتي نميتوانستيم حقوق نگهبان جلوي در خانه هنرمندان را بپردازيم. در نهايت هم روزي از آقاي اميرخاني و دوستان عذرخواهي كردم و گفتم حاضرم هزينه چاي و شيريني جلسهها را بپردازم و مسووليت را واگذار كنم. آقاي اميرخاني از حساب شخصي خودش 900 هزار تومان به خانه كمك كرد كه بتوانيم حقوق چند كارمند را بپردازيم. تلاش براي جذب منابع مالي از آن زمان به بعد شروع شد. آقاي مهاجراني ديگر وزير ارشاد نبودند و وزارتخانه سرپرست داشت. مقرر شد سالي 100ميليون تومان از طرف دولت به خانه بودجه بدهند. من براساس همين بودجه اندك ساختاري تعريف كردم كه با حداقل نيرو شاهد حداكثر فعاليت باشيم. هنوز هم امواج برنامههاي فرهنگي- هنري آن زمان وجود دارد. نغمههاي منفي هم بود كه دل مسوولان را سرد ميكرد و آنها از ما فاصله ميگرفتند البته بعضي هم نسبت به اهميت و آينده خانه دلگرم ميشدند. استقبال از سخنرانيها و برنامهها روزبهروز بيشتر ميشد اما مثلا پرداخت بودجه تعيين شده طوري پيش ميرفت كه به نتيجه رسيديم شيوه موجود، هنرمندان و كليت خانه را ذليل ميكند. تلاش براي درآمدزايي از اين مقطع كليد خورد.
تا اينجاي كار فقط بحث حمايت دولت مطرح است و از شهرداري خبري نيست.
بله، هيچ خبري نيست. شهرداري آن زمان حملهاي كرد كه سولههاي متروكه را به جمعه بازار تبديل كند اما ناكام ماند. خيلي سريع تابلوي تماشاخانه ايرانشهر را بالا برديم و با برگزاري مراسم بزرگداشت خانم «مهين اسكويي» و اجراي پرفورمنس توسط آتيلا پسياني به ماجرا رسميت داديم. برنامهريزيهاي مالي هم جواب داده بود تا اينكه نوبت به دوران شهرداري آقاي احمدينژاد رسيد. ايشان به شدت مايل بود «خانه هنرمندان ايران» را تعطيل كند.
ميخواست از ظرفيتهاي خانه هنرمندان بهرهمند شود و چون موفق نميشد چنين قصدي داشت؟ يا مساله ديگري بود؟
ميدانست بهروز غريبپوري كه مديريت خانه هنرمندان را برعهده دارد همان شخصي است كه به محض شهردار شدن احمدينژاد تقاضاي بازنشستگي كرده و رفته. ما در دوران آقاي ملكمدني يا الويري براي استفاده از فضاي پارك آزادي عمل داشتيم و احمدينژاد با مطالعه وضعيت موجود ميدانست كه ميتواند براي ما و هنرمندان محدوديت ايجاد كند. مثلا براي بزرگداشت «ارحام صدر» از فضاي پشتي خانه استفاده كرده بوديم ولي او دستور داد، آمدند در همان قسمت فضاي باز يك فواره بزرگ زشت علم كردند. ما به جاي برگزاري انواع روزهاي به خصوص در فكر راهاندازي هفتههاي فرهنگي بوديم و ميتوانستيم از ظرفيت موجود در محوطه بهره ببريم ولي شهرداري طوري مانع ايجاد ميكرد كه نتوانيم كار كنيم. اين نقل قول را مستقيم نشنيدهام ولي با واسطه از فردي شنيدم كه شهردار تهران گفته بود «دو كاميون پِهِن ميريزم جلوي خانه هنرمندان و تعطيلش ميكنم» از نظر اصولي و قانوني هم ميتوانست چنين كاري انجام دهد. حالا كه دعوا با شهرداري شروع شده بود، نميتوانست منبع دريافت منابع مالي باشد، در مقابل نه شهردار و نه معاون اجتماعياش هم نميتوانستند به شوراي عالي خانه هنرمندان راه پيدا كنند. به همين دليل شهرداري تا يك دورهاي تمام قد در برابر خانه هنرمندان ايستاد. مجموعه پابهپاي تمام فشارها رشد كرد و به پاتوق و محل رجوع گروههاي فرهنگي و هنري تبديل شد. نهتنها در حوزه تئاتر و سينما كه ذاتا مخاطب بيشتري داشت بلكه مثلا در نمونه شبهاي فلسفه و شبهاي معماري هم با جمعيتي مواجه شديم كه بايد در راهروها و فضاي خارجي ساختمان بلندگو ميگذاشتيم. خلاصه به موازات اينكه خانه هنرمندان ايران رشد ميكرد، آقاي احمدينژاد هم بيشتر قدرت ميگرفت. دغدغه تبديل سولهها به تماشاخانه وجود داشت تا زمانيكه آقاي قاليباف شهردار تهران شد.
دورهاي كه اصطلاحا ورق برگشت.
بله، يعني شهرداري كه در دورهاي كاملا به عنوان مانع عمل ميكرد در دوره جديد آمد و در راس حاميان قرار گرفت.
تا آن زمان هزينههاي امور جاري خانه هنرمندان چطور تامين ميشد؟
از طريق حمايتهاي قطرهاي وزارت ارشاد و برنامههاي درآمدزايي خانه هنرمندان.
پس چطور امروز آنقدر با مشكل مواجه است؟
به دليل اينكه آن زمان كادر بزرگي نداشتيم. نيروهاي اداري خانه هنرمندان با منشي و مسوول سايت جمعا حدود 8 نفر بود. عملا حداقل حقوق را هم ميپرداختيم و از هيچ صنفي هم براي برگزاري مراسم وجه دريافت نميكرديم. امروز تناسب بودجه و نيروي ادارهكننده به هم ريخته؛ چون شهرداري تهران خصوصا آقاي قاليباف به اهميت خانه هنرمندان پي برد. ايشان يك روز در كسوت فرمانده نيروي انتظامي در ماجرايي كه پيش آمده بود، مداخله كرد و روز ديگر وقتي شهردار شد، هواي خانه را داشت.
در چه ماجرايي مداخله كرد؟
بعضي نهادها براي استعفا به من فشار ميآوردند. آقاي مسجدجامعي هم يك روز در مجلس، فرمانده نيروي انتظامي را ميبيند و به ايشان ميگويد تهديدها و سنگاندازيها باعث شده مديريت فلان مجموعه فرهنگي با اختلال مواجه شود. آقاي قاليباف هم در تماسي گفت: «بابت تمام مشكلات پيش آمده عذرخواهي ميكنم، ما در خدمت هستيم» اين يعني جاي نگراني نيست. يك لطف بزرگ اتفاق افتاد كه خيال آقاي مسجدجامعي و شوراي عالي خانه هنرمندان را آسوده كرد. يعني فرمانده نيروي انتظامي كه بعدا شهردار شد نسبت به فعاليتهاي هنري نگاه مثبت داشت. اولين گام آقاي قاليباف به عنوان شهردار تهران اين بود كه كل بودجه لازم براي ساخت تماشاخانه ايرانشهر را تامين كرد. گرچه بهرهبرداري از سالنها به دوران من قد نداد و رسيديم به دوره مديريت آقاي جوزاني.تا پيشنهاد آتيلا پسياني براي مديريت تماشاخانه ايرانشهر پيش رفته بودم و آقاي شريف خدايي هم ايشان را منصوب كرده بود كه امور تغيير كرد.
از اين مقطع به بعد درباره دوران سيطره جدي شهرداري بر تماشاخانه ايرانشهر و خانه هنرمندان ايران صحبت ميكنيم. وقتي كه استقلال مدنظر هيات موسس از بين رفت.
در دوره آقاي قاليباف به رغم تمام كمكهايي كه كردند و مانع نابودي خانه شدند، شهرداري تا آنجا پيش رفت كه مديرعامل را تعيين ميكرد.
كه به واسطه تامين كل منابع مالي تا حدي طبيعي هم به نظر ميرسد.
به هرحال ميگفت، پولش را ميدهم بنابراين رييس هم بايد مورد تاييد من باشد. در حالي كه اين خلاف اساسنامه بود.
چرا مقاومت نميشد؟
يك مقاومت بيفايدهاي صورت ميگرفت حتي در برابر انتصاب آقاي رجبيمعمار هم شوراي عالي تلاشهايي صورت داد ولي آقاي قاليباف گفته بود ايشان بهترين گزينه است و حضور آقاي رجبيمعمار بيش از آنكه به نفع ما (يعني شهرداري) باشد به نفع شما (هنرمندان) است. معتقدم اين «نفع» بايد تعريف شود چون همين مساله خانه هنرمندان را به اين روز انداخته. در گذشته من با اعضاي كميسيون فرهنگي مجلس شوراي اسلامي جلسههايي برگزار كردم و به خوبي خاطرم هست كه خانم راكعي براي تعريف رديف بودجه اختصاصي بسيار تلاش كرد. همان دوران بحث تخصيص يك درصد از بودجه وزارتخانهها به وزارت ارشاد با هدف كمك به توليد آثار هنري مطرح شد. رقمي حدود 92ميليارد تومان در سال كه در نهايت نيم درصد تصويب شد البته همين نيم درصد هم قابل توجه بود. خانه هنرمندان هم بايد از همين محل بودجه دريافت ميكرد و ابدا هم بحث خريد و فروش تابلوي نقاشي توسط كارمندان وزارتخانهها در ميان نبود به هيچوجه. اهميت پسوند «ايران» در نام خانه هنرمندان اينجا روشن ميشود،چون به اين ترتيب خانه هنرمندان بايد از طريق منابع مالي غيرمستقيم و از محل بودجه عمومي وابسته به سرمايههاي ملي اداره شود مانند حمايت از فضاهاي سبز كه يك نياز قطعي ملي است و هزينههايش بايد از منابع عمومي پرداخت شود، هيچ كس هم از پاركها انتظار درآمد ندارد.
الان بحث شوراي عالي خانه هنرمندان همين است كه چرا هيچ كس حمايت نميكند.
بله، ولي بحث ما اين بود كه استقلال خانه بايد حفظ شود. قرار نبود از نهادهاي مختلف دستور بگيريم. حتي آقاي مسجدجامعي خودش پيشگام شد كه وزير ارشاد پس از انتصاب به خانه هنرمندان بيايد و برنامههاي هنري مدنظرش را براي شوراي عالي تبيين كند. با اين تعريف خانه هنرمندان در قامت يك پارلمان فرهنگي عمل ميكرد و سخنرانيهاي ما هم وجود دارد كه نخست بايد از محل منابع عمومي بودجه داشته باشيم و دوم، وجود پسوند «ايران» در عنوان خانه هنرمندان و وزانت اعضاي حاضر در شوراي عالي ايجاب ميكرد اين جمع در عرصه فرهنگ و هنر، برنامهها و رويكردهاي ملي داشته باشد. ما ميتوانستيم در سراسر كشور به عنوان يك نيروي تقنيني و تاثيرگذار عمل كنيم. چيزي كه شوراي عالي ميگويد در ظاهر درست است، ميگويد دولت بايد به ما كمك كند ولي نميگويد اين كمك بر چه اساس بايد صورت بگيرد. مثلا مديرعامل اظهارنظر ميكند ما بار فعاليتهاي وزارت ارشاد را بر دوش ميكشيم پس دولت بايد حمايت كند. معتقدم اين غافل شدن از بنيان خانه هنرمندان است. خير، خانه هنرمندان ايران يك نهاد مدني است و اين نهاد مدني بايد حمايت شود. حتي اينكه شوراي شهر بگويد ما كمك ميكنيم هم صحيح نيست، حمايت از خانه هنرمندان بايد ذيل يك مثلث صورت بگيرد. يعني وزارت ارشاد با درك اهميت اين مجموعه از هر لحاظ و شوراي شهر با درك اهميت اين مكان در كنار درك شوراي عالي از موقعيت خانه بايد اعلام كنند تخصيص بودجه در چه مسيري است و چطور هزينه ميشود. در ماجراي احمدينژاد هم به ياد دارم، عليرضا دبير به عنوان نماينده شورا پيگير شد كه خواسته غريبپور چيست؟ من اعلام كردم، بهروز غريبپور نيست كه خواستهاي دارد بلكه شوراي عالي خانه و جمعي معتبر از هنرمندان كشور هستند كه خواستههايي دارند. اينجا ستاد مركزي قواي هنري مملكت است پس اگر قانون يا آييننامهاي وضع شود كه در مسير حيات هنري صنوف مانع ايجاد كند اين جمع موضع ميگيرد. خانه هنرمندان محل تنفس حيات فرهنگي و هنري كشور است و بايد بدون چشمداشت حفظ و حراست شود. متاسفانه اين زاويه نگاه كه مجموعهاي مانند خانه هنرمندان موجب گسترش مدنيت ميشود هنوز براي شهردار و شوراي شهر ما تفهيم نشده. حتي اطلاع دارم يكي از اعضاي شورا با پرداخت بودجه به خانه مخالفت كرده و گفته بود اين محل خودش درآمدهاي ميلياردي دارد و بايد به شهرداري پول هم بپردازد.
اين نظر در چه دورهاي مطرح شد؟
همين يكي، دو سال پيش. در حالي كه ما مثلا در تماشاخانه ايرانشهر معتقد بوديم آن 20 درصدي كه از محل فروش بليت آثار نمايشي كسر ميشود نبايد اتفاق بيفتد، حذف 20 درصد دريافتي تماشاخانه هم بر همين اساس اتفاق افتاد ولي با سمپاشي و اظهارات مسموم همان يكي، دو عضو شوراي شهر، بودجه خانه هنرمندان و به تبع آن تماشاخانه ايرانشهر به حداقل كاهش يافت و ما ناچار شديم در دو مرحله بحث كسر 20 درصد از فروش بليت را بازگردانيم. بنابراين به صورت دستهجمعي استعفا داديم كه با اصرار آقاي رجبيمعمار به صورت موقت بازگشتيم. چنين مسائلي نشان ميدهد آن عضو شوراي شهر اصلا از مدنيت دركي ندارد.
به هر حال اين نوع كنش و واكنش از دورهاي به وجود آمده و همواره در سكوت ادامه يافته؟
بله، از دورهاي كه اعضاي شوراي عالي و شخص مديرعامل هر روز گردن خود را بيشتر به سوي شهرداري خم كردند. گلايه من به آقاي رجبيمعمار و اعضاي شوراي عالي همين است كه مثلث مورد نظر را رعايت نكردند. اگر رابطه با نهادها براساس اساسنامه پيش نرود، كار درست نخواهد شد حتي اگر همين فردا به خانه بودجه تزريق شود. پيشنهادم به آقاي رجبيمعمار و هر مديرعامل ديگري اين است كه فعاليت اين خانه زماني زيبا و موثر است كه تبديل به يك سازمان و تشكيلات اداري مفصل نشده باشد. تعداد معاونان موجود در خانه هنرمندان اصلا براي من قابل هضم نيست.
دوست دارند وزارت ارشاد درست كنند.
بله، شبيه يك وزارتخانه شده در حالي كه من ادعا ميكنم وقتي ما حداقل نيرو را داشتيم حداكثر بهرهوري هم وجود داشت. نگران اين هم نبوديم كه حقوق معاونان را چطور بپردازيم يا هزينه انواع نشريات اقماري از كجا بايد تهيه شود. آقايان بايد درك كنند كه اعتماد به وجود آمده در اين مجموعه از دستاوردهاي بعد از انقلاب است.
البته امكان دارد به شما هم اين انتقاد وارد شود كه مثلا در دوران حضورتان، خانه هنرمندان محل رفت و آمد يك قشر خاص از هنرمندان و اهل سياست بود. همين حضور گاه و بيگاه آقاي خاتمي ميتوانست به نوعي موضع خانه را روشن كند.
آقاي خاتمي از روز اول در خانه هنرمندان رفت و آمد داشت اما در مقابل بد نيست بدانيد، زماني گفتند آقاي هاشميرفسنجاني قصد دارد به مجموعه بيايد ولي چون به انتخابات رياستجمهوري نزديك ميشديم من اعلام كردم به صلاح نيست، دليل مخالفت را هم يك روز حضوري در مجمع تشخيص براي خودشان شرح دادم. معتقد بودم اين اتفاق علاوه بر اينكه خانه هنرمندان را جناحي ميكند به نوعي گدايي راي تلقي خواهد شد كه خودشان هم موافق بودند. براي اينكه ثابت كنم، خانه در آن دوران جناحي نبود به ارتباط آقاي صفارهرندي اشاره ميكنم. بين مجموعه و ايشان همان ارتباط دوستانه و نزديكي برقرار شد كه با آقاي خاتمي وجود داشت البته طبيعتا نه دقيقا با همان كيفيت ولي رابطه محترمانه بود. حتي در دورهاي كه بين اعضا و جريان دولت شكاف عميق وجود داشت، من معتقد بودم رابطه خانه با افراد بايد در همان اشل يكيكم باقي بماند. يعني من همانطور به استقبال وزير ارشاد دوره احمدينژاد ميرفتم كه وقتي آقاي خاتمي قرار بود بيايد، ميگفتم درها را براي ايشان باز كنند. يك بار به يكي از چهرههاي شناخته شده امنيتي گفتم اتفاقا مشكل همين است كه شما تريبون را از افراد ميگيريد و با همين كار موجب ميشويد، تيراژ كتابهايشان بالا برود در حالي كه خانه هنرمندان به همه افكار تريبون ميدهد بنابراين اگر حرف كسي خريدار نداشته باشد، خودش كنار مينشيند.
نميتوانيم منتقد شوراي عالي باشيم كه چرا بيتوجه به اساسنامه اين مجموعه عمل كردند؟
قطعا، من هم نقد جدي دارم. شما ببينيد زماني كه مجيد سرسنگي با آرزوي وزارت، مديرعامل خانه هنرمندان شد و مجموعه را به چيزي شبيه وزارتخانهاي با انواع معاونان تبديل كرد، آقايان شوراي عالي بايد ميايستادند و طبق اساسنامه رفتار ميكردند. بايد ميگفتند اين نهاد اصلا نميتواند شبيه وزارتخانه عمل كند. تازه حالا كرونا موجب شده كه شوراي عالي به وظايفش عمل كند. انتخاب افراد، ورود و خروج بودجه و برگزاري انواع برنامهها بايد ضامن عملكرد غيرجناحي مجموعه باشد. توصيه من به آقاي رجبيمعمار و شوراي عالي اين است كه توجه كنند هر حادثهاي مانند جنگ يا شيوع بيماري ميتواند موجب شود انسان در عملكرد خودش بازنگري كند. خانه هنرمندان امروز در چنين موقعيتي قرار گرفته و بايد در آنچه انجام داده و ميدهد، بازنگري كند. دوستان به اين چندرغاز پولي كه از سوي شوراي شهر يا دولت ميآيد، دلخوش نباشند اتفاقا هيچ ايرادي ندارد كل فعاليتها را متوقف كنند و با برگزاري نشستهاي مشورتي و رجوع دوباره به اساسنامه به تعاريف و اصل ظرفيتي كه در اختيار دارند، بازگردند. من از آقاي راد تعجب ميكنم كه از ب بسمالله در جريان امور قرار داشته ولي حالا نميآيد، گذشته را زير نور بگيرد و درباره جلسههاي متعدد ما با مجلس و نهادهاي ديگر صحبت كند.
با توجه به مسائل به وجود آمده، آينده خانه هنرمندان چطور پيش ميرود؟
كارگران نيشكر هفتتپه ماههاست كه براي گرفتن حق و حقوقشان دست از كار كشيدهاند و اعتراض ميكنند. خون هنرمندان هم هيچ از كارگران رنگينتر نيست بنابراين بايد تعطيل كنند و در نوع روابطشان با نهادها به بازنگري بپردازند. ادامه دادن به شيوه تكديگري از ديگران برازنده هنرمندان نيست. ما اگر از تاريخ درس نگيريم، نه تنها هنرمند نيستيم، بلكه اصولا با فرهنگ هم نسبتي نداريم.
منبع: روزنامه اعتماد
نویسنده: بابك احمدی