پایگاه خبری تئاتر: بازنویسی نمایشنامههای خارجی، باید به بازآفرینی فضایی بینجامد كه صرفا به دستكاری دیالوگهای نمایشنامه تبدیل نشود. بازنویسی زمانی موفق از آب در میآید كه خاصیت بازگوكنندگی كنشهای درام را به شكلی هنرمندانه و بدون هیچگونه دخل و تصرفی ابراز دارد. بنابراین تغییر در متن اصلی اجتنابناپذیر است، ولیكن تحریف به هیچ عنوان جایز نیست، زیرا حكم كلاغی را پیدا میكند كه نه راه رفتن كبك را یاد میگیرد و در ادامه راه رفتن خودش را نیز فراموش میكند. گاهی بازنویسی اثر به خلق چیزی مبدل میشود كه به سمت اقتضائات زمانه گام برمیدارد و گاهی نیز با ایرانیزه كردن آن سعی در برقراری ارتباط موثرتر با مخاطب دارد. این موضوع غالبا به دلیل آن است كه ترجمه متن نمایشنامه و انتخاب معادل هر كلمه و لفظ به تنهایی نمیتواند ناقل و راوی مضمون مورد نظر باشد. از این رو بهكارگیری اصطلاحات دیگر و جایگزینی، سطحی از ابتكار را طلب میكند كه برای تماشاگر جذاب و قابل فهم باشد. از این رو ایرانیزه كردن نمایشنامههای خارجی به عنوان موتور محركهای برای ایجاد حسی آشناپندارانه برای مخاطب، غالب اوقات به عنوان یك وصله به نمایشنامههای خارجی الصاق میشود. گاهی ایرانیزه كردن نمایشنامههای خارجی بر ردای نمایشهای روی صحنه چون وصله تن جلوه میكند و گاهی نیز وصله ناجور میشود.
نمایشنامه «دلاور سرزمینهای غرب» نوشته «جان میلینگتن سینگ» كه در بازنویسی «مهدی چاكری» عنوان «بیلمن» را به خود گرفته است، این روزها به كارگردانی او در سالن ناظرزاده كرمانی تماشاخانه ایرانشهر روی صحنه رفته. مهدی چاكری در بازنویسی این اثر ایرلندی تلاش كرده است كه كلیت داستان را با متن اصلی تطابق دهد و نسبت به آن وفادار بماند. دست گذاشتن روی نمایشنامهای كه صد سال قبل با مضمون تقدیس پدركشیاش به نوعی تابوشكنی قلمداد میشده، ریسك بزرگی به حساب میآید، به خصوص آنكه اجرای چنین مضمون و محتوایی به ظاهر غیراخلاقی و ایجاد قرابت آن با فرهنگ ایران كاری دشوار به حساب میآید. نمایش به توسعه شخصیتی كاراكتر بیلمن (با بازی مازیار سیدی) میپردازد كه با حضور در میخانهای مدعی میشود كه پدر خود را كشته است و همین موضوع باعث آن میشود اهالی میخانه و مردم ده از او به عنوان قهرمان و نترس یاد كنند. البته كه این پردازش شخصیت در ادامه موجب میشود كه صفت لافزن یا خالیبند را به كریستی بیلمن نسبت دهیم؛ بلكه با توجه به روندی كه كارگردان انتخاب كرده، باید او را در جایگاهی مورد ارزیابی قراردهیم كه تابو اخلاقی و فردیاش تبدیل به تابوی اجتماعی و جمعی میشود. به نظر میرسد مهدی چاكری بُعدی از شخصیت «بیلمن» را در این نمایش زیر ذرهبین قرار داده كه در آن به نگاه جمعگرایانه با موضوعی واحد (در اینجا پدركشی و قهرمانسازی) تاكید شده است. نگاهی كه دیگر در آن نهادهای چون عیاش بودن و هوسران بودن «بیلمن» در اولویت قرار ندارد. نمایش بسیار بر مقوله آگاهی جمعی كاراكترهایش اصرار میورزد، زیرا ارزشگذاری و هنجارسازیهای مشترك بین ساكنان این منطقه ایرلندی، خارج از اختیار تكتك هر یك از آنها پیش میرود و به تبع آن چیزی كه تابوی قانونی است و برای كاراكتر «بیلمن» نتیجهای جز حلقآویز شدن با طنابدار به همراه ندارد، به مرور تبدیل به ارزش جمعی میشود.
نمایش «بیلمن» بیمحابا به مبحث ازدواج و زوج شدن و در كل عشق و عاشقی میتازد و آن را به سخره میگیرد. اما چینش دال و مدلول برای بسط و گسترش این موضوع كه بخشی از آن به شخصیتپردازی خود كاراكتر «بیلمن» بازمیگردد، چندان با چفت و بست از آب در نمیآید. در نتیجه حضور دختران روستایی (اعم از سارا، سوزان و...) و حتی شخصیت بیوه (با بازی آوا شریفی) و رقابت هریك از آنها با كاراكتر پگین (با بازی الهه افشاری) بر سر تصاحب كریستی بیلمن یا همان قهرمان پوشالی بیشتر به میل و رغبت گذرا میماند. حتی پیشنهاد ازدواج شاونكیونگ به پگین به عنوان یك جوان عاشقپیشه و در عین حال عفیف و پاكدامن نمیتواند قرینهسازی و متضادسازی او را با شخصیت نه چندان اغواگر «كریستیبیلمن» پررنگ كند. شاید بهتر میبود كه ترس از دست دادن «بیلمن» بین كاراكترهای زن تقسیم میشد. اما گذشته از اینها نكات مهمی در اجرا قابل مشاهده است، مانند اینكه نمایش به ما مخاطبان نشان میدهد كه چگونه لافزنی و دروغپردازی كه عاملیت بر خودستانی میشود محبوبیت و طرفدار پیدا میكند و در انتها با اعتراف به حقیقت در چشم بههمزدنی پتانسیل آن را دارد كه شخصیت دوستداشتنی چون «بیلمن» كه برنده مسابقههای ورزشی (برآمده از سنتها و آداب و رسوم این روستا) شده را منفور و منزوی به گوشهای براند و همانجا رها كند. نمایش «بیلمن» را میتوان بازتابدهنده جامعه قلابی سوسیال دموكرات نمایشنامه «ملاقات با بانوی سالخورده» قلمداد كرد كه دیكتاتورانه عمل میكند و در آن هیچ چیز اصالت ندارد به غیر از پدركشی؛ خواه میخواهد دلدادگی باشد، خواه میخواهد قهرمانپروری باشد و خواه پست یا برتر دانستن هر فعل انسانی. جامعهای كه به شكلی ژورنالیستی و سادهدلانه از تاریكی در میخانه میترسد اما از طرف دیگر پدركشی یا هرگونه كشتار را میاستاید، نقل به مضمون پگین به كریستی: «من عاااشق كشت و كشتارم!» این جامعه آنچنان دمدمیمزاج است كه به طرفهالعینی پوستر و تصویر قهرمانی كسی كه بر بلندایی آویخته است، به همراه همان شخص درون یك بشكه حبس میكند. به چنین جامعهای كه در آن سخن بیهوده و گزاف فرد، دهان به دهان میچرخد و حرف راست به مثابه جنونزدگی و روانپریشی قلمداد میشود، نمیتوان اعتماد داشت، زیرا در چنین جامعهای بر خلاف آنچه «بیلمن» انجام میدهد، فقط در حرف و كلام دروغ نمیگوید بلكه این دروغ تمام اركان اجتماع و مردمانش را دربرگرفته و به وضعیت غالب آنها بدل شده است. چنانكه پیشتر اشاره شد، میتوان این نمایش سه پردهای را با نمایش «ملاقات با بانوی سالخورده» مقایسه كرد. در نمایشنامه ملاقات با بانوی سالخورده كه همانند «بیلمن» رگههایی از كمدی در خود دارد، نقاط تاریك و غیر قابل پیشبینی وجوه شخصیتهای پیرامونی بسیار به چشم میآید. با این تفاوت كه در «ملاقات با بانوی سالخورده» این پول است كه باعث رنگ عوض كردن آدمها میشود و در «بیلمن» این گزینشگرایی تفكر غلط جمعی است كه باعث میشود آدمها دیگر وجه قبلی خودشان را فراموش كنند. در نتیجه تاریكترین فرد در میان این جمع را نمیتوان صرفا در ملاقات با پسر چُلمن پدركش پیدا كرد! شاید این تازه اول كار باشد و تاریكی در این اجتماع، سایهروشن به حساب آید!
منبع: روزنامه اعتماد
نویسنده: آریو راقب كیانی