به رخ کشیدن تنهایی و حتی غربت آدمی در فیلم‌های میرکریمی قرار نیست منجر به تحقیر شود اما می‌خواهد به خودش و انسان‌ها یادآوری کند که زندگی شبیه همان راه یا جاده‌ای است که در اکثر فیلم‌هایش حضور جدی دارد و گریزی نیست جز رفتن و راندن در این مسیرها و جاده‌ها.

پایگاه خبری تئاتر: بعید است حالا کسی رضا میرکریمی را با سریال‌های «بچه‌های مدرسه همت» یا «آفتاب و عزیزخانم» بشناسد اما در اوایل دهه 70، این دو برنامه کمی متفاوت، توانست نگاه مخاطبان و حتی منتقدان را به‌سمت خود جلب کند. فاصله این دو سریال برای کودکان و نوجوانان تا اولین فیلم سینمایی بلندش یعنی کودک و سرباز پنج سال بود. همان فیلم و جایزه‌های داخلی و خارجی‌اش نشان داد که با یک کارگردان صاحب نگاه و سبک طرفیم.  فیلمسازی که تنهایی انسان را می‌شناسد و این تنهایی را در قالب‌ها و صورت‌های مختلف به تصویر می‌کشد. به رخ کشیدن تنهایی و حتی غربت آدمی در فیلم‌های میرکریمی قرار نیست منجر به تحقیر شود اما می‌خواهد به خودش و انسان‌ها یادآوری کند که زندگی شبیه همان راه یا جاده‌ای است که در اکثر فیلم‌هایش حضور جدی دارد و گریزی نیست جز رفتن و راندن در این مسیرها و جاده‌ها. میرکریمی در بیست و چند سال فعالیتش در سینمای ایران از کارگردانی و تهیه‌کنندگی، در کارنامه‌اش دارد تا نویسندگی و دبیری جشنواره جهانی فیلم فجر. حالا او در 55سالگی برای دهمین اثرش، نگهبان شب را به چهلمین دوره جشنواره فیلم فجر فرستاده است. فیلمی که نگاه میرکریمی در 9 فیلم قبلی‌اش را دارد و البته که موافقان و مخالفانی هم دارد. از ستایشگران مطلق فیلم تا آنهایی که اعتقاد دارند میرکریمی فیلمسازی را فراموش کرده است.

فارغ از نظراتی که درباره فیلم تازه میرکریمی ارائه می‌شود اما نمی‌توان حضور و فیلم‌های او در سینمای ایران را نادیده گرفت. فیلمسازی که همزمان با مجید مجیدی، محمدمهدی عسگرپور، کمال تبریزی و کارگردانانی از این جنس آمدند تا سینمای دینی یا معناگرا را پرورش دهند و آثاری که ساختند هم در همین راستا بود. اما نگاه میرکریمی کمی با بقیه متفاوت بود. در کارنامه کاری‌اش کمتر فیلم پرفروشی می‌بینیم و شاید «یه حبه قند» یک استثناء در این فهرست باشد اما به‌طورکلی فیلم‌هایش انگار قرار نیست مخاطبان را روبه‌روی سینما به صف بکشد اما از آن‌سو هم مخاطب جدی سینما نمی‌تواند به‌راحتی از کنار فیلم‌هایش بگذرد. انسان، روابط انسانی، تنهایی، جاده و حیرانی آدمیزاد در دنیای زیسته‌اش، مهم‌ترین و برجسته‌ترین مفاهیم و عناصری هستند که در فیلم‌های میرکریمی دیده می‌شوند. اوست که جامعه و طبقه‌ها را به‌خوبی می‌شناسد و ساخته‌هایش نشان می‌دهد که اتفاقا طبقه‌های پایین جامعه را بهتر می‌شناسد و این شناخت فراتر از جنسیت و جغرافیاست. هرچند خودش در گفت‌وگوهایش ادعا کرده بود که در سینما چندان صریح نبوده اما آنچه از اکثر فیلم‌هایش دیده‌ایم یک نگاه شفاف و دقیق به انسان و مسائل پیرامون‌شان است. فارغ از اینکه چه اتفاقی برای نگهبان شب در اختتامیه و گیشه بیفتد، نمی‌توان از سینمای میرکریمی به همین سادگی گذشت. تصور سینمای ایران بدون «خیلی دور، خیلی نزدیک» و «یه حبه قند» حتما یک تصویر کامل نیست.

زیر نور شهرت

قبل از «مارمولک» کمال تبریزی و حاشیه‌هایش درباره زندگی روحانیون، میرکریمی با «زیر نور ماه» سراغ این سوژه حساس رفته بود و تردیدهای یک طلبه برای پوشیدن لباس روحانیت را از دریچه نگاه خود به تصویر کشید. پس از موفقیت کودک و سرباز و به‌واسطه موضوع حساسیت‌برانگیزش، مخاطبان سینما منتظر اثر تازه یک کارگردان 34ساله در سال 79 بودند. حضور حتمی یک کودک در چهارمین ساخته‌اش در بستر سینما و تلویزیون تبدیل به یک عضو ثابت شده بود. ورود دوربین سینما به زندگی طلبه‌ها هم تماشای این فیلم را حتمی‌تر کرده بود. زیر نور ماه برای میرکریمی باز هم جوایز متعدد داخلی و خارجی را به ارمغان آورد اما همچنان خبری از صف‌های طولانی جلوی گیشه‌های سینماها نبود. میرکریمی مسیرش را انتخاب کرده بود؛ نمایش تردیدهای انسانی نیاز به ورود به خلوت او دارد. با همه حساسیت‌های موضوع اما تا جایی که فیلم و فضای آن زمان اجازه می‌داد میرکریمی به خلوت «سیدحسن»، طلبه فیلم ورود می‌کند و آدم‌های فرعی داستان را هم در دل این تردید به نمایش می‌گذارد. آدم‌های زیر پل‌نشین، «جوجه» و خواهر «جوجه» با بازی شقایق دهقان که یکی از اولین تابوهای سینمای پس از انقلاب بود، همان‌هایی بودند که در جامعه وجود داشتند و دارند و میرکریمی آنها را درست دیده و به خلوت آنها هم راه پیدا کرده بود. انسان‌های سینمای میرکریمی قرار نیست سیاه یا سفید نشان داده شوند؛ حیرانی، اجبار و تنهایی آنها روی پرده دیده می‌شود. حالا این انسان متحیر یا تنها می‌خواهد یک طلبه باشد یا یک زن خیابانی یا یک دوره‌گرد و زیر پل‌خواب. در دنیای میرکریمی همه آدم‌ها وجود دارند و هرکدام به اقتضائات زمان یا حتی مکان نقش خود را ایفا می‌کنند و جناب عدالت هم از گوشه قاب ناظر این ایفای نقش‌هاست. زیر نور ماه برای میرکریمی شهرت زیادی به ارمغان آورد و برای سینمای ایران، یک کارگردان عمیق و البته فراری از پیچیده حرف زدن و نشان دادن.

اینجا چراغی روشن ماند

اوایل دهه 80، فیلم‌های عاشقانه و به‌اصطلاح دختر و پسری رونق بیشتری داشتند و به‌واسطه حضور ستاره‌های جوان و محبوب، سود در ساختن و نمایش این‌گونه از فیلم‌ها بود. در چنین شرایطی میرکریمی برای ساخت اثر سومش سراغ حبیب رضایی رفت و او را تبدیل به «قدرتی» کرد که عقب‌‌‌افتاده است و کنار یک امامزاده یک روستای دورافتاده زندگی می‌کند. ساختن چنین فیلمی در آن شرایط هم شجاعت می‌خواست و هم مهر تاییدی بود بر اینکه کارگردان با وجود اینکه به 40سالگی نرسیده اما اسیر احساس و فضای رسانه‌ای و اقتضائات بازار نمی‌شود. در اثر سوم میرکریمی، ریشه‌ها و عمق اعتقادات مردم به نمایش درمی‌آید و باز هم یک انسان نخ تسبیح این اتفاقات است و پس از سرباز و طلبه انگار نوبت به یک عقب‌افتاده ذهنی است که دنیا را از دیدگاه خود نشان تماشاگران بدهد و آنها را میهمان سفره قلب خود کند. «اینجا چراغی روشن است» سیمرغ بهترین کارگردانی و بازیگری را برای میرکریمی و حبیب رضایی به‌همراه داشت اما مهم‌ترین ویژگی این فیلم، تشویق کارگردانان دیگر به ساخت چنین فیلم‌های ساده و عمیقی بود. این فیلم هم همانند دو کار قبلی در گیشه موفق نبود. تکرار چندباره این اثر در شبکه‌های تلویزیونی، مخاطبان را کنجکاو کرده بود که این فیلم را چه کسی ساخته و چه زمانی در سینماها اکران شده بود. چراغ ساختن فیلم‌های ساده و عمیق البته پیش از این هم روشن بود اما با تولید چنین فیلم‌هایی روشن ماند و مخاطبان خاص خود را هم داشت.

خیلی خوب، خیلی جایزه

سه سال پس از «اینجا چراغی روشن است»، میرکریمی کامل‌ترین فیلمش تا آن زمان را ساخت. فیلمی که هم سیمرغ‌های بیست‌وسومین دوره جشنواره فیلم فجر را درو کرد و هم دل‌های تماشاگران را با خود برد. «خیلی دور، خیلی نزدیک» را می‌توان نمادگرایانه‌ترین اثر میرکریمی دانست. از بازی با سایه‌ها تا نقش پررنگ جاده و حضور یک تلسکوپ برای ریز دیدن زمین و پیرامونش و پسر یک دکتر که تومور مغزی دارد. گیر افتادن ماشین در شن‌ها و سوار کردن یک روحانی که باز هم از همان جنس روحانی «زیر نور ماه» است و همراه شدن با شخصیت دکتر در مسیر جاده هم قرار است حرف‌های اصلی فیلمساز را به بیننده منتقل کند. میرکریمی اگر تا قبل از خیلی دور، خیلی نزدیک سعی می‌کرد مفهومی و ساده و عمیق بسازد این‌بار اما جذاب ساختن را هم آموخته و آن را به عناصر دیگر ساخته‌هایش اضافه کرده بود. این عنصر جذابیت، تحمیل‌شده بیرون از فیلم نبود و بخشی از کلیت فیلم بود و انتخاب هوشمندانه مسعود رایگان و خرده‌روایت‌های اندازه و دلنشین هم به این جذابیت کمک کرده بود. انسان و کویر را تشبیه به هم می‌کنند و این همراهی کویر با انسانی که جست‌وجوگر است(دکتر عالم به‌دنبال پسرش است) یک رابطه دوطرفه است. رابطه‌ای که البته در سکانس گیر افتادن ماشین در شن، به خشونت و چالش هم کشیده می‌شود. اما امید آن چیزی است که میرکریمی نمی‌خواهد در فیلم‌هایش قیدش را بزند. امیدی که حتی در کمترین حدش هم حضور دارد و همان کورسویی می‌شود که دکتر عالم را نجات می‌دهد. نشان دادن عظمت دنیایی که پیرامون ماست و حیرانی و کوچکی انسان در مقابل این عظمت به‌خوبی در این فیلم به نمایش گذاشته می‌شود. حیرانی و حقارتی که نمی‌خواهد ذات آدمی را تحقیر کند و در حد همان تلنگر باقی می‌ماند و توصیه فیلمساز به ساده نگاه کردن و ساده زندگی کردن است. خیلی دور، خیلی نزدیک خود ماییم. همه ما انسان‌هایی که گاه دوریم و گاه نزدیک و گاه همزمان هم دوریم و هم نزدیک.

از این هم ساده‌تر

سه سال پس از موفقیت‌های بیشمار «خیلی دور، خیلی نزدیک» رفتن سراغ ساختن «به همین سادگی» را شاید بتوان نوعی جنون یا بی‌توجهی به مناسبات سینمای ایران دانست. روایت از زندگی روزانه یک زن خانه‌دار و این‌بار هم نمایش تردیدهای یک انسان، حتی اگر با بازی درخشان هنگامه قاضیانی همراه باشد، چقدر برای تبدیل شدن به یک فیلم سینمایی و حفظ موقعیت یک کارگردان جذابیت دارد؟ انتخاب دقیق عنوان فیلم شاید هدف اصلی کارگردان هم باشد. اصلا زندگی همین است؛ به همین سادگی. همین سادگی است که در انتها باعث ماندن می‌شود و همین سادگی در بازی‌ها و فیلمنامه و کارگردانی هم دیده می‌شود. ساده بودن اینها به معنی تخفیف مفاهیم مهم و تلاش‌های سازندگانش نیست. اصلا سخت‌ترین روش برای بیان یک مطلب همین سهل و ممتنع حرف زدن است. روایت ساده یک زندگی روزمره پیچیدگی‌های خاص خود را دارد. شاید هیات داوران بیست‌وششمین دوره جشنواره همین را فهمیده بودند که عنوان بهترین فیلم آن دوره را به پنجمین ساخته میرکریمی دادند. این استقبال داوران جشنواره مخصوص داخلی‌ها نبود و خارجی‌ها هم از این فیلم خوش‌شان آمد.

تنهایی و تردید در این فیلم جلوه بیشتری داشت و همزادپنداری با شخصیت اصلی مخصوص خانم‌ها نبود و نگاه انسانی به این دو مفهوم باعث شد که فراتر از دعواهای جنسیتی به این مقوله نگاه شود.

یه عالمه قند

بهترین فیلم میرکریمی تاکنون؟ کامل‌ترین فیلمش؟ محبوب‌ترین فیلمش؟ جواب یک یا همه این سوالات هم منفی باشد باز هم نمی‌توان از اهمیت «یه حبه قند» به‌سادگی گذشت. تعابیری مانند «ایرانی‌ترین»، «بومی‌ترین» و «قصه‌گوترین» تنها بخشی از تعاریف منتقدان در زمان اکران این فیلم بود. اگر تا قبل از یه حبه قند شاهد حضور شخصیت‌های متعدد در فیلم‌های میرکریمی نبودیم، اینجا تلافی همه آنها درآمد. به نظر می‌رسد کویر برای میرکریمی خوش‌یمن است و بعد از خیلی دور، خیلی نزدیک، کویر یزد میزبان یک قصه جذاب شده بود تا آدم‌ها را از نزدیک‌تر ببینیم. اگر به همین سادگی یک شخصیت اصلی داشت، یک باغ قدیمی در دل یزد میزبان شخصیت‌هایی است که هرکدام برای قصه نقش اصلی را دارند و صرفا «پسند» با بازی نگار جواهریان محوریت اصلی را ندارد. «یه حبه قند» چه وقتی در سینما دیده می‌شد و چه بعدها که نسخه کوتاه‌‌شده‌اش را از تلویزیون دیدیم، شیرین و جذاب است. مردم در این فیلم خود و خانواده‌هایشان را دیدند. عشق، تنهایی، مصیبت، دین، خانواده و با هم بودن همان چیزهایی بودند که میرکریمی در مهم‌ترین فیلمش جلوی چشم مخاطبان گذاشت. همه آنچه تا قبل از این فیلم گفته بود و همه آنچه بعدها گفت در این فیلم می‌بینیم. نور و تاریکی و رنگ، کارکردهای خودشان را دارند و هرکدام قرار است بار معنایی خاص‌شان را به دوش بکشند و منتقل کنند. اعتقادات دینی همچنان در فیلم‌های میرکریمی حضور دارد و کودکان هم اهمیت خودشان را دارند و محوریت خانواده همچنان تقدس دارد. وجود دیدگاه‌های مختلف در یک خانه به رسمیت شناخته می‌شود و اتفاقا همین دیدگاه‌‌های مختلف در بزنگاه‌هایی مانند شادی و غم کنار هم قرار می‌گیرند.  اولین فیلم ایرانی سوپر ۱۶میلیمتری، نماینده رسمی ایران برای بخش بهترین فیلم خارجی‌زبان در مراسم اسکار هشتادوپنجم بود و در گیشه هم موفقیت چشمگیری داشت. اتفاقی که پیش از این تا حدودی برای خیلی دور، خیلی نزدیک افتاده بود.

دهه 90 و دختر امروز

پس از موفقیت چشمگیر «یه حبه قند» و البته فعالیت‌های سیاسی او، نقش میرکریمی در دهه 90 سینمای ایران متفاوت شد. او در این دهه به‌سمت کارهای اجرایی رفت. البته در این 10سال، تهیه‌کنندگی و نویسندگی فیلم‌هایی را برعهده داشت که خودش آنها را نساخت‌ اما درمجموع ردپای پررنگی در این دهه از او نمی‌بینیم. «امروز» یک فیلم معمولی و نه ساده از این کارگردان، حالا دیگر پخته بود. رگه‌های طعنه‌های سیاسی بیشتر بود و مسائل اجتماعی و سیاسی در کنار هم قرار گرفته بودند. این مسیر در «دختر» رنگ دیگری به خود گرفت اما همچنان مسائل مهم و دغدغه‌های میرکریمی سرجایشان بود. «قصر شیرین» در سال 97 را می‌توان نزدیک‌ترین فیلم به سینمای او دانست. جایی که خانواده همراه جاده می‌شود و ماموران راهنمایی و رانندگی هم از کنایه‌های کارگردان سیاسی فیلم هم در امان نمی‌مانند و همه آن لوازم و مفاهیمی که مورد علاقه کارگردان است دور هم جمع می‌شوند. حضور بچه‌ها، خلوت آدم‌ها، سرنوشت‌های گره‌خورده به همدیگر آدم‌ها و عشق متفاوت با آنچه به‌عنوان عشق مطرح می‌شود از دیگر ویژگی‌های نهمین فیلم میرکریمی است.

مرور آثار میرکریمی به‌عنوان کارگردان، یک مسیر روشن را نشان می‌دهد؛ مسیری که اجزایش آشکار است و هدفمند. انسان در این مسیر همانقدر که نزدیک است، دور است. همانقدر که اهمیت دارد، اصلا مهم نیست.


منبع: روزنامه فرهیختگان
نویسنده: سیدمهدی موسوی‌تبار