پایگاه خبری تئاتر: متن این یادداشت بدین شرح است:من عضو هیچکدام از شبکههای اجتماعى نيستم. هرگز هم نبودهام. به همين دليل قواعد حضور در اين شبکهها را نمیدانم. آقايى در صفحه فیسبوکش به همسر من، بهاره رهنما اهانت كرده. من هم چون اهل جواب دادن در فضاى مجازى نيستم از او شكايت کردهام. به همين سادگى. اگر دادگاه تشخيص داد كه ايشان به ما اهانت است محكوم میشود، و اگر نشد كه پرونده بسته میشود و خلاص. يك شكايت حقوقى ساده است و نه هیچچیز ديگرى.
میدانم كه روش درستش اين است كه اینجور آدمها را نديده بگيريم و بگذاريم در صفحات متروكشان با رفقايشان خوش باشند، و میدانم كه تا دو روز ديگر همه اين ماجرا را فراموش کردهاند، ولى فكر میکنم همين نديده گرفتنها و فراموش کردنهاست كه باعث جریتر شدن كسانى شده كه شبکههای مجازى را تبديل به ابزارى براى عقدهگشایی و نفرت پراكنى کردهاند و به هر بهانهای ديگران و بخصوص افراد شناختهشده را آماج حمله و توهين قرار میدهند. اینطرف شكايت ما، فتوره چى، يكى از آنهاست. اگر از او شكايت میکنم، طرفم را همه فتوره چى هاى هتاك و بیاخلاق فضاى مجازى ايران میدانم. اگر او بهاره را به هر دليل نماد انحطاط فرهنگى جامعه میداند، من هم او و امثال او را از عوامل انحطاط اخلاقى جامعه میدانم، و به نظرم اين جرم كوچكى نيست.
اما مورد اين آدم كمى متفاوت است. او صرفاً يك آدم بددهن ساده نيست. او دوست دارد قهرمان باشد. شكايت ما از خودش را در صفحهاش تبديل به يك پرونده امنيتى كرده كه در آن خودش آدم خوبههاست و من و بهاره مزدوران حكومتى، كه قرار است با توسل به نفوذمان و دوستان گردنکلفتی كه در دستگاه داريم او را به خاطر عقیدهاش و مواضع سیاسیاش به زندان بيندازيم، و شهید نمایی راه انداخته كه بیا و ببین.
راستش اصلاً متوجه نمیشوم كه چطور میشود اين ماجرا را به سياست چسباند. من برخلاف اين آدم، مردم را بر اساس عقايدشان قضاوت نمیکنم. شكايتم از او فقط معطوف به اهانتهای مستقيم و شخصى او به خودمان است. اگر دوست دارد تبديل به قهرمان دنياى مجازى بشود من كمكى به او نخواهم كرد. ازنظر من كسى كه در قالب يك متن روشنفكرانه به مشمئزکنندهترین روش يعنى تحقير ظاهر و فيزيك آدمها متوسل شود به اين نيت كه آزارشان دهد، آدم حقيرى است، چه چپ باشد و چه راست.
اما خبر خوب براى اين دوستمان اینکه برخلاف تصورش من آدم «كلفتى» نيستم. ارتباطاتم خيلى محدود است و دوستان گردنکلفت هم ندارم، كه شايد اگر داشتم الان بهاره، سه ماه بعد از پايان نمايشش، زنان شكسپير، همچنان بين دادگاههای مختلف «جهت ارائه توضيحات» سرگردان نبود.
در مورد بهاره دوست دارم بگويم كه شايد بهترين همسر دنيا نباشد، شايد زياد شلوغکاری كند و به حاشيه برود، ولى من هرگز در نيت خير او و در مهربانى غیرعادیاش شك نکردهام و تعبيرهاى اين آدم در خصوص چاپلوسى و نان به نرخ روز خورى بهاره واقعاً آخرين صفاتى است كه میشود به او چسباند.
در پايان میماند اينكه اين آقا در كنار اهانتهایش، حرفهایی زده كه بايد اثباتشان كند. همینجا قول میدهم اگر او حتى يك مورد، فقط يك مورد از کارچاقکنیهایی را كه به من نسبت داده، يا فقط يك سفر از سفرهايى را كه به هزينه بیتالمال يا به همراه هر مديرى اعم از دولتى يا غیردولتی رفتهام بتواند اثبات كند شكايتم را پس میگیرم؛ اما من يك دليل شخصى هم براى كشاندن اين آدم به دادگاه دارم. دوست دارم عمل كردن اين قهرمان شجاعمان به قولش را ببينم: اینکه به دادگاه بيايد، در سكوت به حرفهای ما گوش كند، و بعد بلند شود و برود و لپ قاضى را بگيرد و بكشد و به او بگويد اینها ارزش دفاع كردن ندارند و من آماده رفتن به زندان هستم. در اين صورت من كه در جا شكايتم را پس میگیرم، میماند فتوره چى و قاضى كه لپش توى دست اوست كه بايد یکجوری باهم كنار بيايند. انصافاً ديدن چنين منظرهای هرروز گير آدم نمیآید!