شان کانری با آن چشم‌های نافذ که انگار به داخل مخاطب نفوذ می‌کرد بازیگر انگلیسی یا درواقع اسکاتلندی که به لقب سر هم مفتخر شده بود، با نقش جیمز باند در سینما مطرح شد. اما بهترین فیلم‌های شان کانری محدود به جیمز باندها نیستند. هر چند مشهورترین فیلم‌هایش مربوط به چند جیمز باندی است که بازی کرده.

پایگاه خبری تئاتر: شان کانری با آن چشم‌های نافذ که انگار به داخل مخاطب نفوذ می‌کرد بازیگر انگلیسی یا درواقع اسکاتلندی که به لقب سر هم مفتخر شده بود، با نقش جیمز باند در سینما مطرح شد. اما بهترین فیلم‌های شان کانری محدود به جیمز باندها نیستند. هر چند مشهورترین فیلم‌هایش مربوط به چند جیمز باندی است که بازی کرده. از فیلم نه چندان قوی اما به شدت سرگرم‌کننده‌ی «از روسیه با عشق» تا فیلم‌ خوب «دکتر نو» اولین جیمز باند سینما و بعد «گلدفینگر» که به لحاظ سینمایی هم اثر خوبی بود.

شان کانری هفت بار در نقش جیمز باند جلوی دوربین رفت. کارنامه‌ی پربار بازیگری او از اواسط دهه‌ی ۵۰ آغاز شد. مثل خیلی از بازیگران کارش را با تلویزیون آغاز کرد و سال ۱۹۵۷ در اولین فیلم بلندش به نام «جاده‌ای بی‌بازگشت» اکشن جنایی ساخته‌ی مونتگومری تالی در نقشی فرعی ظاهر شد. سال ۱۹۶۲ برای بازی در نقش جیمز باند در فیلم «دکتر نو» ساخته‌ی ترنس یانگ انتخاب شد. دلیل اصلی انتخابش قد بلند و فیزیکش بود اما شان کانری نشان داد که خیلی خوب از پس بازی در نقش جاسوس خوش‌تیپ انگلیسی برمی‌آید و این آغاز موفقیت‌هایش بود.

بعد از مدتی با وجود موفقیت فوق‌العاده‌ی کانری در فیلم‌های باند او از ایفای این نقش و فشاری که برای آن باید متحمل می‌شد خسته شد. مایکل کین که از همان ابتدای کار دوست صمیمی او بود درباره‌اش می‌گفت: «اگر او را خوب می‌شناختید می‌دیدید که خیلی بهتر از آن است که قرار باشد فقط به‌عنوان جیمز باند شناخته شود. اما اسم او مترادف با باند شده بود و این ناراحتش می‌کرد.»

البته همان زمان که جیمز باند را بازی می‌کرد در فیلم‌های دیگری هم حضور پیدا کرد. مثلا در «مارنی» آلفرد هیچکاک بازی کرد که هم بازی شان کانری و هم فیلم هیچکاک مورد توجه منتقدان قرار گرفت. حتی قرار بود در «آگراندیسمان» آنتونیونی هم بازی کند اما نقش را رد کرد چون آنتونیونی حاضر نشده بود نسخه‌ی کامل فیلم‌نامه را بدهد تا کانری بخواند.

به هر حال این ده فیلم انتخاب ما برای بهترین فیلم‌های شان کانری است. بین‌شان یک جیمز باند هم وجود دارد چون به هر حال شان کانری بی جیمز باند برای دوستداران سینما بی‌معنی است.

۱. ایندیانا جونز و آخرین جنگ صلیبی (Indiana Jones and the Last Crusade)

ایندیانا جونز و آخرین جنگ صلیبی

  • کارگردان: استیون اسپیلبرگ
  • نقش کانری: پروفسور هنری جونز
  • دیگر بازیگران: هریسون فورد، آلیسون دودی
  • امتیاز متاکریتیک: ۶۵ از ۱۰۰
  • محصول ۱۹۸۹

شان کانری در این فیلم نقش پدر هنری ایندیانا جونز را بازی می‌کند. فیلم سال ۱۹۱۲ آغاز می‌شود وقتی هنری ایندیانا جونز ۱۳ سال دارد و در یوتا اسب‌سواری می‌کند. موقع رد شدن از کنار غارها متوجه چند نفر می‌شود که از گورها دزدی می‌کنند. ایندی صلیبی را که به کاشف اسپانیایی تعلق داشته از آن‌ها می‌دزدد تا بعد آن را به موزه بدهد.

سال ۱۹۳۸ ایندی مشغول جنگ در ساحل پرتغال است و درست پیش از منفجر شدن کشتی‌شان از آن می‌گریزد. ایندی صلیب را به موزه می‌دهد و همان موقع خبر می‌رسد که پدرش در جست‌وجوی جام مقدس ناپدید شده است. او از طریق نامه‌های پدرش رد او را در ایتالیا پیدا می‌کند. پدر هنری استاد دانشگاه ادبیات قرون وسطی است و همه‌ی این سال‌ها به دانشگاه و تحقیقاتش بیشتر از بزرگ کردن پسرش بها داده است. اسپیلبرگ از همان ابتدا برای نقش پدر هریسون فورد، شان کانری را در نظر داشت. اگر چه اول نظرش را به جورج لوکاس نگفت.

جورج لوکاس برای نقش یک استاد دانشگاه عجیب و غریب و دیوانه را نوشته بود که با پسرش رابطه‌ی خشکی داشت. لوکاس و اسپیلبرگ دلشان می‌خواست با این فیلم رقیب جیمز باندهای کانری شوند.

۲. تسخیرناپذیران (The Untouchables)

تسخیر ناپذیران

  • کارگردان: برایان دی‌پالما
  • نقش کانری: جیم مالون
  • دیگر بازیگران: کوین کاستنر، رابرت دنیرو، اندی گارسیا
  • امتیاز متاکریتیک: ۷۹ از ۱۰۰
  • محصول ۱۹۸۷

فیلمنامه‌ی این فیلم جنایی را دیوید ممت مشهور نوشته بود و یکی از بهترین فیلم‌های برایان دی‌پالماست. داستان فیلم در دهه‌ی ۳۰ آمریکا اتفاق می‌افتد. دوران ممنوعیت مشروبات الکلی که یک سلطان قاچاق به نام آل کاپون را به وجود می‌آورد. او تقریبا برای همه‌ی شهر شیکاگو نوشیدنی به صورت غیرقانونی تهیه می‌کند.

الیوت نس افسر دفتر پلیس است که وظیفه‌اش متوقف کردن فعالیت‌های آل کاپون است. او در اولین تلاش‌هایش برای شکست آل کاپون شکست می‌خورد. او با یک کهنه سرباز ایرلندی-آمریکایی به نام جیم مالون ملاقات می‌کند که از فساد در شهر خسته شده و به نس پیشنهاد کمک می‌دهد. آن‌ها می‌خواهند مردی را در نیروی پلیس پیدا کنند که هنوز تحت نفوذ آل کاپون نباشد و به جنبه‌های ایدئالیستی اجرای قانون ایمان داشته باشد.

دنیرو در فیلم نقش آل کاپون را بازی می‌کرد. این فیلم تنها دستاورد شان کانری در اسکار بود که برای اولین و آخرین بار نامزد اسکار شد و البته توانست جایزه را از آن خودش کند. منتقدانی مثل ایبرت بازی شان کانری را در این فیلم بسیار ستایش کردند و آن را جزء نقاط قوت فیلم می‌دانستند.

۳. نام گل سرخ (The Name of the Rose)

نام گل سرخ

  • کارگردان: ژان ژاک آنو
  • نقش کانری: ویلیام فون باسکرویل
  • دیگر بازیگران: کریستین اسلیتر
  • امتیاز متاکریتیک: ۵۴ از ۱۰۰
  • محصول ۱۹۸۶

فیلمی که اقتباسی از رمان پیچیده‌ی امبرتو اکو، نویسنده‌ی ایتالیایی است. این درام تاریخی اسرارآمیز محصول مشترک فرانسه و آلمان و ایتالیا نتوانست به اندازه‌ی کتاب اکو محبوبیت کسب کند. داستان مردی به نام ویلیام که راهبی پیرو طریق فرانسیسکوست. این کشیش انگلیسی نقش مرشد را برای شاگردش آدسو دارد که جوانی تازه‌کار است. آن‌ها به جایی در شمال ایتالیا سفر می‌کنند که مناظره‌ای در باب فقر مسیح در آن در جریان است.

آدلمو که فردی جوان اما مشهور در نسخ خطی مذهبی است مرده در پایین برجی پیدا می‌شود. دیگران از ویلیام که صاحب قدرت استنتاج است کمک می‌طلبند چون در آن برج فقط یک پنجره وجود دارد که آن هم باز نمی‌شود. ویلیام چندان تمایلی به این کار ندارد اما در نهایت تمایلش به یک بازی روشنفکرانه به او غلبه می‌کند. او اول کار خیلی سریع نتیجه می‌گیرد که آدلمو خودکشی کرده. اتفاقی که باعث وحشت بقیه‌ی تارکان دنیا می‌شود. اما در همین حین یک نفر دیگر هم مرده پیدا می‌شود و معلوم می‌شود ماجرا پیچیده‌تر از این حرف‌هاست.

کتاب اومبرتو اکو البته مصالح درجه یکی برای یک اقتباس سینمایی داشته اما در نسخه‌ی سینمایی آنو داستان بیش از اندازه گیج‌کننده از کار درآمده است.

۴. رابین و ماریان (Robin and Marian)

رابین و ماریان

  • کارگردان: ریچارد لستر
  • نقش کانری: رابین هود
  • دیگر بازیگران: آدری هبپورن، رابرت شا
  • امتیاز متاکریتیک:
  • محصول ۱۹۷۶

فیلمی رومانتیک و ماجراجویانه درباره‌ی رابین هودی که حالا پا به سن گذاشته است. او دیگر کاپیتان مورد اعتمادی در گارد شاه ریچارد شیردل در فرانسه است. ریچارد به او دستور می‌دهد قلعه‌ای را که شایع شده مجسمه‌ی طلایی در آن وجود دارد تسخیر کند. اما رابین متوجه می‌شود نگهبان قلعه پیرمرد یک چشمی است که به زنان و بچه‌ها پناه می‌دهد و به او گفته‌اند که این مجسمه چیز بی‌ارزشی است.

رابین و جان کوچولو که دست راستش است از حمله به قلعه سر باز می‌زنند. شاه ریچارد که عصبانی شده دستور می‌دهد هر دوی آن‌ها را گردن بزنند و به قلعه حمله کنند. رابین و جان کوچولو به انگلستان برمی‌گردند و آن‌جا رابین می‌شنوند که عشق قدیمی‌اش لیدی ماریان هنوز زنده است. او سراغ لیدی ماریان می‌رود که حالا راهبه شده و بنظرش رابین به اندازه‌ی قبل لجوج است.

بازی شان کانری و آدری هبپورن جزو نکات قوت فیلم است. به نظر می‌رسد آن‌ها به درکی از کاراکترهای خودشان و یکدیگر رسیده‌اند که با تاکتیکی درست آن را به نمایش می‌گذارند.

۵. مردی که می‌خواست سلطان باشد (The Man Who Would Be King)

مردی که می‌ خواست سلطان باشد

  • کارگردان: جان هیوستون
  • نقش کانری: دنیل دراووت
  • دیگر بازیگران: مایکل کین، کریستوفر پلامر
  • امتیاز متاکریتیک: ۹۱ از ۱۰۰
  • محصول ۱۹۷۵

فیلم اقتباسی از رمانی به همین نام نوشته‌ی رودیارد کیپلینگ شاعر و نویسنده‌ی انگلیسی است. داستان فیلم در هندوستان سال ۱۸۸۵ اتفاق می‌افتد. کیپلینگ تا دیروقت در دفتر روزنامه مانده که یک آشنای قدیمی به نام کارنهان سراغش می‌رود و برای کیپلینگ تعریف می‌کند که چطور او و رفیق و همرزمش دنی دراووت که هر دو سربازان ارتش انگلیس بودند تبدیل به ماجراجویانی شده‌اند که سرتاسر هند را گشته‌اند.

داستان به سه سال قبل می‌رود وقتی دراووت و کارنهان در شرایطی بهتر با کیپلینگ ملاقات می‌کنند. کارنهان ساعت جیبی کیپلینگ را دزدیده بود اما متوجه می‌شود که او از اعضای فرقه‌ی خودش است و باید ساعت را پس بدهد. هم‌زمان آن‌ها نقشه‌ای برای اخاذی و رشوه گرفتن از یک مهاراجه‌ی هندی را طراحی می‌کنند.

مشکل اینجاست که هند متمدن‌تر و پیشرفته‌تر شده و آن‌ها دیگر فرصتی برای کارهای مجرمانه‌ی پرمنفعت ندارند. آن‌ها تصمیم می‌گیرند هند را ترک کنند و با بیست اسلحه و مهمات به سمت کفیرستان بروند. کشوری که از زمان حمله‌ی الکساندر به این طرف برای اروپایی‌ها ناشناخته باقی مانده است.

جان هیوستون سال‌ها قصه‌ی این فیلم را در سر داشت. وقتی بچه بود کتابش را خوانده بود و تصاویر در ذهنش مانده بودند. او می‌خواست با کلارک گیبل و همفری بوگارت این فیلم را بسازد اما آن‌قدر بودجه‌اش تامین نشد تا بوگارت از دنیا رفت. سراغ رابرت ردفورد و پل نیومن هم رفت اما نیومن به هیوستون توصیه کرد که این نقش باید توسط یک انگلیسی بازی شود و این‌طوری بود که قرعه به نام شان کانری افتاد. خود کانری این فیلم را یکی از محبوبترین آثار کارنامه‌اش می‌دانست.

۶. باد و شیر (The Wind and the Lion)

باد و شیر

  • کارگردان: جان میلیون
  • نقش کانری: الریسونی
  • دیگر بازیگران: کندیس برگن
  • امتیاز متاکریتیک: ۶۷ از ۱۰۰
  • محصول ۱۹۷۵

یک فیلم جنگی حماسی که اقتباس آزادی از ماجرای دزدیده شدن پسرک خوشگذران آمریکایی-یونانی و پسر خوانده‌اش توسط الریسونی و باند او در مراکش است.

سال ۱۹۰۴ مراکش محل برخورد و تعارض میان قدرت‌های آلمان، فرانسه و امپراطوری بریتانیاست. هر کدام از آن‌ها می‌خواهند مراکش زیر پرچم خودشان برود. ریسونی رئیس قوم بربر است که علیه سلطان عبدالعزیز جوان و عمویش پاشای تنجیر که به نظر ریسونی فاسد و وابسته به اروپایی‌ها هستند قیام می‌کند. او ادن پدیکاریس و فرزندانش را می‌دزدد و به خانه‌ی آن‌ها حمله می‌کند که طی این حمله سر جاشوا اسمیت، دوست انگلیسی ادن کشته می‌شود. رسیونی می‌خواهد سلطان را شرمنده کند و جنگ داخلی به راه بیاندازد.

از آن طرف در آمریکا تئودور روزولت درگیر انتخابات دوباره است. او می‌خواهد از این آدم‌ربایی به‌عنوان یک پروپاگاندای سیاسی استفاده کند و ارتش آمریکا را به عنوان یک نیروی قدرتمند جدید معرفی کند و آن‌ها را برای کشتن رسیونی بفرستد. اما روزگار جوری می‌چرخد که روزولت رسیونی را مرد قابل احترامی می‌بیند که از بد روزگار دشمن هم شده‌اند. اسم فیلم از جمله‌ای آمده که رسیونی آخر فیلم در نامه‌ای به روزولت می‌گوید: «من مثل شیرم باید در خانه‌ام باقی بمانم اما تو مثل باد هیچ‌وقت نمی‌دانی خانه‌ات کجاست.»

میلیوس اول می‌خواست عمر شریف نقش رسیونی را بازی کند اما او نقش را رد کرد و انتخاب بعدی هم آنتونی کویین بود و بعد از آن دو نوبت به شان کانری رسید.

۷. هجوم (The Offence)

هجوم

  • کارگردان: سیدنی لومت
  • نقش کانری: جانسون
  • دیگر بازیگران: تره‌ور هاوارد
  • امتیاز متاکریتیک: –
  • محصول ۱۹۷۳

این درام نئونوآر جنایی برمبنای نمایشنامه‌ای از جان هاپکینز ساخته شد. جانسون کارآگاه و افسر پلیس ۲۰ سال سابقه‌ی کار دارد و در طول این سال‌ها عمیقا تحت‌تأثیر خشونت‌ها، تجاوزها و بقیه‌ی جرم‌های خشنی قرار گرفته که درباره‌شان تحقیق کرده است. زیر فشارها تقریبا عقلش را از دست داده است.

کنت بکستر متهم به تجاوز به دختر جوانی است و جانسون از او بازجویی می‌کند در شرایطی که در تمام طول بازجویی عصبی است. او آن‌قدر بکستر را می‌زند که کارش به بیمارستان کشیده می‌شود و درنهایت بکستر می‌میرد. جانسون برای کتک زدن متهم تعلیق می‌شود. روز بعد کارآگاه کارترایت از او بازجویی می‌کند. در مقابله‌ی طولانی این دو نفر فلاش‌بک‌هایی را از گذشته‌ی جانسون می‌بینیم و متوجه می‌شویم که چرا این‌قدر تحت فشار بوده است.

شان کانری موافقت کرده بود که برای یک نقش دیگر جیمز باند برگردد اما تصمیم گرفت قبل از آن این فیلم را با مشارکت کمپانی فیلم‌سازی خودش بسازد تا از زیر فشار نقش جیمز باند خودش را خلاص کند. کانری دو فیلم دیگر با لومت کار کرده بود و شیوه‌ی کارگردانی او را دوست داشت.

فیلم با بودجه‌ی اندک ۳۸۵ هزار پوند تولید شد و هر چند در گیشه شکست خورد اما تحسین منتقدان را به دنبال داشت. اینجا مؤلفه‌های کارگردانی لومت حتی بیش از بازی کانری خودشان را نشان دادند.

۸. تپه (The Hill)

تپه

  • کارگردان: سیدنی لومت
  • نقش کانری: جو رابرتس
  • دیگر بازیگران: هری اندروز، ایان بنن
  • امتیاز متاکریتیک: ۸۱ از ۱۰۰
  • محصول ۱۹۶۵

فیلم در زمان جنگ جهانی دوم اتفاق می‌افتد. این درام جنگی انگلیسی آمریکایی در یک زندان نظامی در شمال آفریقا رخ می‌دهد. پنج زندانی جدید از راه می‌رسند که هر کدام جرم متفاوتی را مرتکب شده‌اند. مک‌گرات سه پلیس را کشته، استیونز از خدمت فرار کرده تا پیش خانواده‌اش برود، بارتلت دزدی کرده و سابقه‌ی محکومیت نظامی هم داشته، کینگ یک جاماییکایی است که دزدی کرده و رابرتس که جرمش حمله به یک افسر و نشان دادن بزدلی در دادگاه نظامی است.

این زندان تحت‌نظر گروهبان ویلیامز است که قوانین خاصی دارد و یکی از تنبیه‌هایش این است که زندانیان را با تمام تجهیزات نظامی از یک سری تپه بالا و پایین می‌برند. این سخت‌گیری‌ها روی بنیه‌ی ضعیف استیونز تاثیر می‌گذارد و او را به کشتن می‌دهد. رابرتس و کینگ سرسختانه مقابل مدیریت اردوگاه می‌ایستند و در نهایت تصمیم به انتقام می‌گیرند.

از آن فیلم‌هایی که سیدنی لومت استاد ساختنشان بود و به خصوص در صحنه‌پردازی‌ها ذوق و سلیقه‌ی بسیاری به خرج داده بود. شخصیت‌پردازی‌ها هم بسیار ظریف و دقیق هستند. در کل همکاری‌های سیدنی لومت و شان کانری نتیجه‌ی خوبی داشته‌اند.

۹. گلدفینگر (Goldfinger)

گلدفینگر

  • کارگردان: گای همیلتون
  • نقش کانری: جیمز باند مامور ۰۰۷
  • دیگر بازیگران: اونور بلکمن، گرت فروبه
  • امتیاز متاکریتیک: ۸۷ از ۱۰۰
  • محصول ۱۹۶۴

این دومین فیلم بعد از «دکتر نو» است که شان کانری در آن نقش جیمز باند را بازی کرد و یکی از بهترین جیمز باندهای تاریخ سینما هم محسوب می‌شود. گلدفینگر میلیونری تبهکار است که به همراه گروهی از مجرمان در کل دنیا می‌خواهد از یک خزانه‌ی بزرگ سرقت کند.

جیمز باند مدت‌هاست که به خاطر یک قتل در تعقیب گلدفینگر است و متوجه نقشه‌ی او می‌شود و طبق معمول پس از کشمکش‌های بسیار این جیمز باند است که موفق می‌شود.

این‌جا شان کانری بهترین جیمز باند تاریخ سینما را به تصویر می‌کشد. باهوش، بذله‌گو، سریع‌الانتقال و نزدیکترین تصویری که از این جاسوس انگلیسی در ذهن داریم.

۱۰. مارنی (Marnie)

مارنی

  • کارگردان: آلفرد هیچکاک
  • نقش کانری: مارک راتلند
  • دیگر بازیگران: تیپی هدرن
  • امتیاز متاکریتیک: ۷۳ از ۱۰۰
  • محصول ۱۹۶۴

ماریان دختری جذاب است که مدیر یک شرکت مشاوره‌ی مالیاتی شیفته‌ی او می‌شود و به همین دلیل کمپانی بدون هیچ نامه‌ای او را استخدام می‌کند تا اینکه چند ماه بعد او نزدیک به ۱۰ هزار دلار می‌دزد و متوجه می‌شویم اسم اصلی‌اش مارنی است. مارنی از مادرش مراقب می‌کند و پول‌ها را برای حمایت از او می‌دزد. یک اسب هم دارد.

از آن طرف مارک مردی است که همسرش را از دست داده است. او مرد ثروتمندی است که یک شرکت نشر دارد. مارک در ملاقات با مدیر شرکت مالیاتی مارنی را به خاطر می‌آورد. چندی بعد مارنی که اسم و قیافه‌اش را تغییر داده برای کار به شرکت مارک می‌رود. مارک او را می‌شناسد اما به روی خودش نمی‌آورد و استخدامش می‌کند. معلوم می‌شود که مارنی گاهی دچار حمله‌ی ترس می‌شود. او از شرکت مارک هم دزدی می‌کند اما مارک تعقیبش می‌کند و وادارش می‌کند با او ازدواج کند.

بعد از یک سری اتفاق مارک تصمیم به تحقیق درباره‌ی گذشته‌ی مارنی می‌گیرد.

یکی از بهترین آثار روانکاوانه‌ی هیچکاک که البته محوریتش با مارنی با بازی درخشان تیپی هدرن است. اما حضور شان کانری که یادآور کری گرانت در دوتایی‌هایش با گریس کلی است هم به فیلم جذابیت بخشیده است.

///.

برای مشاهده دیگر اخبار سینما اینجا کلیک کنید


منبع: دیجی‌مگ
نویسنده: صوفیا نصرالهی