پایگاه خبری تئاتر: «عرق خورشید، اشک ماه» نمایشی است که متن آن را محمد چرمشیر نوشته و قرار است از اوایل مهر ماه با کارگردانی آتیلا پسیانی در تالار اصلی تئاترشهر به صحنه برود.
متن این نمایش با نگاهی به نمایشنامه«یغمای باشکوه خورشید» اثر «پیتر شیفر» نوشته شده اما تنها خط اصلی داستان از این نمایشنامه گرفته شده همچنانکه تمام شخصیتهای نمایشنامه اصلی در دو شخصیت خلاصه شده و بعد شخصیت دیگری به این دو اضافه شده است تا تمام داستان توسط این سه تن روایت شود.
آنچه در ادامه میآید، گزارش خبرنگار تئاتر خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)، از یک روز تمرین، این نمایش است.
سه مرد، یکی فرمانده اعزامی اسپانیایی و دیگری مردی که روزگاری خدایی بوده است «آتاهوالپا». اولی را رضا کیانیان بازی میکند و دومی را علیرضا خمسه و در کنار این دو خسرو پسیانی نقش «کاتب» را بازی میکند؛ نقشی که به این متن اضافه شده است.
در کنار آتیلا پسیانی، رضا گوران هم حضور دارد و شاهد تمرین است. این کارگردان تئاتر در این نمایش به عنوان دراماتورژ حضور دارد، البته دراماتورژی او در حیطه اجراست و در بخش متن دخالتی ندارد.
مردی که همه عمر روی اسب بود
موسیقی آرام است اما درون آدمهای ناآرام که قصهای تلخ را روایت میکنند؛ قصه جنگ و آتش و خون، روزهای شرجی و مارهایی که آویزان هستند.
رضا کیانیان در نقش فرمانده «فرانسیسکو پیسارو» اسپانیایی مردی که به سرزمین اینکا در پرو اعزام شده است و حالا این مرد از روزهای دشوار ماموریتش میگوید:«من روی اسب خوابیدم، ترسیدم، سرما خوردم، به زن فکر کردم، به خورشید، به شب، به ستارهها ولی هیچوقت دوست نداشتم روی اسب بمیرم .برای مردن یه تیکه زمین میخوام، زمینی که او هم من رو بخواد....»
قصه پرکششی است نه از این جهت که بخواهی از آخرش سر دربیاوری و ببینی بالاخره چه میشود که هر لحظه داستان تو را با خودش میبرد و این چنین است که به لحظههای داستان میاندیشی نه به پایانش.
آتیلا پسیانی در توضیح این موضوع میگوید:«هم نگارش متن به قلم چرمشیر و هم دراماتورژی رضا گوران با همراهی من ، باعث ایجاد نوعی تعلیق در بیشتر صحنهها شده و سبب میشود تماشاگر مدام نمایش را پیگیری کند.»
سختی متن در چینش تابلوها بود
جنگ بیرحم است، یک سرباز جوان و معصوم را به یک آدمکش تبدیل میکند. فرمانده پیسارو همچنین شخصیتی است:«اولینبار که بوی خون به دماغم خورد، فکر میکردم تا آخر عمر این بو از مشامم پاک نمیشه تا اینکه یه روز دیدم تا زانو توی خون رفتم و این بو رو نمیفهمم.» دستانش را میشوید و میشوید اما بوی خون نمیرود.
«یغمای باشکوه خورشید» متن دشواری است.نمایشنامه چرمشیر هرچند شباهت زیادی به آن ندارد اما باز هم متن دشواری است. پسیانی در توضیح این دشواری میگوید:«سختی این متن فقط در اجرایش نیست. در پیشبرد داستان هم هست. مانند شیوه همیشگیمان، چرمشیر بخشهایی را مینوشت و در اختیار من قرار میداد و بررسی میکردیم ، ترتیب صحنهها را خیلی تغییر دادیم. در واقع یک سری تابلو داشتیم اما تقدم و تاخرش از آغاز معلوم نبود. بیشتر انرژی ما صرف چینش این تابلوها شد و تقریبا سی درصد سختی کار به تمرین منتقل شد.»
علیرضا خمسه با زبان بدن بازی میکند
حالا نوبت خسرو پسیانی است که بیاید و «کاتب» را تمرین کند، «کاتب» تنها کاری که میداند، نوشتن است.اما او چه مینویسد آیا از خون و جنگ و آتش برای شاه خواهد گفت؟، نه! شاه باید خوشبخت باشد، بدون اینکه به این چیزها فکر کند.
فرمانده میکشد تا کاتب تاریخ بنویسد. کاتب همان شخصیتی که بعدا به دو شخصیت اصلی داستان اضافه شده و پسیانی درباره اضافه شدن او میگوید:« دو شخصیت فرمانده پیسارو و آتاهوالپا در متن اولیه هستند اما شخصیت کاتب در متن ما از زمانی آغاز شد که من و چرمشیر هر دو به این نتیجه رسیدیم حیف است فرمانده مدام برای خودش حرف بزند، چون این شیوه معنایی با خود میآورد که فقط و فقط منطق تئاتری دارد نه اینکه منطقی داشته باشد که به درام نمایشی تبدیل شود و فکر کردیم چه بهتر شخصیت دیگری اضافه شود و حال که قرار است عقاید«پیسارو »ثبت شود، این ثبت شدن کاملا به شکلی قلب و دگرگون شده رخ دهد.»
فرمانده میگوید و کاتب هم اما آنکه مدام خاموش است، «آتاهوالپا» است؛ رهبر اینکاها که نقشاش را علیرضا خمسه بازی میکند؛ نقشی که برای خمسه فرصتی است برای بازگشت به سالهای دورتر فعالیتش، زمانی که او پانتومیم کار میکرد. هرچند او در این نمایش بیشتر با زبان بدن بازی میکند اما حرکاتش اصلا پانتومیم نیست اما در هر حال، این خمسه با علیرضا خمسه بازیگر طنز خیلی تفاوت دارد.
پسیانی دربارهی انتخاب علیرضا خمسه در این نقش توضیح داد:« ما که خمسه را از تئاتر و قبل از حضورش در آثار تصویری میشناسیم، میدانیم او اساسا بازیگر فیزیکالی است و خیلی درگیر کلام نیست و وابستگی به دیالوگی ندارد.البته بازیاش در این نمایش کاملا از پانتومیم دور است ولی کم بودن دیالوگهایش نیازمند زبان بدنی است و این یکی از دلایل انتخاب خمسه است.»
یک شمعدان، دو جام، یک میز کوچک و دو صندلی نشانگر گفتوگویی دو نفره بر میز شام. گفتگویی که نیست، تکگویی است، فرمانده از سالهای دور کودکی میگوید، از سالهایی که هرگز با پدرش پشت یک میز غذا نخورده و از خوابهایش میگوید، در کودکی خواب خورشید را میدیده اما حال که پیر شده خورشیدی را در خواب میبیند، سیاه و تاریک که فقط چشمهایش میدرخشد و از آتاهوالپا میخواهد، خورشیدی روی دستش خالکوبی کند.از سالهای کودکی او خیلی گذشته.
قرار است در این نمایش در کنار سه بازیگر اصلی، حدود 20 کودک حضور داشته باشند. پسیانی هرچند ترجیح میدهد درباره نقش بچهها توضیحی ندهد اما تاکید میکند بازی این بچهها هرگز به معنای آن نیست که این نمایش برای مخاطب کودک اجرا میشود.
هرچند هماهنگی 20 کودک روی صحنه، آن هم تالار اصلی تئاتر شهر کار دشواری است اما بیشتر بار آمادهسازی بچهها بر عهده دو مربی آنها ، رکسانا مهرافروزن و سیمین ترابی است. دو مربی که در مدرسه کودکان دنیا با بچهها تئاتر کار میکنند.
هیچ کس با هیچ کس سخن نمیگوید
فرمانده میگوید بی هیچ پاسخی، کاتب میگوید، بی هیچ پاسخی، آنها هر دو از آرزوهای ناکامشان میگویند و برای لحظه ای شعر شاملو به ذهن میآید:« هیچ کس/ با هیچ کس/ سخن نمی گوید/ که خاموشی/ به هزار زبان/ در سخن است...»
در این نمایش آدمها با یکدیگر حرف نمیزنند و این همان چیزی است که پسیانی در توضیحش میگوید:«مبنای حرکتمان همین بود، البته در آغاز به این غلظت نبود اما در تمرین قدری بیشتر شد.اساسا هر یک از این آدمها در دنیای خود زندگی میکنند. واقعیت این است که آنها در دیالوگ با هم ارتباط ندارند.»
جملههایی که همه دروغ است و فریب
زمان میگذرد و میگذرد، کشتی فرمانده اسپانیایی آتش میگیرد، سربازنش سلاخی میشوند اما کاتب جز سلحشوری سربازان نمینویسد. پادشاه باید آسوده باشد و تازه اینجاست که «آتاهوالپا» زبان میگشاید و سرانجام گفتگو اتفاق میافتد اما چه دیر و آخرین جملههای کاتب چه هولناک است، جملههایی که همه دروغ است و فریب.
تمرین نمایش به پایان میرسد. هرچند این گروه به دلایل گوناگون تمرینش را دیرهنگام آغاز کرد اما پسیانی از روند آمادهسازی کارش راضی است، البته مطمئن است این نمایش جزو آن دسته از آثاری است که در طول اجرا هم مدام کاملتر می شود
منبع: خبرگزاری ایسنا