چارسو پرس: علیرضا تابش در دهه 90 به مدت هفت سال مدیرعاملی بنیاد سینمایی فارابی را عهدهدار بود و میتوان گفت بعد از سیدمحمد بهشتی، طولانیترین دوره مدیریت فارابی به نام او ثبت شده است. عضویت در هیئت امنای انجمن سینمای جوان، دبیری شورای معاونان وزارت ارشاد، روابطعمومی وزارت ارشاد و مشاور وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، مشاور رئیس کمیسیون فرهنگی شورای اسلامی شهر تهران، عضو گروه تخصصی سینمای فرهنگستان هنر، دبیری سه دوره جشنواره فیلمهای کودکان و نوجوانان و بنیانگذاری المپیاد فیلمسازی نوجوانان و برگزاری پنج دوره این رویداد، بخشی از کارنامه مدیریتی او در حوزه فرهنگ است. با علیرضا تابش سیر تاریخی ساخت فیلمهای سیاسی در سینمای ایران را مرور کردیم. او معتقد است: «در سینمای ایران و کشورهایی نظیر ما، باید «سیاست» را از «سیاستزدگی» جدا کنیم. توجه کنیم که دریک بستر سیاستزده از فیلمها تأویل یا تفسیر متفاوتی میشود» بررسی چگونگی ساخت فیلم سیاسی در سینمای ایران، نقش بنیاد سینمایی فارابی درحمایت از پروژههایی از این دست و البته بررسی اجمالی دوره مسئولیت او در بنیاد سینمایی فارابی ازجمله موضوعات مورد بحث در این گفتوگو است که شما را به خواندن آن دعوت میکنیم.
چگونگی ساخت فیلم سیاسی در سینمای ایران به نظر بسیاری از اهالی سینما مفهوم گستردهای دارد. تعبیرهایی از این دست که اساسا چنین سینمایی در کشورمان وجود ندارد یا در طول دوران، از فیلمهای اجتماعی چنین مفهومی استنباط شده است. سینمای سیاسی از نظر شما چه ویژگیهایی دارد؟
این پرسش کمی کژتابی دارد و میتوان گفت بستگی به این دارد که فیلم سیاسی را چگونه تعریف کنید، زندهیاد عباس کیارستمی سال 2009 در گفتوگو با روزنامه «گاردین» به نکتهای درباره فیلمهایش اشاره کرد. از او درباره اینکه آیا فیلمسازی سیاسی است؟ و آیا در فیلمهایش سیاست را دنبال میکند؟ سؤال شد و پاسخ داد: «هیچ وقت در آثارم برای حزب، گروه یا دستهای تصاویر و روایتی در فیلمهای من نمیبینید؛ اما کشف حقیقت زندگی روزمره و بیرونکشیدن گوهری ناب از دل آن در فیلمسازی من جریان دارد. تا وقتی سعی داریم این حقیقت را عریان کنیم، عمل فیلمسازی عملی ذاتا و عمیقا سیاسی خواهد بود». بههمیندلیل به گفتوگوی مهندس محمد بهشتی با روزنامه «شرق» در شمارههای پیشین اشاره میکنم که به این موضوع اشاره کرد «خانه دوست کجاست» از نظر او سیاسیترین فیلم تاریخ سینمای ایران است. ارجاع مهندس بهشتی را من با تعبیر عباس کیارستمی در گفتوگویش با روزنامه «گاردین» اینچنین کنار هم قرار میدهم.
یا فیلم «اجارهنشینها» ساخته داریوش مهرجویی که به گمان من ازجمله فیلمهایی است که میتوان تعبیرهای سیاسی از آن داشت. وقتی خاطرات مهندس محمد بهشتی در دهه 60 را مرور میکنم که برای تصویب فیلمنامه «اجارهنشینها» به دلیل خوانشهایی که از فیلم میشد، با چه چالشهایی روبهرو بودند و چطور از فیلم مراقبت شد، برایم جالب است. موضوع مطرحشده در فیلم «اجارهنشینها» بحث منفعت فردی و منفعت جمعی است. داریوش مهرجویی در این فیلم به مخاطب میگوید به منفعت جمعی فکر کنید و میبینیم که شخصیتهای فیلم دنبال منفعت فردی هستند. شاید توسط مدیران نظارتی از شخصیتها و فضای فیلم «اجارهنشینها» متناسب با شرایط جامعه آن زمان، تعبیر و تفسیر میشد و با شرایط آن دوران، چقدر سخت بود چنین فیلمی به اکران برسد.
نتیجه میگیرم که در سینمای ایران و کشورهایی نظیر ما، باید سیاست را از سیاستزدگی جدا کنیم. توجه کنیم که در یک بستر سیاستزده از فیلمها تأویل یا تفسیر متفاوتی میشود. این یک فهم از سینمای سیاسی است که بر ذهن برخی از مدیران و سیاستگذاران و حتی هنرمندان حوزه سینما هنوز هم مسلط است.
خاطرم هست در ۱۳۷۹ که مدیرکل روابطعمومی وزارت فرهگ و اشاد اسلامی بودم، «شوکران» ساخته بهروز افخمی اکران شد. زندهیاد سیفالله داد، معاون سینمایی وزارت ارشاد، چند روز درگیر اعتراض و تحصن پرستاران در محل وزارتخانه بود. الان من و شما «شوکران» را میبینیم، اصلا درک و دریافت سیاسی از این فیلم داریم؟ مقصودم این است که در آن بستر زمانی و اجتماعی، کاری که رسانهها انجام دادند و البته تحصن پرستاران، شرایط را به سمتی برد که یک تأویل و تفسیر سیاسی از این فیلم انجام شد یا فیلم «مارمولک» که حواشی بسیاری در زمان اکران در اردیبهشت ۱۳۸۳ داشت.
سال گذشته بود که تلویزیون ویدئویی از سخنان رهبر انقلاب در جمع هنرمندان منتشر کرد و راجع به این فیلم نظرات ایشان مثبت بیان شده بود؛ اما آن زمان در دهه ۸۰ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی فشار بسیاری را بابت اکران این فیلم متحمل شد. عدهای اصرار داشتند که فیلم باید از اکران برداشته شود؛ درحالیکه مسئولان وزارت ارشاد نظر رهبر انقلاب (که تازه یک سال پیش در ویدئویی منتشر شد) را همان زمان نسبت به فیلم میدانستند که نظر آیتالله خامنهای نسبت به این فیلم مثبت است؛ اما فشار اجتماعی رسانهها و فشارهایی که گروههای مرجع در حوزه علمیه داشتند، منجر به این شد که فیلم بعد از 20 روز اکران، به درخواست تهیهکننده پایین کشیده شود؛ چراکه وزارت ارشاد اصرار داشت پای مجوزی که خودش امضا کرده، میایستد و هیچ وقت باطلش نمیکند؛ اما این اصرار عوامل فیلم بود که به اکرانش خاتمه دهند.
پس در یک جامعه بهشدت سیاستزده چنین تفسیری از یک فیلم سینمایی ممکن است. عمده فیلمهایی که در این چند دهه یا حتی پیش از انقلاب ساخته شده، عمدتا اجتماعی بودند که به نوعی دچار خوانش سیاسی شدهاند؛ درحالیکه به مرور زمان و گذر از فضای خاص اجتماعی ثابت شد که تلقی سیاسی از برخی فیلمها اشتباه بوده است. اما به نظرم دراینمیان میتوان به گزاره دیگری درباره ساخت فیلمهای سیاسی اشاره کرد.
به نظرم انتخابات ریاستجمهوری از نیمه دهه 70 شکل و شمایل دیگری پیدا کرد. مشخصا انتخاباتی که به رأی مردم در دوم خرداد ۱۳۷۶ منجر شد، در آن سالها برای اولین بار نامزدها به سمت ساخت فیلم تبلیغاتی رفتند. نه اینکه سالهای قبل چنین فیلمهایی وجود نداشت؛ اما عمدتا فیلمها در یک استودیوی تخت و ساده صداوسیما ساخته میشد و مثلا نامزدهای ریاستجمهوری چند دقیقهای با مردم صحبت میکردند؛ اما از جایی به بعد تبلیغات انتخابات به نحوی پیش رفت که ساخت فیلم تبلیغاتی شکل دیگری به خوش گرفت. در آنجا میبینیم که تبلیغات سیاسی هم از سوی سیاستمداران بااهمیت شد و هم از سوی رسانه ملی. این شکل از فیلمسازی را میتوان نوع دیگری از فیلمسازی سیاسی دانست که تاریخ خود را دارد و میتواند مورد تحلیل قرار گیرد؛ اما نسبت چندانی با نوع فیلمهایی که پیشازاین گفتم و هرکدام در زمان خود فیلمی سیاسی دانسته میشدند، ندارند.
و البته حضور فیلمسازانی که دیدگاه سیاسیشان را در فیلم انتخاباتی نامزد مدنظرشان بازتاب میدادند.
بله، حضور فیلمسازانی متمایل به نامزد انتخاباتی مدنظر که با آگاهی کامل و در یک رقابت نانوشته، دیدگاههای سینماییشان را به فیلم تبدیل میکردند. در دهه 70 این نگاه و توجه را هم میان سینماگران و هم رسانه ملی و هم در گروههای سیاسی میبینیم. این توجه ادامه پیدا کرد تا امروز که میبینیم در ادوار مختلف فیلمهایی با شکل و شمایل متفاوت برای نامزدهای انتخاباتی ساخته میشود. در دورهای شاهد بودیم که رسول صدرعاملی یک فیلم در حمایت از نامزدی مرحوم هاشمیرفسنجانی میساخت و منوچهر محمدی دیدگاه دیگری را درباره همان شخصیت، در فیلمش بیان میکرد. این روایتهای متنوع و متکثر است که به نظر من روی افکار عمومی تأثیر میگذارد. در دوران معاصر ما این توجه در تبلیغات انتخاباتی به عنصر سینما و فیلم بهروزترشده و در همین انتخاب 1400 میبینیم که تبلیغات انتخاباتی به فضای مجازی راه پیدا کرد و فقط به فیلم مستند یا پرتره 30 دقیقهای بسنده نمیشود. لحظه به لحظه گزارشهای تصویری از نامزدهای انتخاباتی تولید شد. شاهدیم به نوعی تمایل سیاستمداران و حتی کارگزاران دستگاه رسانه ملی به عنصر تصویر در مؤلفههای تبلیغات سیاسی یا تبلیغات انتخاباتی وجود دارد.
طبیعی است که نهاد فرهنگی که کار تولیدی انجام میدهد و دارای دیدگاههای مختلفی است، نحوه حضورش و مدیریت فرهنگی برای تولید فیلمهای سینمایی نظارتی یا حمایتی از نظر مالی یا غیرمالی متفاوت است. دیدگاه شما در دوران مدیریت هفتساله در بنیاد سینمایی فارابی برای ساخت فیلمهای سیاسی به چه صورت بود؟
بنیاد سینمایی فارابی در دوران ما به دنبال تنوع ژانر بود. دوران سینمایی دهه 90 چند ویژگی داشت که یکی از آنها «تنوع ژانر» بود. به این معنی که هم فیلمهای تاریخی و وحشت میدیدیم و هم انیمیشن رونق خوبی پیدا کرد. کمدیها عمدتا بر رونق اکران سینما (تا پیش از کرونا) مؤثر بود و مخاطبان عمدهای را جذب کرد. فیلمهای اجتماعی متنوعی ساخته شد و در کنارش فیلمهای دفاع مقدس هم داشتیم. فیلمهایی که در اصطلاح رایج به آنها فیلمهای راهبردی میگوییم. فیلمهای کودک، ورزشی و موزیکال رونق خوبی پیدا کرد. در این دوران شاهد «ارتقای کیفیت در سالنهای سینما» و بحث دیجیتالشدن و بهسازی و بازسازی یا حتی افزایش سالنهای سینما و ارتقای صدا و تصویر در سالنهای سینما بودیم. «راههای مختلف فیلمدیدن» را امتحان کردیم. شاهد رشد ویاودیها و تولید فوقالعاده سریالها در بخش خصوصی و پلتفرمها بودیم و از طرفی یک راه جدید فیلمدیدن یا همان اکران آنلاین را تجربه کردیم. «بعد فنی سینما» ارتقا پیدا کرد و انیمیشن رشد فوقالعاده خوبی در دهه 90 داشت و ما شاهد تولید و اکران مستندهای باکیفیت هم بودیم. بخشی از این مستندها به نظرم سیاسی است که تا پیش از این دوران کمتر مستندهای سیاسی با این معنا و مفهوم میدیدیم. مثل مستند «کودتای 53»، «میدان جوانان سابق»، «مستند رزمآرا» و «دیپلماسی شکستناپذیر آقای نادری» با اینکه این فیلم جنبه کمدی داشت؛ اما مفهوم مهم ارتباط با آمریکا را تحت عنوان اهدای یک هدیه نفیس یعنی فرش ایرانی به یک دیپلمات آمریکایی بررسی میکرد.
با اینکه این دیپلماسی شکست میخورد ولی یک مفهوم کلی در بستر سیاسی دو کشور یعنی ایران و آمریکا را بررسی میکند. در سینمای داستانی فیلمهایی مثل «عصبانی نیستم»، «آشغالهای دوستداشتنی»، «قصهها»، «گزارش یک جشن»، «خیابانهای آرام» و «قلادههای طلا» را میتوان به نوعی فیلمهای متفاوتی دانست که در این دهه تحت تأثیر وقایع اجتماعی و سیاسی روز ساخته شدند و طیف متنوعی از کارگردانها این فیلمها را ساختند. برخی از این فیلمها همچنان مشکل اکران دارند یا برخی با ممیزی بسیار راهی اکران شدند یا طول مدت اکرانشان کمتر بود. از سوی دیگر میبینیم فیلم «بدون تاریخ، بدون امضا» که با مشارکت بنیاد سینمایی فارابی ساخته و به اسکار معرفی شد، نقدهایی علیه آن مطرح شد که این فیلم سیاهنمایی است. درحالیکه توضیح داده شد که این فیلم یک مبحث جدی اجتماعی را مطرح میکند و نمیتوان اندیشه فیلمساز را به سیاست گره بزنیم. یا فیلم «من» ساخته سهیل بیرقی، در همین راستا فیلمهایی مانند «ابد و یکروز»، «متری ششونیم»، «شنای پروانه»، «مغزهای کوچک زنگزده» یا «خانه پدری» به نظرم ازجمله فیلمهایی هستند که به اشتباه به آنها برچسب سیاسی زده شد. عدهای هم معتقدند حتی فیلمی مثل «غلامرضا تختی» را هم میتوان به شکل دیگری دید. با اینکه قهرمان داستان «تختی» است اما در متن داستان رفتارهایی که با او در «دوران پهلوی» میشود را میتوان نمونهای از وضعیت سیاسی- اجتماعی آن دوران توصیف کرد و این هم نگاه دیگری به این فیلم است.
البته در این دوران فیلمهای مهمی ساخته شد اما همانطور که اشاره کردید ساخت یا اکران برخی فیلمها با حواشی بسیاری همراه بود و البته نحوه مواجهشدن شما با حواشی ساخت برخی فیلمها «سیاست شفافسازی» بود. نحوه حمایت از ساخت آثار سینمایی در دوران مدیریت شما چطور پیش میرفت؟
در دورهای که ما در بنیاد سینمایی فارابی بودیم، حقیقتا وقت زیادی صرف تعامل و گفتوگو با اهالی سینما میشد. ساعتها با سه صنف مهم در سینما «تهیهکننده»، «کارگردان» و «فیلمنامهنویس» صحبت میکردیم. این نشستها تزیینی و نمایشی نبود. اهالی سینما از نحلههای مختلف فکری عضو شوراهای فارابی بودند و به ما مشورت میدادند. عضویت در شوراهای فارابی به این معنی نبود که کارمند فارابی باشند بلکه میپذیرفتند به ما مشورت بدهند. بنابراین فارابی در یک محیط تنگ و بسته سه، چهار مدیر بنیاد سینمایی فارابی تصمیم نمیگرفت. به هر حال اداره چنین شوراهای مشورتی شاید سخت باشد؛ چراکه نظرات متنوع است و نیاز به حوصله و صبر دارد تا به جمعبندی برسیم. اما نتیجه آن به نظرم پرثمر بود. سیاست «شفافسازی بنیاد سینمایی فارابی» یکی از اصول ما در این دوران بود که نه قبل از ما وجود داشت و نه بعد از ما ادامه پیدا کرد. این نوعی از شکل و شمایل و منش مدیریتی بنیاد فارابی بود که خدا را شاکرم این اتفاق آن سالها افتاد و ما با طیف وسیعی از هنرمندان ارتباط داشتیم و ضمن اِعمال شفافیت، پاسخگوی عملکردمان هم بودیم. حتی منتقدین سیاستهای بنیاد سینمایی فارابی به جلسات بنیاد راه پیدا میکردند. حتی گاهی نقدهای تندی نثار بنیاد فارابی میکردند اما اینطور نبود که ما، در را فقط به روی یک طیف خاصی باز کنیم و در کل فراجناحی رفتار شد. وقتی فهرست حمایتهای بنیاد سینمایی فارابی از فیلمها را میبینید، ثابت میشود که طیف وسیعی از کارگردانهای جوان در این دوره مجال ساخت فیلم پیدا کردند. برخی که بنا به دلایلی با فیلمنامهشان برای تولید، موافقت نمیشد یا در اولویت حمایت فارابی قرار نمیگرفتند، به دلیل ضعف فیلمنامه بود و یا در مواردی دستهبندی میشدند که آن سال ما برای آن بودجه نداشتیم. به هر حال یک بنیاد سینمایی متناسب با یک بودجه مشخص و سبد محصولاتش برنامهریزی میکند. در همه جای دنیا نهادهایی سینمایی که در ساخت فیلم مشارکت میکنند، در چند ماه از سال پیشنهادهای بخش خصوصی را میپذیرند. اینطور نیست که در همه سال پذیرش فیلمنامه داشته باشند. به هر حال با گذشت زمان میتوان راحتتر درباره این دوران هفتساله قضاوت کرد.
من بهعنوان مدیرعامل، به نظر اعضای شورای مشورتی بنیاد سینمایی فارابی احترام میگذاشتم. از طرفی جایی که خودم باید تصمیم میگرفتم این کار را میکردم و پایش هم میایستادم. در مواردی گزارشهایی رد میشد یا نامهنگاریهایی انجام میشد که چرا از این فیلم یا این تهیهکننده یا کارگردان حمایت نشده، من ادله خودم را داشتم و صرف فشارهای اینچنینی حمایتی صورت نمیگرفت. اینها گوشهای از مصادیقی است که هیچ وقت رسانهای نشد و برای شخص مدیرعامل فشارهای شدیدی به همراه داشت درعینحال به برقراری عدالت معتقد بودم و هستم.
البته زمانی که بحث انحلال بنیاد سینمایی فارابی مطرح شد، این نگرانی وجود داشت که بسیاری از دستاوردهای این نهاد در طول زمان از دست برود.
این بحث انحلال در یکی از جلسات سازمان سینمایی در گرفت. در یکی، دو سال اول حضور من در بنیاد سینمایی فارابی انتظار این بود که تغییرات توفانی اتفاق بیفتد. من در هر مسندی بودم، سعی کردم ضمن اینکه به کارهایم شتاب بدهم، برعکس در اموری خیلی تعجیل نکنم یا دستکم بیشتر بررسی و مشورت کنم. شاهد هستید در دوران مدیرت من «معاونت پشتیبانی فنی» منحل شد و بخش عمدهای از تجهیزاتی که قابل استفاده بود، به فیلمخانه ملی ایران در یک تفاهمنامه منتقل شد. بخشی از تجهیزات را به انجمن سینمای جوان فرستادیم که هنرجویان برای ساخت فیلم استفاده کنند. برخی از تجهیزات هم به لحاظ فنی خارج از رده بود که به شرکتهای سینمایی در بخش خصوصی فروخته شد که از آن تجهیزات در چارچوب دیگری استفاده کنند. در دوره مدیریت من ساختار بنیاد سینمایی فارابی در هیئت امنای بنیاد بهروزرسانی و تصویب شد. ما پیشبینی کرده بودیم که یک بخش تحقیق و توسعه R&D (Research and Development) در یکی از معاونتهای مدیریت فارابی ایجاد شود؛ چراکه معتقد بودیم نهاد مهمی مثل بنیاد فارابی یکی از وظایفش کمک به سینمای ملی است. باید مدام عرصههای مختلف دانش و فناوری حوزههای تولید و توزیع را پایش و رصد کند. همین نیاز به دفتری تحت عنوان تحقیق و توسعه R&D داشت که بتواند به توسعه سینمای ملی ما کمک کند. امیدوارم این بخش در فارابی شکل گرفته باشد؛ چراکه در یکسالو نیمی که از مدیریت بنیاد سینمایی فارابی خداحافظی کردم، از همه چیز در آنجا بیخبرم. به نظرم ضرورت دارد در بنیاد سینمایی فارابی این واحد را داشته باشیم و چشمانداز سالهای بعد برای رویکردها و سیاستهای بنیاد خلق شود؛ چراکه معمولا دولتها بودجهای حمایتی به بنیادهای زیرمجموعه وزارت ارشاد مثل بنیاد رودکی یا بنیاد فارابی و... اختصاص میدهند و این سبب میشود که به هر حال گاهی از آن اهداف اصلی چشمانداز 10ساله غفلت کنیم و هنوز هم معتقدم ایجاد و توسعه این بخش در بنیاد سینمایی فارابی مؤثر و ضروری است؛ چراکه بنیاد فارابی میتواند پیشران نگاه توسعهای در سینما باشد نه رقیب بخش خصوصی.
همچنان معتقدید یکی از دلایل ضعف سینمای ما عدم پژوهش در فیلمنامه است؟
بله، یکی از ضعفهای جدی سینمای ایران بحث پژوهش است. زمانی سستی یا کمکاری نویسنده یا کارگردان را میتوان عاملش دانست. زمانی هم موانعی است که سر راه فیلمساز قرار میگیرد. درباره برخی از موضوعات از جمله ساخت فیلمهای سیاسی- اجتماعی در سینمای ایران دسترسی به منابع پژوهشی یا خیلی سخت است یا غیرممکن. برای همین فیلمساز یا تهیهکننده اصلا زحمت اینکه به سمت کار پژوهشی یا مطالعاتی برود را نمیکشد. البته این یک وجه پژوهش در سینماست، وجه دیگر توسعه فناوریها و پژوهش در باب خود فرایند تولید، بازاریابی و توسعه صنعت است که از اهمیت آن نیز نباید غافل شد.
البته برخی هم معتقدند اساسا نمیتوان سراغ بسیاری از موضوعات رفت.
بله این مورد هم مطرح است. باید پذیرفت یکی از ایرادهای جدی سینمای ما نداشتن «برنامه کسبوکار» و نگاه به سینما بهعنوان یک صنعت بالنده است. به نظرم مهمترین پرسشی که یک تهیهکننده و کارگردان قبل از شروع تولید فیلم باید از خودشان بپرسند این است که برنامه برای پخش فیلم چیست؟ درآمدزایی آن به چه صورت است؟ تأثیر فیلم روی مخاطب چیست؟ تقریبا میتوان گفت اغلب فیلمهای سینمایی، بدون برآورد جدی و بدون پاسخ به این پرسشها ساخته میشود. یکی از اهداف ما در فارابی ایجاد فرهنگ کسبوکاری در سینمای ایران با «تأسیس مرکز شتابدهی و نوآوری» بود که متأسفانه با مجموعه سنگاندازیها و مخالفتهایی که در داخل سازمان سینمایی و بخشهای دیگر وزارت ارشاد شد و با وجود موافقت دکتر سورنا ستاری، معاون علمی و فناوری وقت ریاستجمهوری و معاون ایشان متأسفانه از سوی سازمان سینمایی و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی این هماهنگیها کامل نشد و ما یک فرصت دو، سهساله را در پایان دهه 90 از دست دادیم و یقین دارم اگر آن مرکز راهاندازی شده بود، الان شاهد ریلگذاری جدیدی در ساختار سینمایی کشور بودیم.
کمی از جزئیات این طرح صحبت میکنید؟
ببینید اگر بنیاد سینمایی فارابی در دهه 60، 70 و 80 به لحاظ فنی مرجع سینما بود و سهپایه نور تجهیزات صوتی، تراولینگ به پروژههای سینمایی میداد، اساسا با موج دیجیتالیزم و رشد فناوریهای نوین این موضوع دیگر نیاز سینمای امروز نیست. بخش خصوصی درحالحاضر این کار را خودش انجام میدهد. اما آن چیزی که سینمای ایران امروز نیاز دارد، ریلگذاری جدید در مسیر تحقیق و توسعه و الگوسازی مدلهای جدیدی از پروژههای سینمایی و طراحیهای درست و پیونددادن یک محصول سینمایی با بازارهای متنوع دیگر است. قدم اول در این مسیر تغییر نگرش و عمل جدی در سینما به سمت تولیدات بهتر است. حتی برخی از مدیران سینمایی در مقابل این فکر گارد داشتند. درست مثل وقتی که از درد یک بیمار آگاه هستید و میدانید این دارو در وضعش بهبودی حاصل میکند و یک عدهای تلاش کنند این دارو تهیه نشود. افسوس میخورم وقتی کشورهای منطقه مثل ترکیه یا کشورهای عربی، روسیه و همسایگان ما در انیمیشنسازی و ساخت فیلم داستانی یا مستند رشد داشتهاند و سینمای ما با این سابقه مهم سینمایی در منطقه نتوانست به هدفی که مدنظرمان بود برسیم. شاید برخی با خود فکر کنند تابش قصد داشت این بخش را هم در انحصار فارابی دربیاورد. اینطور نبود. بخش عمدهای از عناصر دخیل در مرکز شتابدهی و نوآوری سینما، از دل بخش خصوصی و استارتآپها بودند.
درحالحاضر در سینما شاهد دوگانهای از پیش تعیینشده هستیم. یکی ساخت آثار فرهنگی -هنری فاخر که متعلق به طبقه نخبگان است و هزینه زیادی برای آن میشود، ولی متأسفانه مخاطب کمی دارد. طبقه دوم تولید آثار مبتذل است که البته از سیستم دولت و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی هم مجوز میگیرند. اما سؤال من این است؛ آیا صرفا همین دو طبقه از آثار سینمایی قابل تعریف هستند یا یک «راه سومی» هم وجود دارد؟ به نظرم راه سومی هست و ضرورتا راه آسانی هم نیست. اما باید سینما بر مسیر سوم منطبق شود و بر شیوههای نوین تولید، عرضه و نمایش فیلم مسلط شود. این راه سوم همان «ترویج روحیه کسبوکاری در سینمای ایران» است که ما چند سال پیش دنبالش بودیم. متأسفانه موانعی اجازه نداد این امر مهم محقق شود. معتقدم در حوزه تولیدات فرهنگی و هنری باید صرفا به جای فکرکردن به «یک اثر» به تولید «منظومه آثار» فکر کرد. فرض کنید اکثر تهیهکنندگان در سینمای ایران تمام دغدغهشان ساخت یک اثر در بازه زمانی یک یا دو سال است. معتقدم به جای فکرکردن به یک اثر باید یک تهیهکننده یا یک شرکت تهیه و تولید فیلم به منظومهای از آثار ازجمله ساخت فیلم کوتاه، سریال و فیلم سینمایی فکر کند. حتی تعامل با استارتآپهای سینمایی بخش دیگری از وقتش را در بر گرفته باشد و اگر ما به این منظومه آثار فرهنگی و هنری برسیم، آن زمان جذابیتهای مدنظر مخاطب در این آثار دیده میشود. امروزه در دنیا، سرمایهگذاران از سبدهای سرمایهگذاری در آثار سینمایی سخن میگویند که هم باعث کاهش ریسک سرمایه خواهد شد و هم امکان تنوع و گسترش دامنه صنعت سینما را فراهم خواهد کرد.
تا رسیدن به این اهداف فاصله زیادی داریم؟
بله، البته فرصت چندساله هم از دست رفت، چنین روحیه کسبوکاری منجر به تولیداتی میشود که نه خیلی فاخر هستند و البته خیلی هم جدا از جامعه نیستند و از سویی مبتذل هم نیستند. درعینحال برای مخاطب جذابیت دارند و ادامه حیاتشان هم ممکن است.
اقتصاد سینمای ایران اجازه طیکردن چنین مسیری را میدهد؟
قصد داشتیم نمونهسازی این مدل را در مرکز شتابدهی و با مشارکت بخش خصوصی انجام بدهیم. متأسفانه سینمای ایران بعد از کرونا به شدت فقیر شد. تعداد زیادی فیلم پشت سد اکران داریم و سرمایهگذاران از اینکه فیلمهایشان اکران نشده، شرایط خوبی ندارند. بحران مخاطب جدی است، طبعا وضع در بازار بینالملل خوب نیست و رایت پخش خارجی فیلمهای پشت سد اکران مانده، هنوز فروش نرفته است. در حالی که اگر این پیشنهاد یا ایدهای که داشتیم محقق میشد، میتوانست به تنوع سبد تولیدات سینما و بالارفتن میزان مشارکت بخش خصوصی بعد از دوران کرونا کمک کند. مشکل دیگری که در این سالها با آن روبهرو هستیم این است که عمدتا طبقه متوسط و عموم مردم را در سینمای ایران در نظر نگرفتیم. در حکمرانی فرهنگی باید به این طبقه توجه جدی شود.
دیدگاهتان را درباره حکمرانی فرهنگی تشریح کنید.
دو سال پیش در زمان وزارت دکتر سیدعباس صالحی، پژوهشی در وزارتخانه مبنی بر ایدهیابی جهت حکمرانی مؤثر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برای طراحی ساختار نوین وزارتخانه با لحاظ چالش فضای مجازی بررسی شد. در این مورد با خبرگانی در حوزه فرهنگ و هنر مصاحبه شد. من هم در این گفتوگو به چند نکته اشاره کردم. این نکات در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است. ولی بعید بدانم مدیران فعلی آن را مطالعه کرده باشند! دو، سه سال پیش لزوم تحول در حکمرانی فرهنگی موضوع مورد بحث در وزارت ارشاد بود. شاید پرسش اساسی ما این باشد که نقش وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در ساختار کلی زیستبوم فرهنگ کشور چیست؟ این سؤال مهمی است. فضای مجازی را چگونه تعریف میکنیم و کجای این زیستبوم، آن را مکانیابی میکنیم؟ یعنی اگر ما فضای مجازی را یک زیستبوم بزرگ ببینیم، حکمرانی فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ساترا، سازمان صداوسیما و... کجای این زیستبوم هستند؟ و متأسفانه به دلیل اختلافی که بین وزارت ارشاد و سازمان صداوسیما وجود دارد، نگاه این دو نهاد به حکمرانی فرهنگی واحد نیست. حقیقت این است که مدیریت فرهنگی کشور هم در حوزه سیاستگذاری، تولید و نشر محتوا که دو رکن اصلی آنها یکی وزارت ارشاد است و یکی سازمان صداوسیما، دچار تناقض و چنددستگی شده است. تولیدکنندگان و اهالی فرهنگ و هنر هم سالها این منظره را تماشا میکنند.
مدیران صداوسیما اصرار به حکمرانی سابق در فضای مجازی دارند، اما فضای مجازی نه برای مدیران بخش فرهنگ، که بالذات و برای همه مردم حکمرانیناپذیر است. با این شیوه به جای حکمرانی، نیازمند تسهیلگری عرصه فرهنگ است و ظاهرا مدیران صداوسیما خودشان را حکمران این حوزه تصور میکنند نه تسهیلگر، که به نظر میرسد امری محال است. مهمترین مسئله حکمرانی فرهنگی تغییر رویکرد فکری در مدیران فرهنگی است. چالش اصلی در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به نظرم فقدان نگاه بهروزشده به محیط فرهنگ و سازوکار آن نزد مدیران است. برای مثال از برخی مدیران حال حاضر، نام چند گروه معروف موسیقی خارجی را بپرسید، عده زیادی نمیدانند ولی فرزند آن مدیر احتمالا میداند. ما سالهاست از سواد رسانهای حرف میزنیم و متأسفانه همین سواد رسانهای هم بین مدیران فرهنگی کشور سطحش پایین است. به نظرم این چالش جدی مدیران کشور است و این فقط منوط به ایران نیست و در کل دنیا در مدیریت با این چالش روبهرو هستند اما با شناخت درست، راهکارهایی برای آن باید یافت و از شعارزدگی پرهیز کرد. نشناختن فضای سایبری و فضای مجازی ازجمله اتفاقاتی است که بسیاری از مخاطبان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و صداوسیما متوجهش هستند. مثلا برای دریافت مجوز به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی یا ساترا مراجعه میکنند و آنها خیلی بهروزتر از کارشناس وزارتخانه یا ساترا هستند. همینطور در صداوسیما و در سایر دستگاههای فرهنگی این یک چالش جدی است.
این در حالی است که بسیاری از مدیران فرهنگی میتوانند ایجاد انگیزه کنند و آموزش بدهند تا بتوانند نیروی انسانی را از آن انفعال خارج کنند و بهروز شوند که متأسفانه در عمل چنین نیست. بنابراین نیاز به بازتعریف حکمرانی دولت در عرصه فرهنگ بسیار ضروری است. به نظرم باید مفهوم دولت و فرهنگ با حاکمیت و فرهنگ بازتعریف شود. اغلب شاهد دیدهبانی در وزارتخانههای فرهنگی توسط مرکز فضای مجازی هستیم اما این دیدهبانی نیازمند نوعی اقتدار است که به نظرم این اقتدار وجود ندارد. یکی از مهمترین مؤلفههای این اقتدار دسترسی به منابع دادهپردازی و ایجاد فناوریهای مبتنی بر هوش مصنوعی، دادههای هوشمند و ذخیرهسازیهای هوشمند است که یا در کشور ما وجود ندارد یا در شرایط گلخانهای و غیرتجاری رشد کرده و آن بخش از حاکمیت که دولت باشد متأسفانه به آن فناوریها دسترسی ندارد. در بازنگری باید دید ظرفیتهای لازم برای این بازتعریف به نفع مصالح ملی چیست؟ باید به مصالح ملی اولویت داد نه نگاه سیاسی. رویکردی که سالها وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی یا صداوسیما داشتند، نوعی «نظارت محتوایی بازدارنده» بود. درحالیکه تحولات فناورانه اخیر نیاز به تغییر چهره رسانهای- ارتباطی دارد. در این گفتوگو درمورد سیاستهای فرهنگی در دهه 60 صحبت شد. بحث قرنطینهسازی اصطلاحی است که در دهه 60 از مهندس سیدمحمد بهشتی نقل میشود. در دهه 60 و 70 حکمرانی ما در یک فضای آنالوگ تعریف میشد. در این سالها شاهد تحولات نسلی هستیم. اشاره کردم یکی از افتخارات من در بنیاد سینمایی فارابی ایجاد بستری برای فعالیت فیلمسازان نسل نو بود. 120 جوان فیلماولی در مدت حضور هفتساله من در فارابی این امکان را پیدا کردند اولین یا دومین فیلمشان را بسازند. ما با نسلی مواجه هستیم که احاطه خوبی روی فضای دیجیتال دارد و صرفا مصرفکننده نیستند بلکه تولیدکننده محتوا هستند. از طرف دیگر نسل دیگری در مخاطبان ما وجود دارد که آنها هم احاطه خوبی روی فضای مجازی دارند و صرفا تولیدکننده نیستند. تولید محتوا هم در فضای مجازی رشد جدی پیدا کرده است و الان ما هم مصرفکننده شدیم و هم تولیدکننده و این ویژگی دوران معاصر ما است. متأسفانه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و صداوسیما از همه این روندها بهشدت عقب مانده است و شاید با تأسف میتوان گفت برخی از مدیران کشور هنوز پلتفرمهای رایج داخلی و خارجی در فضای مجازی را به درستی نمیشناسند و با آن آشنایی ندارند. ما اصطلاحی تحت عنوان «شهروند معاصر» داریم. یعنی شهروند دیجیتال و نه آنالوگ. سؤال من این است؛ این شهروند معاصر چه نسبتی با محتوای تولیدشده توسط دستگاههای دولتی دارد؟ یعنی «تولیدات رسمی هدایتشده» چه سهمی در سبد مصرف شهروند دیجیتال دارد؟ باید درمورد این موضوع پژوهش علمی صورت بگیرد. ولی پیشبینی این است که سهم بسیار کمی دارد. چون تولیدات هدایتشده رسمی به دلیل عقبماندن دولت از ظرفیت رسانهای، جذابیت خاص را برای مخاطب ایرانی مخصوصا نسل نو یا «Z» ندارد. برعکس؛ سهم مصرف محتوای تولیدات غیررسمی در سبد مصرفی شهروند دیجیتال خیلی بالاست و ما با شهروندانی مواجه هستیم که دو سبد مصرف محصول دارند. یکی سبد «فرهنگ رسمی» و دیگری سبد «فرهنگ غیررسمی». سالها یکی از چالشهای جدی ما، گسست و شکاف بین این دو بوده است.
///.
منبع: روزنامه شرق
نویسنده: بهناز شیربانی