پایگاه خبری تئاتر: شهرداری تهران تصمیم گرفت تا اجراهای حاجی فیروز در سطح شهر را لغو کند، تصمیمی که جنجال بسیار به همراه داشت و سر و صدای بسیار به پا کرد. موافقان این تصمیم را مثبت و سازنده و در راستای مبارزه برای حذف عناصر نژادپرستانه در فرهنگ قلمداد کردند و امیدوارند در همه سطوح، هرگونه تبعیض و خشونتی علیه گروههای به حاشیه رانده شده و اقلیت صورت بگیرد.
اما همه از این اقدام استقبال نکردند و شمار بسیار زیادی از کاربران فارسی زبان نسبت به این تصمیم شورای شهر تهران، نقدهای فراوان مطرح کردند؛ از وارداتی بودن و غیر بومی بودن این بحث گرفته تا تحلیل تاریخی شخصیت حاجیفیروز و همچنین نیت کسانی که از این موضوع استقبال کردهاند.
برای شناخت بهتر موضوع، بهتر است درباره تاریخچهای که برخی منتقدان حاجیفیروز در رابطه با بردهداری و سیاهپوستان آفریقایی تبار در ایران به آن استناد میکنند، مختصر توضیح داده شود. بحث بردهداری و کارکرد غلامان در تاریخ ایران به ویژه در زمان قاجار، موضوعی است که بسیاری از سوءظنها درباره خاستگاه اجتماعی حاجیفیروز را بر انگیخته است. سوالی که مطرح میشود این است که اساساً چقدر برده داری در ایران موضوعیت داشته است و آیا این شرایط، مشابه نمونه تجربه شده در تاریخ کشورهای استعماری غرب چون انگلیس، فرانسه و آمریکا هست یا خیر؟
کنیزان و غلامان در ایران؛ از رنگ و نژاد گوناگون بودند؛ بردهداری به گونه اروپای استعماری نداشتهایم
نرگس علیپور و غلامحسین زرگرینژاد، در پژوهشی با نام «کنکاوی در منابع تأمین غلام و کنیز در عصر قاجار»؛ به این نتیجه دست یافتند که غلامان و کنیزان در عصر قاجار از قومیتهای مختلف آفریقایی، قفقازی، ترکمن، بلوچ، کرد و حتی فارس بودند که اغلب آنها طی جنگها (مثل جنگ ایران و روسیه)، تهاجمات ناگهانی و حملات عشایری به ویژه در میان اقوامی چون تراکمه و یا بلوچها و یا عملیاتهای آدمربایی، اسیر و به عنوان غلام و کنیز به کار گماشته و یا توسط تجار و دلالان عرضه میشدند؛ به بیان دیگر، انتخاب آنها در ایران بر اساس رنگ پوست نبوده است.
بیشتر نویسندگان بر این عقیده هستند که این افراد در ایران هرگز مکلف به کارهای دشوار نبودند و تنها به کارهای نسبتاً راحت خانگی میپرداختند. (البته این مورد برای اشراف و بزرگان شهری صحت دارد.)
همچنین این دو در پژوهشی دیگر با نام «نگاهی به وضعیت کنیزان، غلامان و خواجگان در عصر قاجار»؛ دریافتند که در مناطق شهری به ویژه در تهران و شهرهای بزرگ، غلامان و کنیزان، اعم از سیاه و سفید، به دربار و حرمسرای شاه و شاهزادگان، اشراف، بزرگان و حکام محلی راه پیدا میکردند. بر اساس شواهد و اطلاعاتی که از منابع تاریخی، غلامان، کنیزان و خواجگان، از نظر معیشتی در وضعیت نابسامانی نبودند و رفتار خانوادههای ایرانی با آنها شبیه سایر نوکران و خدمه منزل بود و حتی در مواردی، بهتر نیز بود. از آنجا که آزاد کردن برده بر اساس عقاید اسلامی اجر و ثواب زیادی داشت، این کار نیز در خانوادههای ایرانی زیاد به چشم میخورد.
بردگانی که خواجه نبودند به خدمت ارتش سران قاجار درمیآمدند. چهارده نفری که در این عکس به نمایش درآمدهاند در خدمت شاهزاده قاجار ظلالسلطان بودهاند، قمیشلو، اصفهان، ۱۹۰۴. عکاس: ظلالسلطان - آرشیو نبردهای معاصر، لندن، بریتانیا.
حاجیفیروز شخصیت اسطوره ایست و سیاهی چهرهاش علت دارد
شخصیت حاجی فیروز؛ پیام آور بهار و نماد خروج از سیاهی و پیروزی بر سختی و زمستان است. این شخصیت به دلیل نوع آرایش و شعری که میخواند ممکن است برای بسیاری سوال برانگیز باشد.
شاهین سپنتا، پژوهشگر جشنهای ایرانی در خصوص شخصیت حاجی فیروز اظهار میکند: کسانی که بحث اسطوره بودن حاجی فیروز را به راحتی رد میکنند، باید این را در نظر داشته باشند که اسطوره شناسی یک علم است و همانطور که در همه زمینهها باید به متخصص آن علم مراجعه کرد، در موضوع اسطورهشناسی نیز باید به اهل علم مراجعه کرد و نمیتوان سلیقهای درباره آن نظر داد.
وی ادامه میدهد: من اینجا به نظر چند اسطورهشناس برجسته استناد میکنم؛ دکتر مهرداد بهار در این مورد یک نظریهای مطرح کرد، آن نظریه سپس با مطالعات خانم دکتر شیدا جلیلوند و با توجه به یافتههایی که در متون کهن داشت، تائید شد. پس از آن هم خانم دکتر کتایون مزداپور و دیگر محققانی که در زمینه اسطوره شناسی فعالیت میکنند، این یافتهها را تأیید کردند. پس این که کسی بدون دانش کافی و بدون سابقه علمی یا پژوهشی بخواهد یک نظریه را که تعدادی از اسطورهشناسان و مردمشناسان آن را تأیید کردند و از یافتههای علمی آنها محسوب میشود، بر اساس سلیقه شخصی خود رد کند، کار درستی نیست و در این مورد باید به مرجع علمی که اسطوره شناسان هستند، رجوع کنیم.
به گفته سپنتا، مهرداد بهار، برای نخستین بار حدس زد که حاجی فیروز بازمانده از اسطوره ایزد میرنده و چهره سیاه او، نماد بازگشت از جهان رفتگان و تن پوش سرخ او نیز نماد خون سرخ و زندگی دوبارهاش و شادی او از زایش دوباره است.
او ادامه میدهد: شیدا جلیلوند نیز به هنگام پژوهش در استورههای میانرودان، با بررسی لوح اکدی فرود «ایشتر / ایشتار» به زمین، به نتایجی دست یافت که دیدگاه مهرداد بهار را تائید کرد. همچنین کتایون مزداپور نیز به نتایج مشابه دست یافت و شیدا جلیلوند بر اساس بررسی لوح اکدی فرود ایشتر به زمین، یافتههایی را به دست آورد که حدس بهار درباره داستان بنیادین ازدواج مقدس و ارتباط آن با نوروز و حاجی فیروز را تأیید کرد.
به عقیده این پژوهشگر: این تحقیقات در امتداد هم و تکمیلکننده یکدیگر بودند. استاد بهار از ایزد شهید شونده، نام میبرد و در مورد آن صحبت میکند؛ جلیلوند، سپس در تحقیقاتی که داشت، در شرح و بسط نظر بهار، آن را «دوموزی» یا همان «تموز» دانست که در اسطورههای بینالنهرین (خاستگاه نوروز و پیکهای بهار) حضور دارد. بنابراین تحقیقات جلیلوند، یافتههای بهار را تأیید و تکمیل کرد و نشان داد الزاماً منظور از ایزد شهید شونده، سیاوش نیست بلکه دوموزی یا «تموز» است که ایزد «بهاران»، «رستنیها» و «گلهها» در استورهای سومری بابلی در «میانرودان» بوده است و در صورتهای نخستین به شکل «دمو زید»، و یا «دوئوزی»، ثبت شده و پرستش آن به تدریج تا عیلام، بابل، آشور، فلسطین و فنیقیه گسترش یافت.
قدمت پیکهای بهاری و علت سیاهی چهره حاجیفیروز
این پژوهشگر میراث فرهنگی تشریح کرد: ما پیکهای نوروزی را در نواحی مختلف ایران داشتهایم، حتی پیش از زمان قاجار. ابوریحان بیرونی، درباره جشن نوروز در کتاب آثارالباقیه و التفهیم، این روز را همزمان با حلول بهار در ابتدای بُرج بره یا حمل که پس از بُرج حوت یا ماهی است، دانسته و توضیح میدهد که در این روز مردی کوسه، برای خندان مردم سوار بر چهارپا در حالی که بادزنی در دست دارد و خود را باد میزند (به نشانه آمدن گرما) و کلاغی در دست دیگر دارد (پیک مهر) و اشعاری میخواند که حکایت از رفتن زمستان و سرما دارد، در کوی و برزن میگردد و از دارایان هدایایی میگیرد. مسعودی نیز در مروج الذهب اشاره میکند که کوسه در این هنگام که شادمانه میخواند، بانگ میزند: گرما، گرما.
بهدعقیده سپنتا، در گزارشهای مردم شناسی متاخر نیز به سنت «کوسه برنشین» در نواحی مختلف ایران از جمله در آذربایجان، خراسان، تبرستان اشاره شده است.
او میگوید: ما پیکهای بهاری را در آستانهی نوروز به صورت «آتشافروز»، «عمونوروز»، «حاجیفیروز» و اسامی مختلف محلی دیگر در کشور داشتهایم. برای مثال در استان مرکزی، به آن «رشکی و ماسی» میگفتند. اینها مردم را شاد میکردند و پیام آور نوروز بودند. بنابراین اسم، خیلی تعیین کننده نیست و این چهرههای بهاری در نواحی مختلف اسامی مختلفی دارند که مهم است بدانیم تمامی اینها، ریشه تاریخی دارند.
سپنتا تاکید میکند: این که برخی حاجیفیروز را منتسب به دوره تاریخی قاجار میدانند، این یک حرف غیر منطقی و غیر علمی است. اساساً پدیدههای فرهنگی یک شبه پدید نمیآیند که مثلاً در زمان قاجار یک باره پدیدهای فرهنگی شکل بگیرد و در نواحی مختلف هم اسامی مختلف به خود بگیرد و مردم هم خیلی راحت آن را بپذیرند. این جلوههای فرهنگی ریشه در سوابق فرهنگی یک ملت دارد و برای همین است که مردم میتوانند با آنها ارتباط برقرار کنند و آنها را درک کنند.
غلامان در ایران از حقوق شهروندی برخوردار بودند
این پژوهشگر درباره غلامان در دوره قاجار میگوید: در دوران قاجار که مخالفان حاجی فیروز به آن استناد میکنند، تعدادی از متمولین، و یا درباریان، در سفری که به حج میرفتند، افرادی را به عنوان خدمتکار یا پیشخدمت یا پیشکار با خود میآوردند و در امور منزل، از آنها استفاده میکردند. بعضی از آنها سیاه و آفریقایی تبار بودند، بعضی از آنها نیز سفید بودند. مثلاً در دوران قاجار نمونههایی داریم که خدمتکار از مناطق دیگر مانند گرجستان به ایران میآورند که آنها اصلاً سیاه پوست نبودند. پس این افراد عمدتاً کارهای خدماتی انجام میدادند و به عنوان برده شناخته نمیشدند بلکه به عنوان غلام و خدمتکار، اتفاقاً از حقوق اولیه شهروندی نیز برخوردار بودند. یعنی ضمن این که کار میکردند، مواجب میگرفتند و مورد احترام بودند. برخی از این غلامان به تدریج جزو رجال دوران قاجار محسوب میشدند و جایگاه اجتماعی خاص پیدا میکردند. همچنین در حین حج متداول بود که مردم بردهها را میخریدند و در راه خدا آزاد میکردند.
او میافزاید: نسلهای بعد از آنها نیز ممکن بود به خاطر رنگ پوستشان یا به خاطر نوع صحبت کردنشان، در کارهای نمایشی وارد شده باشند. برای مثال در شهر اصفهان آقای «عباس پورمحمدی» معروف به «عباس حبشه»، یکی از بهترین بازیگران تئاتر تخته حوضی بود که سال پیش درگذشت. او تبار آفریقایی داشت و اجدادش از دوره قاجار وارد ایران شدند. در هر حال او در جامعه ایران به عنوان یک شهروند و هنرمند خوب مورد احترام مردم بود و تئاتر تخته حوضی اجرا میکرد و در سال ۱۳۹۵ نیز از او تجلیل به عمل آمد.
حاجیفیروز قربانی بردهداری و نژادپرستی نبوده است / تجزیه طلبان، آب به آسیاب تفرقه نژادی میریزند
سپنتا متذکر میشود: این نکته را در نظر داشته باشید که مردم ایران نسبت به حاجی فیروز، تصورات نژادپرستانه نداشته و ندارند. این صحبتهایی که اکنون مطرح میشود، به عقیده من تحت تأثیر رسانههای بیگانه و برخی افراد روشنفکرنما هست که در خارج از مرزهای ایران سعی میکنند با انگیزههای متفاوت، فرهنگ ایران را زیر سوال ببرند و به آن ضربه بزنند چون میدانند که فرهنگ ایران عامل همبستگی ملی است.
او ادامه میدهد: واقعیت این است که مردم ایران هیچوقت نژادپرستی به معنی تبعیض میان سیاه و سفید نداشتهاند و همیشه در نواحی مختلف ایران، ازجمله در مناطق جنوب، همیشه سیاهپوستان در کنار سفیدپوستان به خوبی زندگی کردهاند و هیچوقت تبعیض نژادی مبتنی بر رنگ در ایران نداشتهایم.
این فعال میراث فرهنگی میافزاید: در نمایشهای تخته حوضی که سیاه به آن راه پیدا میکند، بازیگر چهره خود را با دوده سیاه میکرد و یا صورتک میزد؛ برخی از این هنرپیشگان هم بودند که پوست سیاه داشتند و طبیعتاً آنها صورت خود را سیاه نمیکردند، اما هیچکس، چه بازیگر و چه تماشاگر از این نمایش تلقی تبعیض نژادی نداشت و نقشآفرینی حاجی فیروز هم در اجراهای خیابانی از این قاعده پیروی میکند.
به گفته سپنتا، تصویر حاجیفیروز را بر روی تمبر پستی یا روی جلد مجله هم میبینیم. روی جلد مجله توفیق، روی کلاه حاجی فیروز نشان شیر و خورشید و روی لباس او کلمه ملت نقش شده در حالی که مشغول تمسخر نماد انگلستان در قضیه ملی شدن نفت ایران است. اگر حاجیفیروز نماد نژادپرستی و نژادگرایی بود، از این نمادهای ملی برای نمایش آن در لباسش استفاده نمیشد. این نشان میدهد که اتفاقاً برعکس آنچه که تصور میشود، حاجیفیروز وجه ملی دارد و محبوب همه مردم ایران است.
او یادآور میشود: باید در نظر داشته باشیم که نوع بشر دارای رنگ پوستی، ملیت و نژادهای مختلف است. بنابراین طبیعی است که در هر ملیتی به این تنوع نژادی و رنگ توجه شود. همانطور که ما بابانوروز را داریم که پوست سفید دارد، حاجی فیروز را هم داریم که پوست تیره دارد. یا مثلاً در آتشافروزها برخی پوست سفید داشتند و برخی پوست تیره داشتند. این به معنی تبعیض و تحقیر نیست بلکه اتفاقاً فکر میکنم که یک پیام متعالی در جشن نوروز ایرانی هست که یکی از نمادهای آن رنگ سیاه دارد و دیگری رنگ سفید دارد و با وجود این که اکثریت مردم ایران سیاه پوست نیستند، ما در فرهنگمان سیاه و سفید را در کنار هم داریم و این اتفاقاً به این معنی است که ما هیچ تفاوتی بر مبنی سیاه و سفید در ایران نداریم. افرادی که تاکید میکنند تنها باید از رنگ سفید استفاده شود، این کار آنها نژادپرستانه است و جنبه تبعیض دارد. بابانوروز، حاجیفیروز، ننه سرما و بهارخانم همگی شخصیتهای نوروزی ما هستند که در کوی و برزن میخوانند، میرقصند و شوخی میکنند.
او ادامه میدهد: من فکر میکنم که افرادی برای ضربه زدن به وحدت ملی، در حال تخریب نمادهای ملی هستند و هرسال یکی از عناصر فرهنگ ایرانی را مورد حمله قرار میدهند. یک بار در تلاش برای حذف ماهی قرمز سفره هفتسین هستند، یک بار خود هفت سین، یک بار چهارشنبهسوری، یک بار سبزه نوروز و این بار به حذف و تحریف حاجیفیروز مشغولند. نمادهایی را که میان مردم همدلی و وحدت ایجاد میکند؛ مورد حمله قرار میدهند.
سپنتا میافزاید: اشعاری که حاجیفیروز میخواند، اگر هم قرار باشد کسی را مورد تمسخر قرار دهد، ارباب را مورد تمسخر قرار میدهد نه قومیت و نژاد کسی را. در جشن کوسهبرنشین هم که یکی از نمونههای قدیمیتر حاجی فیروز است، حاجیفیروزها چنین اشعاری برای کوسه میخواندند و در حقیقت ملازمان و دوستان کوسه بودند که با او شوخی میکردند. در هر حال، خود حاجیفیروز با شوخیهایی که میکند محبوب و دوستداشتنی است و مردم نیز به او شادباش و هدیه نوروزی (عیدی) میدهند و این پول گدایی و اعانه نیست و عیدی دادن بخشی از فرهنگ ایرانی است. در فرهنگ غربی هم بابانوئل برای هدیه دادن به کودکان، اعانه میگیرد و کسی آن پول گرفتن را گدایی تلقی نمیکند.
سپنتا میگوید: حاجیفیروز، پیک بهار است. نامش جوان است و در دوران قاجار متداول شد ولی پیشینه تاریخی و اسطورهای کهنسال دارد. تجزیه تحلیل چنین نمادهای فرهنگی نیز باید با توجه به سیر تاریخی و به دور از بازیهای سیاسی و قومگرایی انجام شود.
برای مشاهده دیگر اخبار سینما اینجا کلیک کنید
برای مشاهده دیگر اخبار تئاتر اینجا کلیک کنید
منبع: خبرگزاری ایمنا
نویسنده: گلیتا حسینپور