پایگاه خبری تئاتر: این روزها در تالار اصلی مجموعه تالار شهر بر اساس یکی از متنهای کلاسیک و مشهور آرتور میلر با حضور جمعی از بازیگران باسابقه تئاتر نمایش "مرگ فروشنده" به کارگردانی نادر برهانی مرند روی صحنه در حال اجرا است.
آرتور میلر جذاب و محبوب
زندگی نویسندگان عموما دارای جذابیتهای زیادی است. نمونه وطنیش صادق هدایت و نمونههای خارجیش مثل ارنست همینگوی با خودکشی عجیب و غریبش و یا مرگ تراژیک لورکای محجوب توسط فرانکوی فاشیست در اسپانیای دهه سی است. آرتور میلر هم جزو بزرگان ادبیات در قرن بیستم و در ردیف بزرگانی مثل: تنسی ویلیامز، برشت، بکت، یونسکو، آرابال و چخوف، سایمون و مارکز محسوب میشود. نویسندهای که جدای چیره دستیش زندگی پر فراز و نشیبی هم داشته است. ازدواجش با بازیگر جنجالی و فوقالعاده محبوب هالیوودی (مریلین مونرو ) باعث شد سالها تیتر یک انواع و اقسام مجلات هنری، تخصصی و عامهپسند باشد. ازدواجی که در وهله اول نامتجانس (به لحاظ فاصله سن و سالی و طرز تفکر یک نویسنده روشنفکر با یک دختر عامی) به نظر میرسد و خودکشی غیرمنتظره مونرو چند سال بعد این نامتجانس بودن را بیشتر به رخ کشید. نمایشنامه و داستان "مرگ دستفروش" یکی از عوامل موفقیت میلر در جوامع هنری و ادبی بود و بیش از دویست بار در تئاتر تا به حال در نقاط مختلف دنیا روی صحنه اجرا شده است. این اثر یک تراژدی مدرن قرن بیستمی است و برخلاف تراژدی سدههای گذشته که قهرمانها آدمهای خاص و ویژهای بودند. قهرمان "مرگ دستفروش " یک آدم عادی و معمولی است. داستان مرگ "دستفروش" سه جایزه اصلی نمایشنامهنویسی مطرح دنیا را ("پولیتزر"، "تونی" و جایزه "حلقه منتقدان نمایشنامهنویسی" نیویورک) را به همراه چند دکترای افتخاری از دانشگاههای معتبر امریکایی و اروپایی برای میلر به ارمغان آورد. میلر نزدیک به پنج دهه نوشت و آثار زیادی خلق کرد. آثاری نظیر: "جادوگران شهر سلیم "، "قیمت"، " دشمن مردم"، "آخرین یانکی" ، "شیشه شکسته" ، "پایان تصویر"، "پس از پائیز" و "مردی که همه خوششانسیها را داشت". در این پنج دهه بارها درامهای میلر در برادوی و هالیوود مورد استفاده کارگردانهای سرشناس قرار گرفت و فیلمهای درخشانی بر این اساس ساخته و نمایشهای ماندگاری روی صحنه اجرا شدند.
تراژدی زندگی فروشنده
نمایش "مرگ فروشنده" راجع به زندگی فروشنده سالخوردهای است که دورانش به سر آمده است و هضم این موضوع برایش غیر ممکن است. ویلی لومان شخصیت محوری و اصلی نمایش مثل میلیونها امریکایی دهه پنجاه است که در مناسبات جامعه سرمایهداری برای بقا دست و پا میزند. آدمهایی که ظاهرا احساس خوشبختی میکنند. اما در باطن آدمهای خوشبختی نیستند. آدمهایی که محصول جامعه طراحی شده آمریکا برای مصرف هر چه بیشتر تجملات هستند. آدمهایی که تمام زندگیشان با وام تهیه شده است و اگر ماهی پرداخت اقساطشان بنا به هر دلیلی به تاخیر بیافتد. بانکها که نماد استعمار دنیای مدرن و صنعتی هستند؛ آنها را از هستی ساقط و همه چیزشان را مصادر میکنند. در نمایش هم ویلی لومان تا آخرین روزهای زندگیش درگیر دادن قسطهای خانه است. قشر دیگری از مردم امریکا در آن روزگار به جز سرمایهدار و بانکدار منهتننشین زندگی میکردند که برادر ویلی لومان (بن لومان) نماینده آنها محسوب میشود. آدم فرصتطلبی که با مهاجرت به کاندا و استعمار طبیعت آن اقلیم به پول و پله رسیدند. در این چرخه متکی بر محل پول و ثروت آدم ساده دلی مثل ویلی محکوم به ناامیدی و تباهی است و حداقل ویلی لومان این شجاعت را داشت که خودش مرگش را انتخاب کند و به استقبالش برود.
شکست خوردگان
هپی و بیف لومان پسران لومان نیز نظیر پدرشان آدمهای شکست خورده و ناموفقی چه در زمینه شغل و چه در زمینه ارتباط با دیگران هستند. پسر کوچک که کاری جز حسادت به مدیران بالا دستیاش در فروشگاهی که کار میکند، ندارد مدام در حال میگساری و زنبارگی است و سیستم را مسئول ناکامیهایش میداند و خودش را برای مدیریت بخش داخلی فروشگاه از سایرین محقتر میداند و با اغوای نامزدهای مدیران بخشهای مختلف فروشگاه میکوشد از آنها انتقام بگیرد. بیف برادر بزرگتر هم آدم سرخورده و تلخاندیشی است که مدام بد میآورد و شکست میخورد و مدتها به خاطر یک دزدی ساده در زندان برده است. او هم مثل هم آدم ناموفق دیگری برای توجیه شکستش به دنبال مقصر میگردند و یکی از تقصیرها را بر گردن پدرش میاندازد که در دوران تحصیل او و موقعی که با زنی ناشناس در هتلی بوده و پسر این رابطه را دیده از درس سرخورده شده و ترک تحصیل کرده و به همین دلیل آواره شهرهای مختلف شده است. این مسئله باعث ایجاد یک دمل چرکین نفرت در وجود پسر بر علیه پدر میشود و بارها پدر را با حرفها و کارهایش تحقیر میکند. به طور حتم سرنوشتی نظیر ویل لومان انتظار پسرانش را میکشد که حتی توانایی تشکیل خانواده را نداشتند. اما پدر به هر حال چنین کاری را انجام داده است و تراژیکتر از آن این است که فردای مرگ پدر قسط خانه تمام میشود. تنها شخصیت تا حدی متعادل خانواده لومان، مادر است. لیندا زن ویلی لومان تنها عضو خانواده است که از واقعیت فاصله نگرفته و به رویا پناه نمیبرد. او همیشه به شوهر و فرزندانش امید میبخشد و زندگیش را با نگرانی دائم برای شوهرش سپری میکند. البته اما او هم نمیتواند از فاجعه زندگی خانوادهاش (رفتن پسر بزرگ خانواده و خودکشی شوهر) جلوگیری کند.
کارگردانی
برهانی مرند بارها توانایهایش را در کارگردانی در نمایشهای مثل "رمولوس کبیر"، "کابوسهای یک بازنشستهی خائن ترسو" و... نشان داده؛ نمایش "مرگ فروشنده" را نیز سالها قبل روی صحنه اجرا کرده است. برهانی مرند برای ارتباط مخاطب با این نمایش ایستا و کم تحرک با تداخل مرزهای رئال و سوررئال و حضور شخصیتهای سورئالی مثل بن لومان میکوشد به همراه بازیهای خوب بازیگران به خصوص آذررنگ، نسیم ادبی و حمید رضا نعیمی ریتم نمایش را حفظ کند. اما زمان نمایش (120) طولانی است و میشد با حذفیاتی در بخش از ساختار داستان نمایش به خصوص در نیمه دوم آن ریتم تندتری برای نمایش ایجاد کرد.
منبع: هنرآنلاین
نویسنده: احمد محمد اسماعیلی