چارسو پرس: به نقل از روابط عمومی خانه هنرمندان ایران، فیلم مستند «سینه ما رکس» به کارگردانی میترا مهتریان و صادق دهقانی همزمان با چهل و چهارمین سالروز آتشسوزی سینما رکس آبادان پنجشنبه، ۲۷ مرداد در سالن استاد شهناز خانه هنرمندان ایران به نمایش درآمد و سیدرضا صائمی و سحر عصرآزاد به نقد و بررسی آن پرداختند.
در ابتدای نشست که پس از نمایش فیلم شروع شد صائمی با اشاره به پررنگ شدن موضوع حادثه سینما رکس آبادان در دو سه سال اخیر با انتشار کتاب «سینما جهنم» کریم نیکونظر و پرداختن مستندهایی به این اثر بیان کرد: من دوستان آبادانی زیادی دارم و آنها عاشق سینما و فوتبال هستند. وقتی این اتفاق در این شهر میافتد، بسیار دردناک است. سینمایی که بعد از ۴۴ سال باید برای مردم آبادان یک نوستالوژی باشد حالا به تراژدی تبدیل شده است. این تبدیل احساس، حس اصلی من از تماشای مستند «سینهما رکس» بود.
مهتریان در پاسخ به این سوال صائمی درباره علت نگارش عنوان فیلمش به شکل «سینهما رکس» توضیح داد: این حادثه سه نسل قبل، بعد و نسل سومی را درگیر خود کرده است. آنقدر این حادثه سینه به سینه نقل شده است که به نظرم رسید شکل نگارش عنوان فیلم در تیتراژ باید بر خالی بودن جای سینما در سینه مردم آبادان تاکید داشته باشد. شاید در هر کشوری چنین اتفاقی میافتاد، محل سینما به موزه تبدیل میشد. سینه همه آبادانیها جای خالی این «سینهما» را احساس میکند.
او درباره انتخاب یک خانوادهی محوری در مستندش بیان کرد: من در سال ۵۶ خاطرهای شیرین از آبادان دارم. یادم است ما ۱۵ روز در منزل یکی از اقوام مهمان بودیم و هر شب به سینما میرفتیم و برادر من همان زمان علاقهمند به دختری آبادانی به نام گیتی شد. آنها با هم نامهنگاری میکردند اما او بعدها هیچ وقت گیتی را پیدا نکرد و من مدام فکر میکردم نکند گیتی نیز از شهدای سینما رکس باشد. گذشت تا اینکه چند سال پیش که در آبادان بودم و با برادرم صحبت میکردم او ناگهان سراغ این ماجرا را گرفت و جرقهای در ذهنم زده شد تا پژوهشی میدانی برای ساخت یک فیلم شروع کنم. با همه از نسلهای مختلف صحبت کردم اما از داشتن منابع دستم خالی بود اگرچه بعد از ساخته شدن فیلم، کتاب سینما جهنم کریم نیکو نظر چاپ شد که به شدت تحلیل خوبی دارد. همچنین همان روزها تماشای دادگاهی از شبکه مستند به من کمک کرد و پیدا کردن برادر حسین تکبعلی زاده و نظایر آن همه حاصل پژوهش میدانی بود.
یادآوری یک فرضیه درباره کشتهشدگان سینما رکس
وی افزود: حادثه سینما رکس حاشیههایی دارد که اجازه نمیدهد همه با قوت دربارهاش تحقیق کنند و جلو بروند. من هم در این مستند به دنبال سرمایهگذار نرفتم و در جریان پژوهشهایم به مستندی ساخته عباس امینی هم رسیدم که تعمدا نخواستم ببینم تا تحت تاثیر آن فیلم نسازم.
این فیلمساز عنوان کرد: ساواک در حادثه سینما رکس آبادان دست برده است و گفته میشود همه افراد داخل سالن پیش از آتش گرفتن سینما بر اثر سمی وارد شده به سالن فوت شدهاند و گفتن حقیقت فاجعه بر خانوادهها تاثیر میگذارد زیرا دستکم میفهمند عزیزانشان با رنج و درد جان نباختهاند. سه نفر که حتی تاکنون همدیگر را ندیدهاند به این اشاره میکنند که همه مردم داخل سالن در حالتی که ابتدا سمی وارد سینما شده خفه شدهاند و بعد در آتشسوزی سوختهاند و این چیزی است که تا به حال جایی گفته نشده در حالی که میتواند به بازماندگان شهدا آرامش بدهد. در همه جای دنیا شهرهایی که مصیبت میبینند یک دوره «تابآوری» عاطفی دارند که باید به مرحله «بازیابی عاطفی» و بهبود برسد اما آبادانیها همچنان در آن وضعیت اول ماندهاند.
ما هنوز نمیتوانیم مادرم را به راحتی به سینما ببریم
سحر عصرآزاد نیز در ادامه عنوان کرد: «سینهما رکس» بر این مبنا جلو میرود که به شکل حداقلی کاراکترهای بازمانده را با سینما آشتی بدهد. بد نیست بگویم که پدرم، ارتشی بود و ما در همان سالهای فاجعه سینما رکس در آبادان زندگی میکردیم. من کودک بودم و پدرم میگفت شهر بعد از این اتفاق بوی گوشت سوخته میداد و ما هنوز نمیتوانیم مادرم را به راحتی به سینما ببریم و این تنها یکی از تاثیرات آن فاجعه بر مردم است و ترسی که برای مردم از سینما ایجاد کرده، انگار پایان ندارد.
وی افزود: به این دلیل که امکان و شرایط رفتن مستقیم به دل ماجرا سینما رکس وجود ندارد، رویکرد فیلمسازان به آن تاکنون هوشمندانه بوده است. برداشت من این است هرچه از یک رویداد فاصله میگیریم، نگاه آسیب شناسانه و ارزشمند هنری فیلمساز به آن بیشتر میشود. کارگردان در مستند «سینهما رکس» با اشراف و آگاهی به دستمایهها دقیق و درست تبعات فاجعه را بر خانوادهها و بر مردم یک شهر جستوجو کرده است. هم سراغ خانواده متهم ردیف اول فاجعه میرود و هم سراغ خانواده بازمانده و در کنار آن تحلیلها و خوانشهای متفاوت مخاطبان از فیلم را منکر نمیشود. این موضوع، اهمیت فیلم را به عنوان یک سند تاریخی مطرح میکند و امیدوارم آیندگان بتوانند با اضافه شدن مستنداتی دیگر درک درستتری نسبت به این فاجعه داشته باشند.
صائمی نیز توضیح داد: رویکرد خانم مهتریان در این مستند به ماجرای آتشسوزی سینما عاطفی و درگیرکننده بوده است. یادم است همزمان با زلزله بم گفتوگویی با خانم میترا فردوسی روانشناس داشتم که میگفت تا سالها بعد از زلزله در ذهن خانوادهها همان لحظههای لرزش و حادثه تکرار خواهد شد و شاید این حس شبیه به ماجرای سینما رکس آبادان برای خانوادههای آسیب دیده باشد.
من را تهدید کردند که سراغ این موضوع نروم
مهتریان همچنین با اشاره به اینکه بسیاری از تصاویر فیلم را با موبایل از آبادان گرفته گفت: موضوع سینما رکس خود یک زیست تجربه شده است که من را به این فرم از روایت رساند زیرا بسیاری از اندوههایمان هیچ وقت گفته نمیشود و من بعد از این فیلم خودم دچار آسیب شدم و حتی در پاهایم مشکل حرکتی پیدا کردم. این فیلم میتواند مقدمهای برای فیلمهای بعدی درباره حادثه سینما رکس باشد، بارها من را تهدید کردند و هشدار دادند که سراغ این موضوع نروم اما همین که حالا این فیلم را روی پرده دیدیم به نظرم اتفاق بزرگی برای من و قربانیان و خانوادههای آنها است. خانواده رادمهر ۱۰ نفر از عزیزانشان را در این اتفاق از دست دادند و این بسیار دردناک است. بخش تلخش این است که میگفتند تا سالها در خانه آقای رادمهر نه بسته شد و نه باز و همیشه نیمه باز بود. خانواده سازش هم اصلا دلشان نمیخواست درباره فاجعه حرف بزنند، خانواده مسلمی را هم که در فیلم صحبت میکنند، وقتی پیدا کردم، فقط با صدای بلند اشک ریختند و من هم بیرون آمدم و نتوانستم تحمل کنم. در این موقعیت حضور آقای دهقانی در کارگردانی بسیار به من کمک کرد. خانواده مسلمی تنها خانوادهای بودند که به این دلیل که برادرشان نظامی بود و در دستگیری تکبعلیزاده نقش داشتند میتوانستند جلسات بیشتری از دادگاه سینما رکس حضور یابند و این یک امتیاز برای فیلم بود.
بابک خرمدین مشاور یکی از کارگردانها بود
وی درباره نقش بابک خرمدین مستندساز فقید در این پروژه نیز بیان کرد: بابک خرمدین مشاور آقای دهقانی بودند و بخشهایی از فیلم را دیدند. ما در این کار با تیم سادهای کار کردیم اما با جان و دل پای کار بودیم. در گفتوگوی حسین مسلمی و آقای زارعی دیالوگهای فوقالعادای بود که چون طولانی میشد مجبور شدم بخشی از آن را حذف کنم.
مهتریان در پایان عنوان کرد: در بخشی از فیلم «گوزنها» که در زمان وقوع فاجعه سینما رکس روی پرده بود میبینیم که بهروز وثوقی به دنبال مواد میرود و ما بهطور موازی در مستند غلام تکبعلیزاده برادر متهم را داریم که معتاد است و به دنبال مواد میگردد، گوزنها چهل سال پیش پرسهزنی آدمها را نشان میدهد و بعد از این سالها همچنان این پرسهزدن را داریم. این که این آتشسوزی را همسایه کوچه بغلیمان رقم زده، برای آبادانیها بسیار دردناک است و باید این که چه عواملی از عضو یک فرقه بودند یا هرچیز دیگری که یک نفر را مجاب به این فاجعه میکند، ریشهیابی کرد. ما نمیتوانیم در مستند لزوما مقصر را معلوم کنیم بلکه باید همه کاشت و برداشتها و ظرایف مستند را ببینیم و این انتظار پیدا کردن مقصر از مستند مانع این دریافتها و لذت بردن از اثر میشود. من ادعای تحول ایجاد کردن با فیلمم ندارم اما از موضوعی حرف زدهام که سعی کردم نگاهم به آن انسانی باشد.