سینمای برزو نیک‌نژاد در دوزیست نه مساله‌ای زنانه دارد که بر آن تمرکز داشته باشد، زیرا همین موضوع در انتها پاشنه آشیل فیلم می‌شود و کارگردان به همه آن چیزی که زنانه جلوه می‌نماید و کاشته است، به جای برداشت، پوزخند می‌زند و نه نگاه مردانه به مسائل اجتماعی دارد که حتی از منظر کلیشه‌های تیپیکال شخصیتی آشناپندارانه در این ژانر سینمایی می‌لنگد!

چارسو پرس: سینمای اجتماعی ایران در چند سال اخیر به مسائل بسیاری چون فقر، تبعیض، بزهکاری، اعتیاد و‌... با میزانسن‌های بی‌نظم و ترتیب و پر سر و صدا روی آورده است. مسائل این‌گونه فیلم‌ها به دلیل منشا عامیانه بودن و اشتراک‌آمیزی که دارند در صورت پرداخت اصولی می‌توانند منبع فرهنگی صحیحی برای علل آسیب‌های اجتماعی شوند. پرداخت هر یک از مسائل اشاره‌شده، نیاز به کنش‌پذیری ایده فیلمنامه دارد تا شخصیت‌ها پا به پای پیرنگ داستانی و افکت‌های درام به پیش روند و مسیر آنها به راه‌های جداگانه‌ای نسبت به تم فیلمنامه ختم نشود

فیلم «دو زیست» به نویسندگی و کارگردانی «برزو نیک‌نژاد» مشخصا نمی‌داند چه شرایطی از وضعیت اجتماعی معاصر را بازتاب دهد و در یک بلاتکلیفی تماتیک و شلختگی قصه‌پردازانه تلاش دارد به زیستش ادامه دهد. فیلم هر قدر که تلاش دارد خود را مساله‌محور نشان دهد و حتی زیرسازی آغازین فیلم را با دزدی طبقه فرودست جنوب شهر از فرادست در شب عروسی به نمایش می‌گذارد، به همین اندازه نشان می‌دهد که نمی‌تواند از همزیستی سانتیمانتالیسم طبقه بالا دست بردارد. در فیلم «دوزیست» مخاطب با طبقه وسطی مواجه می‌شود که هم ویژگی‌های طبقه بالا را دارد و هم خصوصیت طبقه پایین را و بسته به نوع بزنگاه، باید زخم موقعیت را بچشند! کاراکتر عطا (با بازی جواد عزتی) به عنوان قهرمان عبوس و غمزده اصلی فیلم، بیشتر به پهلوان‌های بی‌منطق دهه پنجاه شباهت دارد که قرار است نقش آجیل مشکل‌گشا را برای اطرافیانش ایفا کند. تماشاگر هیچ‌گاه در فرآیند فیلم نمی‌تواند بر چگونگی رابطه‌سازی این پرسوناژ با دو دوست دیگر یعنی حمید (با بازی هادی حجازی‌فر) و مجتبی (پژمان جمشیدی) وقوف پیدا کند و برای او سوال پیش می‌آید که چرا اصلا چنین کاراکتری که از نظر مالی به نظر تامین شده و مدل عکاسی است، باید در جریان دزدی با مجتبی همکاری داشته باشد! تماشاگر هیچ‌گاه پیش‌داستانی از این سه جوان میانسال شده درنمی‌یابد و حتی چرایی جغرافیای فیلم را که در گاراژی قدیمی و متروکه سر می‌شود، باید به چراهای دیگر ذهنی‌اش اضافه کند!

«دو زیست» به قدری تمایل به پیچیدگی روایت دارد که منطق داستانی را فدای همه‌چیز می‌کند و عطا را تبدیل به روشنفکری ناموس‌پرست پارادوکسیکال می‌کند که قرار است هم منجی مجتبی شود و هم مریم (با بازی الهام اخوان) و با ورود کاراکتر مریم به ماجرا است که همان بارقه‌های امید در فیلمسازی برزو نیک‌نژاد درخصوص رعایت اصول اولیه روابط علی و معلولی فیلم از هم می‌پاشد! اینکه چگونه امکان دارد همزمان سه مرد این قصه، عاشق مریم که به دخمه عطا پناه آورده است باشند، شاید بزرگ‌ترین چیستان فیلم باشد. گویی فیلمنامه‌نویس تنها با داشتن پیش‌فرض‌هایی، دست به نگارش و تطویل یک سه خطی (اکسپوژه) زده است و در موقع ضبط به دلیل ابهام‌آمیز بودن چیستی‌های بسیار چون رابطه سیفی (با بازی مانی حقیقی) با عطا، رابطه احساسی آزاده (با بازی ستاره پسیانی) با عطا، شخصیت‌پردازی فکاهی‌وار حمید (که صرفا به دلیل فریب تماشاگر این‌گونه پرداخت شده است)، بیماری پدر عطا (با بازی اوراکت سعید پورصمیمی) به منظور دراماتیزه کردن قصه و بسیاری دیگر، فقط و فقط به صحنه‌های کلوزآپ و اکستریم کلوزآپ از شخصیت‌ها روی آورده است، تا تماشاگر با میمیک بازی جانفرسای کارگردان از پرسوناژهایش دچار چشم درد و ملال شود. گویی کارگردان نمی‌داند یا نمی‌تواند غائله‌های پیش‌آمده برای شخصیت‌هایش را در قابی بزرگ‌تر متصور شود و آن را ارایه کند

کاراکترهای بی‌هویت و بی‌شناسنامه فیلم، در طول قصه شب را صبح می‌کنند و صبح را شب، بدون آنکه بدانند هر کدام از آنها قابلیت چندشخصیتی بودن را دارد. اینکه عطا، به نوعی مسوولیت بارداری مریم را به عهده می‌گیرد و او را صیغه می‌کند، اینکه آزاده با توجه به دلداده بودن به عطا، از او می‌خواهد مدتی زیر بال مریم را بگیرد، اینکه هم حمید به صورت کاراکتری سفیه معرفی می‌شود و هم مریم به صورت کاراکتری معصوم و در انتهای فیلم هر دو تبدیل به هیولا میشوند، اینکه چرا باید سیفی به صورت یک آلترناتیو ضد قهرمان در برابر این سه دوست کاتالیزور قد علم کند بدون اینکه پیشینه‌ای از او به غیر از متمول بودن و چاپاش ریختنش نشان داده شده باشد، اینکه پدر عطا با آن حال نزار به قصد انتقام از سیفی، رمبووار انبار کپسول‌های گاز سیفی را منفجر می‌کند، اینکه آدم‌ها در اوج اعتماد به یکدیگر شک دارند و در اوج شکاکانه بودن اتفاقات، اطمینان کامل به یکدیگر دارند، نشان از چند لایه بودن شخصیت‌ها نیست، بلکه معرفی آدم‌های چندشخصیتی است که نه می‌توان آنها را شناخت و نه می‌توان آنها را درک کرد و کارگردان در یک ساختار ارادی شده و خودآگاهانه، آنها را در پارکینگی به جان هم انداخته است تا هر از گاهی از جنبه‌های اکشن فیلمیک با همدیگر کتک‌کاری نیز کنند. باید گفت که سینمای برزو نیک‌نژاد در دوزیست نه مساله‌ای زنانه دارد که بر آن تمرکز داشته باشد زیرا که همین موضوع در انتها پاشنه‌آشیل فیلم می‌شود و کارگردان به همه آن چیزی که زنانه جلوه می‌نماید و کاشته است، به جای برداشت، پوزخند می‌زند و نه نگاه مردانه به مسائل اجتماعی دارد که حتی از منظر کلیشه‌های تیپیکال شخصیتی آشناپندارانه در این ژانر سینمایی می‌لنگد! فیلم حتی از لحاظ تابوشکنی حاملگی کاراکتر مریم و خیانت افراد به یکدیگر بسیار نابسامان و فکر نشده بر پرده آشکار می‌گردد! بی‌هدف بودن شخصیت‌ها و دور هم چرخیدن‌های زنجیروار سلسله‌حوادث بی‌دلیل، باعث می‌‌شود که مخاطب با سینمایی در دوزیست مواجه شود که با تشکیل یک مربع عشقی، جوانمردی‌های فیلم‌فارسی و عاشقانه‌های فیلم هندی را به یاد آورد و کارگردان در بیان مساله اجتماعی این‌چنین و مانکن‌وارش، تنها با گرته‌برداری از شکل زیستی قورباغه فیلمش، همزیستی فیلم هندسی و فارسی را به ارمغان بیاورد که در آن، شخصیت‌ها در یک غافلگیری مولف‌گونه باید زیرآبی بروند!


منبع: روزنامه اعتماد
نویسنده: آریو راقب‌ کیانی