جمعه , ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳
https://teater.ir/uploads/files/1400/khordad-1400/نقد-نمایشنامه-خواب-می-بینیم.jpg
شناسه خبر : 37393 | تاریخ انتشار : 10 خرداد 1400 00:00  |
برخلاف متون گذشته آرش عباسی، مسیر نمایشنامه «خواب می‌بینیم» به سوی آشکارسازی پیش نمی‌رود.

پایگاه خبری تئاتر: در آخرین روزهای حضور شهرام کرمی در اداره کل هنرهای نمایشی، چهار جلد کتاب با عنوان مجموعه «قلم روشن» شامل هشت نمایشنامه رونمایی می‌شود. هشت نمایشنامه که هر یک به زندگی یک شهید هشت سال دفاع مقدس اشاره دارد. هشت نمایشنامه که هر یک با یک فُرم ادبی خاص– عموماً متأثر از عادت ادبی نمایشنامه‌نویس–  در تلاش برای مصوّر کردن بخشی از زندگی قهرمان برگزیده بود؛ اما در مواجهه با متون می‌شد این حس را داشت که نویسندگان در کل چندان قصد مواجهه با شهید ندارند و این میل در بین بیشتر متون مشهود بود. به نظر می‌رسید میل سیاستگذار برای مستندنگاری دراماتیک قهرمان جنگ برآورده نشده است و در مقابل متونی پیش‌روی مخاطب است که به‌جای بازخوانی جنگ و قهرمانانش، بازآفرینی حس درونی نویسنده نسبت به مقوله جنگ است. حسی که فاقد آن شور و حال تبلیغاتی چهار دهه اخیر است. حتی متونی که در تلاش بر گریز از قرائت ضدجنگ بودند، در پایان این احساس را متبادر می‌ساختند بدون‌ جنگ قهرمان داستانشان کارایی بسیاری در زمانه اکنون می‌داشت. گویی نویسندگان به‌جای جنگ و پرتره‌سازی از مبارز جنگجو، در غیاب قهرمان، از خلاء جامعه بی‌قهرمان می‌گویند.

بیشتر بخوانید

«پایتخت ۶» را چه کسی زمین‌گیر کرد؟/ پایان باز معمای «ستون پنجم»!

یادداشتی بر سریال «پایتخت ۶»؛ بی هویت

درباره نمایشنامه «شنا در حوض زالو» اثر بابك پرهام / ملول از دیو ان و ددان، به جست‌وجوی انسان

یک سال بعد، قادر آشنا با همان استنباط پیشین دوران شهرام کرمی، سفارش نوشتن 12 نمایشنامه دیگر در قالب «قلم روشن» را می‌دهد. کتاب‌های در روزهای پایانی سال گذشته رونمایی می‌شوند. من تنها موفق به خواندن متن «خواب می‌بینیم» آرش عباسی شده‌ام؛ اما خواندن متن عباسی، خوانش هشت متن پیشین را برایم زنده کرد. اینکه نسبت متن عباسی با متون دیگر چیست و در زمانه چرخش قرن، نمایشنامه‌نویسی جنگ در ایران چه دورانی را تجربه می‌کند. شاید نویسنده مدعی باشد که جهان ذهنی او با جهان ذهنی دیگر نویسندگان در تنافر باشد؛ اما از دید مخاطب نشانه‌ها خبر از همپوشانی جهان‌های عینی می‌دهد.

آرش عباسی در چند سال گذشته به واسطه نوشتن نمایشنامه‌های می‌شناسیم که واجد چند ویژگی مشترکند: تقابل دو شخصیت و شکل‌گیری گفتگوهای جدلی برای ایجاد فضایی غیرقطعی و به قصد رکب‌زنی و مچ‌گیری. در آثار عباسی، عموماً یک زن و یک مرد، در مقابل هم قرار می‌گیرند و از دل ماجرایی عاشقانه، جدالی لفظی برای منکوب کردن یکدیگر در پیش می‌گیرند. بازی یک ساعته آنان در نهایت یک برنده دارد و جذابیت عمده این متون در آن است که نمی‌توان به‌راحتی از ابتدا برنده را حدس زد؛ چون نویسنده مدام رکب‌ می‌زند. به‌عبارتی عباسی تمنای آن دارد بگوید نویسنده خدای روی صحنه است.

«خواب می‌بینیم» نیز قرار است چنین باشد؛ اما موفق نمی‌شود. مادر شهیدی بر بالین فرزند جانباز خود نشسته و در جدال با مأمور بنیاد شهید، نمی‌خواهد داستان پسرش شنیده شود؛ اما مرز میان رویا و واقعیت درنوردیده می‌شود و ما در گذشته خواب‌مانند– که عنوان نمایش از همین تکنیک نویسنده می‌آید– راز اسماعیل فاش می‌شود و شاید فاش نمی‌شود.

برخلاف متون گذشته عباسی مسیر نمایشنامه به سوی آشکارسازی پیش نمی‌رود. چیزی فاش نمی‌شود. مدام گره داستان کشیده می‌شود و کوری گره ذهن خواننده را آزار می‌دهد. دنیای انتزاعی پدید می‌آید و مدام از خودمان می‌پرسیم آنچه رخ می‌دهد کجاست و چه زمانی است. البته به ما گفته می‌شود مختصات تاریخی و جغرافیای چیست؛ اما با شناخت مستندگونه ما در تضاد است. این همان نقطه مشترک متن عباسی با دیگر متون «قلم روشن» است: فرار از مستندبودگی. این فرار زمانی برایم جذاب‌تر می‌شود که برخلاف مجموعه نخست که پرتره‌نگاری قهرمانان واقعی بودند، در مجموعه دوم گویی با حذف شخصیت حقیقی روبه‌روییم. اسماعیل «خواب می‌بینیم» مابه‌ازای بیرونی ندارد. خدیجه داستان هر کسی می‌تواند باشد و مادر نمونه تیپیکال مادر دراماتیک آثاری از این دست است.

در جستجوی پاسخ این پرسش که چرا نمایشنامه‌هایی از این دست از مستندنگاری دوری می‌کنند– دقت داشته باشیم بخش مهمی از نمایشنامه‌های جنگی در طول تاریخ طبق کتاب شاخص داوید لسکو، در تلاش برای مستندنگاری بوده‌اند– به یک پاسخ ساده دست یافتم. نمایشنامه‌نویسان ایرانی محافظه‌کارند. در مواجهه با جنگ، نویسنده ایرانی تلاش نمی‌کند چالشی پدید آورد. برخلاف متون سابق عباسی که رابطه زن و مرد را به چالش می‌کشید، در «خواب می‌بینیم» این رابطه چالش‌برانگیز نمی‌شود. خدیجه و اسماعیل، در اوج جنگ، داستانی عاشقانه و شاید خلاف عرف زمانه را رقم می‌زنند؛ اما همه چیز در راستای دوری جستن، استعاری کردن، انتزاعی‌سازی و در نهایت انهدام عینیت عشق است. عشق خدیجه و اسماعیل هزارتویی پدید می‌آورد که در دل خود، داستان اصلی را منهزم و منهضم می‌کند.

قاسم هاشمی‌نژاد در «عشق گوش عشق گوشوار»، در نقد ادبیات منثور فارسی به نکته مهمی اشاره می‌کند. او استنباط می‌کند در تاریخ ادبیات فارسی، متون منثور همواره خطری برای نویسنده محسوب می‌شده چراکه برخلاف شعر، متن منثور بیانی مستقیم فرض می‌شود. برخلاف متن منثور، متن منظوم نوشتاری با مفاهیم غیرمستقیم اسنتباط می‌شوند. از همین رو در طول تاریخ نویسندگان متون منثور بیشتر از شعرا با خطر و آسیب روبه‌رو می‌شوند. صور خیال در شعر به شاعر کمک می‌کند مدام از نقد مستقیم یا بیان صریح فرار کند و با استعاره‌سازی، از مفهوم‌زدایی دم بزند. در حالی‌که امروز درمی‌یابیم شعری که مدح تصور می‌شده، ذم است و بالعکس. این ویژگی با ادبیات فارسی مانده است. آرش عباسی و دیگر نویسندگان با این نگرش زیست کرده‌اند. اینکه قدم گذاشتن در رئالیسم خطراتی دارد؛ پس سری که درد می‌کند را دستمال نمی‌بندند. به‌جای صراحت در کلام و رک‌گویی درباره یک شهید، بهتر است از صور خیال استفاده کنیم و جهانی استعاری بسازیم. حالا هر کسی از ظن خویش یار داستان می‌شود. کسی می‌تواند رابطه مادر و اسماعیل را فرویدی خوانش کند و شخص دیگری یونگی.

اجرای چنین متنی نیز قابل‌پیش‌بینی است. از یک بیمارستان با نشانگان مینیمال، وارد جهانی منتزع از واقعیت می‌شویم. جایی که خواب است و خواب همان عنصر برآمده از صور خیال است. همه چیز در خواب سپری می‌شود. خواب خطرآفرین نیست؛ چون واقعیت نیست. خواب قابل‌تعبیر است؛ اما تعبیر قطعیت ندارد. نوشتار عباسی هم به این موضوع دامن می‌زند. مدام از سر و کول تاریخ بالا می‌رود تا ماجرای داستانش را به چیزهای متفاوتی گره بزند و در نهایت قصه اصلی را نگوید، قصه اصلی می‌تواند یک عشق ممنوعه شورآفرین باشد؛ اما بازگویی آن در جنگ ناممکن می‌نماید.

ادبیات نمایشی جنگ با شیوه مذکور فرتوت است. دیگر ادبیات جنگ نیست. همین که نهادی دولتی اقدام به سفارش نوشتن نمایشنامه جنگی می‌کند نشان می‌دهد جنگ اولویت نویسنده نیست، اولویت نهاد است. جنگ خارج از جشنواره و برنامه دولتی خواهان ندارد و این فقدان ناشی از همان انقباضی عمل کردنی است که نویسنده را محافظه‌کار می‌کند. راستی در هیچ یک از متون «قلم روشن» آنتاگونیست بعثی نیست، آنتاگونیست‌ها یا نفس اماره شهید است یا همان نهادهای سفارش‌دهنده، همانند متن آرش عباسی که آنتاگونیست نماینده بنیاد شهید است و شاید بهترین قسمت نمایشنامه نیز همان ابتدای کار است، جایی‌که مادر زیر بار خواست نماینده دولت برای تبلیغ فرزند جانبازش نمی‌رود. همان جایی که آرش عباسی، آرش عباسی است؛ اما باقی ماجرا شرح افول ادبیات جنگ است، جایی‌که عباسی دیگر برای مخاطبش قصه نمی‌گوید، شطحیات می‌سراید برای خلاصی از وضعیت. نمایشنامه جنگی بدون حضور آنتاگونیست بی‌معنی است، جهاد اکبرها که دراماتیک نیستند، جهاد اصغرها نیز فراموش‌شده‌اند.


منبع: هنرآنلاین
نویسنده: احسان زیورعالم
ثبت دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.
13 + 2 =
اخبار مشابه
درباره نمايشنامه «چهار دقيقه و همان چهار دقيقه» نوشته نغمه ثمينی/ غوطه‌وريم در حباب، زير آب
به بهانه انتشار نمايشنامه «جوزف ك» / گرفتار در جهان كمدی سياه
وعده‌ای که بدجوری «سر خرمن» می‌نماید
گزارش تصویری - نمایش «شب/خارجی/یرما» به کارگردانی نسیم ادبی و ندا شاهرخی
نقد نمایش «شب/خارجی/یرما» - روز/داخلی/تئاتر
گزارش تصویری - نمایش چهرازی به کارگردانی کامبیز نیک آمیز
وقتی می‌گوئیم اقتصاد تئاتر خراب است یعنی چه؟ چاره چیست؟
نگاهی به نمایشنامه «پنگوئن‌های افسرده» / روی تاریکی پشت سرت تمرکز نکن
با این پول‌ها چه می‌کنند؟!
برچسب ها