دزدی در نمایشنا‌مه‌ داریو فو و نمایش سامان ارسطو، بهانه‌ای می‌شود برای به میدان آوردن شخصیت‌های خاطی دیگر.

چارسو پرس: /هنرآنلاین/هاله میرمیری: عنوان نمایش را چندبار می‌خوانم در ذهنم: "همه‌ دزدها که دزد نیستند" فکر می‌کنم که اشتباهی در نوشتنش رخ داده باشد. اشتباه که نه؛ نوعی ایراد تایپی اما نه! نام داریو فو به عنوان نمایشنامه‌نویس افکارم را تصحیح می‌کند. مسئله از همان سوءتفاهم زبانی و ذهنی آب می‌خورد؛ همان که دست‌آویز تمام کارهای داریو فویی است. باید جمله را به‌ صورت سلبی یا شاید با لحنی متفاوت خواند؛ مثلا با صدایی کش‌دار و ریشخندگون یا با تمسک به گونه‌ای از قطعیت، دانش یا تجربه‌ای انضمامی. توگویی می‌دانی لازم نیست که تمامی دزدان مشغول عمل دزدی باشند تا دزد بشمار بیایند. کار را با گذاشتن یک ویرگول میان دزدهای اولی و دزد دوم سهل می‌کنم. شاید زمان انتخاب یک اثر برای به اجرا درآوردن، مهم‌تر از خود امر گزینش باشد.

انتخاب ارسطو، کارگردان نمایش "همه‌ دزدها که دزد نیستند" از این حیث اساسی و هوشمندانه است. به‌ جد بازنمایی و به اجرا درآوردن ایده‌ نمایش فو، جایی‌که "ایده‌ی دزدی" از "عمل به آن" جدا می‌شود درخور زیست روزمره‌ این روزهای ما است. دزدی در نمایشنا‌مه‌ی فو و نمایش ارسطو، بهانه‌ای می‌شود برای به میدان آوردن شخصیت‌های خاطی دیگر. زوج‌ها یا شش شخصیت این نمایش در دل چهارچوب نظم نمادین می‌ایستند و از درون قواعد آن را به سخره می‌گیرند.

این شخصیت‌ها همان‌هایی که از قضا از منظر نظم نمادین و قانون پذیرفته شده و درون‌اش حل شده‌ و رسمیت یافته‌اند. شاید به همین دلیل است که تورناتی، همان دزدی که به خانه‌ معاون شهرداری برای دزدی می‌آید، دزد و در عین‌حال همسر است؛ همسر ماریا. همو که دزدی را به‌ ‌مثابه‌ شغل همسرش درونی کرده و به آن افتخار می‌کند. این میدان البته تنها عرصه‌ به نمایش‌ گذاشتن شخصیت تورناتی نیست.

آپارتمان خیابان چننی در نمایشنامه‌ فو، با آن سطل‌های زباله‌ای که اشیا خانه را در خود جای داده است، محلی است برای افشا کردن رازها و مگوهایی که هر یک از شخصیت‌ها با خود به‌ یدک می‌کشند. این میدان جایی است که روابط پنهانی هر شش شخصیت نمایشنامه‌ فو که از قضا قانونی هم هست، در آن عیان می‌شوند؛ جایی‌که پرده‌ها به‌صورت آشکار فرو می‌افتند و هر فرد باید با "دیگری" به‌ صورت عریان مواجه شود. این مواجه البته از جنس "ترس" از دیگری است. در غیر این صورت، تا مادامی که ترس از عیان‌ شدگی وجود نداشته باشد، همه ‌چیز پنهان می‌ماند. به عبارت دیگر، مواجه با دیگری و چالشی که در هر یک از موقعیت‌ها فی‌نفسه شخصیت را در خود گرفتار می‌کند، علتی می‌شود برای بیان وجه‌های پنهانی شخصیت‌ها.

در این میان، پیچیدن مفاهیم فوق و تخاصمی که هر یک از آن‌ها با دیگری دارد، در فرمی کمیک به جذابیت کار می‌افزاید. با این حساب، سوتفاهم زبانی که در ابتدای این نوشتار نیز حاصل شد بود، تا حد زیادی به‌فهم درمی‌آید. داریو فو با جدا کردن ایده‌ دزدی از عمل آن درصدد نشان ‌دادن ساختاری است که افراد در آن ناخودآگاه دزد می‌شوند و حقیقت را - آن‌چه باید آشکارا گفته و بدان عمل شود- از یکدیگر می‌ربایند.

در این میدان کافی است تا کمی دزدتر و ماهرتر از دیگری باشی! چرا که اصل بر آن است که همگان در حال ربودن واقعیتی از دیگری هستند. این موقعیت البته ذاتی و پیشینی نیست؛ بلکه فو در مقام نویسنده و ارسطو در جایگاه کارگردان سعی دارد تا برساخته ‌بودن موقعیت دزدی در مقطع زمانی مشخص و در مواجه با نوع خاصی از دیگری نشان دهد. هر چند که در این بازنمایی، برخی از ابعاد وجودی شخصیت‌ها، از جمله میل زنان به تملک اموال ارزشمند، حسادت زنانه یا آرزوهای کوچک پیش‌ پا افتاده در نزد آنان، ذاتی تلقی می‌شود و از ارزش بیان می‌کاهد. اما آن‌چه بیش از هر امری نمایش را به نمایشی دیدنی بدل می‌کند، نسبتی است که میان ایده‌ی اثر فو و موقعیت کمیکی که هر روزه به آن گرفتار هستیم برقرار است.


منبع: هنرآنلاین
نویسنده: هاله میرمیری