چارسو پرس: تحلیلگران بر این باورند تاریخ تکرار نمیشود، چرا؟ چون اجزای تشکیلدهنده آن متفاوت است و اساسا در تاریخ تکرار صورت نمیگیرد، به بیانی دیگر هر آنچه در گذشته شاهدش بودیم قرار نیست تمام و کمال در آینده جلوی چشم ما اتفاق بیفتد؛ اما چه چیز باعث میشود تصور تکرار تاریخ در ذهن ما شکل بگیرد؟ بعضی حوادث و وقایع امروز را که مرور میکنیم، میبینیم بیشباهت به آنچه در تاریخ خواندیم، نیست. کارشناسان حوزه تاریخ بر این باورند مجموعه علتهای مشابهی که در زمانها و دورههای مختلف رخ میدهد باعث به وجود آمدن معلولات و حوادث مشابه در تاریخ میشوند و از این روست که ما فکر میکنیم تاریخ دوباره تکرار میشود. اشاره مختصر از آن جهت بود که بدانیم این روزها مجموعه علتهایی که در سینمای ایران در حال شکلگیری و بروز و ظهور است و این نگرانی را به وجود آورده که نکند قرار است دوباره به هشت سال گذشته برگردیم و تکرار روزهای تاریکی که سینماگران با هم اختلافات و درگیریهای شدید داشتند را به نظاره بنشینیم؟ از تغییر رویکرد و سیاستهایی که رییس جدید سازمان سینمایی برعهده گرفته تا حملات سازمان یافته شده به یکی از فیلمهای بیاهمیت جشنواره فیلم فجر سال گذشته، تا همه اتفاقاتی که سینما این روزها تجربه میکند، باعث شد سراغ حجتالله ایوبی، رییس سابق سازمان سینمایی برویم و با او بخشی از اتفاقات مهم سینما را مرور کنیم که خواندن حرفهایش در این روزهای پرتشویش سینما خالی از لطف نیست...
شما زمانی بر مسند ریاست قرار گرفتید که سینمای ایران از مشکلات زیادی رنج میبرد؛ از یک طرف تعطیلی خانه سینما، از طرف دیگر توقیف بسیاری از فیلمها، فضای ملتهب حاکم بر سینما و بسیاری چالشهای دیگر. در ابتدا چطور شد که این مسوولیت را پذیرفتید؟
خیلی خوشحالم که در خدمت شما هستم. چند سالی است که از رفتن من از سینما گذشته و در این مدت خیلیها دوست داشتند بنشینیم در مورد سینما با هم حرف بزنیم ولی فکر میکردم زمانش نرسیده که بخواهم در مورد گذشته و سینما سخن بگویم؛ اما الان به نظرم صحبت کردن بیفایده نباشد. اولینبار است که میخواهم در مورد آنچه در دوران مدیریتم در سینما گذشت، مصاحبه طولانی انجام بدهم. برایم ترسیم آن روزگاری که وارد سینما شدم واقعا دشوار است. سال 92 سال جنگ تمام عیار در سینما بود. مساله بسته شدن خانه سینما یکی از مشکلات بود. تقریبا تمام سینما با هم درگیر شده بودند. روزگاری بود که خیلی از نویسندگان سینما به جای اینکه فیلمنامه بنویسند، شبنامه مینوشتند. زمانی که من به این سمت منصوب شدم، میدانستم چه کار دشواری است اما آن دشواری برای من یک انتخاب بود. رسم است که وقتی دولت عوض میشود، وزیر جدید میآید. در تالار وحدت قرار بود جلسهای باشد و وزیر جدید که آقای دکتر علی جنتی بودند با هنرمندان سخن بگویند اما برای انتخاب نماینده یا نمایندگانی از سینما، ایشان آخر موفق نشدند. همه رشتهها، تئاتریها و تجسمیها، نویسندگان و بالاخره هفت هنر نمایندگان خودشان و پیشکسوتانی را معرفی کردند ولی در مورد سینما همین که شایعه میشد کسی میخواهد در مورد سینما حرفی بزند، اطلاعیههای مختلف داده میشد و روابط عمومی طی دو، سه روز، سه، چهار بار تکذیب کرد که ایشان نمیخواهند حرف بزنند و نهایتا هیچکس از طرف سینما نتوانست انتخاب شود. حتی پنج دقیقه هم کسی نتوانست در مورد سینمای ایران حرف بزند. هیچکس نمیتوانست بگوید من نماینده سینمای ایران هستم و در مورد سینمای ایران میخواهم حرف بزنم. خیلی شکافها عمیق شده و درگیریها شدید بود. سینما در آن زمان دچار جنگ دوقطبی فرسایشی بود و بدتر از همه این بود که سینما مشروعیت خود را از دست داده بود. بدتر از این بود که حساسیت بسیاری از تصمیمسازان و تصمیمگیرندگان برانگیخته شده بود و همه در مورد سینما حرف میزدند. هر گروهی از سینماگران برای اینکه مشکلاتشان حل شود، به جمعی پناه برده بودند. عدهای از سینماگران از دستگاههای مختلف و افراد مختلف کمک میخواستند. میخواهم بگویم همه سرها در سینما بود. بالاتر از همه در میان تصمیمسازان تقریبا داشت یک اجماعی شکل میگرفت که اصلا سینما برای چه باید باشد؟ سینمایی که در سال چند صد هزار نفر بیشتر مخاطب نداشت و تعداد بینندگان آن بسیار بسیار پایین بود؛ سالنها داشت از بین میرفت. یادم میآید عدهای به من میگفتند شما سالی 10 فیلم میسازید، چند صد هزار نفر هم میخواهند این فیلمها را ببینند؛ خب، چه کاری است! این فیلمها را بدهید تلویزیون پخش کند. این همه سر و صدا، جار و جنجال و درگیری برای چیست؟ که تمام نظام جمهوری اسلامی ایران و تمام دستگاههای نظارتی و تمام علما و روحانیون و کمیسیون فرهنگی مجلس و همه را به خود مشغول و همه را درگیر کرده. چنین وضعیت عجیب و غریبی در آن زمان بود. من فکر نمیکنم سینمای ایران هیچ وقت چنین روزهایی را در دوران خود تجربه کرده باشد. من آقای جنتی را دورادور میشناختم و ایشان هم مرا میشناختند. قبل از اینکه وزیر شوند با هم جلسهای داشتیم. جلسه را در محل اکو -که من آن زمان رییسش بودم- برگزار کردیم؛ در اکو بنیاد شمس تبریزی و مولانا داشتیم و برای خودمان بساطی داشتیم با گفتارهای شمس و مولانا. ایشان به آنجا تشریف آورده بودند و با هم گفتوگو کرده بودیم. سه، چهار ماه به وزارت ایشان مانده بود. به من سازمان فرهنگی ارتباطات را پیشنهاد کردند و بعد معاونت فرهنگی را که آن را هم نپذیرفتم، چون با اینکه خودم اهل کتاب و دانشگاهی بودم، احساس میکردم علاقهای به کارهای اجرایی مربوط به کتاب ندارم. نهایتا در آن زمان با هم برای معاونت هنری توافق کردیم ولی هفته بعد آقای جنتی آمدند و با من صحبت کردند و گفتند ما در مشورتی که با دوستانم داشتیم، [دیدیم] جایی که الان به شدت وضعیت بحرانی دارد، سازمان سینمایی است. آیا شما علاقهمند هستید؟ من در جواب گفتم الان بحث علاقه نیست؛ همه ما در حال حاضر دوست داریم برای کشورمان کاری کنیم. واقعا آن روز فکر کردم شاید رفتنم به سازمان سینمایی بتواند برای کشور مفید باشد. من در جریان بسته شدن خانه سینما خیلی تلاش کرده بودم و با وزیر وقت، آقای سیدمحمد حسینی، اطرافیان و مدیرکل حقوقی ایشان پیوسته در تماس بودم. چندین جلسه با آنها داشتم. خیلی تلاش کردم این اتفاق نیفتد؛ چون معتقد بودم برای سینما هزینه دارد و بحران را شدیدتر میکند. هر دفعه هم با وزیر دیدار داشتم ایشان متقاعد میشد ولی بعد دوستان دیگر با او صحبت میکردند همه افرادی که فکر میکردم اثرگذار هستند و من را میشناسند و فکر میکردم ممکن است آبرو و اعتباری داشته باشم و حرفشنوی از من داشته باشند.
عوامل بازدارنده و فراقانونی در همه دورهها و در همه حوزهها حضور دارند. خصوصا بخشهای مختلف هنری. دوران شما هم از این قاعده مستثنی نبود. مصداقهایش هم که باعث تشنج و جدال در سینما میشد، روشن است. نگران نبودید چنین عواملی دوران مدیریت شما را دچار التهاب کنند؟ برخورد شما با آنها چگونه بود؟
همان زمان هم رفقای نزدیک من بسیار نگران بودند، چون فکر میکردند من نادانسته وارد مقولهای شدهام و نمیدانم چه مصیبتها و بلاهایی در انتظار من است؛ اما من چون در جریان درگیریهای سینما بودم، میدانستم. البته واقعیتش را بخواهید نه تا این حد! وقتی وارد سینما شدم، حس کردم از آن چیزی که فکر میکردم، کار دشوارتر و سختتری بر عهده دارم. گاهی در دوراهیهای بسیار خطرناک و تصمیمات بسیار سخت قرار میگرفتم و میدانستم هر تصمیمی عواقب و حاشیههای فراوان دارد. سینما به دلیل شهرت، اثرگذاری و اهمیتش مورد توجه است و همه خودشان را در مساله سینما صاحبنظر میدانند. متاسفانه ما بسیاری از ناکامیهای فرهنگی خودمان را گردن سینما میاندازیم. چرا وضع مملکت اینجوری است؟ چون سینماگران ما اینگونهاند. یعنی [میگویند] وضع فرهنگ، رفتار عمومی، سبک زندگی و لباس پوشیدن مردم و همه و همه به سینما برمیگردد! در آن روزگار سینما متهم اصلی بود. یادم میآید یک روز در کمیسیون فرهنگی مجلس سوالی مطرح شد مبنی بر اینکه سینمای ایران در تراز انقلاب اسلامی هست یا نه؟ آقای جنتی هم در جلسه بودند. گفتم سینمای ایران هم بخشی از جامعه ایران است. شما اگر عادلانه بخواهید قضاوت کنید به همه بخشها نگاه کنید. آیا مدیریت ارشد کشور ما در تراز انقلاب اسلامی و ارزشهای دینی ملی ما همیشه بوده؟ این همه مشکل مدیریت کشور پیدا کرده است! دانشگاهها و بقیه بخشها هم همینطور. وقتی با نگاه جامعهشناختیتر موضوع را بررسی کنید، خواهید دید که آیا مجلس ما همیشه در تراز کشور و انقلاب بوده؟ این همه رییسجمهور ما بودند که هر کدام با یک مشکل مواجه شدند. این همه نماینده میآیند و بخش عمدهای از آنها ردصلاحیت میشوند. گفتم چرا اینقدر انتظاراتمان را از سینما بالا بردیم؟ سینمای ایران در سال 100 فیلم میسازد؛ شما از این 100 فیلم با 50 تا 60 فیلم که اصلا مشکلی ندارید! 30 تا 40 فیلم را هم بعضیها دوست دارند و بعضیها نه. این وسط کلا جریان سینمای ایران در طول جشنواره روی دو، سه فیلم گیر میکند. پس سینمایی که 60 تا 70 درصد آن از شما نمره قبولی میگیرد، کارنامهاش از نظر شما باید خوب باشد. هنوز هم معتقد هستم کارنامه سینما کاملا قابل قبول است. منتها آنقدر پشت سر سینما حرفهایی زده شد که ناخودآگاه موج و اجماعی علیه آن درست شد. اتفاقا الان هم این خطر را احساس میکنم! به نظرم مدیران فعلی سینما حواسشان خیلی باید جمع باشد تا در محافلشان برای آدمهای خوبی که شریف و دلسوز کشور هم هستند، مسائل سینما را برجسته نکنند و جو ضد فرهنگ و هنر و سینما درست نکنند که به یکباره با اتفاقات سال 92 مواجه شویم که در شورای فرهنگ عمومی به اتفاق آرا گفتند درِ خانه سینما باید بسته شود. حتی شنیده بودم یک نفر گفته این خانه را باید به آتش کشید و خاکسترش را به آب ریخت. من در همان جلسه از یکی از شخصیتهای دوست داشتنی که همیشه به سینما کمک میکرد، پرسیدم مگر شما در آن جلسه نبودید؟ چرا از سینما دفاع نکردید؟ به من گفت به قدری فضا تند بود که اصلا نمیشد حرف زد! میخواهم بگویم گاهی همه ما به هم کمک میکنیم یک جوی درست میشود ولی وقتی وارد میشویم، میبینیم خب صد فیلم در سینما ساخته میشود که چهار فیلم آن خوب است. دو فیلم هم بد. پس این همه فیلمهای دفاع مقدس و فیلمهای دینی را چه کسی ساخت؟ این همه حضور در جشنوارههای خارجی چگونه رقم خورد؟ به هر حال خود سینماگران این کارها را کردند.
بد نیست در اینجا از مهمترین چالشهای شما بین سالهای 92 تا 96 صحبت کنیم. خاطرات تلخ و تاریکی که داشتید؛ افرادی که برای شما موانع ایجاد میکردند و تلاشی که شما برای هموار کردن مشکلات و چالشها داشتید.
در آن زمان علیه سینما فضایی درست شده بود و سینما متهم اصلی بود. به خیلی از افرادی که در کمیسیون فرهنگی مجلس بودند، حتی به بسیاری از علما و انسانهای بسیار شریف و خوب، آنقدر گزارشهایی علیه سینما داده بودند و از وابستگی اهالی سینما گفته بودند که آنها را بدبین کرده بود. همان زمان تعدادی از مستندسازان مشکل پیدا کرده بودند. در آن مقطع سینما بسیار ضدملی، ضدنظام و ضدارزشهای دینی تلقی شده بود. مهمترین چالش از نظر من همین بود. با خودم میگفتم چگونه میشود مشروعیت را دوباره به سینما برگرداند؟ رقابتهای حرفهای که خب طبیعی است و در همه رشتهها هست و همه ما میفهمیم؛ اما جمعی بیرون از سینما بودند و واقعا غرضی نداشتند ولی آنقدر نسبت به سینما بدبین و بدگمان شده بودند که تغییر ذهنیتشان بسیار دشوار بود. مدام با این افراد جلسه داشتیم، صحبت میکردیم و توضیح میدادیم. مهمترین چالش هم در آن زمان که عهدهدار مسوولیت شدم، خانه سینما بود. در سخنرانی روز اولم گفتم بسته شدن خانه سینما مثل خاری است که در پای سینمای ایران است. شاید به ظاهر نکته کوچکی باشد ولی این خار در پای سینمای ایران است و سینمای ایران نمیتواند راه برود. تا خار را از پای سینمای ایران بیرون نیاوریم، برای سینما نمیتوان کاری کرد. در دو، سه هفته اول این چالش را داشتیم و کار سخت و پرهزینه بود. خیلیها مخالف بودند. من به آقای جنتی همان روز عرض کردم که من برای آقایانی که مخالف بازگشایی خانه سینما هستند بسیار احترام قائلم ولی این افراد نمیدانند خانه سینما هیچ خطری نه برای نظام دارد، نه کشور و نه اسلام. گفتم فقط یک جو منفی درست شده و اگر بازگشایی شود، بعدها مخالفان هم خوشحال خواهند شد. من حتی به آقای جنتی عرض کردم خانه سینما را باز میکنم و بعد هم اگر ماموریت من در سینما همین دو هفته باشد، میروم. مدیر بعدی که نمیتواند خانه سینما را ببندد! گفتم این ماجرا را حل میکنم و بعد هم میروم. من حتی با این نیت آمده بودم که تنها کارم در سینما همین باشد که خوشبختانه انجام شد و مشکلی پیش نیامد. بعد که خانه سینما بازگشایی شد، جلسهای با اهالی سینما گذاشتم و به آنها گفتم: مولانا میگوید: «چون کسی را خار در پایش جهد/ پای خود را بر سر زانو نهد - وز سر سوزن همی جوید سرش/ ور نیابد، میکند با لب ترش/ خار در پا شد چنین دشواریاب/ خار در دل چون بود؟ وادِه جواب/ خار در دل گر بدیدی هر خسی/ دستْ کی بودی غمان را بر کسی؟» به آنها گفتم: اگر کسی خار در پایش رود، خلاصه پای را سر زانو قرار میدهد و این خار را بیرون میآورد. سوزنی میآورد و سعی میکند سر خار را پیدا کند. به آنها گفتم: اگر خاری در پا برود، یافتنش آنقدر دشوار است اگر در دل خاری رود آن را چه باید کرد؟ گفتم: میتوانستم خار در پا را در بیاورم [اما] خاری که شماها در دل هم کردید، کار خودتان است و باید سعی کنید این خار را از دل خودتان در بیاورید و وحدت را بین خودتان ایجاد کنید. خوشبختانه این اتفاق افتاد. روزی که من رفتم همه کسانی که با هم مخالف بودند به آرامی دوباره با هم دوست شدند. یادم هست با گروهی جلسه میگذاشتم گروه دیگر میآمد و میگفت چرا با آنها جلسه گذاشتی؟ همین فیلمسازانی که الان دوباره با هم رفیقند، در آن زمان تحمل دیدن همدیگر را نداشتند. خوشبختانه این چالش در همان زمان برطرف شد.
بعضی از فیلمسازان و سینماگران معتقد بودند شما تفکرات مدرن دارید. این اندیشه و جهانبینی جدید شما از کجا نشات میگیرد؟ حاصل دنیادیدگی شماست یا مشورتهایی که از درون اهالی سینما به شما میدادند؟
اهالی سینما لطف دارند. شاید نوگرا و مدرن بودن خیلی فضیلت نباشد که بخواهیم خوشحال باشیم. گاهی شاید به گونه دیگر تلقی شود ولی به هر حال جهان نو و مدرن را دیده بودم و سالهای سال تحصیلاتم در فرانسه بود. با جهان سنتها هم آشنا بودم به واسطه رشته تحصیلیام در ایران، دلبسته ایران و سنتهای ایرانی بودم و هستم. زندگی من اساسا سنتی بوده و هست و اصلا طوری که فکر میکنند، مدرن نیست. همچنین عظمت سینمای ایران را به عنوان مدرنترین هنر در خارج از کشور دیده بودم و تحسین اروپاییها و فرانسویها و جشنواره کنیها از سینما را میدانستم. یعنی ایمان داشتم که سینمای ایران بیان بسیاربسیار باشکوه و بدون لکنت از فرهنگ و سنتهای ایرانی دارد؛ لذا ما با نگاه ایرانی، ملی، مذهبی، سنتی و در عین حال باور و اعتقاد به این هنر مدرن و نو از سینما کارمان را شروع کرده بودیم. تفاوتی که شاید سینماگران احساس میکنند، این است که من معتقدم برای گفتوگو با دنیا و مردم باید از زبانهای نو استفاده کنیم. من سینما را یک زبان میدانم؛ همانطور که تابلوی نقاشی یک زبان است، فیلم و تئاتر هم یک زبان است. استفاده از این زبان برای بیان داشتههای فرهنگی یک ملت چیزی است که من به آن ایمان داشتم. شاید این ایمان را اهالی سینما احساس میکردند.
اهل مشورت بودن یکی دیگر از خصوصیات شماست و اینکه خودرای نبودید. از خانم رخشان بنیاعتماد تا مرحوم عباس کیارستمی و گروهی از روشنفکران طرف مشورت شما بودند. درباره این خصلت خود برایمان بگویید.
واقعا برای شنیدن و گفتوگو کردن وقت میگذاشتیم. یادم هست در اولین گفتوگوها و مصاحبههایی که داشتم، گفته بودم اولویت من برای شنیدن است. واقعا حرف همه را در سینما شنیدم و مدتها نشستیم با تکتک افراد برجسته از جناحهای مختلف از طیفهای مختلف صحبت کردیم. آن سالها کار خوبی انجام شد؛ به دلیل اینکه وضع سینما به گونهای بود که اصلا غیر از آن نمیشد رفتار کرد. ما پارلمان کوچکی در سازمان سینمایی درست کردیم. تقریبا همه طیفهایی که چند سال درگیر بودند و با هم مشکل داشتند، یک هفته از بزرگانشان در نشستهای این پارلمان شرکت میکردند و آقای دادگو دبیر این نشستها بود. یک هفته نشست گذاشته بودیم؛ یک روز با تهیهکنندههای سینما، یک روز با سالندارها، یک روز در خصوص صنعت سینما و یک روز در خصوص فیلمسازی... همه بزرگان بودند. گاهی جلسات پنج، شش ساعت هم طول میکشید بسیار جلسات و نشستهای خوبی بود که صورتجلسه و ضبط شده و خودش سند بسیار مفیدی است. ما برای راهاندازی مدرسه ملی سینما با تمام بزرگان سینما مشورت کردیم و به دبیری استاد یونس شکرخواه جلسه بسیار مهمی برگزار کردیم. در این جلسات که در محل اکو برگزار میشد، از آقای اصغر فرهادی حضور داشتند تا منتقدان مدرسه ملی سینما. شش، هفت ساعت در این جلسات صحبت و بحث میشد. بنابراین میخواهم بگویم خیلی طبیعی بود. سرمایه اصلی ما کسانی بودند که سالهای سال در سینما کار کردند و تجربه اندوختند و من واقعا سعی میکردم از این تجربهها استفاده کنم.
راهاندازی گروه سینمایی هنر و تجربه، برگزاری جشنواره جهانی فیلم فجر، بازگشایی مدرسه ملی، افزودن پلتفرمهای ویاودی -که از آن به عنوان یکی از مهمترین بخشهای نمایشی یاد میشود- و ... مهمترین دستاوردهای شما در دوران مسوولیتتان است. تمام این پروژهها محصول تفکرات شما بود یا بسترسازی آن به دورههای قبل مربوط میشد؟
به هر حال حتما دستاوردهای دوران مدیران قبلی به مدیران جدید ارث میرسد و این بسیار طبیعی است و مدیران گذشته هم همه تلاش کردند تا سینما را به این نقطه برسانند؛ اما خود من هم از گذشته با مقوله سینما آشنایی داشتم و به نتایجی رسیده بودم. پیش از اینها کتاب «دولت هنر» را نوشته بودم که سیاستهای سینمایی کشورهای مختلف یکی از فصلهای این کتاب است. در این کتاب مناسبات سینمایی کشورهای دیگر، دولتمردان، بخشهای خصوصی و دولتی با سینما در پخش و عرضه و ساخت فیلم نوشته شده و بیان میشود که این مناسبات چگونه است. بنابراین با ادبیات سینما آشنا بودم. تصویر سینمای ایران هم در آن روزها کاملا مشخص بود. فروش فیلمها تقریبا 23 میلیارد تومان بود. قشنگ یادم هست که 298 سالن سینما داشتیم که بیشتر این سینماها مخروبه و از بین رفته بود. یکی از غمانگیزترین جلسات من با سینماداران بود. همه به اتفاق از تغییر کاربری صحبت میکردند و خواستههایشان در حد پول آب و برق و فاکتورها بود. به قدری سالنداری در سینما کار حقیری شده بود که باعث تعجب بود. یکی از مصاحبههای آقایان سینمادار همیشه خاطرم هست که گفته بودند اجازه دهید سالن سینما را به سرویس بهداشتی تبدیل کنم و ثابت کرده بود که درآمدش از سالنداری بهتر است. من در روزهای آخر مسوولیتم آن سالن سینما را دوباره افتتاح کردم و افتتاح این سینما با چندین سالن زیبا و باشکوه جزو زیباترین کارهای بنده بود. این کار را دوست داشتم. این وضعیت سینما بود. چیزی به نام ویاودی وجود نداشت. من میدانستم جهان به سمت ویاودی میرود. وقتی این موضوع را مطرح میکردم خیلی از تهیهکنندهها با آن آشنا نبودند هنوز هم نتفلیکس رونق نگرفته بود، اما میدانستم آینده سینمای ایران را ویاودی نجات میدهد. تیمی که در موسسه رسانه تصویری برای ویاودیها آوردیم افراد برجستهای بودند. آن دورانی بود که از افراد برجسته از تلویزیون هم در کنار ما حضور پیدا کرده و همه به ما کمک کردند و ما به یکباره با ژنرالهایی در ویاودی مواجه شدیم که خیلی به کارشان وارد بودند. در آن زمان تصمیم من این بود که کل موسسه رسانه تصویری به ویاودی تبدیل شود و عملا تبدیل شده بود. آقای جنتی و دولت هم پای کار بودند. آقای واعظی آن زمان وزیر ارتباطات بودند جلسهای با هم گذاشتیم. ایشان به ما گفتند با هزینه صفر همه کارها را میکنیم و یارانه هم میدهیم برای اینکه ویاودی راه بیفتد. دعوایی بود بین وزارت ارشاد و تلویزیون که هر کدام میخواستند صاحب ویاودی شوند که در آن مقطع به سازمان بازرسی رفتیم و پیگیریهای مستمر داشتیم و در نهایت ما پیروز شدیم ولی بعد به حالت اول برگشت. مهم این است که ویاودی راه افتاد. میخواهم بگویم چنین وضعیتی سینما داشت. من احساس کردم ما باید چند کار را فوری انجام دهیم. اولین کار ما دیجیتال کردن کل سالنهای کشور بود و باید انجام میشد. راهی نداشتیم. دیجیتال کردن هم اینگونه نبود که بخواهیم در یک شهر انجام دهیم. یا باید کل سینمای ایران یکپارچه دیجیتال میشد یا اصلا باید آنالوگ باقی میماند. تصمیم سخت بود؛ لذا ما شش ماه همه کمکهای فارابی را قطع کردیم و به همه سینماها گفتیم آقایان شش ماه از کمکهای مختصر ما استفاده نکنید. سعی کردیم دنبال کار را بگیریم. آن موقع موسسه سینمای شهر هم پای کار بود. حتی زمستان شهر به شهر کار میکردند. فکر میکنم هفت یا هشت ماه بیشتر طول نکشید که کل سینماهای ایران دیجیتال شد.
با چه بودجهای کار انجام شد؟
بخشی از بودجه توسط سینماداران تقبل میشد و بخش دیگر از طرف سازمان سینمایی بود. بودجهای که میخواستیم برای ساخت فیلم بگذاریم، نگذاشتیم. آن سال تقریبا به سینما کمک نکردیم و کل بودجه فارابی و همه را برای دیجیتالسازی سینماها صرف کردیم که به نظرم کار درستی بود. از آن کارهایی نبود که خردخرد انجام داد. این اتفاق یک تحول در سینمای ایران بود. برای اینکه قبلا یک فیلم در تهران نمایش داده میشد پنج میلیون پول کپی فیلمها بود. تهیهکننده میگفت پنج میلیون کپی کنم به شهرستانها ببرم که فیلمها دو میلیون بفروشد. کپی نمیکردند و صبر میکردند بعد از اکران فیلمشان، کپی فیلمها را در شهرستانهای مختلف میچرخاندند. فیلم وقتی به شهرستانها میرسید که تمام ایران فیلم را دیده بودند و درباره آنها در سایتها و اینترنت شنیده بودند ولی با دیجیتال همه ایران با هم فیلم را میدیدند و این فروش سینمای ایران را چندبرابر کرد. چنین نهضتی را برای بازسازی سالنهای سینما شهر به شهر شروع کردیم. نهضت بزرگتر ساختن سینماها در مال یا مجتمعهای تجاری بود. در مسیری که در شهر میرفتم چندین مرکز تجاری شماره تلفنهایشان را مینوشتم و به صاحبانشان و مهندسان زنگ میزدم و سراغ صاحبش را میگرفتم. صاحبش تعجب میکرد که چه کاری با او داریم. برایشان ثابت میکردم اگر در مرکز تجاری خود سینما بسازید با چه سود و منفعتی همراه میشود. با صحبتهای من چندین مکان تغییر کاربری دادند. یعنی مغازهها را خراب کردند و سالن سینما ساختند. اتفاقی که در مشهد افتاد، این بود که در مشهد سازندهها را جمع کردم؛ در حالیکه مراکز تجاری خود را ساخته بودند. اولش با دلسردی و صرفا احترام جلو آمدند بعد که برایشان توضیح دادم یواشیواش قانع شدند. آنها را آوردم تهران کوروش و تیراژه را دیدند. رفتند مغازههای خود را خراب کردند و 20 سالن سینما در مشهد احداث شد. همین کار را در شیراز کردیم. میخواهم بگویم این نهضتی بود که من شب و روز با عشق و علاقه میدویدم تا یک سالن سینما به شهر اضافه کنیم. یا ارشاد مجتمعهای فرهنگیای داشت که طبق قانون بازرسی کل کشور و دیوان محاسبات به دلیل اینکه دولتی هستند، نمیتوانستند بلیت بفروشند. رفتم با دیوان محاسبات قرارداد امضا کردیم. اجازه دادند همه سالنها بلیت بفروشند. هر جا هر امکانی بود، بهره بردم. در کنار راهاندازی سالنهای سینما و ویاودی سینما رونق پیدا کرد. سعی میکردیم جشنوارهها را باشکوه برگزار کنیم. در آن مقطع بعد از مدتها برای اولین بار در جشنوارهها مقابل سینماها صف تشکیل میشد. نکته قابل طرح این است که اوایل کارم همه میگفتند سینما دورهاش تمام شده؛ حتی آقای رییس موسسه سینما شهر که مدیر باسابقهای بود.
آقای مسچی؟
بله، میگفتند اگر شما سینماهای مدرن هم درست کنید کلا چند میلیون نفر سینمارو بیشتر نداریم! میگفتند این تعداد سینمارو افزایش هم پیدا نمیکند و جهان به سمتی میرود که همه در خانه سینما دارند، موبایلها شده سینما و سینمای خانگی شده اکرانهای درجه یک. یعنی فرقی نمیکند هر قدر هم سالن بسازیم، سینما مخاطبش افزایش پیدا نمیکند؛ ولی من نمیتوانستم باور کنم! مگر میشود؟ [آن هم] در ایرانی که مردم هیچ تفریحی ندارند و رفتن به سینما یک تفریح خانوادگی سالم است. در آن زمان کار خطرناکی کردم. شهریورماه رییس سینما شدم. 20 شهریور روز ملی سینماست. سینما سلام را راه انداختیم که آقای پرستویی و دیگران به ما کمک کردند و کلیپی پخش شد که یک روز مجانی.
خیلی شلوغ شده بود.
شلوغ که چه عرض کنم! صبح دیدم چندین تلفن شناس و ناشناس از همه ایران برای سرم جایزه تعیین کردهاند. برای اینکه تمام کشور به هم خورده بود. از استانها آمدند و جلسات تامین استانی گذاشتند برای اینکه مردم حمله کرده بودند به سینماها. دیدم جلوی چند سینما مثل بهمن و انقلاب راهپیمایی بود. بعضی از شهرهای دورافتاده برای اینکه به سینما بیایند اتوبوس گرفته بودند. فیلمهایش همه موجود است. مردم یک روستای کاشان با اتوبوس آمده بودند. باور کنید فقط به خاطر مجانی بودن نبود! فضای سینما بود. یعنی مردم حس کردند سینما دوباره برگشته است. بازگشت سینما به کشور بود وگرنه مردم ایران گدای یک قِران دوزار پول که نیستند. مردم فکر میکردند دوباره سینما شروع شده. در بعضی از شهرها روسای سالنها ساعت دوازده شب به مردم گفتند بروید به خانههایتان، فردا را خودمان مجانی اعلام میکنیم. برای من عجیب بود. باور کنید فردای آن روز بوفهداران زیادی از شهرستانها به من زنگ زدند و گفتند ما حاضریم کل سال هزینه سینما را بدهیم ولی سینما مجانی باشد. یکی از خاطراتم مربوط میشود به رشت در یک برنامه تلویزیونی که محبوب مردم بود، شرکت کرده بودم. مجری هم از آن مجریانی بود که با مسوولان گفتوگوی چالشی میکرد.قبل از شروع برنامه این مجری به من گفت: با سینما مخالفم و معتقدم ما احتیاج به سینما نداریم و فیلمها را باید به تلویزیون بدهید، پخش کند. به او گفتم الان فرصت گفتوگو با شما را ندارم اما در خود برنامه تلویزیونی برای شما توضیح میدهم تا خودتان اعتراف کنید که اشتباه میکنید و ما به سینما احتیاج داریم. خاطرم هست آخر آن گفتوگو ایشان گفتند: اعتراف میکنم قبل از این برنامه معتقد بودم نیاز به سینما نداریم ولی الان معتقدم به سینما احتیاج داریم. میخواهم بگویم من به سینما باور داشتم.
معتقدم یک مدیر سینمایی نباید هیچ وقت پشت سر سینما حرف بزند. من به همه اهالی سینما این اطمینان را میدهم که هیچ وقت پشت سر سینما اجازه ندادم کسی بدگویی کند. در هر جلسه و محفلی اگر کسی میخواست درباره سینما بد بگوید با او بحث میکردم و قانعش میکردم که واقعا اینگونه نیست و به او میگفتم که شما اشتباه میکنید؛ ولی خب آیا همیشه اینگونه است؟ میدانم برخی مدیران ارشد ما بعضی وقتها برای اینکه ثابت کنند آدم انقلابی هستند، شروع میکنند درباره سینمای ایران حرف زدن که «آقا نمیدانید وضعیت سینما چه خبر است؟ سینمای ایران اینجور، سینمای ایران آنجور. پدرمان درآمد سینماگران فلانند.» بگذریم. به هر جهت این موج مثبت در سینما درست شد و ما را به جلو پیش برد و سینماگران ما را همراهی و کمک کردند. موج سالنسازی شروع و تعداد سالنهای سینما زیاد شد. در کنار همه این کارها، کاری که ابتر ماند و من بسیار دلم میسوزد، پروژه سینما سیار بود که به نظرم اتفاق بسیار بزرگی در سینما بود. بسیار تاسف میخورم برای کسانی که بعد از من آمدند و سینما سیار را از بین بردند. [برای] مدیری که بعد از من آمد و از دوستان من هم هست.ای کاش در این کشور کسی از ما سوال میکرد چرا سینما سیار را راهاندازی کردید؟ من از آنها سوال میکنم که شما چرا سینما سیار را از بین بردید؟ سینما سیار طرحی است که من در چین متوجه آن شدم. اوایل انقلاب بخشهایی بود که فیلمها را پخش میکرد؛ آن سینما سیار نیست. من به وزیر فرهنگ کشور چین گفتم شما چند سینما دارید؟ گفت 30 هزار سینمای فلان، 50 هزار سالن سینما سیار. پرسیدم سینما سیار چیست؟ گفتند دستگاهی است که ما درست کردیم برای روستاها و فیلمهای مجانی و ارزانقیمت برای نمایش. همه آنها به یک سرور مرکزی وصل هستند و باید 100 کیلومتر بیرون شهر باشند. حتی من خواستم یک دستگاه بخرم که به من گفتند این دستگاه در پکن وجود ندارد و از بیرون شهر آوردهاند. اصلا در شهر وجود نداشت، چون قرار نبود با سینماهای داخل شهر رقابت کند. به وسیله یک سرور مرکزی، فیلمها آپلود و بارگذاری میشدند و تمام دستگاهها ملزم بودند همزمان بیست فیلم را نشان دهند. ما این دستگاه را هفت هزار و پانصد دلار خریدیم. با چین داشتیم قرارداد میبستیم که صد عدد از این دستگاه بخریم برای شهرستانها و شهرهایی که سینما ندارند. در این میان یک آقایی به ما گفت من این دستگاه را با پرده، صوت و همه چیز و خود دستگاه 29 میلیون تومان میسازم. چینیها قیمت دستگاه را 7 هزار و 500 دلار و نرمافزار آن را 300 یا 400 هزار دلار -که رقم بالا و وحشتناکی بود- گفته بودند؛ اما این نرمافزار را بچههای ما طراحی کردند. درجه یک و عالی بود. تمام باگهای چینیها را گرفته بود. سینما سیار را راه انداختیم و با هر دستگاه سه نفر نان میخوردند و کار میکردند. مرکز این مجموعه هم در موسسه شبکههای نمایش خانگی بود. این سیستم راه افتاد. 100 دستگاه تولید کردیم و این دستگاهها در شهر به شهر افتتاح شده بودند و عالی کار میکردند. فیلمها از مرکز آپلود میشد و خیال تهیهکنندهها راحت بود. به هیچ عنوان قابل کپی کردن نبود. میدانستند چند بار نمایش داده میشود اما این موضوع با آخر ماموریت ما همزمان شد و درست مثل آن فرش طاق کسری بود که میگویند وقتی اعراب حمله کردند، آن را پارهپاره و توزیع کردند. این دستگاه را هم به گروههای مختلف دادند. نمیدانستند آن دستگاه مهم نیست. مهم آن سرور مرکزی و نرمافزار و سیستم یکپارچه است. مثل فرشی که با گلهای مختلف قشنگ است اما مهم خود فرش یکپارچه است. [آن تکههای] فرش با هم قشنگ است. آن سیستم به هم خورد و همه چیز را توزیع کردند. اصلا یک مدت میخواستند بدانند این دستگاه چیست؟ از کجا آمده؟ درونش چه هست؟ بعد دیدند درونش چیزی نیست آن را توزیع و سیستم را تعطیل کردند. جای تاسف است.
آقای دکتر؛ درباره مهمترین دستاورد شما یعنی «هنر و تجربه» که گفته میشود تحولی جدی در سینمای ایران -چه قبل و چه بعد از انقلاب- محسوب میشود، برایمان صحبت کنید؟
به هر حال باید بگوییم یادش بخیر... چراکه در حال حاضر وضعیت هنر و تجربه تعلیق و تعطیل است. مثل مدرسه ملی سینما. مدرسه ملی سینما را کسی تعطیل کرد که من بسیار دوستش دارم و از دوستان قدیمی من محسوب میشود و بسیار هم به او ارادت دارم و هنوز هم دوستیم. برای من سوال است! چطور میشود مدرسه ملی سینما را تعطیل کنید بدون اینکه از من سوال کنید؟ از من که میدانید اهل مشورتم، اهل قلمم، معلمم، دانشگاهیام، کارهای هیجانی نمیکنم و ... این مدرسه را برای چه درست کرده بودید. در کشوری که همه یک سیستم و یک نظام هستیم و همه همدیگر را قبول داریم و دوست داریم، چطور میشود چنین نهادی را تعطیل کرد بدون اینکه از آن فردی که این مدرسه را راهاندازی کرده، سوال بپرسند. از من میپرسیدند که شما چرا این مدرسه را درست کردی؟ چه برنامهای داشتی؟ نپرسیدند و تعطیلش کردند. تنها سالی 2 میلیارد هزینه این مدرسه بود! در حالی که همان سال شنیدم نزدیک 20 میلیارد برای فیلمی دادند که نمایش داده نشد؛ فیلم رستاخیز! یعنی این پول را دادند و گفتند آقا این فیلم را نمایش ندهید. میخواستیم سالی دو میلیارد برای بچههای این مملکت، برای سی، چهل جوان شهرستانی که از میان آنها امید شمس و برادران ارک و ... درآمدند، هزینه کنیم! برای گزینششان بزرگان سینما هر کدام چهار، پنج ساعت با آنها مصاحبه میکردند. چقدر طول کشید تا این بچهها را انتخاب کنیم. ما راحت برای فیلمی که نمایش داده نشود، 20 میلیارد هزینه میکنیم ولی برای تربیت بچههای مملکت 2 میلیارد هزینه نمیکنیم. واقعا نمیفهمم و افسرده میشوم از این تصمیمها. منطق هنر و تجربه بسیار ساده است. ما که دنبال تجربه فرانسه نبودیم! من عاشق کشورم هستم؛ عاشق ایران و سینمای ایران هستم. فرانسه را مشتری خودمان میدانم. برای من فرانسه و اروپا مشتری کارهایمان هستند. متاسفانه یک عده این موضوع را نمیفهمند. سینمای ایران را که تمام دنیا میشناسد و برایش احترام قائل است، نه سینمای اکشن است و نه جور دیگر. سینمای ایران هنری و شاعرانه است؛ برای اینکه پشتوانه آن ادبیات و فرهنگ و شعر و تاریخ است. سینمای شاعرانه است که دنیا دوست دارد وگرنه ما که حریف هالیوود و سینمایشان نیستیم! من وقتی رفتم امکادو از آنها پرسیدم چرا شما اینقدر فیلمهای کیارستمی را دوست دارید؟ گفتند برای اینکه کیارستمی به ما یاد داد به سادگی میتوانیم در مقابل هالیوود بایستیم. ما با سینمای شاعرانه میتوانیم مقابل هالیوود بایستیم. فرانسویها میگفتند ما که زورمان به هالیوود نمیرسد، اما با سینمای ایران میتوانیم مقابل هالیوود قرار بگیریم. حالا من بروم طرفدار سینمای فرانسه بشوم؟ حالا مشکل سینمای فرهنگی ما این بود و هست که در جریان سینمای تجاری که باید باشد، قرار میگیرد. من طرفدار سینمای تجاری هستم. سینما تا نفروشد و تجاری نباشد، نمیماند. ما اگر بگوییم سینمای ایران باید فقط هنر و تجربه باشد، اشتباه بزرگی است. منتها سینمای تجاری نیازی به کمک مدیران ندارد. فارابی و دولت نباید برایش پول بدهد، چون سینمای تجاری پولش را درمیآورد. این وسط سینمایی که زیر دست و پا له میشود، سینمای هنر و تجربه است. کیارستمی که ما اینقدر به او افتخار میکنیم، وقتی فیلمهایش میخواست اکران شود، ساده بگویم، سینمادارها عزا میگرفتند. میگفتند باز کیارستمی فیلم ساخت و هیچ کس نمیرود ببیند. [میخندد] راست میگفتند. کسی نمیرفت فیلمهایش را ببیند. اصلا فیلمهای کیارستمی برای همه نبود. حالا جوانهایی را که با ذوق فیلمهای درجه یک میسازند، باید از زیر دست و پای سینمای بدنه جمع میکردیم؛ لذا هنر و تجربه را راهاندازی کردیم. هنر و تجربه با همفکری آدمهای برجسته این مملکت درست شد. همان موقع هم گفتم ما اگر واقعا میخواهیم حتی فیلمهای ارزشی و دفاع مقدسی بسازیم، چرا هنری و تجربی نمیسازیم؟ چرا فکر میکنیم همه فیلمهای دفاع مقدس باید اکشن باشند؟ چرا اینگونه فکر میکنیم؟ در جریان دفاع مقدس ما آنقدر اتفاقات زیبای کوچک افتاده که با سادهترین روایت و کمترین هزینه میتوانیم آنها را برای مخاطب روایت کنیم. هنر و تجربه که فقط فیلمهای روشنفکری نیست. این صحنههای زندگی را میتوانیم با هزینههای کم، خلاقانه روایت کنیم تا تمام دنیا ببینند و لذت ببرند. ما نمیخواستیم کار روشنفکرانهای کنیم؛ میخواستیم سینمای فرهنگی فرهیخته و شاعرانه را از زیر دستوپای سینمای تجاری نجات دهیم. سینمای تجاری راه خود را برود و این فیلمها از بین نروند. نکتهای که بسیار اهمیت دارد، این است که دخالت دولت در هنر، هم میتواند نابودکننده باشد و هم نجاتدهنده. اگر وارد نباشیم، نابودکننده است. به نظرم دولت به بهانه فیلمهای فاخر، فیلم میساخت و نابودی سینما را فراهم میکرد.
سینمای سفارشی.
سفارش به خودی خود اشکالی ندارد. مثلا موضوعی مورد علاقه کمیسیون ملی یونسکو است یا محیط زیست که ممکن است مشتری نداشته باشد. اشکالی ندارد که سفارش بدهند؛ ولی باید هوشمندانه باشد. دولت وقتی به عنوان ابرقدرت وارد صحنه میشود، پول دارد، امکانات دارد و پول نفت هم هست. خیالش هم راحت است. باید هوشمندانه تولید کند. همان سالها قیمت بازیگر 10 برابر شد. قیمت سینما را دولت آن زمان افزایش داده بود. حالا آن بنده خدایی که میخواهد با پول خودش فیلم بسازد، دچار مشکل میشود. بسیار مهم است که دولت چگونه در مقوله هنر دخالت میکند. ما سعی کردیم در این مورد دخالتمان منطقی باشد. شما اگر نگاه کنید به فارابی سالهای ما، میبینید پول زیادی که نداشتیم! بودجه سازمان سینمایی مثل همه دورانها بود ولی سال 94 هفتاد، هشتاد سینماگر از کمکهای مختصر ما بهرهمند بودند. من معتقد بودم راه فیلم اولیها را باید باز کرد. فیلم اولیها با 100 یا 150 میلیون تومان کارشان آغاز میشد و بعد دیدیم که آن همه فیلمهای اولی که باشکوه ساخته شد. البته بعد، بعضی از سینماگران به من اعتراض کردند و گفتند که شما جوانها را به سینما آوردی و بازار سینما را به هم زدی و به این دلیل، خیلی از قدیمیهای سینما افسرده شدند! گفتم این جوانها باید با ایدههای جدید، نو و خلاقانه دیده شوند. شما مگر نمیخواهید سینما دیده شود؟ خب آنهایی که میتوانند خودشان را بهروز کنند، بهروز میکنند، برای آنها که نمیتوانند در اوج شکوه تجلیل میگذاریم. آنها پیشکسوت و بالای سر همه ما هستند. قرار نیست همیشه باشیم. همانطور که در مدیریت هم نباید همیشه باشیم. گاهی در یک حرفه باید بدانیم که دوره ما تمام شده است. چه اشکالی دارد؟ من در دانشگاهی در شهر لیون فرانسه درس میخواندم. در آخرین سفری که رفتم، خیلی برایم جالب بود که استاد برجستهای که از دوستان من هم هستند اما فاصله سنی زیادی نداریم، میخواست خود را بازنشسته زودهنگام کند. به او گفتم برای چه خود را بازنشسته میکنی؟ تو که استاد جوان، باسواد و برجستهای هستی! گفت احساس میکند با جوانهایی که دانشجویش هستند، همصحبت نیست و حرفهایشان را نمیفهمد. گفت اینها جوانهای فضای مجازی هستند در حالی که خودش به تازگی توانسته واتسآپ باز کند. احساس میکرد به این جوانها ظلم میکند و نمیتواند با آنها همصحبت شود. این بود که تصمیم گرفته بود برود و جوانتر از او جایش بیاید. خب، یکجایی ما نمیتوانیم جوان باشیم! چرا ما باید جلوی جوانها را بگیریم؟ جوانها فیلم نسازند که من دیده شوم؟ این مشکلی بود که ما در آن زمان داشتیم؛ اما فیلم اولیها آمدند جایزههای مختلف گرفتند و راه برایشان باز شد. موجی از حضور جوانها شکل گرفت. اینجا یادی کنیم از مرحوم کیارستمی که به من میگفت هر جا میروم پز «هنر و تجربه» را میدهم. متاسفانه «هنر و تجربه» هم وضعش که الان نامعلوم است.
«هنر و تجربه» مامن بسیاری از فیلمسازان جوان بود و به آنها انگیزه میداد. میدانیم مراحل ساخت فیلم در سینمای ایران بسیار دشوار و هزینهبر است و «هنر و تجربه» این امکان را به فیلمسازان جوان میداد تا با بودجههای کم و با حداقل امکانات، فیلم خود را بسازند. امید و کارآفرینی ایجاد کرده بود. گروهی که فعالیتش با برنامهریزی میتوانست ادامه پیدا کند اما به حاشیه کشانده شد؟ به نظر شما چرا «هنر و تجربه» دچار این وضعیت شد؟
اولا کسانی که در شورای سیاستگذاری هنر و تجربه هستند عاشقانه کار میکنند آن جمع هفت یا هشت نفره را یکبار دیگر مرور کنید و ببینید این افراد در طول این سالها چه زمانی دور هم جمع شدند؟ افرادی که همه دوستشان دارند و همه قبولشان دارند. افرادی که دنبال هیچ چیز جز خدمت به کشورشان و سینمای ایران نبودند و نیستند. این به نظرم اولین اتفاق در سینمای ایران بود. دوم اینکه در «هنر و تجربه» فرش قرمزی که بچهها آرزو داشتند در جشنوارههای چین و فرانسه و ونیز و کره و ژاپن زیر پایشان پهن کنند، ما در کشور خودمان زیر پایشان انداختیم. بارها شده سفر کردهام به شهرهای مختلف، جوانی پیش من آمد و گفت این گرینکارت بنده است؛ میخواستم از کشور بروم اما به خاطر هنر و تجربه نرفتم. من بارها این را شنیدم. اینقدر «هنر و تجربه» امید ایجاد کرده بود. در این چند سال بیش از 600 فیلمی که هیچ امیدی برای نمایش نداشتند در گروه «هنر و تجربه» نمایش داده شدند. شما به من بگویید کدام فیلمشان برخلاف مصالح کشور و نظام بود؟ این فیلمها مشکلشان چه بود؟ جز اینکه فیلمهای سادهای بودند، بدنه سینمای ایران این فیلمها را نمیپذیرفت و شانسی برای فروش نداشتند؟ با هزینهای حداقلی و با سالی دو میلیارد و خردهای که بودجه «هنر و تجربه» بود، پول همه سالنهای سینما داده میشد و درآمد حاصل از اکران فیلم به جوان فیلمساز میرسید. از بچههای «هنر و تجربه» بپرسید بالاتر از آن پول مختصر، فیلم با احترام نمایش داده میشد و برایش فرش قرمز برگزار میشد. بچههای سینما میآمدند و برای فیلم احترام قائل میشدند و در مورد فیلم حرف میزدند. مجله خوبی که منتشر میشد و مرتب هم منتشر شد. نمیدانم! حالا حتما به این نتیجه رسیدند که وجود «هنر و تجربه» ضرورتی ندارد. چرا؟ جواب این را من که نباید بدهم! حتما دلایلی وجود دارد که من نمیدانم. واقعیتش این است که در چند سال اخیر در جلسات «هنر و تجربه» نمیرفتم، چون اولا نیاز به من نبود، ثانیا نگران بودم آنهایی که دوران مدیریتی من را دوست نداشتند، این دوست نداشتنشان به «هنر و تجربه» سرایت کند. فاصله میگرفتم تا گروه «هنر و تجربه» را اذیت نکنند.
برگزاری جشنواره جهانی هم یکی دیگر از کارهایی بود که در زمان مدیریت شما در سینمای ایران انجام شد.
این آمار و ارقامی که میگویم در یک دفترچه بعد از بنده منتشر شده و من عددسازی نکردم. فکر میکنم سال اولی که من آمدم تعداد جوایز جهانی ما 70 الی 80 تا بود؛ اگر اشتباه نکنم، سال آخری که از سینما رفتم، 530 یا 540 جایزه در یکسال داشتیم. در بخشهای کوتاه، مستند و بلند. تقریبا میشود گفت هر روز سینمای ایران در دو کشور جهان دستش بالا میرفت. حالا جوانی که فیلم کوتاه، مستند یا بلند ساخته بود. یعنی گویی تمام جهان درگیر سینمای ایران بود. جشنوارهای نبود که نگاهی به سینمای ایران نداشته باشد. 500 و خردهای جایزه در سال کم نیست! این تعداد جایزه مربوط به دورهای است که من در سینمای ایران بودم. الان نمیدانم چگونه است. انشاءالله که بیشتر شده باشد. در مورد جشنواره جهانی فیلم فجر باید بگویم که تصمیم بسیار درست، منطقی، عاقلانه و مفیدی برای سینمای ایران بود. من این را با قدرت میگویم. برای اینکه دورههای مدیریتی ما تمام میشود، آقایانی که الان مخالف جشنواره جهانی هستند، 5 سال یا 10 سال بعد مطالعه کنند. در حال حاضر سمت و مسوولیت دارند و شاید فشارهایی و درخواستهایی از آنها وجود دارد. حتما جشنواره جهانی مخالفانی داشته که به این تصمیم رسیدند ولی بعد که مطالعه کنند، میبینند برگزاری جشنواره جهانی تصمیم درستی بود. اولا بخش خارجی در جشنواره فیلم فجر دیده نمیشد و اصلا یک شوخی بود. ما با تمام دبیرانی که در 40 سال گذشته بودند، صحبت کردیم. شور رونمایی از فیلمهای سینمایی ایران آنقدر بالاست که کسی حوصلهای برای تماشای فیلم خارجی ندارد. آوردن فیلمها و نصفهنیمه کردنشان، خارجیها را دعوت نکردن و اصلا بخش خارجی در جشنواره فجر، یک شوخی بود. طبیعی هم هست. در سایه رقابت فیلمهای ایرانی در جشنواره فیلم فجر، هیچ چیز دیگری دیده نمیشود. پس ما اولا میخواستیم این دو را از هم جدا کنیم و جشنواره جهانی فجر برگزار کنیم. خیلیها معتقد بودند ما به دلیل ملاحظاتی که در جمهوری اسلامی داریم، نمیتوانیم جشنواره جهانی فجر برگزار کنیم. برای همین بسیاری از فیلمهایی که در جشنواره فیلم فجر میآوردند، خیلیها را کم و زیاد و سانسور میکردند. حتی تهیهکننده و کارگردان هم که نبودند. سعی میکردند بدانند که چه بلایی بر سر فیلمش آوردند و چگونه فیلمش در جشنواره نمایش داده میشود؛ من اما معتقد بودم اینگونه نیست و در دنیا فیلمهای زیادی هستند که با تمام اصول ما سازگاری دارند و میتوانیم فیلمهای اخلاقمدار و خانوادگی، ارزشمدار و فیلمهای سیاسی ضدامریکایی و ضد رژیم صهیونیستی را که فراوانند، رصد کنیم و میتوانیم مرکز فیلمهایی باشیم که با سمتوسوی ما در سینما هماهنگ هستند. همین کار را هم کرده بودیم. در اولین جشنواره که عالی برگزار شد، بسیاری از فیلمهایی را آورده بودیم که اصلا نیاز به سانسور نداشتند. چند فیلم را هم میخواستیم سانسور کنیم و با تهیهکنندگانشان متمدنانه صحبت میکردیم و آنها میپذیرفتند. به آنها میگفتیم که ما ملاحظاتی داریم اما با رعایت ادب و احترام. تیم آقای میرکریمی، جشنواره را عالی برگزار کردند. جشنواره به جایی رسید که جزو جشنوارههای درجه الف شد. همچنان معتقدم سینمایی که دنبال خشونت و مسائل جنسی و نکات بیخود نیست، پایگاهی میخواهد و چه جایی بهتر از ایران و جمهوری اسلامی ایران که پایگاه چنین سینمایی باشد؟ در آخرین جلسهای که داشتیم، خانم لیلی انور را دعوت کردیم و ایشان به زبان فارسی و انگلیسی مولانا خواندند. کسی که از «فیاپف» [فدراسیون بینالمللی انجمنهای تهیهکننده فیلم] در آن جلسه شرکت کرده بود، بعد از برنامه اختتامیه به من گفت آقا این چه بود؟ گفتم منظورتان چیست؟ گفت سینما[یتان] را بگذارید کنار مولانا؟ خب، الان دیگر این چیزها را نمیبینید. یکسری آقای میرکریمی را دوست ندارند. آقای عسگرپور را دوست ندارند. ایران را که دوست دارید! به کسی دیگر بدهید. کسی که ملاحظات شما را بهتر رعایت میکند. وقتی میگویم جشنواره جهانی فجر، اول اینکه معتقدم آنقدر قدمان بلند است که بایستیم و دنیا را صدا کنیم تا همه کسانی که مثل ما هستند، بیایند. باور دارم به ایران و ارزشهای خودمان. دوم اینکه معتقدم دنیا به لجن کشیده نشده که همه فیلمها بد باشد. آنقدر آدمهای شریف و فیلمهای خوب در دنیا هست که ما میتوانیم هر سال پایگاهشان باشیم.
در این یک ساعت که در خدمت شما بودیم بیشتر از دستاوردهای سینما پرسیدم و صحبت کردیم؛ حالا میخواهم نظر خودتان را در مورد دلیل بیمهریها بپرسم. فکر میکنید چرا اینقدر بیمهری دیدید؟
بعضی از بچههای سینما فکر میکنند من دلخورم. ناراحتم. باور کنید اصلا اینگونه نیست. خیر؛ من از سینمای ایران چه دلخوری دارم؟ سینمای ایران هم استقبال بسیار خوبی از من کرد و هم بدرقه باشکوهی شدم. جلسه فوقالعادهای که همه بزرگان سینما در آن بودند. از جمله استاد محمدعلی موحد که اتفاقا این روزها تولدشان است. خیر، چنین حسی هیچ وقت نداشته و ندارم؛ اما در کشور ما اینگونه است که وقتی از مسوولیتی میروید، بهتر است دیگر آنطرفها پیدایتان نشود. مدیران فعلی، مدیران قبلی و بعدی را دوست ندارند [میخندد]. همین امروز آقای شعیبی اینجا بودند. قبل از کرونا فیلم برگزیده سال در یونسکو را داشتیم. در یونسکو چانهزنی میکنیم تا نمایش فیلم داشته باشیم و ... خیر، سینمای ایران به ما بد نکرد. سینماگران هم به ما بد نکردند. حالا در آن بین همه جور آدم هست. یک عده خیلی اذیتمان کردند. یعنی من در عمرم اینقدر اذیت نشدم. بیانصافی، کم مهری، حرفهای عجیب و غریب زدن، زیر سوال بردن، تهمت، افترا، تهدید. دو، سه ماه کسی به من زنگ میزد [و تهدید میکرد] میگیرم و میبرم و میکشم و زن و بچه و ... از این حرفها میشنیدم و کملطفیهایی که بود. کسانی که این رفتار را دارند، به نظرم هر از گاهی برگردند و متنهایی را که آن زمان نوشتند، دوباره بخوانند. همیشه اعتقادم از صمیم قلب این است که نباید رییس سینما میشدم. حالا بعضیها ممکن است بگویند پس رییس سینما شدی؟ [میخندد] من سفری به لبنان داشتم -چون اساسا دلبسته حزبالله لبنان هستم و دوست دارم بچههای حزبالله لبنان را- برای راهاندازی شعبههای ایرانی انجمن سینمای جوان تا شیعههای لبنان در آنجا سینماگر شوند و اینطوری کاری هم برای آنها کرده باشیم. همانجا آقایی نوشت: ایوبی روش نمیشد به فرانسه برود و مستقیما با فرانسویها گفتوگو کند، رفت لبنان؛ چون فرانسوی آنجا زیاد هستند. رفت تا از آن طریق مستقیم با آنها گفتوگو کند. از این حرفها زیاد گفتند. امیدوارم دوباره حرفهایشان را بخوانند و توبه کنند و مدیران بعدی را اذیت نکنند.
آقای دکتر ایوبی؛ وضعیت امروز سینمای ایران را چگونه میبینید؟
دوران بعد از کرونا را داریم که بسیار نگرانکننده است. برای اینکه موتور سینمای ایران تازه روشن شده بود و موج سالنسازی و سینماسازی راه افتاده بود و کمک بخشهای خصوصی و دولتی را داشتیم و پولهایی را که وارد سینما شده بود؛ در مجموع بسیار خوب است. به هر حال اینکه یک عده به سینما کمک کنند تا فیلم ساخته شود، بسیار عالی است. کرونا سکتهای به سینمای ایران وارد کرد که حالاحالاها اثرش خواهد بود؛ اما نکته دیگر که مرا خیلی نگران میکند، پچپچها و بدگوییهایی است که نسبت به سینماگران و سینمای ایران شروع شده. من از مدیران ارشد سینما که بسیار گرامی هستند و برایشان آرزوی توفیق دارم و میدانم چه آدمهای زحمتکشی هستند، میخواهم مواظب باشند و به این آتش ندمند. یک مقدار هم فضای دلسردی و ناامیدیهایی نه تنها در سینما که در بخشهای مختلف به دلیل تحریم و مشکلات اقتصادی وجود دارد. اهالی هنر که حساستر هم هستند و این، دوباره فضای دلسردی و ناامیدی را در فضای سینمای ایران به وجود میآورد. مدیران بیایند پدرانه بر این فضا غالب شوند. اهالی سینما کمک کنند برای ایجاد موج امید در مردم. ما به هر حال با امید زنده هستیم. مردم اگر حس کنند ناامید هستند و هیچ روزنهای برای آینده بهتر ندارند، زندگی بسیار سخت میشود و نتیجهاش میشود موج مهاجرتها و رفتن جوانها و بچههای ما. سینما میتواند این وسط کمک کند. سینماگران ثابت کردند همراهند و کمک میکنند. انشاءالله مسوولان پدری کرده و دوباره خانواده سینما را دور هم جمع کنند و با فیلمهای خوب و حمایتهای درست، مردم را امیدوار کنند.
///.
منبع: روزنامه اعتماد
نویسنده: تینا جلالی