در میان این اقتباس‌ها، شاهکارهای زیادی پیدا نمی‌کنید اما با فیلم‌های پرکشش و خوشایندی روبه‌رو می‌شوید. بازیگران بزرگی در طول تاریخ به صف شده‌اند تا نقش قهرمانان همینگوی را بازی کنند، همانند «همفری بوگارت»، «گریگوری پک»، «تایرون پاور»، «اسپنسر تریسی» و «گری کوپر» که در دو اقتباس بازی کرد.

چارسو پرس: ارنست همینگوی یکی از بزرگ‌ترین نویسندگان تاریخ و به اعتقاد بسیاری، «پدر ادبیات مدرن» است. همانند اغلب رمان‌نویسان شاخص قرن بیستم، موفقیت‌های همینگوی باعث شد تا استودیوهای فیلم‌سازی به اقتباس آثار وی علاقه‌مند شوند اما نثر و سبک قصه‌نویسی متفاوت همینگوی به این معنا بود که موفقیت هیچ فیلمی تضمین‌شده نیست. اکثر قصه‌‌ها در نگاه اول سینمایی به نظر می‌رسیدند اما کمتر فیلم‌سازی تبحر کافی برای ساخت یک اقتباس وفادارانه را داشت. شاید اگر همینگوی شخصا دست به قلم می‌شد و فیلم‌نامه می‌نوشت (کما اینکه «هاوارد هاکس» همواره می‌گفت باید بنویسد)، فیلم‌های شاخص‌تری از آثارش تولید می‌شد اما برخلاف هم‌دوره‌هایی همچون «ویلیام فاکنر» و «اف. اسکات فیتزجرالد» این کار را انجام نداد. با وجود این، مخالف تبدیل قصه‌هایش به فیلم نبود و امتیاز آن‌ها را می‌فروخت، اگرچه در نهایت از این کار پشیمان می‌شد و اقتباس‌ها را «خیانتی بزرگ» می‌پنداشت.

در میان این اقتباس‌ها، شاهکارهای زیادی پیدا نمی‌کنید اما با فیلم‌های پرکشش و خوشایندی روبه‌رو می‌شوید. بازیگران بزرگی در طول تاریخ به صف شده‌اند تا نقش قهرمانان همینگوی را بازی کنند، همانند «همفری بوگارت»، «گریگوری پک»، «تایرون پاور»، «اسپنسر تریسی» و «گری کوپر» که در دو اقتباس بازی کرد. نکته‌ی قابل‌توجه دیگر این است که قصه‌های کوتاه او اغلب مسیر آسان‌تری را برای فیلم‌شدن طی کرده‌اند: «آدم‌کش‌ها» به یک فیلم نوآر کلاسیک و «برف‌های کلیمانجارو» به یک فیلم حماسی تکنی‌کالر تبدیل شد. با وجود این، بسیاری از آثارش همانند «خورشید همچنان می‌دمد» هنوز یک اقتباس سینمایی شایسته ندارند (نسخه‌ی سال ۱۹۵۷ آن‌قدر بد بود که این نویسنده به‌سرعت از سالن سینما خارج شد).

اگر با کتاب‌ها و قصه‌های این نویسنده‌ی بزرگ آشنایی کافی ندارید، پیشنهاد ما این است که به سراغ خود آثار بروید اما اگر آن‌ها را خوانده‌اید، در این فهرست، با تعدادی از اقتباس‌های موفق (و نسبتاً موفق) وی آشنایی پیدا می‌کنید. بعضی از این‌ فیلم‌ها به منبع اصلی نزدیک هستند و بعضی دیگر به‌کلی از آن‌ها فاصله می‌گیرند اما حداقل ارزش تماشا دارند. در این آثار بعضی از امضاهای نویسنده نیز به چشم می‌خورد، از قهرمانان خسته و تراژیکی که چندان حرف نمی‌زنند اما احساسات را در شما جاری می‌کنند تا نماهای جذابی از طبیعت که به‌راحتی فراموش نمی‌شوند.

۶- زنگ‌ها برای که به صدا در می‌آیند (For Whom The Bell Tolls)

  • سال انتشار: ۱۹۴۳
  • کارگردان: سم وود
  • بازیگران: گری کوپر، اینگرید برگمن، آکیم تامیروف، کتینا پاکسینو، فورتونیو بونانووا، ولادیمیر سوکولوف
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۶.۸ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۶۷ از ۱۰۰

زنگ‌ها برای که به صدا در می‌آیند یکی از معدود اقتباس‌های همینگوی است که تا حد زیادی به منبع اصلی (یکی از موفق‌ترین رمان‌های او) وفادار باقی می‌ماند. گری کوپر نقش «رابرت» را بازی می‌کند، یک متخصص مواد منفجره که عاشق «ماریا» (اینگرید برگمن در اولین فیلم رنگی‌اش) می‌شود و همراه با جمهوری‌خواهان در جنگ داخلی اسپانیا به مبارزه می‌پردازد (جالب است بدانید که ارنست همینگوی شخصیت‌های رابرت و ماریا را بر اساس کوپر و برگمن نوشته است).

تبدیل یک رمان بلند به یک فیلم سینمایی حماسی که آن هم بیش از حد طولانی است و به‌ جای جنگ، عشق را در کانون توجه قرار می‌دهد، در هر دو نسخه‌ی سینمایی «وداع با اسلحه» نیز پیاده‌سازی شده اما اینجا با تشکر از شیمی فوق‌العاده‌ی کوپر و برگمن بهتر جواب داده است و فیلم شما را خسته نمی‌کند. قصه‌ی عاشقانه‌ی رابرت و ماریا امیدبخش و پرشور است؛ فیلم ابعاد جنگی قصه‌ را هم نسبتاً قابل‌قبول عرضه می‌کند، خصوصا بخش‌هایی که جمهوری‌خواهان می‌خواهند یک پل را منفجر کنند تا جلوی پیشروی دشمنان فاشیست را بگیرند. همچنین در میان اقتباس‌های همینگوی، زنگ‌ها برای که به صدا در می‌آیند به دیدگاه‌های شخصی این نویسنده نزدیک‌تر است: او همیشه می‌گفت ضروری است برای آن جبهه‌ای بجنگید که به آن باور دارید، حتی اگر احساس می‌کنید که شکست خواهید خورد و پیروزی همچون هدفی تحقق‌نیافتنی به نظر می‌رسد.

۵- برف‌های کلیمانجارو (The Snows Of Kilimanjaro)

  • سال انتشار: ۱۹۵۲
  • کارگردان: هنری کینگ
  • بازیگران: گریگوری پک، اوا گاردنر، سوزان هیوارد، هیلدگارد کنف، لئو جی. کارول، مارسل دالیو
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۶.۱ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۷۵ از ۱۰۰

برف‌های کلیمانجارو یکی از بهترین داستان‌های کوتاه همینگوی در نظر گرفته می‌شود و قصه‌ی نویسنده‌ای به نام «هری» را روایت می‌کند که در سفر به آفریقا، به قانقاریا دچار می‌شود و در آستانه‌ی مرگ، به گذشته‌ فکر می‌کند، به همه‌ی اشتباهاتی که در زندگی‌اش مرتکب شد. در نسخه‌ی سینمایی – که با تلاش‌های تهیه‌کننده‌ی مشهور، «داریل اف. زانوک» ساخته شد – سرگذشت هری به یک داستان عاشقانه‌ی تمام‌عیار تبدیل شده است. گریگوری پک نقش اصلی را بازی می‌کند، نویسنده‌ای که با همسر جدیدش راهی مسافرت شده است و در ادامه مجروح می‌شود. چیزی که فیلم را از منبع اصلی متمایز می‌کند، «پایان هالیوودی» آن است که حتی باعث ناراحتی شدید همینگوی شد و او ضمن تماشا نکردن فیلم، آن را «برف‌های زانوک» نامید!

فیلم اما به موفقیت‌های زیادی رسید و نه تنها مورد تحسین منتقدان قرار گرفت بلکه به سومین فیلم پرفروش سال تبدیل شد و دو نامزدی اسکار هم به‌دست آورد. هنری کینگ در برف‌های کلیمانجارو بی‌گمان تلاش کرده است تا به آثار همینگوی نزدیک شود اما شجاعت تکرار لحن او را ندارد، در نتیجه بدبینی‌های همیشگی این نویسنده در فیلم به چشم نمی‌خورد. فیلم اقتباس ایدئالی برای طرفداران همینگوی نیست اما با تلفیق دراماتیکِ ماجراجویی، عشق و نمادگرایی و با تشکر از یک تیم بازیگری درجه‌یک، ارزش حداقل یک‌بار تماشا کردن را دارد.

۴- پیرمرد و دریا (The Old Man And The Sea)

  • سال انتشار: ۱۹۵۸
  • کارگردان: جان استرجس
  • بازیگران: اسپنسر تریسی، دان دایموند، دان آلوارادو، کارلوس ریورو، تونی رُزا، جوئی ری
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۶.۹ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۸۰ از ۱۰۰

همینگوی برای این رمان کوتاه، سرانجام جایزه‌ی ادبی «پولیتزر» (و نوبل) را به‌دست آورد؛ قصه درباره‌ی ماهیگیری به نام «سانتیاگو» است که پس از ۸۴ روز ناکامی در صید ماهی و بدشانسی‌های متوالی، عزم خود را جزم می‌کند تا این طلسم را بشکند. برای چنین نقشی، بدیهی است که تنها یک بازیگر برنده‌ی اسکار همچون اسپنسر تریسی توانایی جلب نظر مخاطب برای یک ماجراجویی‌ تک‌نفره‌ی ۹۰ دقیقه‌ای را دارد. این ساخته‌ی جان استرجس از نظر بصری هم حرف‌هایی برای گفتن داشت (حالا کمی کهنه به نظر می‌رسد) اما روایت تریسی از قصه‌ی سانتیگاو (که مستقیماً از متن کتاب آمده) باعث شده است تا فیلم را یک اقتباس احترام‌آمیز بدانیم که هنوز هم تأثیرگذار است، به‌ویژه اگر کتاب را خوانده باشید.

پیام‌های رمان پیرمرد و دریا هم در فیلم ملموس است: شما می‌توانید به تحقق بزرگ‌ترین آرزوی زندگی خود نزدیک شوید اما همیشه این احتمال وجود دارد که جاه‌طلبی‌هایتان یا پیچیدگی شرایط باعث شود تا شکست را تجربه کنید، با این حال همیشه می‌توان بلند شد و بار دیگر به‌سوی این رویاها قدم برداشت. در ضمن خود همینگوی را هم می‌توانید در نمای پایانی فیلم (در کافه) مشاهده کنید که هیجان‌انگیز است.

پیرمرد و دریا یک نسخه‌ی بازسازی تلوزیونی هم دارد که سال ۱۹۹۰ با بازی «آنتونی کوئین» از شبکه‌ی «اِن‌بی‌سی» روی آنتن رفت (کوئین برای هدیه‌ی تولد ۷۵ سالگی‌اش، شخصاً از تهیه‌کنندگان درخواست کرده بود که اجازه دهند در این فیلم بازی کند). علاوه‌بر این، فیلم کوتاه انیمیشنی ساخته‌ی «الکساندر پتروف» (محصول ۱۹۹۹) را هم نباید فراموش کرد که جایزه‌ی اسکار بهترین انیمیشن کوتاه را به خانه برد.

۳- وداع با اسلحه (A Farewell to Arms)

  • سال انتشار: ۱۹۳۲
  • کارگردان: فرانک بورزیگی
  • بازیگران: هلن هیز، گری کوپر، آدولف منژو، ماری فیلیپس، هرمن بینگ، دوریس لوید، بلانکه فریدریچی
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۶.۴ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۴ از ۱۰۰

مشابه برف‌های کلیمانجارو، همینگوی از این ساخته‌ی فرانک بورزیگی نفرت داشت و آن را به وداع با اسلحه (اولین رمانی که تکمیل کرد) نزدیک نمی‌دانست. با وجود این، فیلم یک قصه‌ی عاشقانه‌ی دوست‌داشتنی را روایت می‌کند و مطابق انتظار، گری کوپر و هلن هیز در نقش‌های اصلی درخشیده‌اند. کوپر نقش «فردریک» را برعهده دارد، یک افسر آمریکایی که در جریان جنگ جهانی اول، به عنوان راننده‌ی آمبولانس برای ارتش ایتالیا فعالیت می‌کند. پس از یک ملاقات اولیه‌ی نه ‌چندان خوب، فردریک عاشق یک پرستار انگلیسی به نام «کاترین» می‌شود. این عاشقانه‌ی جنگی، امضاهای آشنای این ژانر را دارد، از بمب‌هایی که منفجر می‌شوند تا قوانین سرسختانه‌ی ارتش که قهرمان قصه را محدود می‌کنند و شخصیت‌هایی که به‌دلیل پیچیدگی شرایط نمی‌توانند با یکدیگر در ارتباط باشند.

فرانک بورزیگی پایان‌بندی رمان را تغییر نداده است اما تفاوت‌ها واضح است؛ بخش‌های پایانی کتاب وداع با اسلحه، یکی از غم‌انگیز‌ترین متن‌هایی است که در تاریخ ادبیات آمریکا پیدا می‌کنید اما فیلم از زاویه‌ی متفاوتی به این پایان تلخ قصه نزدیک می‌شود که شاید بعضی‌ از طرفداران همینگوی را راضی نکند. این رمان یک اقتباس سینمایی دیگر هم دارد که سال ۱۹۵۷ به کارگردانی «چارلز ویدور» روی پرده رفت (این فیلم آخرین پروژه‌ای بود که «دیوید او سلزنیک» تهیه‌کنندگی آن را برعهده داشت). در این نسخه، «راک هادسن» و «جنیفر جونز» نقش‌های اصلی را بازی می‌کردند و فیلم نه تنها به فروش مناسبی در گیشه نرسید بلکه منتقدان شدیداً به آن حمله و فیلم را یک «بازسازی توخالی» توصیف کردند که تأثیرگذاری و عمقی ندارد.

۲- داشتن و نداشتن (To Have And Have Not)

  • سال انتشار: ۱۹۴۴
  • کارگردان: هاوارد هاکس
  • بازیگران: همفری بوگارت، والتر برنان، لورن باکال، دولورس مورن، هوگی کارمایکل، مارسل دالیو
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۸ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۷ از ۱۰۰

ارنست همینگوی و هاوارد هاکس دوستان نزدیکی بودند و یک روز که به ماهیگیری رفته بودند، هاکس با او شرط بست که می‌تواند از بدترین کتاب همینگوی، یک فیلم موفق بسازد؛ نتیجه‌ی گفتگوهای آن‌ها به فیلم «داشتن و نداشتن» ختم شد. توفیق این ساخته‌ی هاکس شاید ناشی از این تصمیم باشد که قصه‌ی رمان اصلی را به‌کلی کنار گذاشته‌ است و حتی بعضی از مضامین قصه همانند شکاف طبقاتی در فیلم وجود ندارد. در هر دو اثر، قهرمان قصه «هری» است، یک کاپیتان کشتی که حالا به خلافکار تبدیل شده است اما اگر این مسئله را کنار بگذاریم، کتاب و فیلم مسیر خودشان را می‌روند. حتی با حضور نویسنده‌ی شاخصی همچون «ویلیام فاکنر» در مقام نویسنده، بخش اعظمی از دیالوگ‌ها جدید هستند و ربطی به رمان اصلی ندارند.

هنگامی که هاوارد هاکس شیمی رابطه‌ی همفری بوگارت و لورن باکال را دید، تصمیم گرفت تا رابطه‌ی عاشقانه‌ی هری و «ماری» را در مرکز توجه قرار دهد که حرکت هوشمندانه‌ای بود. فیلم گاهی به حاشیه می‌رود اما اهمیت ندارد، شما تنها منتظر هستید تا بوگارت و باکال را کنار یکدیگر تماشا کنید (آن‌ها در صحنه‌ی فیلم‌برداری عاشق یکدیگر شدند و مدتی بعد ازدواج کردند). اگر صادق باشیم، هاوارد هاکس در شرط‌بندی‌اش اندکی تقلب کرد و به معنای واقعی کلمه، نسخه‌ی متفاوتی از «کازابلانکا» ساخت؛ با این تفاوت که «اینگرید برگمن» را با لورن باکال عوض کرده بود. آیا او شرط را برد؟ باید اعتراف کرد که بله، این فیلم شاید اقتباس وفادارانه‌ای نباشد اما فیلم به‌یادماندنی و جذابی است.

۱- آدم‌کش‌ها (The Killers)

  • سال انتشار: ۱۹۴۶
  • کارگردان: رابرت سیودماک
  • بازیگران: برت لنکستر، اوا گاردنر، ادموند اوبراین، سام لوین، آلبرت دکر، جان شیهان
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۷ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۱۰۰ از ۱۰۰

فیلم آدم‌کش‌ها از داستان کوتاه همینگوی به‌عنوان یک سکوی پرتاب استفاده می‌کند. این نویسنده یک ‌بار در توصیف نثر و قصه‌های کوتاه خود، آن‌ها را به «کوه یخ» تشبیه کرده بود که «تنها یک‌هشتم آن‌ بالای آب است». به عبارت دیگر، اگر نویسنده، خوب بنویسد، خواننده می‌تواند ابعاد پنهانِ قصه‌ی او را هم درک کند. آدم‌کش‌ها دقیقاً چنین کاری را انجام می‌دهد؛ این فیلم همان هفت‌هشتم کوه یخ در زیر آب است. قصه پیرامون دو مرد اتفاق می‌افتد که به یک سالن غذاخوری قدم گذشته‌اند تا بوکسوری به نام «اندرسون» را به قتل برسانند. شخصیت آشنای قصه‌های همینگوی، «نیک آدامز» می‌رود تا به سوئد خبر بدهد اما این بوکسورِ سابق تسلیم سرنوشت خود شده است. فیلم همانند قصه‌ی کوتاه آغاز می‌شود اما ۹۰ دقیقه‌ی بعدی را به روایت گذشته‌ی اندرسون اختصاص می‌دهد.

مطابق معمول، یک بانو هم در قصه حضور دارد که نقش آن‌ را اوا گاردنر (از بازیگران محبوب همینگوی) ایفا می‌کند؛ اوا گاردنر علاوه‌بر برف‌های کلیمانجارو که بالاتر به آن اشاره شد، در «خورشید همچنان می‌درخشد» (۱۹۵۷) هم حضور دارد تا تنها بازیگری باشد که در سه اقتباس همینگوی نقش‌آفرینی‌ کرده است. برگ برنده‌ی فیلم اما بی‌تردید برت لنکستر است که در ۳۳ سالگی، با همین فیلم به دنیای بازیگری قدم گذاشت و به چهره‌ای محبوب تبدیل شد. آدم‌کش‌ها از معدود فیلم‌هایی است که همینگوی از آن رضایت کامل داشت.

منبع: AV Club

///.


منبع: دیجی‌مگ