زاهد: «بالاخره صنف کارگردانان تئاتر ایران تصمیم گرفت برای روز چهارشنبه بیست و پنجم آبان در خانه هنرمندان، جلسه‌ای همگانی بگذارد و برای این کار پوستری هم درست کرده‌اند... جامعه ایرانی، از اتفاقات اخیر و تلاطم‌های حاصل از آن وضعیتی پیدا کرده است که برای خیل عظیمی از بازیگران و هنرمندان تئاتر این سوال مطرح شده است که با تغییر و تحولی که در جامعه پیش آمده (حداقل در کلان‌شهر تهران) می‌بینیم و هم در روزنامه و مجلات و گفت‌وگوهای دنیای کاغذی و مجازی می‌خوانیم، جایگاه تئاتر کجاست و کجا می‌تواند باشد؟

چارسو پرس: سال 96 نمایشی روی صحنه رفت درباره خانواده‌ای در شرف فروپاشی. مساله اصلی جمع اما ناگفته و تاحدی الکن می‌ماند، گرچه گروه در توضیح پیش از اجرا و متریال تبلیغاتی نوشته بود: «خانواده‌‌ای سر میز شام تلاش می‌کنند راجع به خودکشی مهرناز حرف نزنند. آنها گرسنه دانستن درباره دردهایی که به او رفته هستند. نمایشی درباره درد؛ درباره درد مشترکی که نمی‌توان راجع به آن حرف زد.» اما این تمام ماجرا نبود؛ خودکشی مهرناز یک دلیل جدی داشت که در شرایط عادی و طبیعی، این گروه یا هر گروه دیگری، اتفاقا باید می‌توانست راجع بهش حرف بزند!  افراد دور میز هر یک به سهمی از گرفتاری روحی رنج می‌بردند، آنها با یک «چیز»، یک اتفاق مهم دچار بحران شده بودند اما مشخص نمی‌شد ریشه ماجرا کجاست؟ مساله بنیادین همین بود و هست. البته وجود شخصیتِ پدرِ مستبدی که سر میز غذا به خانواده اجازه نفس کشیدن نمی‌داد، چیزکی کف دست تماشاگر می‌گذاشت، اما ماجرا همین‌جا متوقف نمی‌ماند. وجود این پدرسالاری مخرب در اجرا نیز آن زمان حنایی رنگ باخته بود، چراکه تئاتر ظرف یک دهه اخیر بارها و بارها چنین مبحثی به صحنه آورد. از نمایش «قصه ظهر جمعه» محمد مساوات (1393) گرفته، تا «خانه، وا، ده» (1393) و «بی پدر» (1396) کار خودش تا «مشق شب» ساخته امیر نجفی (1398) و غیره که به تنهایی محل مطالعه است. خلاصه گروه آن‌قدر برای بیان همان مساله به خصوص تلاش کرد و با وتوی شورای سانسور مواجه شد که درنهایت تصمیم گرفت نام نمایش را بگذارد «نمی‌تونیم راجع بهش حرف بزنیم». نمایشی به کارگردانی جابر رمضانی و ایفای نقش آتیلا پسیانی، نگار جواهریان، علی باقری، ایمان صیادبرهانی، اصغر پیران و دیگران که در سالن سمندریان تماشاخانه ایرانشهر روی صحنه رفت

موضوع گزارش با انتشار یک تبلیغ اینستاگرامی آغاز شد. انجمن کارگردانان «خانه تئاتر» با توجه به وضعیت هفته‌های اخیر که هیچ گروه و کارگردان جدی تئاتری، حداقل در پایتخت تمایلی به اجرای نمایش روی صحنه ندارد، تصمیم گرفت نشست هم‌اندیشی! ترتیب دهد؛ با طرح پرسش ِ«اجرا رفتن، یا نرفتن؟»، موضوعی که از یک‌سو اعتراض به همراه داشت و در سوی دیگر با نیشخند بدرقه شد. ضلع سومی هم احتمالا در فکر مشارکت و گفت‌وگو است که هیچ ایرادی هم ندارد، می‌شود نشست و ساعت‌ها و روزها حرف زد. یعنی بعضی فکر می‌کنند نشستن چند نفر رو به روی هم و صحبت درباره امری انتزاعی! (توضیح می‌دهم) الزاما یعنی گفت‌وگو! و این بعید است از جماعت تئاتر که احتمالا باید آگاهی دقیق داشته باشد از تعریفِ «دیالوگ» که متفاوت است با «گفت‌وگو» و البته این نگاه خطا هم بین ما ایرانیان محروم از این موهبت به شکلی افراطی این‌طور جا افتاده که «دیالوگ کردن خوب است» در صورتی که این رویکرد همه جا و نزد تمام زمینه‌های فکری، مورد پذیرش نیست

دیالوگ همه جا ارزش نیست!
اگر دیالوگ را جدال عقل‌های متضاد برای فلسفیدن (یا اینجا؛ فهم وضعیت) بدانیم، این پرسش به وجود خواهد آمد که چگونه در پی این مجادله می‌توان به فهم حقیقت رسید؟ آیا طرز به‌کارگیری زبان و قاعدمندی در بیان و کلام، راهگشای نظرورزی است؟ بی‌شک منطق می‌تواند مبنایی برای تفاهم فراهم آورد، اما همزمان مانع تفکر آزاد خواهد بود. ما نیازمند تفکر ذوقی برای افق‌گشایی و حقیقت‌یابی نیز هستیم. چگونه می‌توان هم طرحی برای نظم اجتماعی و برقراری سامان متناسب و عادلانه‌ای درافکند و همزمان فضای تفکر (اینجا تئاتر ساختن و اندیشیدن روی صحنه) را برای تحول و شهود حقایق تنگ نکرد؟ با این وصف آیا با مراد کردن معنایی دیگر از دیالوگ می‌توان امکان تفکر و فلسفیدن را بسط داد؟

«دیالوگ» کنش عقلانی دوسویه میان حداقل دو لوگوس یا عقل است. محمد رضایی‌راد در جلسه تشریحی به این نکته اشاره کرد که ساختار نمایشنامه و لوگوس (در بستر خلق نمایشنامه) چطور به شکلی خودبسنده هسته‌ای جدلی و مقوم دموکراسی دارد. در حقیقت، دیالوگ مبتنی بر دوگانگی
 (DualityofLogos‌)لوگوس
در تفکر و خردورزی است.

بدین طریق، ابتنای بر دیالوگ، پیش از هر چیز مشخصه‌‌ای روش‌‌شناختی در تفکر است. پیوند درونی دوگانه‌‌گرایی (دوآلیسم)، دیالکتیک و دیالوگ از اصلی‌‌ترین نکات مطرح در باب روش فلسفی مبتنی بر دیالوگ است. ریشه‌های حکمت بحثی را باید تا روزگار معلم اول به عقب بازگرداند. او در مقابل آموزه‌های فلسفی افلاطون، روش بحثی مبتنی بر منطق صوری را بنیان نهاد. آنچه ارسطو انجام داد تقلیل اندیشه عقلی به مجادله کلامی بود که به‌ویژه در رساله ریطوریقا -که آن را ذیل منطق ارسطویی در ارگانون آورده‌‌اند- دیده می‌شود. این همان چیزی است که کریستین ژامبه به‌درستی آن را «مسدود کردن افق گفتار روی افق معنا» می‌‌نامد (ژامبه، 1379: 106). نخستین کلامِ ارسطو در آغاز کتاب اول از ریطوریقا این است که «خطابه» (Rhetoric) هم‌پای «جدل» (Dialectic)‌ است. (ارسطو، 1371: 17). ارسطو به همین جهت جوهره خطابه اقناعی را قیاسات خطابی دانسته است (همان: 18). بنابراین ریطوریقا، فن اقناع از طریق قیاس‌‌های خطابی است که هم‌پای دیالوگ و جدل است. پس روش مبتنی بر دیالوگ، اگرچه از هر لحاظ می‌تواند مورد پذیرش و اعمال باشد، به لحاظ فلسفی نمی‌تواند دارای اعتبار باشد؛ به بیان دیگر، یافته‌های روش مبتنی بر دیالوگ، اعتبار معرفت‌‌شناختی ندارند، زیرا بیش از کشف حقایقِ چیزها، حاصل نوعی اجماع‌‌اند. اما این سخن بدین معنی نیست که دیالوگ، از منظر علم جامعه‌شناسی، اعتباری ندارد. دیالوگ به همان اندازه که در فلسفه بی‌‌اعتبار است، در جامعه‌شناسی می‌تواند مورد پذیرش باشد. اگرچه، نباید از نظر دور داشت که در بسیاری از نحله‌های فلسفی که چندان در پی پاسخ برای پرسش‌‌های عمیق نیستند و کارویژه فلسفه را نیز به چیزی شبیه جامعه‌‌شناسی یا شناخت و طرح پاسخ برای پرسش‌‌های زندگی روزمره تنزل داده‌‌اند، روش مبتنی بر دیالوگ همچنان می‌تواند از اعتبار برخوردار باشد. اینجا است که باید دید هدف این بخش کوچک تئاتری (طبق توصیف محمدرضا خاکی) از گفت‌وگو چیست؟

این «خانه تئاتر» خانه همه تئاتری‌ها نیست
محمدرضا خاکی، مدرس، مترجم و کارگردان تئاتر که چند سالی است عطای کارگردانی را به لقایش بخشیده، به دنبال انتشار خبر برگزاری نشست موردنظر دست به قلم شد تا به نخستین چهره صاحب صلاحیتی بدل شود که موضع صریح و شفافش را در این باره بیان می‌کند. او نوشت:  دوستان گرامی‌. متاسفانه باید بگویم موضوعاتی از این قبیل نیازی به بحث و جلسه و هم‌اندیشی ندارد، آنانی که مشغولند راهی را و آنان که دست از اجرا کشیده‌اند راهی دیگر را انتخاب کرده‌اند. قضاوت درست یا غلط بودن این راه‌ها را هم آینده روشن خواهد کرد؛ جامعه امروز کشور به‌ ویژه جوانان مطالباتی دارند و خواهان تغییراتی جدی در همه عرصه‌ها هستند، جامعه تئاتری نیز پر از جوانان پرشوری است که خواهان تغییراتی جدی در وضع تئاتر کشورند. اکثریت آنان از این همه عافیت‌طلبی و مصلحت‌اندیشی‌های محافظه‌کارانه موسسه فرهنگی هنری چند منظوره «خانه تئاتر» خسته شده‌اند. من هم که جوان نیستم خسته شده‌ام! مطالبات امروزی جامعه و جوانان تئاتر کشور خواهان تغییرات واقعی در عرصه‌های مختلف، از جمله در فرهنگ و هنر و تئاتر‌ند، پرواضح است که این خانه تئاتر پاسخگوی مطالبات امروز اهالی تئاتر نیست؛ در چنین شرایطی آیا بهتر نیست به جای جلسات هم‌اندیشی پیرامون اجرا رفتن یا نرفتن، به وضعیت واقعی تئاتر موجود و نیاز به تغییرات کیفی در آن اندیشه کنیم. این خانه موجود، خانه همه تئاتری‌ها نیست.

وقتی پرسش وارونه طرح می‌شود
 
صدرالدین زاهد، از بازیگران قدیمی و باسابقه تئاتر که تجربه ایفای نقش در اجرای «اُرِگاست» اثر پیتر بروک را در کارنامه دارد نیز در صفحه شخصی خودش به موضوع واکنش نشان داده و به بانیان این جلسه حسابی تاخته است. «بالاخره صنف کارگردانان تئاتر ایران تصمیم گرفت برای روز چهارشنبه بیست و پنجم آبان در خانه هنرمندان، جلسه‌ای همگانی بگذارد و برای این کار پوستری هم درست کرده‌اند... جامعه ایرانی، از اتفاقات اخیر و تلاطم‌های حاصل از آن وضعیتی پیدا کرده است که برای خیل عظیمی از بازیگران و هنرمندان تئاتر این سوال مطرح شده است که با تغییر و تحولی که در جامعه پیش آمده (حداقل در کلان‌شهر تهران) می‌بینیم و هم در روزنامه و مجلات و گفت‌وگوهای دنیای کاغذی و مجازی می‌خوانیم، جایگاه تئاتر کجاست و کجا می‌تواند باشد؟ حالا صنف کارگردانان با پوستری پرسش را سهل و ساده نموده است و برای جلسه همگانی موضوع بحث را اجرا کردن یا نکردن گذاشته است! دوستان منتخب هنرمند به جای تجزیه و تحلیل صحیح و عقلایی از اوضاع و احوال و آنچه که اتفاق افتاده است و نتیجه‌گیری درستی از آنچه پیش آمده، اینک علی‌الظاهر تنها سوال‌شان این است که: آیا باید اجرا برویم یا نرویم؟ اجرا رفتن که امری طبیعی برای تئاتر است، اما اینکه چرا نرویم آن‌هم در زمانه فعلی می‌تواند پرسش تفکر برانگیزی باشد که ‌ای کاش این دوستان منتخب قدری بر آن تامل می‌کردند و پوسترشان به گونه‌ای اشارتی به این تحول عظیم ایرانی داشت که رهبر و سر ندارد و فقط تن دارد. فقط تن ... و تن! درحالی که به اعتقاد من سوال اساسی باید این باشد که با عصیان و نافرمانی پیش آمده در سطح جامعه، هنرمندان باید از خودشان سوال کنند که نمود عینی این [....] در سطح شهر و در گفتار و نوشته‌ها و گفت‌وگوها چه بوده است.

چگونه می‌توان آنها را در تئاتر و بر صحنه تئاتر عینیت داد؟» این بازیگر و کارگردان درنهایت پرسش‌هایی جدی در این باره مطرح می‌کند اساسا باتوجه به وضعیت شورای نظارتِ اداره کل هنرهای نمایشی و ذیل این معاونت هنری و وزارت ارشاد، آیا اساسا جایی برای تئاتر باقی می‌ماند؟ زاهد در انتها بیان می‌کند «حالا تئاتر که آینه‌ای از زندگی است و رابطه تنگاتنگی با زندگی دارد، چه باید بکند؟» یعنی اعضای شورای تعیین شده توسط معاون هنری و مدیرکل هنرهای نمایشی مجوز اجرا به تئاترهای زمانه می‌دهند؟ وجود چنین پرسش‌هایی است که اساسا معتقدم بحث اجرا در لحظه اکنون به «انتزاع» طعنه می‌زند.  محمودرضا رحیمی، یکی دیگر از اعضای خانه تئاتر بود که در واکنش چند جمله‌ای نوشت و تایید کرد اگرچه از نفس گفت‌وگو استقبال می‌کند، ولی در جلسه موردنظر شرکت نخواهد کرد

چرا اجرای تئاتر الان انتزاعی است؟
 
اما می‌گویم امر انتزاعی اجرای صحنه‌ای، به این دلیل روشن که با درنظر گرفتن وضعیت ماه‌های اخیر حاکم شده از سوی وزارت ارشاد دولت سیزدهم و نهادهای گرداننده پشت پرده‌اش، هیچ‌کس نمی‌تواند مدعی شود که امکان اجرا در عمل باقی مانده است یا تضمینی برای رسیدن اجرا از شب اول به شب دوم وجود دارد. در این زمینه یادآوری یادداشت سرگشاده و اعتراضی محمد رضایی‌راد راهگشا به نظر می‌رسد. گروه تئاتر «خانه» به سرپرستی محمد رضایی‌راد با انتشار نامه‌ای سرگشاده در خبرگزاری‌های رسمی انصراف از اجرا در سالن دولتی «تئاتر شهر» را اعلام کرد و در این میان نکاتی برشمرد که برای ثبت در تاریخ اهمیت دارد. بندهای این نامه نه تنها همچنان پابرجاست، بلکه وضعیت به مراتب نسبت به آن تاریخ متفاوت شده است

«1- از اوایل سال جاری و در کمال تاسف با ادعای ممنوعیت کاری سرکار خانم نغمه ثمینی مواجه شده‌ایم که البته قانونی بودن آن محل تردید است؛ زیرا در شرایطی که هیچ اتهامی برای ایشان در هیچ دادگاهی به اثبات نرسیده و حتی خودشان هم از دلایل این ممنوعیت کاملا بی‌اطلاع بوده و هنوز امکان پاسخگویی به ابهامات احتمالی را نداشته‌اند، چطور یک دستگاه اجرایی می‌تواند حکم به مجازات ممنوعیت کاری یک هنرمند داده و او را از حقوق اولیه و بدیهی خود محروم کرده باشد؟ در چنین شرایطی ما به لحاظ اخلاقی و حرفهای هرگز شریک حذف نام همکارمان نخواهیم شد.

2- طی چند ماه اخیر و با تغییراتی که در «اداره کل هنرهای نمایشی» رخ داده است، متاسفانه به کرات شاهد انتشار اخباری در مورد بازبینی‌ها و ممیزی‌های مجدد یا حتی توقیف موقت و توقف فروش بلیت نمایش‌های در حال اجرایی بوده‌ایم که همگی‌شان با طی مراحل مختلف بازخوانی و بازبینی، مجوز اجرا گرفته بودند؛ این تضییعات آشکار گاه مستقیما ازسوی شورای نظارت اداره کل هنرهای نمایشی و گاه -بنا به شنیده‌ها- با فشار دستگاه‌های دیگر و حتی گاه به بهانه وجود شاکیان خصوصی انجام گرفته است.

اکنون جنابعالی بفرمایید حقیقتا چه تضمینی وجود دارد نمایشی بزرگ و پرهزینه که با مختصات «سالن اصلی تئاتر شهر» در حال تولید است، پس از ماه‌ها تمرین و صدها میلیون تومان هزینه -و اگر در گذر از خوان‌های متعدد بازخوانی و بازبینی اصلا به اجرا برسد- در چندمین شب اجرای خود گرفتار چنین رویه ناصحیحی نشود؟ و اگر شد، چه کسی پاسخگوی زیان‌های وارده به گروه خواهد بود؟
در چنین شرایطی اصلا از «امنیت شغلی» چه باقی می‌ماند؟ و کسب مجوز از شورای نظارت اداره کل هنرهای نمایشی و عبور از خوان‌های متعدد بازخوانی و بازبینی، اگر تضمینی برای اجرای بی‌مساله یک تئاتر نباشد، اصلا چه ارزشی دارد؟ حقیقتا انصاف بدهید در شرایطی که اداره کل هنرهای نمایشی و شورای نظارت توان تعهد به مجوز قانونی خود را ندارند، طی کردن مراحل متعدد بازخوانی و بازبینی و کسب مجوز اجرا از شورای نظارت نیز امری عبث بوده و اطمینان خاطری به همراه نمی‌آورد.

3- گویا اخیرا تغییراتی در ترکیب اعضای شوراهای بازخوانی و بازبینی شورای نظارت رخ داده و در بدعتی تازه، جمعی از طلاب به جمع بازخوانان و بازبینان این شورا پیوسته‌اند. از آنجا که این افراد تاکنون رسما به جامعه هنری معرفی نشده و هیچ اطلاعی از میزان آشنایی و تجربه و تخصص احتمالی ایشان در زمینه تئاتر در دست نیست، طبیعتا اطمینانی به درک صحیح آنان از ظرافت‌های متن و اجرای نمایش نیز وجود ندارد...

4- در محافل هنری شنیده‌ایم و در برخی رسانه‌ها به نقل از هنرمندان خوانده‌ایم که گویا طبق دستور یا نامه‌ای که مرجع و مبنای قانونی آن محل سوال است، برخی هنرمندان نام آشنا (همچون همایون غنی زاده، محمد رحمانیان و...) از «حق اجرای تئاتر در سالن‌های دولتی» محروم شده‌اند. آیا در چنین شرایطی اجرای نمایش ما در یک «سالن دولتی» به معنای بی‌اعتنایی ما به تضییع آشکار حقوق همکاران مان نخواهد بود؟ معتقدیم که «سالن‌های تئاتر دولتی» اگرچه «دولتی» خوانده می‌شوند، اما نه متعلق به دولت‌ها و مدیران موقت دولتی، بلکه متعلق به ملت و هنرمندانی هستند که سال‌ها برای ارتقای فرهنگ و هنر این مملکت کوشیده‌اند، بنابراین ما همراهی با این محرومیت هنرمندان دیگر را هرگز در شأن خود نمی‌دانیم.

بنابراین با توجه به موارد مذکور و درحالی که تاکنون بیش از پنج ماه و حدود 40 جلسه تمرین رضایت بخش نمایش را پشت سر گذاشته‌ایم، آگاهانه و با تصمیمی جمعی، از حق خود برای اجرای این نمایش در «سالن اصلی تئاترشهر» چشم‌پوشی کرده و البته با ادامه تمرینات خود، منتظر تغییر شرایط و بازگشت امنیت خاطر به فضای تئاتر و فراهم شدن شرایطی مطلوب برای اجرای نمایش «به گزارش زنان تروا» خواهیم ماند.» نتیجه می‌شود اینکه تا اطلاع ثانوی نمی‌توانیم راجع به اجرا رفتن حرف بزنیم.

٭عنوان مطلب نام نمایشی است 
به کارگردانی جابر رمضانی

///.


منبع: روزنامه اعتماد
نویسنده: بابک احمدی