در چهار دهه اخیر، هر دوره‌ای افرادی از راه رسیده‌اند و در کسوت مدیر و مجری و برنامه‌ریز ، سکان تئاتر را به دست گرفته‌اند و بعد بار خود را بسته‌اند و رفته‌اند که اخیرا «تهیه‌کننده» و «دلال» هم به آنها اضافه شده است. هر بار هم، با آغاز هر دولت و هر دوره‌ای، ما اهالی تئاتر خوش باور بوده‌ایم که خب، این‌بار دیگر گشایشی شد و هنر نمایش رونق گرفت -حال آنکه‌ آش همان بوده و کاسه همان- و می‌بینید که همچنان در حال درجا زدنیم و گردش روزگار را ندیده می‌گیریم.

چارسو پرس: برتولت برشت در گفت‌وگویی که با حضور خودش، آلفرد کر (منتقد)، هانس وایشرت رییس تئاتر volksbuhn، در 15 آوریل 1928 صورت گرفت و از رادیو برلین پخش شد، درباره وضعیت تئاتر در آن روزگار و لزوم بازنگری صحبت‌هایی می‌کند که بی‌شباهت به نیاز این روزهای تئاتر و جامعه ایران نیست. او می‌گوید «اگر در تئاتر بحران است، پیشنهادی برای شما دارم: بهترین کار بستن آن است! اگر تئاتر نقش پراهمیتی یافته و در منافع جمعی جایی پیدا کرده که نمی‌تواند از پس آن بربیاید؛ پس رهایش کنید... ممکن است این بسته شدن کمی شما را بترساند، ولی من به شما اطمینان می‌دهم که بلافاصله بعد از بستن تئاترتان، می‌توانید آن را دوباره بازگشایی کنید؛ البته با ارایه محصولات جدید! بدون شک در زمانی که محصول کهنه می‌فروشید و خریدار دارد این کار خیلی دشواری خواهد بود. ولی شما همین چند لحظه پیش می‌گفتید که از کسب‌وکارتان راضی نیستید.»* ضرورت ایجاد تغییر در سازوکارها و ساختارهای کهنه موجود در تئاتر ایران، تنها به هفته‌های اخیر و تحولات سیاسیاجتماعی جاری بازنمی‌گردد. سال‌ها  است که هنرمندان، مدرسان تئاتر و گروه‌های فکری گوناگون تاکید می‌کنند وضعیت رو به فرسودگی و انسداد پیش می‌رود و نیازمند بازنگری است. ناصر حسینی‌مهر، مترجم، بازیگر، کارگردان و مدرس دانشگاه، اخیرا صراحتا پیشنهاد داد که جامعه تئاتر ایران باید ساختارهایی قدیمی مانند «خانه تئاتر» و شورای نظارت را از کار بیندازد و بنایی نو بنیان‌ بگذارد. پیشنهادی که برتولت برشت هم دهه 20 به تئاتر آلمان داد و چه جالب که حسینی‌مهر نیز زمان زیادی از دوران تحصیل و فعالیت خود را در این کشور گذرانده است. تئاتر ایران بدون شک لازم دارد بدون ترس و نگرانی تمامی فعالیت‌های نهادهای واپس‌گرا و کهنه‌اش را تعطیل کند و بدون ترس به درانداختنِ طرحی نو بیندیشد. صحبت‌های ناصر حسینی‌مهر را در این باره در ادامه می‌خوانید

  مدیران دولتی در سال‌های اخیر موانع متعددی را برای شما و دیگر کارگردانان مستقل تئاتر ایجاد کرده‌اند. به‌طور ویژه، مدیران دولت جدید ابدا علاقه‌ای به حضور کارگردانانی مانند شما در سالن‌های زیر نظرشان ندارند. پاسخ شما خانه‌نشینی است؟
در پیاده‌روهای تهران شاید هنوز جایی برای دستفروشی کردن مانده باشد!
 
نه، واقعا چه خواهید کرد؟ چه تحلیلی از وضعیت موجود در تئاتر دارید؟
بگذارید خیال‌تان را راحت کنم و در یک عبارت بگویم که دستگاه تئاتری ما ورشکسته است؛ چه در بخش اداری‌ـ دولتی و چه در بخش آموزشی و آکادمیک. یکی از دلایلش بدون تردید یارگیری‌های جناحی و  سیاسی کردن آن در هر دولتی است و دلیل مهم دیگرش حضور نورچشمی‌هاست در اداره این دستگاه فاخره سراپا دولتی، حضور کسانی که شاید مدرک دکترای این رشته را از روسیه و انگلیس و فرانسه و امریکا و دانشکده‌های بی‌خاصیت داخلی داشته باشند اما از دانش مدیریت فرهنگی بی‌بهره‌اند. در چهار دهه اخیر، هر دوره‌ای افرادی از راه رسیده‌اند و در کسوت مدیر و مجری و برنامه‌ریز، سکان تئاتر را به دست گرفته‌اند و بعد بار خود را بسته‌اند و رفته‌اند. هر بار هم با آغاز هر دولت و هر دوره‌ای، ما اهالی تئاتر خوش‌باور بوده‌ایم که خب، این‌بار دیگر گشایشی شد و هنر نمایش رونق گرفت. - حال آنکه آش همان بوده و کاسه همان- و می‌بینید که همچنان در حال درجا زدنیم و گردش روزگار را ندیده می‌گیریم؛ باز هم پهلوان‌پنبه‌هایی می‌آیند و اره به دست بر بن شاخه‌های تئاتر می‌نشینند، آن‌هم با ظاهری آکادمیک‌تر و علمی‌تر! اما این حکایت گویا می‌خواهد پایان بیابد، حکایت غریبی که در این دهه اخیر دیدیم و می‌بینیم که به‌خصوص صحنه‌های ریز و درشت ما باز شده به روی گروه‌های اولترامدرن هیاهوگو، با تولید انبوهی از آثار شبه‌تئاتری، از آتراکسیون‌های مناسبتی گرفته تا نمایشک‌هایی سطحی و شکل‌گرایانه اندیشه‌گریز که ارزش و امتیاز غایی آنها تقلیل یافته به میزان فروش گیشه و ثروت‌اندوزی. اگر چنین روند خطرناکی ادامه یابد من هیچ امیدی به تحول در تئاتر ایران نمی‌بینم. خب، با این احوال اگر بخواهم صادقانه پاسخ شما را بدهم خواهم گفت بهترین تصمیمی که یک هنرمند می‌تواند در این شرایط که شورای سانسور حاکم کرده- بگیرد استعفا از تئاتر است و من امروز به‌طور قطعی به این تصمیم رسیده‌ام و تا زمانی که نظام فرهنگی ما تغییر نکند و آزادی بر صحنه‌های ما حاکم نشود ترجیح می‌دهم به رسم اعتراض دست از تئاتر بکشم و جور دیگری کنار مردم زندگی کنم.
 
بنابراین باید گفت در وضعیت کنونی نیازی به تئاتر نیست؟ یا اینکه اصلا نمی‌شود تئاتر ساخت؟ می‌شود؟
تئاتر مطلوب در بستر مطلوب اجتماعی شکل می‌گیرد و در فضایی آزاد به‌طور طبیعی و خودجوش، بدون هراس از تابوهای ایدئولوژیک و تنگناهای اقتدارگرایی پدید می‌آید. به همین دلیل می‌گویم امروزه نظام تئاتری ما می‌لنگد. ما با چشمانی باز شاهدیم که نظام کنونی تئاتر ما فاقد عدالت است. شما مطمئن باشید تا زمانی که هنر تئاتر در جامعه نهادینه نشده باشد، تا زمانی که از نوآوری و فکرهای نو هراس داشته باشیم و بر آنها سرپوش بگذاریم و تا زمانی که شرایطی مساعد برای شکفتن نبوغ و استعدادهای خلاق فراهم نشود، در بر همین پاشنه خواهد چرخید و انتظار تشکیلات منسجم تئاتری و اجراهای ممتاز صحنه‌ای خواب و خیالی بیش نخواهد بود. ما ناگزیریم به عصر جدید قدم بگذاریم، به عصر سرعت و ترقی، وگرنه به قول آخوندزاده نمی‌توان با کیمیاگری از علف، طلا ساخت.
 
به نظر شما وضعیت تئاتر در هفته‌ها و ماه‌های پیشِ رو شاهد چه تغییراتی خواهد بود؟
بدون تردید نمی‌تواند همچون گذشته باشد. در این چهار دهه روسای تئاتری بر ما تحمیل شده بودند و بدنه تئاتری هیچ نقش و دخالتی نه تنها در گزینش مسوولان تئاتری یا وضع قوانین نداشتند و نه تنها هیچگاه امیدی به فردای زندگی حرفه‌ای در آنها به وجود نیامد، بلکه شاهدیم حتی روزنه‌ای هم برای نفس کشیدن در تئاتر باقی نماند. می‌دانید، امروزه هنرمندان تئاتر ما، این معماران فرهنگی ـ به قول افلاطون‌ـ از غمگین‌ترین قشرهای جامعه هستند. واقعا صدای ما، صدای این مردم را نمی‌شنوند که با صدای رسا فریاد می‌زنند ما زندگی می‌خواهیم و نه...؟ تمدن‌های گوناگون در دل تاریخ همواره به ما نشان داده‌اند که زندگی و آزادی دو روی یک سکه هستند که با خودش رستگاری می‌آورد.
 
وقتی بحران‌های اجتماعی رخ می‌دهد، می‌توان این تعارض‌ها را به چشمه‌ جوشانی تعبیر کرد که فرهنگ جدیدی پدید می‌آورند؟ یا نتیجه‌اش صرفا حذف استعدادها است؟
تئاتر همچون شاخه‌های دیگر هنر در هر دورانی نسبت به شرایط اجتماعی راه خودش را خودش پیدا می‌کند و منطبق با آن، سبک و رویکردهای اجرایی ارایه می‌دهد. گاهی به رومانتیزم رو می‌آورد مثل قرن نوزدهم، گاهی به شکلی رادیکال به دنبال انقلابی‌گری و سیاست می‌رود مثل اکثر نمایشنامه‌نویسان آغاز قرن بیستم، گاهی با آثار مستند و آموزشی به جنگ فاشیسم می‌رود، گاهی با جادوی واژه‌ها زندگی پس از جنگ و اضطراب و درک پوچ‌انگارانه از زندگی را بیان می‌کند و گاهی هم مثل امروز گرایش پیدا می‌کند به آثار ساختارشکنانه. بنابراین هنر جولانگاه سیاستمداران نیست تا با این فرمول یا آن ایدئولوژی عملکردی به تئاتر تحمیل کند؛ بلکه به قول گروتوفسکی «تئاتر قاعده‌گریز است» و تنها در فضایی آزاد و باز در رویارویی با تماشاگر به مجموعه‌ای از ادراکات دست می‌یابد؛ از درک عاطفی گرفته تا درک زیباشناسانه و اخلاقی و سیاسی و ... .
 
شما سال‌های پیش و پس از انقلاب را تجربه کرده‌اید. هنرمندان تئاتر در تمام فراز و فرودهای تاریخ معاصر ایران مواضع روشن داشتند. فکر می‌کنید این گروه اجتماعی اکنون واکنش به‌ موقع و حساب‌شده نسبت به مسائل روز نشان می‌دهند؟
حتما همین‌طور خواهد بود. تردید نکنید که در آینده بنگاه‌های هنری وابسته به این دولت یا آن دولت تعطیل خواهند شد و ما هم نظیر کشورهای پیشرفته تئاتری، سندیکاها و تشکیلات مستقل و آزاد تئاتری خودمان را به دست اندیشمندان این رشته شکل خواهیم داد تا نظام پویای تئاتر این سرزمین به وجود‌ آید. هنوز غرور تئاتری در این سرزمین از بین نرفته، به خصوص غرور و روشن‌بینی و درکی که امروز در جوانان سراغ داریم، آنها وارثان بحق عشقی‌ها و نوشین‌ها و ساعدی‌ها هستند.
 
عده‌ای فکر می‌کنند در چنین موقعیت‌هایی کار هنرمند این است که اساسا سکوت و رصد کند و نباید واکنش نشان دهد. پاسخ شما به این دست نظرها چیست؟
آنها را با امیال محافظه‌کارانه‌شان راحت بگذاریم؛ نسلی که همیشه در طول تاریخ هنر گرفتار ترسی دایمی بوده و همواره همین طریقه را برگزیده است. آنها هیچگاه نقش تاثیرگذاری در روند تکاملی فرهنگ و هنر نداشته‌اند و هیچگاه نتوانسته‌اند با گذشته و سنت وداع کنند.
 
پیش‌بینی‌تان چیست؟ تغییراتی که لاجرم در پیش داریم از منظر سانسور تئاتر چگونه پیش می‌رود و واکنش‌ گروه‌های تئاتری به آن چه خواهد بود؟ آیا همچنان بیانیه «ما خطوط قرمز را پذیرفته‌ایم» صادر می‌شود؟
پیش‌بینی من کمی خوشبینانه است؛ با تحولات اجتماعی ساختار تئاتری کشور هم به‌طور قطع تغییر خواهد کرد و هنرمندان دیگر تن نخواهند داد به خط و ربط‌های ضدهنری و سانسور.   چون این امر بدیهی برای همگان مسجل شده که نخستین شرط موجودیت یک گروه تئاتری یا ذات اجرای یک نمایش داشتن آزادی بیان است؛ چه در شکل اجرایی و چه در مضامینی که قصد دارند به مخاطب ارایه دهند. چون با توصیه حکومتی و مناسبتی کردن تئاتر، فاتحه هنر و تئاتر خوانده خواهد شد.
 
جامعه تئاتر ما در نیم‌قرن اخیر نمونه‌های مشابه وضعیت‌های خطیر کم تجربه نکرده است؛ ولی به نظر شما واکنش تئاتر، به‌طور خاص جایی مانند «خانه تئاتر» که نزد مدیران - اجبارا- همواره به عنوان صدای اقلیت جامعه بزرگ تئاتر ایران محسوب می‌شود، چرا تا این حد محافظه‌کارانه و عملا در سکوت مطلق بوده؟
خب طبیعی است که این نهاد فرمایشی سکوت اختیار کند. نهادی که هیچ به رسمیتش نمی‌شناسیم؛ چون مستقل نیست. نگاه کنید به هیات موسس «خانه تئاتر» که جملگی وابستگان دولت وقت یا معتمدین آن بوده‌اند؛ آن‌هم با تصویب اساسنامه‌ای کاملا پیشکسوت‌سالارانه و تشکیل «مرکز»ی فرمایشی به دستور دولت وقت تا کانون‌های فرهنگی‌ـ هنری کشور به کنترل درآیند و تبدیل نشوند به تشکل‌هایی مانند «کانون نویسندگان» و... از همه بدتر وابستگی مالی این نهاد به دولت است که باعث عملکرد خنثی سردمدارانش شده و آنها را همواره در دامن وابستگی پرورانده است. با مطالباتی [...]، چه در بخش زمین و مسکن، چه حضور در فیلم‌ها و سریال‌های تلویزیونی و چه در گرفتن وام و امتیازهایی نظیر آن اما حیرت‌انگیزتر آنکه در این روزهای «داغ» پاییزی، «خانه تئاتر» به خوابی عمیق فرو رفته و خیال بیدار شدن هم ندارد. بی‌دلیل نیست که اهالی تئاتر به‌خصوص نسل جوان از آن قطع امید کرده‌اند. به گمان من بد نیست و هنرمندان تئاتر در سراسر کشور به فکر تشکیل «نهاد مستقل تئاتری» باشند؛ نهادی که مدافع منافع و حقوق صنفی همه بخش‌های این هنر، از کارکنان و طراحان گرفته تا بازیگران و کارگردانان و نمایشنامه‌نویسان باشد و در آخر امیدوارم اداره‌کنندگان امروز و دیروز «خانه تئاتر» در جلسه‌ای صادقانه از خطاها و کوتاهی‌های‌شان بگویند.
گفت‌وگو با برشت» نوشته ورنر هِشت، ترجمه محمدرضا خاکی


منبع: روزنامه اعتماد
نویسنده: بابک احمدی