مدتی بود که بین سال‌های ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۳ فیلم‌های آمریکایی تمرکز بالایی روی موضوع ایران داشتند اما پس از آن چنان که گویی مساله برایشان حل شده باشد، دیگر تا مدت‌ها هیچ خبری از ما در هالیوود نبود. مدتی که گذشت روسیه دوباره به کانون توجه هالیوودی‌ها برگشت. حداقل از سال ۲۰۱۴ به این سو و تصرف کریمه توسط روسیه، این روند شدت بیشتری گرفت؛ هرچند قبل از آن هم نمونه‌هایی داشت حالا اما دوباره موضوع ایران در سینمای آمریکا مطرح می‌شود و پس از رکود سالن‌ها در دوران کرونا، فیلمی رکورد سال را می‌شکند و فروش آن از عددی میلیاردی عبور می‌کند که درباره حمله به تاسیسات اتمی ایران است.

چارسو پرس: برای بررسی چشم‌اندازهای کلان استراتژیک که توسط کشورهای مهم و تاثیرگذار جهان اتخاذ می‌شوند، می‌توان سینمای آن کشورها را رصد کرد. این بررسی‌ها به قدری نتایج دقیقی دارند که گاهی حیرت‌انگیز است. طوری می‌توان از سینما سیاست‌های کلان و راهبردی بسیاری از کشورها را حدس زد و شناخت که حتی با جورچین کردن اظهارنظر دیپلمات‌ها یا حتی کنش‌های عملی‌شان شاید ممکن نباشد. این فیلم‌ها لزوما دولتی هم نیستند یا اگر با حمایت دولتی ساخته شده باشند هم به لحاظ تجاری در یک چرخه طبیعی عرضه و تقاضا قرار می‌گیرند. از آنجا که سینمای ایران به‌خصوص سینمای جدی‌ترش اساسا از این خصوصیت برخوردار نیست، پذیرفتن این موضوع برای بعضی از ایرانی‌ها ممکن است مشکل باشد و آنها فکر کنند که همیشه «فیلم فقط فیلم است.» بخشی از ریل‌گذاری سینمای داخلی ما را جشنواره‌های خارجی انجام می‌دهند و بخش دیگر که توسط نهادهای داخلی انجام می‌شود، عمدتا شکل پروپاگاندا یا ادای دین به بعضی از ارزش‌ها و مفاهیم را دارد و راهبردهای کلان کشور را نمی‌توان در فیلم‌ها دید. اما در باقی نقاط جهان لزوما این نیست وقتی هندوستان با چین تعارضاتی دارد که خصوصا با اختلافات مرزی تشدید می‌شوند، در عمده فیلم‌های هند متلک‌هایی سرشار از نفرت‌پراکنی به چین دیده می‌شود. بعد که آنها استراتژی را تغییر می‌دهند این لحن هم ترمیم می‌شود و تغییر می‌کند. اگر کسی سینمای روسیه را طی سال‌های اخیر دنبال می‌کرد و فیلم‌های جنگی متعددی که در آن ساخته می‌شدند و عمدتا علیه فاشیسم و نازیسم فضاهایی شکل می‌دادند را تحت رصد قرار می‌داد، از پیش آمدن جنگ اوکراین و برخورد با گردان‌ آزوف و امثال آن غافلگیر نمی‌شد. درمورد چین هم همین است و اندیشکده‌هایی در غرب و به‌خصوص آمریکا با نگاه به فیلم‌هایی مثل ایثار ۲۰۲۰ و سری اول و دوم نبرد در دریاچه چانگجین که سال‌های ۲۰۲۱ و ۲۰۲۲ ساخته شدند، می‌گویند که حمله چین به تایوان قطعی شده و فقط زمان آن مشخص نیست.  جدی بودن پیمانی که دو کره برای اتحاد شبه‌جزیره بسته‌اند هم به‌رغم تفاوت‌های قابل‌توجه این دو رژیم کاملا از فیلم‌ها و سریال‌های کره‌جنوبی قابل رصد است. در این میان اما با رویکرد‌های سینمای آمریکا شاید آشنایی بیشتری وجود داشته باشد. مدتی بود که بین سال‌های ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۳ فیلم‌های آمریکایی تمرکز بالایی روی موضوع ایران داشتند اما پس از آن چنان که گویی مساله برایشان حل شده باشد، دیگر تا مدت‌ها هیچ خبری از ما در هالیوود نبود. مدتی که گذشت روسیه دوباره به کانون توجه هالیوودی‌ها برگشت. حداقل از سال ۲۰۱۴ به این سو و تصرف کریمه توسط روسیه، این روند شدت بیشتری گرفت؛ هرچند قبل از آن هم نمونه‌هایی داشت حالا اما دوباره موضوع ایران در سینمای آمریکا مطرح می‌شود و پس از رکود سالن‌ها در دوران کرونا، فیلمی رکورد سال را می‌شکند و فروش آن از عددی میلیاردی عبور می‌کند که درباره حمله به تاسیسات اتمی ایران است.  این‌بار اما علنا در خود فیلم نامی از ایران برده نمی‌شود و وظیفه نام بردن از ایران به تعداد پرشماری از سایت‌ها و روزنامه‌های سینمایی و غیرسینمایی سپرده می‌شود. سری اول تاپ‌گان به همین شکل درباره حمله به تاسیسات اتمی کره‌شمالی ساخته شده بود؛ سال ۱۹۸۶ و حداقل ۲۰ سال قبل از اینکه کره بمب اتم بسازد؛ اما این حمله در عالم واقع هیچ‌گاه اتفاق نیفتاد. حالا سری دوم فیلم را پس از ۳۴ سال درباره ایران می‌سازند. البته حرفی از اشغال ایران هم زده نمی‌شود و صرفا یک حمله محدود و هدفمند نمایش داده شده است. یعنی دیگر گزینه حمله زمینی و اشغالگرانه به ایران به دلیل تبعات بالا و هزینه سنگین آن منتفی شده است. این حمله محدود هدفمند همچنان که از محافظه‌کاری خود فیلم برمی‌آید، یک نوع تهدید است، یک شمشیر داموکلس، نه راهبردی که در هر صورت باید به‌طور عملی و عینی محقق شود.  از فیلم‌های روسی می‌شود فهمید که برخورد نهایی با آنچه آنها فاشیسم اروپایی در همسایگی‌شان معرفی می‌کردند، راهبردی است که حتما باید در مقام عمل محقق شود. از فیلم‌های چینی هم می‌شود فهمید که آنها باید در عمل سراغ تایوان بروند و سینمای کره معلوم می‌کند که اتحاد شبه‌جزیره اجتناب‌ناپذیر است. اما مثلا فیلم‌های هندی چنین نشان نمی‌دادند که چین دشمن غایی ملت هندوستان است و در عمل باید برخوردی نهایی صورت بگیرد. حمله‌ای که در فیلم تاپ‌گان ماوریک به تاسیسات اتمی ایران می‌شود هم یک فضای قطعی و غایی نمی‌سازد. این حمله شبیه چیزی است که رژیم‌صهیونیستی در جریان جنگ ایران و عراق نسبت به تاسیسات هسته‌ای عراق انجام داد و خیلی از رسانه‌ها این مشابهت‌سازی را انجام داده‌اند.   بعضی از مفسران همچنین می‌گویند که این وظیفه را اگر در عالم واقع هم قرار بر تحقق آن باشد، اسرائیل انجام خواهد داد نه آمریکا. حتی در دوم ژوئن 2022 هم روزنامه اسرائیلی جروزالم پست، پادکستی با حضور یاکوف کاتز و لاهاو هارکوف منتشر کرد که عنوانش این بود: «آنچه تاپ‌گان می‌تواند به اسرائیل درباره ایران بیاموزد.»  البته این پادکست به‌رغم ظاهر جدی‌اش بیشتر از آنکه نکات کاربردی داشته باشد، سرگرم‌کننده است. این فیلم چند نکته قابل‌توجه دیگر هم می‌گوید. ترکیب تسلیحات روسی و آمریکایی در نیروی هوایی ایران برای آنها مساله است. آنها از جنگنده روسی سوخو ۵۷ هراس دارند و در این فیلم سعی می‌کنند اعتمادبه‌نفس‌شان را بازیابی کنند. به چین و موضوع تایوان هم در این فیلم کنایه زده می‌شود و در حقیقت سه‌گانه ایران، چین و روسیه به‌طور تلویحی به‌عنوان جبهه روبه‌رو درنظر گرفته شده‌اند. چند نکته قابل‌توجه دیگر هم درخصوص این فیلم مطرح شده‌اند که در ادامه مورد اشاره قرار خواهند گرفت. حتی یک رسانه آمریکایی محل این حمله را در ایران مشخص می‌کند که کوه خامین در استان کهگیلویه و بویراحمد است. هرچند از این منطقه حفاظت شده، وجود تاسیسات هسته‌ای گزارش نشده است. در ادامه به نکاتی که درخصوص فیلم ماوریک و ارتباط آن با حمله نظامی به ایران مطرح شده، اشاره می‌شود و سپس مطلبی درخصوص اینکه به‌طور کل آمریکایی‌ها حمله به ایران را چطور ارزیابی می‌کنند، ضمیمه شده است.

تازه فهمیده‌اند ایران سراسر بیابان نیست
در دنیای تریلرهای نظامی هالیوود، مبهم نشان دادن هدفمند ملتی که به‌عنوان دشمن به نمایش درآمده، چیز جدیدی نیست. به‌عنوان مثال، تاپ‌گان اصلی که در سال 1986 ساخته شد، به طرز ماهرانه‌ای به کشوری که جنگنده‌های میگ را در اطراف اقیانوس هند به پرواز درمی‌آورد، اشاره می‌کرد. نشریه Task and Purpose در همان ایام متوجه شد که کشور مورد کنایه، کره‌شمالی است. در نمونه‌های اخیر هم این موارد را زیاد می‌توان سراغ گرفت. مثلا به نظر می‌رسید که فیلم «6 زیرزمینی» به کارگردانی مایکل بی، از قصد آمریکا برای سرنگونی دیکتاتور ترکمنستان خبر می‌دهد؛ هرچند آن سرزمین را ترکستان نامیدند. در فیلم «بدون پشیمانی» هم قطعا این روس‌ها هستند که مایکل بی‌جردن آنها را می‌کشد؛ اگرچه بدمن واقعی فیلم یک وزیر دفاع دیوانه از ایالات متحده است. فیلم «طلوع سرخ 2012» یک داستان کامل درمورد حمله چین به ایالات متحده برای بازپس‌گیری بدهی معوق است. این البته مربوط به قبل از آن می‌شود که استودیوی سازنده کار، بابت از دست دادن میلیاردها دلار در باکس‌آفیس چین وحشت کند و افراد بد را پس از تولید فیلم، به کره‌شمالی تغییر دهد. البته این ترفند هم کار نکرد و چین به‌هرحال فیلم را نشان نداد. حالا در بازسازی جدیدی که از فیلم تاپ‌گان شده و پسوند ماوریک را هم دارد، به استخدام‌کنندگان مأموریت محرمانه نیروی دریایی گفته می‌شود که یک «ملت سرکش rogue nation»، به افتتاح یک پالایشگاه جدید اورانیوم نزدیک شده است؛ چیزی که به آنها توانایی هسته‌ای می‌دهد. اما از ملت سرکش هرگز نامی برده نمی‌شود. پس ملت سرکش کیست؟ تشخیص اینکه ارتش ایالات متحده چه کشورهایی را «کشورهای سرکش» می‌داند می‌تواند دشوار باشد، زیرا در سال 2000، وزارت امور خارجه رسما استفاده از این واژه را متوقف کرد و وزیر امورخارجه وقت آنها، مادلین آلبرایت، اعلام کرد که این کشورها از این به‌بعد «کشورهای مورد نگرانی states of concern» خوانده می‌شوند. با این حال، در سال 2017، دونالد ترامپ مجددا به «رژیم‌های سرکش» مانند کره‌شمالی اشاره کرد. درحال حاضر تنها 9 کشور توسط ایالات متحده به‌عنوان کشورهای سرکش درنظر گرفته می‌شوند: افغانستان، بلاروس، کوبا، نیکاراگوئه، کره‌شمالی، روسیه، سوریه، ونزوئلا و ایران. سینمای آمریکا به‌طور مداوم به‌عنوان شرور و دشمن به این کشورها می‌پردازد؛ گاه کنایی و مبهم، مثل نمونه‌هایی که ذکر شد و گاه صریح و مستقیم، مثل جنگ با کره‌شمالی در «پشت خطوط دشمن ۲: محور شرارت ۲۰۰۶»، جنگ با روسیه در «تنت 2020» و رویارویی با ایران در آثاری مثل «آرگو 2012» حالا اما تقریبا هیچ‌کس تردیدی ندارد که «تاپ‌گان: ماوریک» یک حمله هوایی نمادین به ایران را نمایش می‌دهد. حتی سایت the ringer جایی که در این فیلم تاسیسات هسته‌ای ایران مورد هدف قرار می‌گیرد را حوالی کوه خامین در استان کهگیلویه و بویراحمد تشخیص می‌دهد؛ جایی که طبق توصیف این سایت، برخلاف تصویر همیشگی هالیوود از خاورمیانه که بیابانی صاف و بزرگ است، از نظر آب‌وهوایی و ارتفاع، با مناطقی که می‌توان در اتریش یا کلرادو پیدا کرد، قابل مقایسه است. این سایت، کوه خامین را چنین توصیف می‌کند: «بیش از 10000 فوت قد و حدود 50 مایل پروازی با خلیج‌فارس فاصله دارد. در فیلم، هنگام طراحی نقشه ماموریت، ستاره ماوریک، خلبانانش را ملزم می‌کند که کابین را با سرعت بیش از 650 گره (معادل 750 مایل در ساعت) به مدت دو دقیقه و 30 ثانیه در دست بگیرند(تا به آن نقطه برسند). البته با این سرعت نمی‌توانید از خلیج‌فارس به کوه خامین برسید، اما در عرض چهار دقیقه می‌توانید و90 ثانیه دیگر را باید به تزئینات غلوآمیز هالیوود ببخشید. جالب اینجاست که آمریکایی‌ها بعد از دیدن این فیلم، تازه فهمیده‌اند که سراسر ایران بیابان نیست و اینجا کوه و جنگل هم دارد.»

چالش نیروی هوایی آمریکا با ایران
نکته دیگری که خیلی از رسانه‌ها به آن اشاره کرده‌اند، توان موشکی و هوایی کشوری است که آمریکایی‌ها در این فیلم به آن حمله می‌کنند. مجله آنلاین اسلیت slate در‌باره فیلم مارویک به حضور همزمان جنگنده روسی (سوخو 57) Su-57 و F-14 آمریکایی در نیروی هوایی ایران اشاره می‌کند و می‌نویسد: «ایران دارای چند فروند F-14 مسلح، به‌علاوه سه جت جنگنده نسل پنجم است که کارشناسان نظامی Sandboxx در میان بسیاری دیگر از کارشناسان آن هواپیماهای نسل پنجم را سوخو Su-57 ساخت روسیه شناسایی کرده‌اند.» این هواپیما به‌عنوان آنتاگونیست و جنگنده اصلی دشمن در فیلم عمل می‌کرد. بقیه درگیری‌ها علیه موشک‌های زمین‌به‌هوا بودند. موشک‌هایی که منعکس‌کننده تصورات روبه‌رشد ارتش ایالات متحده در این خصوص بود که چالش اصلی هواپیماهایش، بیشتر از چنین امکاناتی در ارتش دشمن ناشی می‌شود تا از هواپیماهای آن. موشک‌های سطح‌به‌هوا در فیلم اصلی که سال 1986 ساخته شد، هیچ نقشی نداشتند. درحالی‌که در نیروی دریایی ایالات متحده دیگر F-14 پرواز نمی‌کند، Su-57 هم توسط هیچ نیروی هوایی در خارج از روسیه استفاده نمی‌شود. با وجود این، مدت‌ها حدس زده می‌شد که این جنگنده به‌طور بالقوه به دشمنان احتمالی آمریکا در سرتاسر جهان صادر شود، به‌ویژه ایران؛ یعنی تنها کشوری غیر از ایالات متحده که تابه‌حال از F-14 استفاده کرده است.

چین و ایران و آمریکا
اتفاقی که افتاد این است: کتاب اخیر منتشرشده «فرش قرمز: هالیوود، چین و نبرد جهانی برای برتری فرهنگی» شامل حکایت جالبی بود مبنی‌بر اینکه فیلم، پرچم تایوان را از ژاکت مارویک حذف کرد و این کار از ترس سانسورچیان چینی بود که تایوان را یک استان سرکش خودشان می‌دانند نه کشوری مستقل؛ اما ظاهرا این‌طور نیست و پرچم تایوان واقعا در فیلم گنجانده شده است. بلومبرگ گزارش می‌دهد که در جریان نمایش اخیر فیلم در تایوان، تماشاگران هنگام نمایش این پرچم روی پرده سینما، دست به تشویق زدند. بلومبرگ همچنین گزارش می‌دهد که انتظار نمی‌رود این فیلم در سینماهای چین اکران شود. تاپ گان‌مارویک، به‌رغم درج پرچم تایوان روی بازوی قهرمانش، مورد استقبال قرار گرفت، یک فیلم پرفروش بزرگ است که از تسلیم شدن به سانسورچی‌های دولت چین خودداری می‌کند. البته بعید به نظر می‌رسد این صحنه تشویق حضار تایوانی در داخل سالن سینما، خودجوش و اتفاقی باشد؛ چه اینکه این پرچم به‌راحتی دیده نمی‌شود و باید آدرس دقیق زمانی آن به مخاطبان داده شود. به‌عبارتی کسی که بار اول فیلم را می‌بیند، هر چقدر هم روی این نکته حساس باشد، نخواهد توانست هم پرچم را ببیند و هم آمادگی واکنش دسته‌جمعی به آن را در کنار افراد دیگر داشته باشد.

جنگ ایران و آمریکا در واقعیت چه شکلی خواهد داشت؟
وبگاه واکس (Vox) که یک تارنمای لیبرال آمریکایی در حوزه خبررسانی و تحلیل مسائل است و به‌خاطر سبک روزنامه‌نگاری تحقیقی تحلیلی‌اش موردتوجه قرار دارد، سوم ژانویه 2020، مدتی پس از ترور فرمانده نیروی قدس ایران توسط آمریکا و هنگامی که گروه اوراسیا به‌عنوان یک شرکت مشاوره بین‌المللی برجسته، شانس «یک رویارویی نظامی محدود یا بزرگ» بین ایران و آمریکا را 40درصد می‌دانست، طی مطلبی به ابعاد و تبعات درگیری نظامی بین ایران و آمریکا پرداخته بود.

استراتژی آمریکا
 در این مطلب ابتدا به سابقه چنین درگیری‌هایی اشاره شده و عنوان می‌شود: «ایران در سال 1983 پادگان تفنگداران دریایی آمریکا را در لبنان بمباران کرد و به گفته پنتاگون، جنگنده‌های تحت حمایت ایران بیش از 600 سرباز آمریکایی را در طول جنگ عراق کشتند.» این مطلب سپس به مراحلی که طی آن تنش بین ایران و آمریکا می‌تواند بالا بگیرد، اشاره می‌کند و در ادامه می‌آید: «در این مرحله است که هر دوطرف باید خطوط‌قرمز خود و چگونگی عبور نکردن از آنها را با یکدیگر درمیان بگذارند. مشکل این است که هیچ کانال مستقیمی بین دو کشور وجود ندارد و آنها به یکدیگر اعتماد خاصی ندارند. بنابراین وضعیت به‌راحتی می‌تواند از کنترل خارج شود.» همچنین یاسمین الجمال، مشاور سابق خاورمیانه در پنتاگون، به این رسانه می‌گوید: «پیام دادن اغلب مهم‌تر از عمل فیزیکی است.» اقدام بدون پیام متناظر، عمومی یا خصوصی، قطعا می‌تواند منجر به تشدید تنش شود، زیرا طرف مقابل آزاد است عمل را آن‌طور که می‌خواهد تفسیر کند. این بدان معناست که قرائت اولیه از هر حرکتی، به پیشروی برای خونریزی بسیار بیشتر حکم می‌کند. این وضعیت اصطلاحا به مه جنگی (the fog of war )تعبیر می‌شود. این بدان معناست که نحوه تفسیر ایالات متحده و ایران از حرکات بعدی یکدیگر عمدتا به حدس و گمان بستگی دارد. به‌عنوان مثال، طبق تقریر رسانه واکس در همان ایام، تصور کنید ترامپ هزاران نیرو مثلا 25000 نفر را همراه با هواپیماهای جنگی پیشرفته به خاورمیانه می‌فرستد به این امید که ایران را از تشدید بیشتر درگیری بازدارند. تهران می‌تواند به‌راحتی این افزایش را به‌عنوان آمادگی برای تهاجم ایالات متحده بخواند. اگر چنین باشد، نیروهای ایرانی می‌توانند در تلاش برای پیچیده‌تر کردن تهاجم، حمله پیش‌دستانه کرده و مارپیچی را ایجاد کنند که می‌تواند به جنگی تمام‌عیار ختم شود. سپس استراتژی جنگی ایران و آمریکا به‌طور مجزا مورد بررسی قرار می‌گیرد. استراتژی ایالات متحده تقریبا به‌طور قطع شامل استفاده از نیروی هوایی و دریایی بسیار زیاد برای شکست دادن ایران و تسلیم شدن زودهنگام خواهد بود. ارتش ایالات متحده کشتی‌های ایرانی، هواپیماهای جنگی پارک‌شده، سایت‌های موشکی، تاسیسات هسته‌ای و مراکز آموزشی را بمباران می‌کند و همچنین حملات سایبری را به بسیاری از زیرساخت‌های نظامی این کشور انجام می‌دهد. هدف این است که نیروهای متعارف ایران را در چند روز و چند هفته اول تنزل داده و مقاومت تهران در برابر قدرت آمریکا را دشوارتر کند. کارشناسان می‌گویند این طرح قطعا به‌عنوان یک راه‌حل اولیه منطقی است، اما به‌هیچ‌وجه به پیروزی در جنگ نزدیک نخواهد شد. مایکل هانا، کارشناس خاورمیانه در بنیاد قرن در نیویورک، به واکس می‌گوید: «بعید است ایرانی‌ها تسلیم شوند.» تقریبا غیرممکن است تصور کنید یک لشکرکشی عظیم هوایی نتیجه مطلوب را به‌همراه داشته باشد. این فقط باعث تشدید تنش می‌شود، نه تسلیم.
ایران تقریبا سه برابر عراق در سال 2003، زمانی که جنگ آغاز شد، جمعیت دارد و حدود سه و نیم برابر بیشتر است. در واقع، این کشور هفدهمین کشور بزرگ جهان است که قلمرو آن از مجموع فرانسه، آلمان، هلند، بلژیک، اسپانیا و پرتغال بیشتر است.
جغرافیای آن هم پیچیده است. ایران در برخی از مرزهای خود رشته کوه‌های کوچکی دارد. ورود از سمت افغانستان در شرق به معنای عبور از دو بیابان است. تلاش برای ورود از غرب حتی با همکاری ترکیه -متحد ناتو- به‌عنوان یک کشور هم‌مرز می‌تواند دشوار باشد. به‌هرحال، آنکارا به آمریکا اجازه نداد از ترکیه برای حمله به عراق استفاده کند و از آن زمان روابطش با واشنگتن تیره شده است. ایالات متحده می‌تواند مانند صدام حسین در طول جنگ ایران و عراق، در نزدیکی یک گذرگاه آبی در مرز جنوب غربی ایران، سعی کند وارد ایران شود. اما این مسیر باتلاقی است. رودهای دجله و فرات در آنجا به هم می‌رسند و محافظت از آن مرز برای ایران نسبتا آسان است. به همین دلایل است که شرکت اطلاعاتی خصوصی Stratfor در سال 2011 ایران را قلعه نامید. اگر ترامپ تصمیم به تهاجم داشته باشد، احتمالا به حدود 1. 6 میلیون نیرو برای کنترل پایتخت کشور نیاز دارد، نیرویی به این بزرگی، توانایی آمریکا برای میزبانی از آنها در پایگاه‌های منطقه‌ای را تحت تاثیر قرار می‌دهد. در مقابل، آمریکا هرگز بیش از 180 هزار سرباز در عراق نداشت.

استراتژی ایران
واکس سپس به استراتژی‌ها و واکنش احتمالی ایران دربرابر حمله نظامی آمریکا می‌پردازد و پس از معرفی ژنرال بازنشسته وینسنت استوارت که پست خود را به‌عنوان نفر شماره 2 در فرماندهی سایبری ایالات متحده در سال 2019 ترک کرد و به یک کار حرفه‌ای چهار دهه‌ای پایان داد، گفت: «اگر کسی به‌روزترین اطلاعات را درمورد چگونگی جنگیدن ایران با ایالات متحده دارد، استوارت است.» او برای Cipher Brief در 2 جولای 2019 نوشت: «ایرانی‌ها تلاش خواهند کرد تا هزینه‌ای را در مقیاس جهانی به متجاوزان تحمیل کنند و به منافع ایالات متحده ضربه بزنند. این کار از طریق عملیات سایبری و هدف قرار دادن‌های چریکی آمریکایی‌ها با نیت گسترش درگیری و در عین حال تشویق جامعه بین‌المللی برای مهار اقدامات آمریکا انجام می‌شود. به عبارت دیگر، تهران شاید نتواند با قدرت آتش واشنگتن برابری کند، اما می‌تواند هرج‌ومرج را در خاورمیانه و در سراسر جهان گسترش دهد، به این امید که یک افکار عمومی خسته از جنگ، یک رئیس‌جمهور پشیمان از مداخله و یک جامعه بین‌المللی خشمگین، باعث شوند که آمریکا از موضع قدرت پایین بیاید.»
رسانه واکس می‌نویسد: «این ممکن است کار بزرگی به نظر برسد - و همین‌طور هم هست- اما کارشناسان معتقدند جمهوری اسلامی توانایی، دانش و اراده کافی برای انجام چنین کارزار بلندپروازانه‌ای را دارد.» هانا به خبرنگار واکس می‌گوید: «ایرانی‌ها می‌توانند بحرانی شدن وضعیت را به طرق مختلف و در مکان‌های مختلف تشدید کنند. آنها ظرفیت وارد کردن صدمات زیادی را دارند. آنچه ایران می‌تواند در خاورمیانه انجام دهد را درنظر بگیرید. شبکه گسترده‌ای از نیروهای نیابتی و یگان‌های نخبه ایران - مانند سپاه پاسداران انقلاب اسلامی- می‌توانند برای کشتن سربازان، دیپلمات‌ها و شهروندان آمریکایی در سراسر منطقه فعال شوند. کارشناسان می‌گویند نیروهای آمریکایی در سوریه از دفاع ضعیفی برخوردارند و از پشتیبانی کمی برخوردارند و همین نکته آنها را به اهداف آسانی تبدیل می‌کند. آمریکا همچنین هزاران غیرنظامی، سرباز و پیمانکار در عراق دارد که بسیاری از آنها در مناطق نزدیک به محل فعالیت شبه‌نظامیان ایرانی کار می‌کنند. متحدان ایالات متحده نیز اهداف اصلی خواهند بود. حزب‌الله ممکن است با موشک به اسرائیل حمله کرده و نبرد وحشتناک خود را آغاز کند. اما این همه‌چیز نیست. ایران می‌تواند سازمان‌ها یا گروه‌های نیابتی خود را برای حمله به داخل عربستان سعودی، امارات متحده عربی و دیگر کشورهای خلیج‌فارس تشویق کند، سال گذشته، مقاومت حملات پهپادی را به دو تاسیسات نفتی بزرگ عربستان سعودی در اعماق این کشور طراحی و اجرا کرد که بازارهای جهانی را به تشنج فرو برد. حمایت  از حوثی‌های یمن قطعا افزایش خواهد یافت و به آنها سلاح و بودجه بیشتری برای حمله به فرودگاه‌ها، پایگاه‌های نظامی و نیروگاه‌های انرژی عربستان سعودی ارائه خواهد شد. در ضمن کارشناسان خاطرنشان می‌کنند که مقاومت احتمالا دارای سلول‌های خوابیده در اروپا و آمریکای لاتین است و می‌تواند به شیوه‌های نمایشی و خشونت‌آمیز از آنها رونمایی کند.»
با این حال کریس موسلمن، مدیر سابق مبارزه با تروریسم شورای امنیت ملی در زمان ترامپ، به واکس می‌گفت ایالات متحده و متحدانش ممکن است بیشترین مشکل را برای مهار گروه‌های نیابتی در غرب آفریقا داشته باشند. او گفت: «ما می‌توانیم شاهد درگیری‌هایی باشیم که به‌سرعت به جاهایی سرایت می‌کند که ایالات متحده ممکن است نتواند از مردم محافظت کند و این نبردی است که ما به‌شدت برای آن آمادگی نداریم.»
این هرج‌ومرج به حوزه سایبری نیز کشیده خواهد شد. ایران تهدید بزرگی برای آمریکا در فضای سایبری است. از سال 2011، ایران به بیش از 40 بانک آمریکایی ازجمله جی پی مورگان چیس و بانک آمریکا حمله کرد. این حمله باعث شد بانک‌ها در ارائه خدمات به مشتریان خود با مشکل مواجه شوند. در سال 2012، ایران بدافزاری را در شبکه‌های آرامکو عربستان، یک شرکت بزرگ نفتی منتشر کرد که اسناد، ایمیل‌ها و سایر فایل‌ها را از حدود 75 درصد از رایانه‌های این شرکت پاک می‌کرد و آنها را با تصویری از پرچم آمریکا در حال سوختن جایگزین می‌کرد.
در میانه جنگ، می‌توان تصور کرد که هکرهای تهران ویرانی‌های بیشتری به بار آورند. چنانکه استوارت نوشت: «من انتظار دارم آنها هدف‌گذاری انتخابی، از طریق فعالیت‌های فیشینگ مهندسی‌شده اجتماعی متمرکز بر بخش نفت و گاز، بخش مالی و شبکه برق الکتریکی دنیا را از قبل آغاز کرده باشند. ممکن است درحال حاضر مواردی وجود داشته باشد که آنها قبلا دسترسی دائمی بهشان پیدا کرده‌اند و اگر حمله‌ای به ایران صورت بگیرد، من انتظار دارم که از آن امکانات‌شان استفاده کنند یا خطر از دست دادن دسترسی خود ما و استفاده از آن قابلیت‌ها را در اوایل تشدید بحران به وجود بیاورند.»

///.


منبع: روزنامه فرهیختگان
نویسنده: میلاد جلیل‌زاده