آنچه امروز و در سال ۲۰۲۲ میلادی به‌عنوان بحران اوکراین جهان را در آستانه ورود به نظم جدیدی قرار داده، مساله‌ای است که از سال‌ها پیش شروع شده بود. یک نقطه‌عطف حیاتی در این‌باره، اتفاقات میدان استقلال یا همان یورومیدان در شهر کی‌یف است که به اواخر سال ۲۰۱۳ و اوایل ۲۰۱۴ مربوط می‌شود.

پایگاه خبری تئاتر: آنچه امروز و در سال ۲۰۲۲ میلادی به‌عنوان بحران اوکراین جهان را در آستانه ورود به نظم جدیدی قرار داده، مساله‌ای است که از سال‌ها پیش شروع شده بود. یک نقطه‌عطف حیاتی در این‌باره، اتفاقات میدان استقلال یا همان یورومیدان در شهر کی‌یف است که به اواخر سال ۲۰۱۳ و اوایل ۲۰۱۴ مربوط می‌شود. این اتفاقات اما توسط جریان رسانه‌ای وابسته به بلوک غرب، چنان‌که خود آنها می‌خواستند، انعکاس داده شد و سایه‌انداختن روی واقعیت نتوانست از روندهای واقعی جلوگیری کند. توجه به مسائل فرهنگی و رسانه‌ای این رویداد، حالا بیشتر از قبل اهمیت خود را نشان می‌دهد.

تاریخ قضاوت می‌کند

رخدادهای عینی و واقعی، چگونه از نسبیت بیرون‌مان می‌برند و قضاوت نهایی را درباره خیلی از مسائل یکسره می‌کنند؟

با نام کشور اوکراین و یک‌سری از ماجراهایش، قبل از جنگی که در این کشور به‌تازگی درگرفت، خیلی‌ها از چند سال پیش آشنا شده بودند؛ با اتفاقات مربوط به اواخر سال ۲۰۱۳ و اوایل ۲۰۱۴ که منجر به سقوط یک رئیس‌جمهور نزدیک به روسیه شد و در پی آن پیمان پیوستن اوکراین به اتحادیه اروپا منعقد شد. پوشش رسانه‌ای غالب در آن ایام چنان بود که این اتفاقات نوعی رخداد انقلابی تلقی شد. از آنجا که تحرکات بخشی از جامعه اوکراین علیه رئیس‌جمهور نزدیک به فدراسیون روسیه، از جانب بلوک غرب حمایت می‌شد و این بلوک به لحاظ توانمندی رسانه‌ای فاصله‌ای نجومی با رقبایش دارد، از اوکراینی‌های یورومیدان تصویری به‌غایت قهرمانانه ساخته شد. گزارش‌های خبری، مستندهای سینمایی و تلویزیونی و انواع تحلیل‌هایی که با بسامد رسانه‌ای بالا منتشر می‌شدند و خلاصه همه‌چیز داشت تصویر عده‌ای انسان متمدن و مترقی و قهرمان‌منش را در برابر عده‌ای قلدر و دیکتاتورصفت و زورگو قرار می‌داد. جوان‌های خوشتیپ اهل موسیقی و آواز‌های دسته‌جمعی با مشاغل معتبر و دارای منزلت اجتماعی بالا، در برابر عده‌ای پلیس وحشی هستند که همه کاراکتر یکسانی با کلاه‌خود و لباس‌های مشکی دارند و باتوم یا اسلحه به دست گرفته‌اند و البته در صف پشت آنها عده‌ای نیروی لباس‌شخصی راه می‌روند؛ کسانی که در اصل بزهکارند و پول گرفته‌ و از زندان آورده شده‌اند تا علیه آرمان‌گراها در خیابان بجنگند. کسی زورش به این تصویرسازی‌های غالب نمی‌رسید چون نیروی رسانه‌ای بلوک غرب با فاصله‌ بسیار بالا، قوی‌تر از نیروی رقبایش بود. در همان روزها هم اگر دقت می‌شد، تمام حقیقت همان چیزی نبود که این رسانه‌ها بیان می‌کردند یا بازتاب می‌دادند. یکی از مشهورترین مستندهایی که همان ایام در این‌باره تولید شد، «زمستان در آتش؛ نبرد اوکراین برای آزادی» به کارگردانی اوگنی افینفسکی بود؛ کارگردانی که سال 1972 در اتحاد جماهیر شوروی به دنیا آمد اما درحال‌حاضر تابعیت آمریکا و رژیم صهیونیستی را دارد و با توجه به مستندی که ساخته، می‌توان تا حدودی به جنس موضع یهودیان روس‌تبار رژیم صهیونیستی درمورد رویارویی روسیه با بلوک غرب هم پی برد. این مستند را نتفلیکس هم منتشر کرد و به تاثیرگذاری بیشتر آن کمک شد. ماجرای میدان استقلال شهر کی‌یف که در پی این اتفاقات به یورومیدان معروف شد و در آن تجمعی چندماهه صورت گرفت و منجر به سقوط رئیس‌جمهور قانونی اوکراین شد، چیزی است که در این مستند به تصویر کشیده شده است؛ با لحنی حماسی و کاملا جانب‌دارانه نسبت به بخشی از جامعه اوکراین که طرفدار پیوستن این کشور به بلوک غرب بود و خود را برخلاف آمارهای رسمی، اکثر جامعه می‌دانست. «زمستان در آتش» سال ۲۰۱۵ منتشر شد و حالا که حدود هشت سال از اتفاقات یورومیدان گذشته است، می‌شود این مستند و تک‌تک کلیدواژه‌های پروپاگاندایی آن را بازخوانی کرد و دید که آیا همچنان مثل گذشته معنا می‌دهند یا نه. به هرحال تاریخی شدن خیلی از رفتارها و اظهارنظرها، به فهم دقیق‌ترشان کمک خواهد کرد یا به‌عبارتی باعث می‌شود آنها را جور دیگر بفهمیم. نکته مهم‌تر این است که قضاوت درباره آن رفتارها یا اظهارنظرها یکسره می‌شود. به‌عبارتی دیگر نمی‌شود هرکس دلش خواست موافق باشد و هرکس نخواست، مخالف؛ چون رخدادهایی واقع شده‌اند که درست و غلط بودن آن کنش یا اظهارنظر را به شکل واضحی مشخص می‌کنند. مثلا چند سال بعد از بیان این جمله که «دنیای آینده دنیای گفتمان‌هاست، نه دنیای موشک‌ها»، وقتی اتفاقات متعددی در منطقه و سراسر جهان رخ داده که همین وقایع اوکراین هم یکی از آنهاست، به این جمله می‌شود طور دیگری نگاه کرد. مستند «زمستان در آتش» هم وقتی بعد از اشغال کی‌یف توسط ارتش روس‌ها بازخوانی شود، جور دیگری فهمیده خواهد شد و دیگر نمی‌توان گفت که نظر افراد مختلف درباره این مسائل با هم متفاوت است و هر نظری می‌تواند محترم باشد؛ چون رخدادهای عینی و واقعی، قضاوت نهایی را درباره خیلی از مسائل یکسره کرده‌اند.

میدان استقلال یا میدان وابستگی

دیکتاتوری رسانه‌ای یک طبقه، چطور می‌تواند جامعه را چندپاره کند و خشم دیده‌نشدگان را به‌مثابه بمبی عمل‌نکرده در زمین بکارد؟

یورومیدان Euromaidan، به معنای «میدان اروپا»، موجی از تظاهرات در پایتخت اوکراین بود که 21 نوامبر 2013 در میدان نزاله‌ژنوستی (میدان استقلال) کی‌یف آغاز شد. این اعتراضات به‌دلیل تصمیم دولت اوکراین برای تعلیق امضای توافقنامه میان اتحادیه اروپا و اوکراین صورت گرفت. توافقنامه‌ای که به‌موجب آن، اوکراین به اتحادیه اروپا می‌پیوست. دولت اوکراین، درعوض روابط نزدیک‌تر با روسیه و اتحادیه اقتصادی اوراسیا را انتخاب کرد. دامنه اعتراضات با درخواست برای استعفای رئیس‌جمهور اوکراین، ویکتور یانوکوویچ، و دولت دوم آزاروف، گسترش یافت. به‌عنوان دوپینگی برای بالاتر رفتن دامنه این اعتراضات، سازمان شفافیت بین‌الملل، رئیس‌جمهور یانوکوویچ را به‌عنوان نمونه برتر فساد در جهان معرفی کرد. وضعیت پس از پراکندگی خشونت‌آمیز معترضان در 30 نوامبر تشدید شد و همین قضیه به‌همراه تبلیغات وسیع رسانه‌ای، منجر به پیوستن تعداد زیادی از معترضان شد. این اعتراضات منجر به انقلاب اوکراین در سال 2014 شد که به انقلاب کرامت معروف است. در طول اتفاقات یورومیدان، معترضان بسیاری از ساختمان‌های اداری، ازجمله اداره دولتی شهر کی‌یف، را اشغال کردند. در 8 دسامبر جمعیت مجسمه لنین را در همان حوالی سرنگون کردند. اعتراضات و درگیری‌ها در ژانویه، پس از تصویب تعدادی از قوانین ضداعتراض توسط پارلمان اوکراین افزایش یافت. معترضان این‌بار به شکل گسترده‌تری ساختمان‌های دولتی را در بسیاری از مناطق اوکراین اشغال کردند. اعتراضات در اواسط فوریه به اوج خود رسید. در روزهای 18 تا 20 فوریه در کی‌یف درگیری شدیدی روی داد؛ در نتیجه این رویدادها، توافقنامه حل‌وفصل بحران سیاسی در اوکراین در 21 فوریه 2014 توسط یانوکوویچ و رهبران اپوزیسیون پارلمانی (ویتالی کلیچکو، آرسنی یاتسنیوک، اوله تیاهنیبوک) با میانجی‌گری اتحادیه اروپا و فدراسیون روسیه امضا شد. وزرای امورخارجه آلمان و لهستان، فرانک والتر اشتاین‌مایر و رادوسلاو سیکورسکی و مدیر بخش اروپای وزارت خارجه فرانسه، اریک فورنیه، شاهد امضا بودند. ولادیمیر لوکین، نماینده روسیه، از امضای این قرارداد خودداری کرد. مدت کوتاهی پس از امضای قرارداد، یانوکوویچ و سایر مقامات عالی دولتی از کشور گریختند. تظاهرکنندگان کنترل دولت و املاک شخصی یانوکوویچ را به دست گرفتند. پس از آن، پارلمان یانوکوویچ را از سمت خود برکنار کرد، الکساندر تورچینوف را جایگزین دولت کرد و دستور داد که یولیا تیموشنکو، نخست‌وزیر سابق، از زندان آزاد شود. وقایع کی‌یف به‌زودی با بحران کریمه و اعتراض‌هایی که طرفداران روسیه در شرق اوکراین کردند، همراه شد. بعد از آن ماجرای جدایی کریمه از اوکراین و الحاق مجددش به خاک روسیه رخ داد و پس از آن تصمیم زلنسکی برای پیوستن به ناتو که با خشم روسیه همراه شد. بعد از آن هم جدایی دو استان شرقی اوکراین و لشکرکشی روس‌ها و چیزهای دیگری که می‌دانیم. اما آیا اعتراضات کی‌یف، نمادی از نظر و اراده‌کل مردم اوکراین بود؟ براساس نظرسنجی‌های دسامبر 2013 (توسط سه نظرسنجی مختلف) بین 45 تا 50درصد اوکراینی‌ها از یورومیدان حمایت کردند، درحالی‌که بین 42 تا 50درصد با آن مخالف بودند. بزرگ‌ترین حمایت از اعتراض را می‌توان در کی‌یف (حدود 75درصد) و غرب اوکراین (بیش از 80درصد) یافت. در میان معترضان یورومیدان، 55درصد از غرب کشور، 24درصد از مرکز اوکراین و 21درصد از شرق بودند. چنان‌که مشخص است عده‌ای از پایتخت‌نشینان و ساکنان مناطق غربی اوکراین موافق پیوستن این کشور به اتحادیه اروپا بودند و در سایر مناطق، عده‌ای دیگر اتحادیه گمرکی بلاروس، قزاقستان و روسیه را ترجیح می‌دادند. از نظر طبقاتی هم بین هواداران دو گروه تفاوت بود. رهبر هواداران پیوستن به غرب، یک سرمایه‌دار بزرگ به نام پترو پوروشنکو بود و خاستگاه اجتماعی طرفداران شرق، بیشتر در نواحی شهرستانی یا روستایی اوکراین قرار داشت. حداقل طبق آنچه نظرسنجی‌ها می‌گویند، نیمی از جامعه اوکراین موافق پیوستن به غرب نبوده اما تجمع‌کنندگان یورومیدان، خود را تمام جامعه اوکراین معرفی کردند و شاید چیزی که طی این سال‌ها بر سر این کشور آمد، تحت‌تاثیر دیکتاتوری یک طبقه و گروه سنتر (یا مرکزنشینان سیاسی) بود.

برنده شدن رسانه‌ای به قیمت باختن در میدان

چگونه تمام آنچه رسانه‌های غربی به‌عنوان بدیهیات برای مخاطبان‌شان جا انداخته بودند، زیر سوال می‌رود و مفاهیم جابه‌جا می‌شوند؟

مستند «زمستان در آتش» با بیان این جملات آغاز می‌شود؛ «برای قرن‌ها اوکراین کشوری بود که راه مواصلاتی بین شرق و غرب محسوب می‌شد. در سال ۱۹۹۱ اوکراین استقلال خود را از اتحاد جماهیر شوروی اعلام کرد. در سال ۲۰۰۴ نامزد حامی روسیه، ویکتور یانوکوویچ، در انتخابات ریاست‌جمهوری این کشور پیروز شد. مشخص شد در انتخابات دست‌کاری صورت گرفته است. درنتیجه، مردم طی تظاهرات مسالمت‌آمیزی خیابان‌های پایتخت را اشغال کردند. جنبشی که به انقلاب نارنجی معروف شد. تلاش‌های آنها با موفقیت همراه شد و منجر به سقوط دولت شد اما پس از آن مشکلات اقتصادی راه ثبات را بر کشور بست. سال ۲۰۱۰ یانوکوویچ بار دیگر به عرصه سیاسی اوکراین بازگشت اما این‌بار پیروزی او در انتخابات تایید شد و شریان اصلی قدرت کشور را در دست گرفت. یانوکوویچ که در تبلیغات انتخاباتی عضویت در اتحادیه اروپا را هم به مردم اوکراین قول داده بود، در پشت‌پرده مذاکراتی را برای هماهنگی سیاست‌های کشور با روسیه انجام داد. درنهایت در پاییز سال ۲۰۱۳ با نزدیک شدن به زمان وعده داده‌شده برای امضای توافق با اتحادیه اروپا، رویدادی سرنوشت‌ساز درحال رخ دادن بود. با وجود گرایش مردم به غرب، رهبران کشور به شرق رو کردند و سرنوشت کشور در ترازوی قدرت‌نمایی طرفین قرار گرفت.» در همین چند خط می‌توان فهمید که اوکراین چرا به‌مثابه یک انبار باروت، ناگهان منفجر شد. یک نفر یک‌بار در انتخابات رأی می‌آورد اما او را به بهانه اینکه تقلب کرده، کنار می‌گذارند. در انتخابات بعدی که هیچ نوع شائبه‌ای راجع‌به تقلب در آن وجود ندارد، این فرد دوباره بر سر قدرت می‌آید. او اگر به‌واقع تقلب کرده بود، چطور بار بعد هم در انتخاباتی که ‌نمی‌شد آن را زیر سوال برد، انتخاب شد. به‌علاوه در این میان دولتی غرب‌گرا سر کار آمد و به‌قدری در مسائل اقتصادی خراب‌کاری کرد که جایی برای دفاع باقی نگذاشت. دولت شرق‌گرا اما توسط مرکزنشینان غرب‌گرا، اجازه پیدا نمی‌کند که سیاست‌های مدنظر خود را پیش ببرد. سازنده مستند به این افراد می‌گوید «مردم اوکراین» درحالی که آنها تنها بخشی از مردم اوکراین هستند. اینجا کار با دموکراسی پیش نمی‌رود و هرکس امکان بیشتری برای هوچی‌گری داشته باشد، برنده است.

 ساکنان کی‌یف می‌توانند در میدانی که نامش استقلال است، جمع شوند و علنا شعار وابستگی به غرب را سر بدهند؛ اما شهرستانی‌ها و روستاییانی که در مناطق مختلف اوکراین ساکن هستند، چون مکان زندگی‌شان پراکنده است، حتی اگر به زبان روسی صحبت کنند، امکانی برای خودنمایی و تجمعاتی از این‌دست ندارند. به‌علاوه آنها از حمایت رسانه‌های بلوک غرب برخوردار نیستند. این می‌شود که آنها از روش‌های دیگری برای رسیدن به چیزی که می‌خواهند و قبولش دارند، استفاده می‌کنند. در استان‌ها و مناطق مختلف اوکراین، یک‌به‌یک زمزمه استقلال‌طلبی یا الحاق به خاک روسیه مطرح می‌شود. اما آیا چیزی که در مستند زمستان در آتش یا سایر مستندهای ساخته‌شده در این‌باره و اخبار  و گزارش‌های رسانه‌های غربی عنوان می‌شد، همین بود؟ می‌بینیم که آنها مرکزنشینان کی‌یف را تمام مردم اوکراین قلمداد می‌کردند و ایجاد همین توهم بین طبقه متوسط اوکراین، باعث چندپارگی جامعه آن کشور شد. در فیلم می‌بینیم که طبقه متوسط اوکراین سودای پرزرق‌وبرق پیوستن به اروپا را شکلی آرمانی می‌بخشد و از آن برای خود هویت می‌سازد. حالا و در سال ۲۰۲۲ میلادی مشاهده شد که غرب چقدر از اهالی کی‌یف در برابر تجاوز بیگانگان دفاع کرد. نکته جالب‌توجه دیگری که در این مستند است، رویارویی مردم با یگان ویژه پلیس است. یگان ویژه‌ای که به غایت در نبرد شهری کارآمد عمل می‌کند. در همان اوایل کار، ارتش اوکراین به معترضان کی‌یف می‌پیوندد و با این یگان ویژه می‌جنگد؛ هرچند چنان‌که در فیلم هم دیده می‌شود، یگان ویژه همچنان از نیروهای ارتش هم قوی‌تر است. بعد از دخالت بیگانگان و فرار یانوکوویچ، این یگان ویژه منحل شد. یگانی که می‌توانست هنگام ورود ارتش روس‌ها به اوکراین، در مقابل‌شان سنگر بچیند و مقاومت کند. درعوض میزان مقاومت ارتش اوکراین، یعنی نهاد نظامی غرب‌گرا در این کشور هم طی همین حمله مشخص شد. حالا که هشت سال از اتفاقات یورومیدان گذشته، با دیدن مستند آتش در زمستان و دست گذاشتن روی تک‌تک جزئیات آن، می‌شود تمام آنچه رسانه‌های غربی به‌عنوان بدیهیات برای مخاطبان‌شان جا انداخته بودند، زیر سوال برد و مفاهیم را جابه‌جا کرد.


منبع: روزنامه فرهیختگان
نویسنده: میلاد جلیل‌زاده