چارسو پرس: اگر آناکارنینای رمان به همسرش خیانت میکند، اینجا اوست که شوهرش خیانت کرده و بعد هم از هم جدا شدهاند. با آرش عباسی، نویسنده و کارگردان این نمایش که تا پایان خرداد در تماشاخانه شهرزاد روی صحنه است، گفتوگو کردیم:
چه چیزی در آناکارنینا برایتان جذاب بود که سراغش رفتید و نمایشتان بر پایه آن شکل گرفته است؟
رمان آناکارنینا را در نوجوانی خوانده بودم و خیلی شیفته اش شدهاش شده بودم. هرچند باید بگویم بعدها یعنی ۶ یا ۷ سال پیش که دوباره به آن رجوع کردم و با هیجان زیاد به نیت اقتباس شروع به خواندنش کردم، دیگر واقعا آن شور اولیه را برایم نداشت. همین اتفاق که روند خواندنم را کند کرده بود و در یک بخشهایی احساس خستگی میکردم و کتاب را کنار میگذاشتم و بعد دو باره شروع میکردم، باعث شد به این فکر کنم ممکن است دیگران هم همین حس را داشته باشند و اگر قرار است روی این رمان کاری انجام دهم، باید مراقب باشم همانطور که خودم آدم ۲۰ سال پیش نیستم، بقیه هم همینطورند.
ادبیات شکل دیگری به خود گرفته، نثر طور دیگری شده و از همه مهمتر نسل امروز تغییر کرده است. زندگی ماشینی پرشتابی که امروز داریم به ما اجازه نمیدهد که در چنین فضایی باشیم. به همین دلیل از همان لحظه به این فکر کردم که چطور میتوانم ایده جذاب عشق و خیانت را که ممکن است کلیشهای هم باشد، اما همچنان جذاب است، از دل آناکانینای قرن نوزدهمی بیرون بکشم و کاری کنم که برای تماشاگر سال ۲۰۲۲ جالب باشد.
این دغدغه را در کار هم میبینیم. شخصیت زن هم وقتی میخواهند استندآپ کمدی اجرا کنند، میگوید، باید امروزیاش کرد.
دقیقا. من این دغدغه را نه تنها در مورد آناکارنینا که در مورد همه کارهایم دارم. عادت دارم کارهای قدیمیام را هم اجرا کنم. فکر نمیکنم تمام میشوند.
از آنجایی که یک اثر هنری مجموعهای از انتخابهاست، میخواهم بپرسم چرا ایتالیا را برای مکان اتفاق انتخاب کردید؟
چند دلیل دارد. اول این که فضای کار قطعا خارجی است. اصلا منطقی ندارد که این فضا را در یک برنامه تلویزیونی ایرانی با شرایط تلویزیون ما نشان دهیم. امکانپذیر نیست و تماشاگر هم با آن ارتباط برقرار نمیکند. زمانی که مینوشتم جایی مثل انگلیس یا یک شوی تلویزیونی آمریکایی را در نظر گرفته بودم.
اجرای ۶ سال پیش هم در آمریکا اتفاق میافتاد و اسم شخصیتها هم چیز دیگری بودم. ولی من عادت دارم متن را بازنویسی میکنم. در این چند سالی هم که در ایتالیا زندگی میکنم، شناخت زیادی روی این کشور پیدا کردهام و برنامههای تلویزیونیشان را دیدهام. بازیگران و مجریان تلویزیونیشان هم برایم آشنا هستند. همه اینها باعث شد کار را در فضایی بیاورم که روی آن شناخت بیشتری دارم. دلیل دیگرش هم این بود که بعد از اجرای سال ۹۶ متن را برای اجرا در ایتالیا بازنویسی کردم و اصلا فکر نمیکردم دو باره در ایران اجرا کنم. ولی بعد که به ایران آمدم و با بچهها گپوگفت داشتیم، تصمیم گرفتم که در ایران اول اجرایش کنم.
متن نسبت به سال ۹۶ غیر از مکان اتفاق چه تغییراتی کرده است؟
تغییرات زیرساختی داشتیم. به این معنی که متن بازنویسی شد برای این که مشکلاتی را که احساس میکردم در نمایشنامه وجود دارد، رفع کنم. من ۲ سال قبل از اولین اجرا در سال ۹۶ روی متن کار کرده بودم. در طول این سالها کلی نمایش و فیلم دیدم و تجربه کسب کردم و بنابراین نگاهم عوض شده بود. به همین دلیل شروع به بازنویسی کردم و فکر میکنم نسبت به اجرای قبلی چالههای متن کمتر شده است. بخش کوچکی هم البته هست که برای اجرای ایران از آن صرف نظر کردم.
در رمان آناکانینا، این زن است که عاشق مرد دیگری میشود. اما در کار شما این مرد است که خیانت میکند. میخواستید دقیقا مثل آناکارنینا نباشد یا برایتان کارکرد دیگری داشت؟
فکر میکردم خیانت به هر حال در کار وجود دارد. برایم مهم نبود چه کسی این کار را میکند. دلایلش برایم مهم بود و میخواستم خیلی واقع بینانه به ماجرای خیانت نگاه کنم. به نظرم تولستوی کارش را انجام داده و تمام شده است. الان بعد از یک قرن من باید داستان و برداشت خودم را روی صحنه بیاورم؛ داستانی که اساسا چندان شباهتی به کار تولستوی ندارد و فقط رگههای کمی از رمان و تم خیانت را در خود دارد. ولی برای من عقوبت شخصیت اصلی مهم بود. یعنی بازیگری که دارد نقش آناکارنینا را بازی میکند و خودش هم این اتفاق را تجربه میکند.
اما برعکسش برایش اتفاق میافتد.
بله. نقشی بازی کرده و تأثیر مخرب رویش گذاشته است. غرق نقش شده و این شیفتگی باعث شده یک جاهایی از زندگیاش عقب بیفتد.
هم ماجرای عشق را داریم و هم خیانت. برای خودتان کدام اصلیتر است؟
برای من عشق اصلیتر است. فکر میکنم همه ما به آن میکروفون جادویی که در انتهای کار از آن استفاده میشود، نیاز داریم. چه زمانی که عاشق شده ایم، چه وقتی که خیانت کردهایم و یا هر اتفاق دیگری. باید یک چیزهایی را بگوییم که هیچ وقت فرصتش را نداشته ایم. در بدترین خیانتها هم کسی که خیانت کرده باید این میکروفن جادویی را داشته باشد تا با خیال راحت حرفش را بزند و دلایلش را بگوید. همه اینها به نظرم از عشق میآید. عشق در آدمها آنها را به راههای مختلفی میکشاند. ولی شروع کنندهاش عشق است که هرچه سر راهش قرار دارد را ویران میکند.
چقدر جذب مخاطب برایتان اهمیت داشت؟ با توجه به این که در سالن خصوصی اجرا میروید و باید کار خرجش را دربیاورد و همه ماجراهایی که میدانیم در سالنهای خصوصی وجود دارد.
متاسفانه برایم مهم بود. روی متاسفانه تأکید میکنم و از این بابت خیلی شرمنده خودم هستم. مخاطب برایم اهمیت دارد. ولی برای جذب مخاطب یک قدم از خواستههایم عقبنشینی نکردم. من اساسا دوست دارم تئاتری کار کنم که ذرهای دغدغه آمدن و نیامدن تماشاگر را نداشته باشم. من میتوانم برای یک تماشاگر اجرا کنم و بعدش خستگی از تنم بیرون برود، چون توانستهام کار خودم را انجام بدهم. ولی متاسفانه در تئاتر ما همه برای تماشاگر بیشتر کار میکنند و این فاجعه است که با هر دوز و کلکی مخاطب بیشتر جذب کنیم و بلیت بیشتر بفروشیم.
اما ظاهرا در این شرایط بسیاری تصمیم می گیرند، همین راه را بروند.
بله. ما در باره یک سیستم فرهنگی هنری نرمال حرف نمیزنیم. در اینجا فرهنگ و هنر متولی دارد، ولی متولی خودش را کاملا کنار کشیده و فقط نقش نظارتی دارد و فکر میکند بیشتر از این کاری نباید انجام بدهد یا اگر کاری انجام میدهد باید برای کسانی باشد که در راستای اهداف او کار میکنند. ما در واقع با یک یتیمخانه طرفیم که سرپرست ندارد و هیچکس هم مسئولیتی قبول نمیکند.
در نهایت میگویند یک نان و آبی بدهیم که نمیرند، اما در حال حاضر حتی این نان و آب به همه هم داده نمیشود. وگرنه در شرایط نرمال و در یک سیستم سالم کارگردان اصلا نباید به این فکر کند که چند نفر به سالن میآیند و کار چقدر میفروشد. حرف زدن راجع به فروش برای یک کارگردان شرمآور است. ولی اینجا به عنوان کارگردان باید به فکر بروشور کارت باشی یا به این فکر کنی که چطور یک صفحه اینستاگرامی پرمخاطب را راضی کنی یک پست برای کارت بگذارد. اینها دردآور است. دیگر چیزی از تئاتر باقی نمیماند.
در باره طراحی صحنه و لباس کمی صحبت کنیم. طراحی صحنه کاملا مینیمال است و چیزی زیادتر از آنچه باید نیست و کارش را انجام میدهد. اما در مورد لباس چیزی وجود دارد که در بسیاری از نمایشهای دیگر به خصوص نمایشهایی که قرار است محیطی خارج از ایران را تداعی کنند، آزاردهنده است. به محض این که قرار است برای یک شخصیت خارجی لباس طراحی شود، از نشانههایی استفاده میشود که این مسئله را منتقل کنند. پیراهنهای عجیب و غریب و فکرنشده و لباسهایی که احتمالا برای خود بازیگر هم کار کردن با آن سخت است. در نمایش شما هم این اتفاق افتاده است. نمیشد لباسی طراحی شود که باورپذیر باشد؟ به خصوص که گفته میشود لباسی است که این شخصیت زمانی که نقش آناکارنینا را بازی میکرده آن را پوشیده است.
لباس زن تلاش شده تا جایی که ممکن است شبیه به لباس آناکارنینا در این فیلم باشد که صحنههایی از آن را هم در نمایش میبینیم. لباس قرن نوزدهمی است و به نظرم لباس بینقصی است. ضمن این که روی صحنه هم خیلی مهم است که گرم نباشد و فیگورش را حفظ کند. واقعیت این است که من این لباس را خیلی دوست دارم.
در مورد صحنه هم این را بگویم که طبیعتا یک استودیوی تلویزیونی در نظر ما بود. اما نمایشی که قبل از ما اجرا میشود، ساعت ۲۱:۱۰ تمام میشود و نمایش ما ۲۱:۱۵ باید شروع شود که با ۱۵ دقیقه تأخیر ساعت ۲۱ و ۳۰ دقیقه شروع میکنیم. یعنی بیرون رفتن تماشاگر اجرای قبلی از سالن باید ۱۰ دقیقه طول بکشد ولی ما در همان زمان و وقتی آنها در رورانس هستند، صحنه را آماده میکنیم. حتی تماشاگر ممکن است فکر کند بخشی از اجراست. درست این است که باید دکوری نصب شود که تغییر نکند و من به عنوان کارگردان بتوانم یکی دو ساعت قبل از اجرا به سالن بیام و با بازیگران تمرین کنیم یا بعد از اجرا روتوش کنم.
پس اگر شرایط میگذاشت دکور دیگری داشتید.
صددرصد. سالن طرح اولیه ما را گفت اصلا قابل اجرا نیست. چون هم قبل و هم بعد از شما کار در سالن اجرا میشود. بنابراین سراغ کار مینیمال رفتیم. این مشکل سالنهای خصوصی است. اما سالنهای دولتی هم همینطور هم شدهاند. در هر سالن دو نمایش پشت سر هم اجرا میروند. در همین سالن ایرانشهر که متعلق به شهرداری است، دو نمایش هر شب در یک سالن اجرا میشود. این شکل اجرا غلط است. ولی متاسفانه چارهای نیست.
در مورد بازی بازیگران هم باز مشکلی که وجود دارد که البته مربوط به بیشتر نمایشهایی است که قرار است بازیگر نقش یک آدم غیرایرانی را بازی کند. در این نمایشها بازیگر بیشتر سمت ادا میرود. در نمایش شما هم بازیگران به نظر میرسد بیشتر سراغ ژست رفتهاند و پشت آن عمقی وجود ندارد.
بخشی از این واقعا خواسته من بوده است. میخواستم وقتی قرار است یک برنامه تلویزیونی را اجرا میکنیم، درصدی از اغراق وجود داشته باشد. داریم در مورد یک مجری تلویزیونی صحبت میکنیم. مثال ایرانیاش را بخواهم بگویم خندوانه است. رفتار رامبد جوان مخصوص این برنامه است. در حالت عادی این رفتارها وجود ندارد. همانطور رفتار مهمانها مخصوص این برنامه است. این خاصیت تلویزیون است که چهرهها را عوض میکند. میخواستم به اصول برنامه تلویزیونی از یک طرف و قواعد تئاتر از طرف دیگر پایبند باشم. ضمن این که رفتار یک ایرانی با رفتار آدمهای غیر ایرانی متفاوت است. حتی زمانی که به عنوان نویسنده یک شخصیت خارجی را مینویسید، ادبیاتتان زمین تا آسمان با زمانی که یک شخصیت ایرانی را مینویسید فرق میکند.
عکسها: رها احمدی
///.
منبع: همشهری آنلاین
نویسنده: شقایق عرفینژاد