بررسی تاریخ فرهنگ و هنر ما هم نشان می‌دهد کمتر اتفاق افتاده هنرمندان امکان تنفس در هوای آزاد را تجربه کرده باشند اما هرگاه همین سعه صدر حداقلی افزایش یافته، آثار درخشانی خلق شده و فرهنگ و هنر گام بلندی رو به پیش برداشته است.

چارسو پرس: سال‌های پایانی دولت دهم، علی رفیعی کارگردان شناخته‌شده تئاتر ایران در پاسخ به این پرسش که چرا با فاصله زیاد تئاتر روی صحنه می‌برد و یا -در اصطلاح- دیر به دیر کار می‌کند، عامل اقتصاد را دلیل اصلی فاصله زیاد بین هر دوره اجرایی خود عنوان کرد. هزینه‌های بالا و قطع حمایت‌های دولتی که عملا گروه‌ها را به سوی تمرین کوتاه‌مدت (افت کیفیت) و توجه بیشتر به فروش گیشه سوق می‌داد. رویکردی که در قاموس هنرمندان کارکشته تئاتر نمی‌گنجید. او در توصیف این استراتژی دولت از عبارتی استفاده کرد که امروزه بیش از پیش معنادار به نظر می‌رسد؛ «سانسور اقتصادی». یعنی دولت با حذف حمایت همه‌جانبه از تولید تئاتر، عملا موجب شد گروه‌های نمایشی علاوه بر شورای نظارت اداره کل هنرهای نمایشی، رقیب جدی دیگری به نام «گیشه» و پرداخت هزینه‌ها پیدا کنند. تصمیمی که موجب شد هر کارگردانی کنار نمایشنامه‌‌اش، یک «ماشین‌حساب» هم دم‌دست داشته باشد. میز کار نویسنده و کارگردان همراه با چرتکه؛ چون حالا دیگر باید به تعداد بازیگرها (دستمزدهای‌شان)، به ابعاد دکور (هزینه چوب و آهن و غیره)، تعداد لباس‌های موردنیاز (هزینه خرید و دوخت پارچه) و (دستمزد کل عوامل) فکر می‌کرد. او باید برای تعداد تمرین‌ها و ارقامی که لازم است جهت اجاره پلاتوی تمرین (همچنین یک چای و آب و بیسکویت ساده) بپردازد، چاره‌ای می‌اندیشید. نکته‌ای که موجب شد عده‌ای برای مدت‌ها قید کارگردانی نمایش را بزنند. مثلا فرهاد مهندس‌پور، مدرس و کارگردان تئاتر که در دهه هفتاد نمایش‌های مهم «گالیله»، «دیر راهبان» و «مکبت» را به صحنه برد و در سال‌های بعد به حاشیه رانده شد، چند سالی است نسبت به تدارک یک اجرای گروهی با حضور هنرجویانش پس از چند ماه تمرین ابراز علاقه می‌کند؛ ولی این اتفاق هرگز رخ نمی‌دهد؛ چرا؟ دلایل روشن است. نیم‌نگاهی به اجراهای علی رفیعی در فاصله نمایش‌های «در مصر برف نمی‌بارد» (تالار وحدت، ۱۳۸۷) و «شکار روباه» (تالار وحدت، ۱۳۸۷) نشان می‌دهد فقدان امکانات ابتدایی تمرین و ساختن تئاتر چطور در مسیر فعالیت‌های یک کارگردان دست‌انداز ایجاد می‌کند و زندگی عادی هنری افراد به سوی خروج از ریل پیش می‌رود. امری که همه می‌دانیم درنهایت دودش به چشم هنر و فرهنگ و جامعه خواهد رفت. اینها می‌شود تاریخ و همه انجام نشده‌ها و نیمه‌کاره‌ مانده‌ها به‌نام مدیران دولتی و دولت‌ها و حاکمیت‌ها نوشته خواهد شد. به خصوص وقتی آیندگان مطالعه کنند کارگردانی مانند علی رفیعی در فاصله حدودا یک دهه‌ای (دقیقا 12 سال) تنها 5 نمایش روی صحنه برده است. جالب اینجا است که مدیران دولت جدید نیز مانند پیشینیان خود درباره «ریل‌گذاری» فرهنگی حرف می‌زنند؛ حال آنکه آگاهانه (با برنامه‌های مدون) موجب خارج شدن گروه‌های نمایشی از مسیر اصلی و طبیعی خلق و تولید می‌شوند.
به نمونه دیگری نگاه کنیم. محمد رضایی راد، نمایشنامه‌نویس و کارگردان و مدرس شناخته شده تئاتر ما در سال‌های نیمه دوم دهه هشتاد، عملا اجازه اجرای تئاتر نداشت. او زمانی توانست به مسیر طبیعی (طوری که تماشاگران پرشمارتر با آثارش مواجه شوند) بازگردد که «دولت مهر»! میز و صندلی تحویل داد و دولت یازدهم تا حدی روی رویه‌های ضدفرهنگی دولت پیشین خط بطلان کشید. این البته به معنای باز شدن نسبی فضا نبود، بلکه اندکی تساهل و تسامح در دستور کار قرار گرفت. بررسی تاریخ فرهنگ و هنر ما هم نشان می‌دهد کمتر اتفاق افتاده هنرمندان امکان تنفس در هوای آزاد را تجربه کرده باشند اما هرگاه همین سعه صدر حداقلی افزایش یافته، آثار درخشانی خلق شده و فرهنگ و هنر گام بلندی رو به پیش برداشته است. محمد رضایی‌راد در سال‌های ابتدایی دهه 90 نمایش‌های «دوشس ملفی» و «فعل» را کارگردانی کرد؛ این هنرمند البته پیش از شیوع کرونا و خداحافظی دولت دوازدهم موفق شد نمایش «فرشته تاریخ» را در مجموعه تئاتر شهر روی صحنه ببرد؛ اتفاقی که تکرارش با دستور کار و دکترین جدید آقایان دور از ذهن به نظر می‌رسد. داخل پرانتز تاکید کنم که بله! حضور هر یک از کارگردانان و هنرمندان تئاتر ما روی صحنه یک اتفاق است؛ چون بیشتر خلاف این مورد صدق می‌کند. نگاه کنید علی‌اصغر دشتی هر چند سال یک بار تئاتری روی صحنه می‌آورد؟ به صف عریض پشت درهای «تماشاخانه ایرانشهر» و «تئاتر شهر» نگاه کنید؛ دانشجویان و فارغ‌التحصیلان تئاتر از راه رسیده‌اند. دولتی که نتوانسته برای نسل‌های گذشته امکانات مناسب حضور فراهم کند، حالا چاره‌ ندارد که قدیمی‌ترها را کنار بزند؛ بلکه فضایی برای یکی دو کارگردان تازه‌نفس باز شود (تازه اگر مثبت‌اندیش! باشیم). گیرم در این بین رفیق‌بازی و پارتی‌بازی و توصیه‌های مدیران ارشد اتفاق نمی‌افتد. همین‌که گروه‌های تئاتر ما فضایی کم‌هزینه برای تمرین و آزمایش در اختیار ندارند، اینکه دولت پول و بودجه تئاتری‌ها را به دست‌شان نمی‌رساند و هیچ‌ فکری برای افزایش زیرساخت‌ تئاتر ندارد، همه اینها یعنی سانسور اقتصادی. نگاه کنید که حمید امجد نیست؛ کوروش نریمانی نیست؛ (از بهرام بیضایی و محمد یعقوبی بگذریم؟) جوان‌های ستاره تئاتر در دهه 70 و 80 امروز کجای تاریخ مانده‌اند؟ علیرضا نادری کجاست؟ برگزیدگان جشنواره‌های دانشگاهی یک دهه اخیر امروز کجا هستند؟ آیا باید شیوه تولید را تغییر داد؟ این سوال مهم دیگری است که در یادداشت بعدی به آن پاسخ می‌دهم.

 ///.


منبع: روزنامه اعتماد
نویسنده: بابك احمدی