یکی از دلایلی که مجموعه‌های خارجی با یک خالق و چند کارگردان ساخته می‌شوند این است که گاف‌ها و اشتباه‌ها به کمترین حد خود برسد و در عین حال کارگردانی مجموعه یک‌دست باشد؛ موضوعی که در مجموعه‌سازی ما جانیفتاده است. با وجود این اگر بدون مقایسه یا تماشای مجموعه دکستر این مجموعه را ببینیم، در مجموع با اثر پلیسی/ جنایی جذاب و خوش‌ساختی طرف هستیم که ریتم خوبی دارد و تماشاگر را سرگرم می‌کند.

چارسو پرس: امیرحسین ترابی، فارغ‌التحصیل کارشناسی کارگردانی سینما و فوق‌لیسانس پژوهش هنر، تعداد زیادی تیزر تبلیغاتی، تله‌فیلم، فیلم‌کوتاه و برنامه و سریال برای تلویزیون ساخته که شاید معروف‌ترین آن سری اول «شاید برای شما هم اتفاق بیفتد» باشد.

ترابی فیلم قابل ‌احترام «هزارتو» را نیز در کارنامه دارد که با استقبال مردم و منتقدان مواجه شد. حالا این کارگردان - بدون اینکه اشاره‌ای در تیتراژ «خون سرد» شود - با برداشتی از مجموعه «دکستر»، نخستین مجموعه نمایش خانگی خود را ساخته است. البته در ادامه مطلب متوجه خواهیم شد که شباهت‌های زیادی بین دو مجموعه وجود دارد که برخی به دلایل شرعی و قانونی در مجموعه خون سرد تغییر کرده‌اند و برخی از تغییرها به سلیقه گروه نویسندگان و کارگردان این مجموعه برمی‌گردد.

شباهت با دکستر

ابتدا به شباهت‌های کسری کیا، دکتر پزشکی قانونی و دکستر مورگان، کارشناس خون پلیس میامی بپردازیم. هردوی آنها قاتل‌های سریالی هستند. هر دو با اینکه پلیس نیستند، با اداره پلیس در ارتباط هستند. هر دو به‌دنبال از بین ‌بردن آدم‌های فاسدی هستند که قانون، با توجه به محدودیت‌هایش، توانایی محاکمه آنها را ندارد. هر دو سوژه‌های مدنظرشان را بی‌هوش می‌کنند، می‌دزدند و در مکانی که از قبل آماده کرده‌اند، پس از تفهیم اتهام، به قتل می‌رسانند. هر دو حداقل یک مورد قتل اشتباه انجام می‌دهند، یعنی سوژه مورد نظر مرتکب جنایت مدنظر آنها نشده که در خون سرد می‌توان به قتل همسر سابق نیلوفر اشاره کرد. هر دو هم حداقل یک قتل را به‌خاطر لونرفتن خود انجام می‌دهند که در خون‌سرد می‌توان به قتل همکار دکتر کیا اشاره کرد.

هر دو با ناپدری زندگی کرده‌اند و مادرشان را از دست داده‌اند. هر دو خواهری دارند که رابطه صمیمانه و نزدیکی با آنها دارند و همیشه در حال حمایت از آنها هستند. البته هر دو خواهر از مشکلات روحی و روانی رنج می‌برند. اما درباره تفاوت‌های کسری و دکستر: برخلاف دکستر که بابت حضور در اداره پلیس سوژه‌هایش را انتخاب می‌کند که معمولاً قاتل‌های سریالی هستند، کسری در بیشتر مواقع از طریق اطرافیان و شغل همسرش به‌عنوان وکیل - که بیشتر وکالت زن‌های آسیب‌دیده در اجتماع را بر عهده می‌گیرد - سوژه‌هایش را شناسایی می‌کند. به دلایل شرعی موجود در کشور، سوژه مدنظر کسری نمی‌تواند زن باشد. شاید یکی از دلایلی که گروه نویسندگان به این نتیجه رسیده‌اند که کسری فقط مردان زن‌آزار و متجاوز را به قتل برساند، همین باشد. 

برخلاف دکستر که سوژه‌هایش را در مکان‌های مختلف به قتل می‌رساند، کسری در کارخانه متروک پدرش آنها را از پای درمی‌آورد. برخلاف دکستر که لباس‌های سوژه‌ها را از تن درمی‌آورد، کسری روبدوشامبر ناپدری‌اش را بر تن آنها می‌کند. برخلاف دکستر که چند قطره از خون مقتولان را آرشیو می‌کند، کسری عکسی از آنها - با تأکید بر اینکه حتماً لبخند بزنند - می‌گیرد و معمولاً ساعت یا انگشتری از آنها را نگه می‌دارد. دکستر سوژه‌هایش را با آمپول بی‌هوش می‌کند اما کسری فرمول ثابتی ندارد. برخلاف دکستر که سوژه‌هایش را پس از قتل، تکه‌تکه کرده و به اقیانوس می‌اندازد، کسری ابتدا آنها را در معدنی متروکه به خاک می‌سپارد و بعد از کشف اجساد، مقتولان بعدی را به وسیله اسید از بین می‌برد. دکستر عکس‌هایی از مقتولان سوژه‌اش را به او نشان می‌دهد که در مورد کسری چنین نیست.

در زندگی دکستر زن‌های زیادی وجود دارند و با یکی از آنها ازدواج می‌کند که به قتل می‌رسد اما کسری همسر دارد و مرد وفاداری است. خواهر ناتنی دکستر پلیس است و در بسیاری از ایام با او زندگی می‌کند اما خواهر کسری همسر و زندگی مستقلی دارد. مادر دکستر به طرز وحشیانه‌ای در مقابل چشم دکستر کشته شده و این قتل وحشیانه، نیاز به کشتن فرد دیگر را برای او به‌وجود آورده اما مادر کسری - ظاهراً - از بلندی سقوط کرده است. ناپدری دکستر او را دوست دارد اما به‌نظر می‌رسد ناپدری کسری سبب به‌وجودآمدن خوی وحشی در او شده است.

یک تفاوت مهم

یکی از مهم‌ترین تفاوت‌ها بین دکستر و کسری این است که دکستر برادری دارد که از وجود او اطلاعی نداشته؛ برادری که خود تبدیل به قاتل زنجیره‌ای - معروف به قاتل لنگرگاه - شده و دکستر به‌خاطر محافظت از خواهرش مجبور به قتل او می‌شود. وجود این برادر قاتل نشان می‌دهد که هر دو برادر تشنه به قتل و خونریزی هستند که این نیاز در دکستر - توسط پدرخوانده‌اش - کنترل شده و به قتل افراد ناشایست جامعه منجر می‌شود. کسری اما برادری ندارد. دکستر هیچ‌گاه تغییر قیافه نمی‌دهد فقط با نام جعلی به سراغ سوژه‌هایش می‌رود اما کسری بارها چهره خود را تغییر می‌دهد، خود را به لنگی می‌زند، خود را نابینا جلوه می‌دهد، لهجه می‌گیرد و حتی زن‌پوش می‌شود. البته باز می‌توان این شباهت‌ها و تفاوت‌ها را ادامه داد که به همین مقدار - البته مفصل - بسنده می‌کنم.

امیر آقایی پیش از این در «بدون تاریخ، بدون امضا» نقش دکتر پزشکی قانونی را بازی کرده است اما نحوه بازی او و دقت در جزئیات رفتار و گفتار دکتر کسری کیا به‌نحوی‌ است که لااقل نگارنده را هیچ‌گاه یاد آن فیلم نمی‌اندازد. او به‌خوبی نقش را از آن خود کرده و بازی یک‌دست و درخوری ایفا کرده است. او در این نقش در عین حال هم مرد خانواده است، هم پزشکی کاربلد، هم قاتلی بی‌رحم و هم فردی خیر و دست‌گیر نیازمندان. نکته‌ای که در مورد این شخصیت وجود دارد و به بازی آقایی بازنمی‌گردد، این است که در صحنه‌ای خواهر کسری (سارا) شناسنامه مادرش را پیدا می‌کند که کسری را متولد ۱۳۶۰نشان می‌دهد. گذشته از اینکه آقایی متولد۱۳۵۴است و تفاوت زیادی با این سن ندارد اما پختگی رفتار و گفتار، فن بیان، ریش سفید و سر تراشیده او، کسری را بسیار بیش از ۴۰سال نشان می‌دهد که با یک تمهید ساده می‌شد با نشان ندادن شناسنامه مادر، ضمن ایجاد تعلیق برای بیننده که سارا در شناسنامه چه دیده، این نقیصه را نیز برطرف کرد.

اما انتخاب سارا بهرامی از اساس غلط است. او دانشجویی‌ است که به‌عنوان کارآموز در دفتر همسر کسری مشغول به‌کار است و نشان می‌دهد علایقی نسبت به کسری دارد و همین امر حساسیت همسر کسری را برمی‌انگیزد. اینکه بازیگری ۴۰‌ساله برای این نقش مناسب نیست، به جای خود، انتخاب یکی از ستارگان سینمای ایران برای بازی در نقش رعنا خیلی زود دست کارگردان را رو می‌کند که با شخصیتی عادی طرف نیستیم و می‌توان پیش‌بینی کرد تعقیب و عکس گرفتن از دکتر کیا هنگام انتقال سوژه‌هایش به محل قتل یا دفن‌شان کار اوست.

سارا رسول‌زاده که پیش از این در مجموعه‌های پرده‌نشین، نجلا (فصل اول) و عاشقانه بازی کرده که نقش‌های متفاوتی از هم هستند، در این مجموعه هم ایفاگر نقش متفاوتی در کارنامه خودش است که تا حد زیادی از پس کار برآمده. بیشتر بازیگران اصلی هم انتخاب‌های مناسبی هستند و در نقش خود جا افتاده‌اند، به‌خصوص شهرام حقیقت‌دوست در نقش سرگرد امیرعلی طلوعی اما انتخاب مهدی محرابی، در نقش دستیار سرگرد با توجه به حجم زیاد نقش، انتخاب مناسبی نیست و بازیگرش هم بازی ضعیفی ارائه می‌کند. از این انتخاب بدتر، انتخاب مرتضی علی‌آبادی در نقش جهانگیر (ناپدری کسری) است. با اینکه اتفاقاً حجم این نقش کم است اما جهانگیر نقش بسیار مهمی در طول مجموعه دارد که جا داشت بازیگر مقتدر و حرفه‌ای‌تری ایفاگر او می‌بود. در مورد بازیگران نقش‌های مقتول دکتر هم با اینکه بیشترشان نقش‌های کوتاهی دارند، جا داشت از بازیگران تواناتری - که حداقل در تئاتر ایران فراوان هستند - استفاده می‌شد. البته برای ۳-۲نفر از آنها از بازیگران حرفه‌ای استفاده شده است.

نقص‌های فیلمنامه

کمتر در مجموعه‌ها و فیلم‌های‌مان گروه نویسندگان داریم و خوشبختانه این مجموعه از این ویژگی برخوردار است اما اشکالات زیادی در دل مجموعه وجود دارد که از دید آنها و کارگردان پنهان مانده است. مثلاً اعتماد رئیس کارخانه‌ای که به افراد زندانی کار می‌دهد، به کسری، بسیار عجیب است. اینکه فقط یک چاقو همراه خود دارد، برای رفتن به مکانی متروکه با فردی که تابه‌حال ندیده کافی است؟ یا در درگیری مسلحانه سرگرد طلوعی، برای اینکه هوش و حواس‌جمعی او به بیننده القا شود، سرگرد به فرد مسلح می‌گوید که گلوله‌هایش تمام شده! آیا فردی که ۲اسلحه همراه خود دارد، نمی‌تواند یک خشاب اضافه هم داشته باشد؟ شک سرگرد طلوعی به دکتر کیا هم جا نمی‌افتد و با توجه به دوستی دیرینه‌شان منطقی به‌نظر نمی‌رسد. نکته دیگر اینکه ماجراهای این مجموعه - جز فلاش‌بک‌ها - در سال ۱۴۰۰اتفاق می‌افتد که کرونا هنوز بیداد می‌کرد اما در هیچ‌جایی از مجموعه اثری از کرونا نمی‌بینیم.

از همه عجیب‌تر وقتی است که خبرنگار زن (نایینی) وقتی پی به هویت نفوذی آگاهی (فرشید) می‌برد، با این استدلال که نمی‌خواهد همکاران فرشید متوجه گفت‌وگوی آنها شوند و بهتر است به جای خلوتی بروند، از خیابان وحدت اسلامی - تقریباً در جنوب تهران - به باغی در شهریار - در خارج از شهر - می‌روند! لااقل اگر این موضوع خواسته فرشید بود، جای توجیه داشت اما مگر در تهران پارک، کافی‌شاپ یا جای خلوت دیگری پیدا نمی‌شد؟ نویسندگان و کارگردان این تمهید را اندیشیده‌اند که فقط خبرنگار به‌راحتی کشته شود و قاتل دیده نشود! پس چرا در نیم‌ساعت پس از کشف جسد، به‌راحتی هویت قاتل مشخص می‌شود؟ قاتل حداقل نمی‌توانست گوشی خبرنگار را از بین ببرد تا با نخستین تماس سرگرد - همزمانی تماس با گذر باغبانی از مکان قتل هم عجیب است - جنازه کشف نشود؟

یا جایی که سرگرد طلوعی، کسری را به دفتر خود فرامی‌خواند که دستیار سرگرد سر می‌رسد و خبر از پیداشدن قاتل زنان خیابانی می‌دهد. او می‌گوید قاتل بیشتر مقتولان را با خودروی سبزرنگی در سمت غرب تهران سوار می‌کرده و... سرگرد صحبت خود با کسری را نیمه‌تمام می‌گذارد که به سراغ قاتل بروند. کسری نیز بلافاصله تصمیم می‌گیرد به سراغ قاتل برود. بنابراین در صحنه بعد او را زن‌پوش می‌بینیم که به‌دنبال قاتل است. وقتی خودروی موصوف جلوی او ترمز می‌کند، کسری سوار خودرو می‌شود و در نهایت قتلی دیگر... نکته اینجاست که کسری باید گریم می‌کرده و لباس خود را عوض می‌کرده که قاعدتاً به مخفیگاه خود رفته و برگشته اما اینکه او زودتر از پلیس به قاتل دسترسی پیدا کرده، غیرقابل‌باور به‌نظر می‌رسد.

یا خانم‌دکتر پزشکی قانونی با مقایسه فهرست ورود و خروج کسری و گزارش ساعت ارائه کالبدشکافی قتل‌های سریالی کاملاً مطمئن می‌شود که قتل‌ها کار کسری است. این تعجب‌برانگیز نیست؟ خانم‌دکتر که قصد دارد این موضوع را به سرگرد اطلاع دهد، با حضور ناگهانی کسری در اتومبیلش مواجه می‌شود و با تهدید او - که در ظاهر سلاح سرد یا گرمی همراهش نیست - تصمیم می‌گیرد خودش و دکتر را سربه‌نیست کند! کسری هم که بدون دستکش در خودرو حضور دارد، پس از کوبیدن چندباره سر خانم‌دکتر به شیشه خودرو و ظاهراً قتل او، بدون اینکه اثر انگشت خودش را پاک کند، محل را ترک می‌کند!

جمع‌بندی

یکی از دلایلی که مجموعه‌های خارجی با یک خالق و چند کارگردان ساخته می‌شوند این است که گاف‌ها و اشتباه‌ها به کمترین حد خود برسد و در عین حال کارگردانی مجموعه یک‌دست باشد؛ موضوعی که در مجموعه‌سازی ما جانیفتاده است. با وجود این اگر بدون مقایسه یا تماشای مجموعه دکستر این مجموعه را ببینیم، در مجموع با اثر پلیسی/ جنایی جذاب و خوش‌ساختی طرف هستیم که ریتم خوبی دارد و تماشاگر را سرگرم می‌کند.

///.


منبع: روزنامه همشهری