پایگاه خبری تئاتر: در سابقه بهروز غریبپور علاوه بر تئاترهایی که به روی صحنه برده است، ساخت و بازسازی تعداد زیادی سالن تئاتر، اجتماعات و مکانهای فرهنگی وجود دارد. از تالار فردوسی و تالار شهید آوینی گرفته تا خانه هنرمندان و فرهنگسرای بهمن. او یک بار برای بازسازی تئاترشهر در سال ۸۶ و توسط حسین پارسایی به این پروژه دعوت شد، اما بعد از مدتی بدون هیچ توضیح و دلیلی از آن کنار گذاشته شد. حالا بعد از هفت سال، بهروز غریبپور درباره آن ماجرا و وضعیت بحرانی تئاترشهر و البته بازسازی این مجموعه فرهنگی صحبت کرده است:
سال ۸۶ وقتی صحبت از بازسازی تئاتر شهر شد چه اتفاقی افتاد که شما را انتخاب کردند. البته با توجه به سوابق شما در تبدیل کشتارگاه به فرهنگسرای بهمن و پادگان نظامی به خانه هنرمندان، این انتخاب بسیار طبیعی بود ولی میخواهم یک روایت تاریخی از آن ماجرا ارائه دهید.
قبل از این که به این پرسش شما پاسخ دهم اجازه دهید توضیحی دهم. من زمان تبدیل کشتارگاه به فرهنگسرای بهمن یا تبدیل پادگان ایرانشهر به خانه هنرمندان ایران، فقط مرمت یا بازسازی نکردم. من از سال ۱۳۵۸ تا به امروز به هر جایی که رفتم سالنهای متعدد ساختم. همان سال ۵۸ زمانی که به ایران بازگشتم، تماشاخانه ثابت کودک نداشتیم، بنابراین با استفاده از امکانات و فضاهای موجود در کتابخانه مرکزی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان یک سالن ساختم. بعد وقتی که به صورت موقت از مرکز تئاتر عروسکی رفتم، آقای موسوی کار را ادامه دادند و به نسبت سالن را آماده کردند. زمانی که دوباره مدیر مرکز تئاتر عروسکی شدم، دو سالن بوستان و گلستان را در آن مجموعه ساختم و تکمیل کردم. به دنبال آن در فرهنگسرای بهمن ۴ سالن، در خانه هنرمندان ایران ۲ سالن، در مرکز اطلاع تاریخی شهر تهران یک سالن و قریب به دوازده سالن در تهران و تعدادی سالن در شهرستانها را هم ساختم و هم بعضیها را بازسازی کردم. این پیشینه من در بازسازی یا احداث سالن است. مثلا سالن چاپلین یا تالار آوینی در فرهنگسرای بهمن نشان میداد که من فقط یک کارگردان نیستم. بنا به باورم در استقرار گروههای تئاتری در تئاتر همواره در هر جایی که رفتم، در کوی سیزده آبان یا دولتآباد سالن اجتماعات ساختهام. بنابراین این پیشینه به اضافه یک مدیریت اجرایی و طراحی کلان مجموعه فرهنگی از سالها قبل و پیش از این که موضوع بازسازی مجموعه تئاتر شهر در سال ۸۶ جدی شود، باعث شده بود که تصمیم بر آن شود که بازسازی تئاترشهر را من انجام دهم. و طبیعی است این انتخاب به دلیل شناخت من از معماری و معماری سالنها بود. در آن زمان آقای پارسایی مدیر وقت از من خواستند ابتدا آسیبشناسی تئاترشهر را انجام دهم و برنامهای برای بازسازی ارائه کنم. در مرحله آسیبشناسی طبیعی است که ما نیاز به زمان داشتیم. به همین دلیل شش ماه تمام در مجموعه تئاترشهر مستقر شدیم. همسرم به دلیل تخصصش بر امور جاری پروژه نظارت میکرد و مدیر مستقر در تئاترشهر شد. ما تمام آسیبهای تئاترشهر را از هر حیث، از نظر گنجایش سالنها، آکوستیک آنها، موارد خطرناک مثل رد شدن لولهکشی گاز از زیر صندلی تماشاگران و ... به صورت دفترچه درآوردیم. در این میان از کمک و نظر تمام کسانی که در تئاترشهر زندگی و کار کرده بودند هم استفاده کردیم. مرحله بعدی برنامهریزی برای بازسازی بود و تغییراتی که باید در سالنهای تئاترشهر اعمال میشد تا بتوانیم یک مجموعه واقعا تئاتری داشته باشیم. در یک جمله هم بگویم تئاترشهر زیبا ساخته شده ولی از نظر تخصصی سرشار از ایرادهای مختلف است. بنابراین طراحی بعدی ما این بود که چه کنیم که تئاترشهر فقط نمای زیبا نداشته باشد، بلکه کارآیی داشته باشد و متناسب با نیاز خانواده تئاتر پاسخگو باشد. اما یک، به دلیل بیتوجهی خانواده تئاتر به این که من باید این کار را بکنم و به خاطر همین شایعهسازی نکنند، و دو به دلیل مخالفان دیگر من، شبنامههایی منتشر شد مبنی بر این که بهروز غریبپور و حسین پارسایی سه میلیارد و چهارصد میلیون تومان برای این پروژه تعریف کردهاند و این بساط بخور بخوری است که راه انداختهاند. در حالیکه این توهین به فردی بود که شش ماه تمام روی یک پروژه کار کرده بود، و تمام اسناد و مدارکش هم هست که من و همسرم و تیمی که با من کار کردند ریالی دریافت نکردیم. بالاخره این اتفاقات منجر به این شد که در یک دور زدن یا کودتای اجرایی، ناگهان پروژه را به بنیاد فرهنگی هنری رودکی دادند که اجرا کند.
آن موقع خیلی شایعهها در این زمینه به وجود آمد مثلا مبنی بر این که یکی از آشنایان مدیران وقت ارشاد دست روی این پروژه گذاشته و خواسته که پیمانکار این پروژه شود و ... هیچ وقت به طور مشخص درباره این اتفاق صحبت نشد و مدیران ارشاد دلایل خودشان را برای کنار گذاشتن شما بیان نکردند.
بله، مواردی وجود داشت ولی به نظرم ایراد اصلی این نبود. خب به هرحال هر کسی میخواهد پروژهای را اجرایی کند باید از عوامل امین و کارشناس دعوت کند. حالا این عوامل میتوانند نسبت نزدیک هم با آدم داشته باشند. مشکل این بود که بدون آنکه یک جلسه با من برگزار کنند و دیدگاههایم را بپرسند و بشوند یا این دفترچهای را که در اختیارشان قرار گرفته بود، مطالعه کنند، شروع به بازسازی کردند. تاسفانه افرادی که به کار گرفته شدند از نظر زیباییشناسی و هنری دارای سلیقه بسیار پایینی بودند و بدتر از همه اینها، اصلا عاشق تئاتر نبودند. شما وقتی یک ساختمان را میسازید، اعم از اینکه یک بیمارستان، زندان یا سالن تئاتر باشد، باید به جزئیات این بنا تسلط داشته باشید. شش ماه زندگی در تئاتر شهر و مدتها رفت و آمد به آن، من را با پروژه و سلولهای تئاترشهر آشنا کرده بود. بنابراین نه تنها پروژه را از دست من خارج کردند، که حتی مشورت مرا هم نپذیرفتند.
چه کسی به شما گفت که از پروژه کنار گذاشته شدید و چه دلیلی برای این تصمیم عنوان کرد؟
در کودتا هرگز نمیگویند به چه دلیل کودتا کردهاند. ای کاش مثلا به من میگفتند طراحی شما غلط بوده است. ای کاش میگفتند ارزیابیتان از این ساختمان غلط است، یا قیمتی که دادهاید بالاست. همه اینها در یک پنهانکاری صرف انجام شد و خانواده تئاتر در این رابطه سکوت مطلق کردند. من به جای این که مسئولان را مقصر بدانم، خانواده تئاتر و صاحبان اصلی این مجموعه را مسئول میدانم. در آن زمان کسی بلند نشد بگوید شما آیا در یک رقابت صنفی و مقایسهسازی صنفی برتر از بهروز غریبپور پیدا کردهاید یا نه؟ من هم به دلیل این که واقعا تصورم این بود که دارم خدمتی به خانواده تئاتر میکنم اصلا در این رابطه یک نامهنگاری هم نکردم که بپرسم چرا و به چه دلیل؟
خود آقای پارسایی که شما را به پروژه دعوت کرده بود چرا هیچ کاری نکرد و توضیحی نداد؟
من در آن زمان دو سه بار این احساس را کردم که دارد تصمیم دیگری گرفته میشود و به همین خاطر یک بار به آقای پارسایی زنگ زدم و گفتم آقای پارسایی شما که میدانید نه من، نه همسرم و نه تیم اجرایی تا به امروز دیناری نگرفتهایم و پروژه را به عنوان یک پروژه ملی و کاملا فرهنگی تعریف کردهایم. اگر قرار است من نباشم لطف کنید به من بگویید. ایشان در پاسخ گفتند به فاطمه زهرا (س) اگر شما را کنار بگذارند، من هم استعفا میدهم و قول دادند که نه چنین چیزی نیست و شما کارتان را بکنید. خب من هم آن قسم سخت را که با آن غلظت خورده بودند، باور کردم و به این نتیجه رسیدم که چنین نیست و ایشان حامی این قضیه هستند. اما آقای پارسایی در این رابطه تحت فشار بودند و شاید برای رهایی از آن تهمتها، رضایت دادند که تیم دیگری این کار را بکنند. این قسم سخت را خوردند ولی انجام ندادند و نرفتند. شاید به صلاح بود که این اتفاق بیفتد. وقتی هم این اتفاق رخ داد، بازسازی تئاتر شهر به یک وصله پینه تبدیل شد. تلاش کردند ولی نافرجام. درست مثل این که شما یک تار یا سنتور یا هر وسیله موسیقایی دیگر را به جای این که به یک سازنده تخصصی ساز بدهید، به یک نجار بدهید تا درستش کند. اشتباهات از اینجا ناشی شد که یک امر تخصصی را به یک فرد غیر متخصص و غیر مسلط دادند. در حالیکه من اعتقاد دارم سر این قضیه آقای مسعودشاهی پیمانکار پروژه هم خیلی رنج کشید. دو بار به خاطر ندادن اقساط پروژه سکته کردند و این ناجوانمردی است که من تصور کنم او با اهداف سودجویانه وارد این پروژه شده بود. منتها در کل آن چیزی که اتفاق افتاد سپردن امر به یک غیر متخصص بود و پیامد این قضیه. من نه تنها به آن واکنشی نشان ندادم بلکه گفتم چه بسا این دفترچه پروپیمانی که ما تهیه کردیم را مدنظر قرار میدهند. خانواده تئاتر و رسانهها هم آن زمان شتاب میکردند. مثلا من روابط عمومی تئاتر شهر را به طبقه اول منتقل کرده بودم که برایش دلایل عمدهای داشتم و بر اساس تمام تجاربی که در دنیا وجود داشت این کار را کرده بودم، ولی آنقدر فشار آوردند که در نهایت به جای تقدیر و تشکر از این که یک متخصص شش ماه وقت گذاشته و این کار را کرده، مدام در حال پاسخگویی بودم. در نتیجه وقتی این اتفاق افتاد حتی قصد نکردم راجع به این تصمیم نادرست که گرفته شده کوچکترین حرفی بزنم. به هر حال پروژه از دست من خارج شد و هزینهای هم خرج گشت و در نهایت به آن چیزی تبدیل شد که امروز دارید میبینید. دوباره نغمه بازسازی تئاترشهر سر داده شده و باز هم هیچ کس نیامد از من بپرسد شما که به رموز و زوایای تئاترشهر اشراف دارید، آیا معتقدید که این کار باید انجام شود و اگر قرار است انجام شود چطور باید صورت بگیرد.
سرپرست دفتر طرحهای عمرانی وزارت ارشاد در مصاحبهای گفته بود که از طریق رسانهها هنرمندان و کارشناسان را برای بازسازی تئاترشهر دعوت میکنیم که شما هم به این صحبت واکنش نشان دادید. از طرف دیگر از کسانی که برای این کار انتخاب شدند، گاهی نقلقولهایی میشنویم که عجیب است. مثلا آقای سیامک احصایی گفته بود که ممکن است به دلیل مشغله زیاد نتواند پیگیر پیشرفت بازسازی باشد اما به زودی برای کسب اطلاع شخصی به مجموعه میرود. از سوی دیگر خانه تئاتر هم شما را به عنوان گزینه اصلح برای بازسازی تئاتر شهر اعلام کرده بود ولی چرا هیچ تلاشی برای بازگشت شما به این پروژه صورت نگرفت؟
ببینید اصلا این حرف سرپرست دفتر طرحهای عمرانی وزارت ارشاد کاملا حرف غیر اصولی است. چطور با این پیشینهای که گفتم، بنده بروم و به ایشان بگویم محض رضای خدا اگر میخواهید تئاترشهر را بازسازی کنید این اصول را رعایت کنید. کجای دنیا این اتفاق میافتد؟ در این چند وقت خیلی از دوستان رسانهای یا تئاتری با من صحبت کردهاند که شما بیایید و مسائلتان را بیان کنید من در پاسخ به آنها گفتم این کار اصلا پایین آوردن شان من و شان تئاتر است. مراجعه کنم که چی؟ کجای دنیا اگر یک مریض دم مرگ داشته باشند میگویند هیچ متخصصی سراغ این مریض ما نیامده است؟ این شمایید که باید سراغ جراح را بگیرید. اگر بررسی میکردند و میدیدند که اغلب رسانهها و خانه تئاتر میگویند غریبپور را به این کار دعوت کنید، لااقل یک نفرشان به خود زحمت میداد و تماس میگرفت و میگفت خواهش میکنم بیایید و ما را راهنمایی کنید یا نه، نقطهنظرهای خود را در اختیار ما بگذارید. نه چنین تماسی گرفته شد نه چنین احترامی گذاشته شد و امروز هم من آن قدر پروژههای متعدد در صحنه تئاتر و جاهای دیگر دارم که اصلا فرصتش را ندارم بخواهم بازسازی تئاترشهر را انجام دهم. ولی، قاعده بر این است که اگر کسی با یک پدیده آشنایی دارد، از او خواهش میکنند یا حق مشاوره به او میدهند تا راهنمایی کند. اما من ایراد اصلی را در خودم میبینم، اگر همان زمان یک قرارداد امضا کرده بودم و میگفتم عشق، کار فرهنگی و علاقهام به تئاتر کنار، وضعیت و عنوان و حقوق من را مشخص کنید تا چنین کاری را به عهده بگیرم شاید این طور نمیشد. همیشه وقتی کسی کاری را با عشق و بدون دریافت هیچ مبلغی انجام میدهد، تصور میشود نقشهای در سر دارد. ایراد از من است که عاشقانه وارد این کار شدم. من که از اول دنبال گرفتن پروژه تئاترشهر نبودم. آقای پارسایی حتما رایزنیهای مختلف کرده بود که من این پیشنهاد را قبول کنم. او میدانست وقتی که من یک انبار متروکه را تبدیل میکنم به تالار فردوسی که امروز شهرت جهانی دارد، حتما میتوانم تئاترشهر را چنان بازسازی کنم که هم خانواده تئاتر احساس آرامش کنند و هم در دنیا به عنوان یک حرکت فرهنگی ناب از آن یاد شود. زمانی که من در خانه هنرمندان ایران به عنوان مجری و سر طراح در آن کار میکردم یک آوازه بینالمللی پیدا کرد. کشتارگاهی هم که به فرهنگسرای بهمن تبدیل شد، همینطور. بنابراین آقای پارسایی حتما این بررسیها را کرده بود و به این نتیجهگیری رسیده بود. در حالی که من و آقای پارسایی حتما اختلاف نظر داشتیم و داریم و اصلا این طور نبود که یک رفاقت دیرین داشته باشیم و بر اساس آن رفاقت بخواهیم همچین کاری را بکنیم. تشخیص ایشان این بود که این فرد اصلح است. به هر حال این تصمیمگیریهایی که الان دارد انجام میشود کاملا غلط است. من برای آقای احصایی خیلی احترام قائلم ولی ایشان اصلا به این موارد آشنایی ندارند.
ظاهرا برخی از افراد که برای بازسازی تئاتر شهر انتخاب شده اند تخصصشان در این زمینه نیست.
بله، در دوره آقای احمدینژاد اگر این اتفاقات میافتاد میگفتم دارند با من مخالفت سیاسی میکنند، تعجبم این است که این اتفاق در دوره آقای دکتر روحانی دارد میافتد که تاکیدشان بر شایستهسالاری است و ادعا بر این است که به تخصصها احترام میگذارند. آیا برای ساختن پالایشگاه هم همینطور عمل میکنند؟ برای ساختن فرودگاه و بیمارستان و رآکتور اتمی همین رفتار را دارند؟ دست کم گرفتن خانواده تئاتر، معماری تئاتر و شرایط ویژه تئاترشهر باعث شده سراغ کسانی بروند که حتی یک سالن هم نساختهاند و سرانجامی هم جز این ندارد. شما مطمئن باشید که بدتر از بد میشود.
اتفاقا میخواستم بپرسم که نظرتان درباره بازسازی دوباره تئاتر شهر و این خبرهایی که شنیده میشود مبنی بر کم شدن سالنها و ... چیست؟
اولین مصیبتی که تئاترشهر دارد این است که به عنوان تریبون تئاتر کشور بار سنگین مراجعین و اجراهای متعدد را به دوش کشیده است و باید برای این قضیه راهحلی پیدا کرد. در همان طرح بازسازی یکی از پیشنهادهای من این بود که کارگاه دکور، خیاطی، انبار و آرشیو به خارج از تهران منتقل شود و اصلا در مجموعه تئاتر شهر نباشد. راهحلها را پیدا کرده بودیم و حتی سولهای که باید به این کار اختصاص داده شود را در شهر ری یافته بودیم و میشد در آنجا با یک برنامهریزی دقیق کارها را انجام داد. من اخبار بازسازی دوم را در حد خبرهای روزنامهها میبینم. وقتی که شما یک نقشه کلان و استدلال داشته باشید ممکن است که در بازسازی به دو سالن قناعت کنید ولی استدلال و نوع جایگزین کردن مهم است. اگر الان جرقهای در تئاترشهر زده شود تمام کسانی که در آنجا هستند مگر معجزه شود تا نجات پیدا کنند، وگرنه خاکستر میشوند. زمانی که آقای صفارهرندی وزیر ارشاد بود، به شوخی و جدی به ایشان گفتم اگر خدای نکرده انفجاری صورت گرفت شما فکر نکنید بمب منفجر شده یا عملیات انتحاری صورت گرفته، از زیر این ردیفی که شما میخواهید الان روی یکی از صندلیهای آن بنشینید لوله گاز رد شده است. ایشان آن موقع به خطرناک بودن سالن اصلی تئاترشهر پی بردند و با تعجب به لولهای که به صورت عرضی از سالن رد شده بود نگاه کردند. نکته دیگری که من پرهیز داشتم آن را با رسانهها را مطرح کنم این بود که تئاترشهر کنترلی روی رفت و آمد آدمها ندارد. یعنی یک نفر به بهانه این که میخواهد طرحی را به مدیر تئاترشهر بدهد، میتواند به راحتی وارد ساختمان شود. در نتیجه آدمهای غریبهای وارد این فضا میشوند که نمیدانیم چه کارهاند. آن زمان ما در سیفونهای توالت آمپولهای تزریق مواد مخدر پیدا میکردیم. شما که نمیتوانید دائما توالتهای یک مجموعه را کنترل کنید. هیچ متخصصی نمیتواند قبول کند که هر کسی بتواند وارد یک مجموعه شود و فقط با این سئوال روبرو شود که با کی کار دارید؟ و او هم دروغ بگوید و وارد شود. بنابراین جابجاییهای ما کارشناسی شده و بر اساس اصول بود. برای ساختن مجموعهای که خانواده تئاتر بتوانند در آن با آرامش تمرین کنند و نمایش روی صحنه ببرند. تماشاگر هم در حد زیبایی و غنای یک اثر از آن لذت ببرد و هم از این که وارد فضایی با معماری متناسب و درست وارد شده است.
آقای مسافرآستانه بعد از آن جلسهای که در مورد بازسازی تئاترشهر برگزار شد گفتند که قرار است بعد از تخریب طرح بازسازی داده شود. این به نظر شما درست است؟
وقتی شما میخواهید یک مجموعه را بازسازی کنید، باید آن مجموعه بسته شود تا دستاندرکاران در یک شرایط کارگاهی قرار بگیرند. شما ممکن است شش ماه مجبور شوید در آن مجموعه را به روی مراجعهکنندگان ببندید ولی وقتی آن را باز میکنید مردم باید احساس کنند که اتفاق مهمی افتاده است. چند سال پیش با خانواده به مسکو رفته بودم و میخواستم بالشوی تئاتر مسکو را به آنها نشان بدهم. وقتی که به آنجا رفتیم گفتند اینجا دارد بازسازی میشود و به مدت سه سال و نیم بسته است. من گفتم که ما میخواهیم برنامه ببینیم و حالا چه باید کرد؟ گفتند ما سالن جایگزین داریم. بالشوی تئاتر یک سالن تئاتر اما کاملا استاندارد دارد که برنامههایش آنجا اجرا میشود. من برای بازسازی تئاتر شهر هم شخصا و هم وقتی با گروهم به کشورهای مختلف میرفتم مطالعاتم را عمیقتر کرده بودم تا دانشم را بالا ببرم و بفهمم وقتی میخواهیم این کار را بکنیم از چه الگویی باید الهام بگیریم. بنابراین در این شرایط فقط میتوانم بگویم متاسفم که تخصص تئاتری و حرفهایام نادیده گرفته شده ولی از نظر شخصی خوشحال هم هستم که این پروژه دیگر دست من نیست.
گفته بودید دیگر حاضر نیستید مسئولیت این پروژه را قبول کنید. الان هم همچنان این عقیده را دارید؟
بدون شک این کار را نمیکنم. دلیلش هم روشن است، چون هتک حرمت کردن از یک فرد فقط با الفاظ صورت نمیگیرد، میتواند در رفتار هم منعکس شود. باید مسئولان وزارت ارشاد که الان در مصدر کارند، روشن و بدون ذرهای اغماض دلایل برکناری من را به اطلاع مردم برسانند، بعد بگویند پس از من چقدر هزینه شده و بعد دلایل خودشان را برای انتخاب دوباره من اعلام کنند. اگر این شرایط لحاظ شود تصمیم من عوض میشود ولی با این شرایط که یک عده مرا هول بدهند و من جلو بروم و بعد بگویند این نه، یک نفر دیگر، اصلا امکان ندارد. وقتی من میگویم «عاشقانه»منظورم «ذلیلانه» نیست. من اگر وارد پروژهای شدم با اقتدار و یک تجربه چهل، پنجاه ساله کاری وارد میشوم نه از طریق دریوزگی. من در مورد همین موزه تئاتر که به رسانهها کشید، برای سانتیمتر به سانتیمترش استدلال و حرف دارم. آخرین سالنی هم که ساختم همین موزه تئاتر است. تجارب من به آسانی به دست نیامده که حالا بخواهم از آن چشمپوشی کنم. خانم مقتدی از من تلفنی خواهش کردند که شما به ما مشاوره بدهید. من گفتم خانم محترم اصلا یعنی چه که من تلفنی به شما مشاوره بدهم؟ یا در یک جلسهای شرکت کنم؟ من میگویم خانه از پای بست ویران است شما میگویید نظرتان را بدهید. این یعنی غیرکارشناسی برخورد کردن و من این روش را توهینآمیز و غیراصولی میدانم و هرگز چنین کاری نمیکنم.
منبع: خبرآنلاین