چارسو پرس: داریوش فرهنگ در بخشهایی از یک گفتوگوی تاریخ شفاهی با فریدون جیرانی از همکاری با هنرمندانی همچون مهدی هاشمی و بهرام بیضایی و چگونگی ساخت سریال به یادماندنی «سلطان و شبان» خاطراتی را تعریف کرده که به بهانه سالروز تولدش (ششم آذر ۱۳۲۶) بخشهایی از این گفتوگو توسط روابط عمومی موزه سینما منتشر شده است.
او با اشاره به روزهایی که در تئاتر شرایط مالی سختی داشتند و همین وضعیت بهانهای برای ساخت سریال «سلطان و شبان» شد، گفته است: «وقتی میگوییم شاید همه چیز از یک جرقه آغاز شد، تصور میشود شاید اغراق باشد اما درباره «سلطان و شبان» واقعا همه چیز از یک جرقه آغاز شد. آن روزها در حوزه تئاتر از نظر کاری و مالی آشفته بازاری بوجود آمده بود و یک بنبست مطلق جلوی روی ما بود به همین دلیل به فکرمان رسید که در تلویزیون فعالیت داشته باشیم و بهترین روش برای ما این بود که به شعار گروه تئاتر «پیاده» برگردیم و به شعار آن توجه داشته باشیم که باید کار تازهای انجام بدهیم؛ کاری که هیچ فردی آن را تا بحال انجام نداده باشد.
یادم میآید فاصله خانه من و مهدی هاشمی کم بود و دائم با هم صحبت میکردیم که به چه داستانی برسیم. چیزی که بین ما جالب است این است که هنوز هم برای صحبت کردن وقت کم میآوریم. یک روز ساعت یک ربع به پنج صبح شده بود که مهدی هاشمی گفت یافتم، یافتم (به روش نیوتن) و صدایش آنقدر بلند بود که من آن را شنیدم. کتابی به نام «عالم آرای عباسی» دستش بود که در یک صفحه آن داستانی مربوط به یک پادشاه بود که او را با یک شبان جابجا کرده بودند. چیزی در حدود پنج خط بود و همین پنج خط داستان «سلطان و شبان» شد که من و مهدی هاشمی تصمیم گرفتیم با هم به شمال برویم. یک خانه کوچک اجاره کردیم که دو اتاق داشت و نیت کردیم تا ننوشتیم به تهران برنگردیم و در طول ۱۴ روز سریال را در ۱۲ قسمت مشترکا نوشتیم.»
فرهنگ با بیان اینکه «ما با روحیات و خلقیات یکدیگر خیلی آشنا بودیم»، بیان داشت: خانهای که در آن اقامت داشتیم دو اتاق داشت؛ مهدی در یک اتاق با تعداد زیادی کاغذ و قلم و من هم در اتاق دیگری با کاغذ و قلم بودم. مهدی وقتی قرار بود قسمت سوم را بنویسد، در پایان قسمت سوم نوشته بود سلطان بانو تو بانوی ما هستی یا بانوی وزیراعظم؟ و من بیآنکه خوانده باشم ادامه آن را مینوشتم. آنقدر همه چیز بهم نزدیک بود که انگار همه متن را یک نفر نوشته است.
وی درباره همکاری خود با بهرام بیضایی نیز گفته است: بهرام بیضایی شیوه خاصی در فیلمسازی و بازی گرفتن از یک بازیگر داشت. در سینما زمانی که یک شخصت واقعی داریم به عنوان مثال، من یک روشنفکری هستم که گوینده فیلمهای مستند هستم و وارد داستان میشوم، زمانی که رئالیستیک با این مرد برخورد میکنیم دیگر تبعات نمایشهای غیرواقعی در این شخصیت جا نمیافتد. در مجموع بیضایی به یک مراسم و یک آئین خاصی در بازیگری میاندیشید که در فیلمهای تارا، باشو، مسافران هم بود و از نظر من این نکات سمبلیک مربوط به تئاتر است.
این بازیگر و کارگردان در پاسخ به سوال فریدون جیرانی مبنی بر اینکه چگونه با وجود تسلط به کارگردانی توانسته مقابل کارگردان دیگری نقش آفرینی کند؟ گفته است: «خیلی کار سختی است در فیلمی به عنوان بازیگر حضور پیدا کنی درحالیکه خودت هم دانش کارگردانی را داری. مخصوصا اینکه قرار باشد برای یک نفر دیگر بازی کنی زیرا تا سلیقهها با هم هماهنگ شود کمی طول میکشد. آنچه مسلم است بازیگر نمیتواند سلیقه شخصی خودش را در فیلمی حتی اگر کارگردان هم باشد اعمال کند و باید تابع محور اصلی فیلم باشد.
«برای من بعضی وقتها کمی سخت بود زیرا در جاهایی به سلیقه خودم اعمال میکردم. یادم میآید در یکی از اختلاف نظرها در یک صحنه بهرام بیضایی یک جمله خوبی به من گفت که از آن تاریخ به بعد سعی کردم آن را رعایت کنم. او به من گفت «هر وقت خواستی فیلم خودت را بسازی سلیقههای خود را آنجا پیاده کن اینجا یک فیلم دیگر است و باید در یک زمینه خاصی حرکت کنی». بهرام بیضایی یک ویژگی خوبی دارد اینکه او سوالهای نه زمان حال بلکه آینده را هم میداند و در حرفه خود یعنی سینما و تئاتر یک فیلسوف است و به همین دلیل من در فیلم او خیلی مبهم بازی نکردم.
داریوش فرهنگ در فیلم «شاید وقتی دیگر» جلوی دوربین بیضایی بازی کرده است.