اگرچه اخيرا حسب علاقه ظاهري مشاوران وزير ارشاد به فرهنگ كهن ايران، توليد نمايشي بر اساس «شاهنامه» فردوسي در دستور كار قرار گرفته اما در هسته مركزي، حركتي خزنده‌ زير پوست هنرهاي نمايشي براي تهي كردن صحنه‌ها از كارگردانان و نويسندگان و هنرمندان اصيل تئاتري و جايگزين كردن تعدادي كالاي سرگرمي‌ساز و show با قدرت جريان دارد.

 پایگاه خبری تئاتر: روند تاریخی رشد اقتصادی کشورهای صنعتی در چهار مرحله تکامل به شکل استعاری «کیک تولد» بیان می‌شود. در دوران اقتصاد کشاورزی، مادرها کیک تولد را با مخلوط ‌کردن مواد تشکیل‌دهنده آن از ابتدا می‏ساختند و هزینه ناچیزی متحمل می‌شدند. وقتی اقتصاد مبتنی بر کالاها و محصولات صنعتی توسعه یافت، مادرها با پرداخت مبلغ بیشتری، پودرِ آماده کیک را خریدند و آن را در خانه پختند و وقتی اقتصاد خدماتی سر برآورد، والدین پرمشغله، کیک از قبل آماده‌شده را از شیرینی‌فروشی با هزینه‌ای حدود 10 برابر پودر کیک خریدند. از دهه 1990 به بعد که دوران مضیقه زمان است، والدین کیک تولد نمی‌خرند و جشن تولد نمی‌گیرند؛ درعوض با پرداخت مبلغی بسیار بیشتر، جشن تولد را «برون‌سپاری» می‌کنند و برگزاری آن را به بنگاه‌هایی می‌سپارند که قول «تجربه به‌یادماندنی» را به بچه‌ها می‌دهند و کیک تولد به‌ صورت مجانی برای تبلیغات هدیه داده می‌شود.

این آغاز دوره‌ای است که اقتصاددانان با عنوان «اقتصاد تجربه» از آن نام می‌برند. گفته‌های معاون امور هنری و مدیرکل هنرهای نمایشی در ماه‌های اخیر پیام روشنی در زمینه ادامه حرکت اقتصاد تئاتر به سمت و سویی خاص به دست می‌دهد، برون‌سپاری جشن تولد! و منتفع شدن از عوایدش؛ غافل از اینکه تاریخ هنرهای نمایشی جهان نشان می‌دهد گروه‌های تئاتری که با استفاده تجربه نخستین (طبخ کیک با ترکیب مواد اولیه در منزل و با دریافت حمایت) اقدام به ساخت‌وساز کرده‌اند، آثار به‌مراتب ماندگارتر و اصیل‌تری در فرهنگ سرزمینی و جهانی به یادگار گذاشته‌اند. ضمن آنکه باید توجه داشت اگر مراحل بعدی طبخ «کیک تولد» (واسپاری به بنگاه‌ها) مدنظر آقایان باشد به بیراهه رفته‌اند، چراکه ایران تا تبدیل شدن به کشوری صنعتی مسیری طولانی در پیش دارد و توهم وجود صنایع ورشکسته و رانتی خودروسازی نمی‌تواند شاهد مناسبی برای حرکت به این سو باشد، چراکه دو خودروساز بزرگ و فامیل! در غیاب رقیب جدی یکه‌تاز صحنه‌اند و همه می‌دانیم قرار نیست دخالت‌های دولت در امر تولید، موازی‌کاری با بخش خصوصی و افزایش هزینه و فشار بر گرده تولیدکننده (هنرمند) تغییر چشمگیر داشته باشد. اما دولتمردان (مشخصا در امر فرهنگ) با اظهارات‌شان نشان داده‌اند هم خدا را می‌خواهند هم خرما را. حذف حمایت‌های ذاتی و موظفی دولت‌ از هنرمندان و سوق دادن‌شان به سوی تامین منابع مالی به هر طریق ممکن، براساس یک دستورالعمل نانوشته و مجبور کردن گروه‌های تئاتری برای تن دادن به نظارت حداکثری، همچنین پذیرش قیمت‌گذاری دستوری! نشانه‌های رویکرد آمرانه‌ مدیریت هنرهای نمایشی است. رفتاری که برای دهه‌های متمادی در اقتصاد ایران رواج داشته و کار دولت را به جایی رسانده که امروز ناچار است برای تامین کسری ناشی از اقتصاد بیمار و فاقد دادوستد بین‌المللی‌اش، دست به سوی داشته‌های مردم دراز کند. معاونت امور هنری و مدیرکل هنرهای نمایشی ایران درحالی معتقدند گروه‌های تئاتری باید مانند کارگردانان سینما به فکر جذب تهیه‌کننده باشند که دولت (اداره کل هنرهای نمایشی و انجمن هنرهای نمایشی) بدون ارایه خدمات ویژه، فقط با دراختیار گذاشتن سالن تئاتری که 60 سال قبل با بودجه عمومی و به‌نفع عام احداث شده، حدود 30 درصد از اندوخته و فروش گیشه گروه‌های تئاتری را به نفع خود بلوکه می‌کنند. 

مدیرکل هنرهای نمایشی روی موج خیال
کاظم نظری، مدیرکل هنرهای نمایشی ایران در گفت‌وگویی به تاریخ ۲۹ فروردین ۱۴۰۱ در پاسخ به پرسشی حول تولید تئاتر و عملکرد اداره زیرنظرش به عنوان تهیه‌کننده می‌گوید: «گروه‌های نمایشی باید بتوانند خودشان تهیه‌کننده بیابند و مدیر تولید داشته باشند. ما باید بسترهای شکل‌گیری تئاتر حرفه‌ای را که در خارج از کشور از طریق کمپانی‌ها انجام می‌شود، فراهم کنیم. الان که به دلیل شرایط کرونا و وضعیت اقتصادی، تئاتر در سبد مصرف خانوار نیست، باید اینجا وارد عمل شویم و کمک کنیم. اگر این بستر فراهم شود و هنرمندان همیشه تلاشگر حوزه تئاتر همراهی کنند، یقین دارم که اساسا نیازی به حمایت دولت نخواهند داشت، مانند بسیاری از کشورها می‌توانند با تولیدات نمایشی، اقتصاد خود را فراهم کنند. یک محصول هنری که هزینه زیادی برای آماده‌سازی آن صرف می‌شود، باید به خوبی عرضه شود. چرا نباید در شهرهای گوناگون و بازارهای بین‌المللی عرضه شود؟ بنابراین اگر متن، گروه اجرایی، سالن و... را درست انتخاب کنیم، به ویژه کارگردان‌های جوان ما فقط برای دریافت بسته حمایتی کار نکنند بلکه به اقتصاد، سالن، محتوای کار، بسترهای تبلیغاتی در سطح شهر و رسانه‌ها و... فکر کنند، می‌توانند درآمدزایی خوبی داشته باشند.»  این اظهارات در شرایطی بیان می‌شود که تمامی کارگردانان، دست‌اندرکاران و «مدیران تولید» و «تهیه‌کنندگان» تئاتر یا به قولی دست‌اندرکاران حقیقتا در صحنه هنرهای نمایشی (برخلاف مدیران) کاملا به این موضوع واقفند که دریافت مجوز از اداره کل هنرهای نمایشی مثلا در پایتخت، به‌هیچ‌وجه برگه مجوز عبور اجرا در دیگر استان‌ها را دراختیار گروه‌ها قرار نمی‌دهد و هستند ایالت‌های خودمختار فرهنگی که اساسا با بیان یک جمله «اینجا تهران نیست» در برابر تئاتر و مخاطبان و علاقه‌مندان کشوری‌اش مانع سیمانی ایجاد کنند. مدیرکل هنرهای نمایشی در چنین شرایطی از ایجاد «کمپانی» تئاتر دم می‌زند، ایشان البته آگاهانه اشاره نمی‌کند که گروه‌های تئاتری تبدیل شده به کمپانی در سراسر جهان چگونه زیر چتر حمایتی دولت و شهرداری‌ها (اعم از دریافت محل استقرار رایگان، برخورداری از انواع سوبسیدها، وام‌های کلان بدون بهره یا با بازپرداخت طولانی مدت) امکان حیات به دست آورده‌اند. این مدیران کافی است جهت تنویر افکار عمومی مثال بیاورند کدام کمپانی تئاتری در جهان «مجبور» است درصدی از عایدی مالی خود را به صندوق دولت واریز کند؟ و چند کمپانی تئاتری در جهان مشمول معافیت مالیاتی نشده‌اند؟ در میان اظهارات خام‌دستانه ایشان، بیایید از کنار «عرضه تولیدات تئاتر ایران در بازارهای بین‌المللی» با یک لبخند تلخ عبور ‌کنیم؛ مگر آنکه بازارهای بین‌المللی در نظر آنها حضور کشورهای بیابانی باشد و در نظر ما کشورهای توسعه‌ یافته صاحب کمپانی‌های چندملیتی. 

معاون امور هنری و فقر آینده‌نگری
18 اردیبهشت 1401 معاون امور هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به خبرگزاری ایسنا رفت و درباره بعضی مسائل مدنظر خبرنگاران این رسانه به گفت‌وگو پرداخت. محمود سالاری در این نشست به پرسشی درباره شرایط نامساعد هنرمندان تئاتر در دوران کرونا و برنامه‌هایش برای ترمیم وضعیت مالی این قشر چنین پاسخ داد: «در اینکه اقتصاد بچه‌های تئاتر اقتصاد متوسط یا متوسط رو به پایینی است، من با شما هم‌عقیده هستم. در اینکه بالاخره کمک‌هایی که از طرف صندوق هنرمندان شده هم کافی نبوده، با شما موافق هستم. اما واقعیت این است که باید بررسی کنیم دولت چقدر در کشورهای دیگر هنرمندان تئاتر را حمایت می‌کند.» او ادامه داد: «من نمی‌دانم دولت تا کجا می‌تواند پای این ماجرا بایستد. برخی دوستان تئاتری ما باید به این نتیجه برسند که همه بضاعت دولت این است که ماهانه یک عدد خیلی قلیلی را بین هنرمندان تقسیم کند. الحمدلله اقبال عمومی نسبت به هنرهای نمایشی زیاد، دانشگاه‌هایی که از این عطش دارند پول می‌برند نیز زیاد است. طبیعتا با این تعداد، هنرجویان مشکل کاری و سالن پیدا خواهند کرد چون امکانات محدود است و وقتی امکانات محدود باشد، شما نمی‌توانید پاسخگوی همه باشید. هر دولت و هر اقتصادی که باشد، شما با امکانات محدود نمی‌توانید پاسخگوی همه باشید؛ ولی این به آن معنی نیست که نباید تلاش کرد. ما همه تلاش‌مان را می‌کنیم. خدمت آقای رییس‌جمهور هم عرض کردیم که به تئاتری‌ها توجه ویژه‌ای شود و ایشان هم قرار شد کارهایی انجام دهند. واقعیت اما این است که اینها همه مُسکن محسوب می‌شوند و درمان نیستند.»

اینجا یک پرسش جدی به وجود می‌آید؛ دانش مدیران فرهنگی در زمینه اقتصاد ملل و امکاناتی که برای هنرمندان و استعدادهای در راه فراهم می‌کنند چقدر است؟ اصل پیش‌بینی وضعیت آینده و بستری که باید برای نسل بعد فراهم شود چقدر در برنامه‌ریزی‌های نسل تازه رسیده مدیران فرهنگی ما جایگاه دارد؟ آیا آنها مدیران چند روزه‌اند و جز گذران ساعتی امور برای فردا نیز فکری خواهند کرد؟ به عبارت دیگر، آیا ما با مدیرانی سروکار داریم که می‌گویند امروز میانکاله را به سرزمین پتروشیمی‌ها و آلایند‌ها بدل کنیم، فردا را که دیده؟!  از مجموعه اظهارات مدیران هنرهای نمایشی و معاونت امور هنری چنین برمی‌آید که آنها مدیران گذران همین چند روزند و قرار نیست در لوای برنا‌مه‌های احتمالی‌شان، به نسل فردا خیری برسد. کمااینکه گروه‌ها امروز هم چندان دل خوشی ندارند و جسته‌گریخته مصاحبه‌هایی خطاب به وزیر فرهنگ و ارشاد انجام داده‌اند. گفتار و رفتار مدیران تازه رسیده به پدرانی می‌ماند که اگر موفق شوند همین یک شب شکم خانواده را سیر کنند، راضی‌اند و دیگر قرار نیست به فردای تحصیل و دانشگاه و تشکیل خانواده و پیشرفت فرزندان فکر کنند. فردا خدا بزرگ است! و این در یک جمله از اظهارات محمود سالاری به چشم می‌خورد؛ «هر دولت و هر اقتصادی که باشد، شما با امکانات محدود نمی‌توانید پاسخگوی همه باشید.» مصداق عینی و بارز توجیه و شانه‌ خالی کردن از زیر بار مسوولیت. چطور امکان دارد «هر دولتی، با هر اقتصادی»! نتواند از پس خواسته‌ها و نیازهای فقط یک طیف هنری و دانش‌آموختگان دانشگاه‌هایش برآید؟ آیا زاد و ولد در کشورهای دیگر دنیا متوقف شده؟ یا دانشکده‌های تئاتر و سینما و نقاشی و مجسمه‌سازی و باله و اپرا و غیره را تعطیل کر‌ده‌اند؟ مدیریت دولتی به‌جای سفسطه بهتر نیست به فکر گسترش زیرساخت و نامحدود کردن این «امکانات محدود» به گفته معاون هنری باشد؟ به این اعتبار باید پرسید آیا دانش ساخت سالن تئاتر در کشور جان به جان‌آفرین تسلیم کرده؟ یا جوانان مملکت که در زمینه انواع دانش فنی و مهندسی تحصیل کرده‌اند دچار مرگ مغزی شده‌اند؟ یا جریانی در کشور وجود دارد که دلش نمی‌خواهد امکانات انگشت‌شمار به‌جا مانده از 60 سال قبل اندکی افزایش یابد؟ قرار نیست ما به آورده نسل‌های قبل چیزی اضافه کنیم؟

مشاوران مدیرکل و پروژه کالایی‌سازی تئاتر
مفهوم کالایی ‌شدن در افکار و اندیشه‌های اقتصاددانان برجسته اواخر قرن هجدهم و اوایل قرن نوزده ریشه دارد و در کنار مفاهیمی مانند بت‌وارگی، شئ‌وارگی و طلسم‌انگاری به کار می‏رود تا فرآیندی را توصیف کند که در نظر آنها برای استیلای نظام سرمایه‌داری بر منابع ثروت و قدرت جامعه ایجاد می‌شود. طبق نظر آنها، در دنیای سرمایه‌داری، اقتصاد بورژوازی، ارزش کالاها را به‌طور ذاتی در خود کالاها تعریف می‌کند و با این کار قدرتی جادویی به آنها می‌بخشد که گویی ارزشی مستقل از روابط اجتماعی و اقتصادی دارند. برای نمونه مارکس این نقد را در پاسخ به اقتصاددانانی مانند آدام اسمیت مطرح می‌کند که با تاکید بر اصول اقتصاد لیبرالی و قوانین بازار آزاد، توهم ذاتی ‌بودن ارزش کالاها را ایجاد کردند. طبق نظر فیلسوف و اقتصاددان آلمانی، این باعث می‌شود کالاهای ساخته دست بشر به بت‌واره‌هایی بدل شوند که مستقل از انسان حیات دارند و چه‌بسا درمقابل تولیدکنندگان خود، برتری یابند. در حقیقت آنچه در نظریه او با عنوان «ازخودبیگانگی» پرولتاریا مطرح می‌شود با بت‌انگاری تولیدات کارگران تحقق می‌یابد. پس از مارکس، نئومارکسیست‌هایی مانند لوکاچ، مفهوم شئ‌وارگی را دست‌مایه قرار دادند و در سطح وسیع‌تر اعلام کردند در نظام سرمایه‌داری معاصر، کالاها و نیز روابط انسانی، نهادهای اجتماعی، نظام سیاسی و سایر وجوه زندگی، ماهیتی شئ‌انگارانه به خود گرفته‌اند. گئورگ لوکاچ از مفهوم «چیزوارگی» استفاده می‌کند و از تجلی بارز «شکل کالایی» زندگی اجتماعی سخن می‌گوید که به ‌دلیل آن، فعالیت‌های انسانی نظیر کار، همانند اشیا (کالا)، خرید و فروش (مبادله) می‌شوند. با این شرایط، بازیگران یا عاملان اجتماعی، دنیای ساخته خود را هویت عینیت‌یافته یا شئ‌گونه‌ای تلقی می‌کنند که از حیطه کنترل آنها خارج است و به این اشیا یا کالاها قدرت انسانی نیز می‌بخشند.

با این تعریف حالا کافی است به الگوسازی مدیران تئاتری یا مشاوران‌شان دقت کنیم. برای نمونه «ح.پ» یکی از مشاوران (بدون حکم) مدیرکل هنرهای نمایشی است که البته سابقه دریافت پول‌های کلان از محمد امامی چهره محکوم در ماجرای فساد بانک سرمایه و صندوق ذخیره فرهنگیان را برای ساخت‌وساز نمایشی بی‌کیفیت و بی‌نسبت با جامعه ایران در کارنامه دارد، این فرد طی همکاری با جریان‌هایی در بدنه دولت و همچنین سالن‌های خصوصی، مشغول تولید نمایش‌هایی است که در اصطلاح عامیانه «بفروش» خطاب می‌شوند. همین الگو حالا به مستمسکی در دست مدیرکل هنرهای نمایشی بدل شده که به تمامی گروه‌های تئاتری بگوید شما نیز می‌توانید با پیدا کردن تهیه‌کننده! خودگردان باشید و بی‌نیاز از حمایت‌های دولت. چنین تفکری غافل است از اینکه ریل‌گذاری را به سوی تولید جنسی غیرماندگار و مصرفی از تئاتر هدایت می‌کند. این افراد با گذاشتن شابلون تولید، مشغول ساختن تئاترهایی هستند که همه از الگوهای مشابه در ساختمان اصلی پیروی می‌کنند، (دو اجرای ح‌.پ در تالار وحدت و هتل اسپیناس گواهی است بر این مدعا) در نگاه کلی، حضور بازیگران چهره، هزینه‌های آنچنانی ساخت دکور و تبلیغات شهری شبیه آنچه در معابر و اتوبا‌ن‌ها برای بستنی و کره و پنیر اتفاق می‌افتد، انتخاب نمایشنامه‌های بدون محتوا و صرفا کمدی یا موزیکال نیز شاکله اصلی چنین تولیداتی را تشکیل می‌دهد. اگرچه اخیرا حسب علاقه ظاهری مشاوران وزیر ارشاد به فرهنگ کهن ایران، تولید نمایشی براساس «شاهنامه» فردوسی در دستور کار قرار گرفته، اما در هسته مرکزی، حرکتی خزنده‌ زیر پوست هنرهای نمایشی برای تهی کردن صحنه‌ها از کارگردانان و نویسندگان و هنرمندان اصیل تئاتری و جایگزین کردن تعدادی کالای سرگرمی‌ساز و show با قدرت جریان دارد. این خط‌‌مشی است که اداره کل هنرهای نمایشی به‌طور ویژه در پیش گرفته و با حذف حمایت‌ها، خواسته یا ناخواسته همه هنرمندان را به تولید کالاهایی مشابه و بی‌نسبت با جامعه تشویق می‌کند، چیزی شبیه کارخانه کیک‌سازی! با خط تولید ثابت و این شعار که «می‌فروشید پس هستید»! یا برگزاری جشن‌های خود را به ما واگذار کنید.

///.


منبع: روزنامه اعتماد
نویسنده: بابک احمدی