چارسو پرس: تلویزیون در سالهای پس از انقلاب، توجه خوبی به سینما نشان داد. این مهم را میتوان از تولید برنامهای ترکیبی با عنوان سینماتئاتر که با اجرای ناصر تهماسب به روی آنتن میرفت، بهخوبی متوجه شد. برنامهای که مخاطبان بسیاری داشت و نقش مهمی در استقبال مردم از آثار روی پرده ایفا میکرد.
سینمای کمدی با اجرای جمشید گرگین، سینمای دهه 90، هنر هفتم با اجرای اکبر عالمی، سینمای اندیشه، از واژه تا تصویر، سینما 2، سینما و ماورا، سینما 4، سینما 1، سینما اقتباس، سینما 5، هفت، زندگی روی پرده، سینما اکران، شهر فرنگ و... ازجمله مهمترین برنامههای سینمایی تلویزیون طی 4 دهه اخیر محسوب میشوند که تقریبا تمامی آنها با استقبال مخاطبان مواجه شد.
البته که دلایل موفقیت هر یک از این برنامهها، با یکدیگر متفاوت است. در برخی از این برنامهها، حضور چهرهای مشهور در مقام مجری یا کارگردان سبب جذب مخاطب میشد و در برخی دیگر ساختار برنامه و آیتمهایی که در آن تعبیه شده بود، توجه مخاطبان را به خود جلب میکرد اما قدرمسلم آنکه تقریبا تمامی این برنامهها توانست با بهرهمندی از امکان مخاطبان گسترده تلویزیون، برای سینما مثمرثمر واقع شده و به رونق سالنهای تاریک شتاب بخشد.
این برنامهها با پیشرفت شرایط اجتماعی کشور، رشد کردند و تا توانستند بر غنای آیتمها و ساختار خود افزودند. بسیاری از این برنامهها با تکیه بر اصل دعوت از میهمان، موفق شدند تا برخی از چهرههایی که اساسا اعتقادی به جعبه جادویی ندارند را به تلویزیون آورده و چالشهایی را رقم بزنند. به همین دلیل، عموم این برنامهها توانستند خود را با شرایط اجتماع وفق داده و بتوانند مخاطب هدف خود را جذب نمایند.
چرا تلویزیون به سمت تولید این برنامهها نمیرود؟
طی سالیان اخیر، تلویزیون به لحاظ تولید برنامههای سینمایی، خالیتر از هر زمان دیگری است. یعنی درست در زمانیکه انتظار میرفت تلویزیون پس از 4 دهه برنامهسازی موفق در حوزه سینما، به یک بلوغ هدفمند و اصولی برسد، به ناگهان، پخش 2 برنامه موفق این رسانه یعنی هفت و شهر فرنگ به پایان رسید تا تلویزیون در خلأ این دو برنامه، هیچ پیشنهاد و جایگزینی نداشته باشد.
اما چرا تلویزیون در دورهای که میداند تولید برنامه تلویزیونی موفق میتواند سبب جذب مخاطبان بیشتری برای رسانهاش شود، از چنین سیاستی عقبنشینی کرده است؟
پاسخ به این پرسش، ابعاد گستردهای دارد که در ادامه تلاش میشود تا به مهمترین زوایای آن اشاره شود. نخستین مورد مهم در این زمینه، به وجه معرفتی سیما بازمیگردد. تلویزیون در یک دورهای، اعتقاد بسیاری به سینما داشت که این اعتقاد در سیاستهای تلویزیون، ایجاد دغدغه کرده بود. به همین دلیل برای رفعدغدغه، تولیداتی در حوزه سینما در دستور کار قرار گرفت و در دورهای حتی این اصرار وجود داشت که برنامه سینمایی باید بهمانند برنامه نود، ساحتی انتقادی و برنده داشته باشد.
این روزها وقتی به جای خالی برنامه سینمایی در تلویزیون نگاه میکنیم، احساس میشود که سینما دیگر دغدغه تلویزیون نیست. نشانههای بسیاری برای این ادعا وجود دارد؛ از ایرادهایی که در مسیر پخش تیزرهای تبلیغاتی آثار روی پرده وجود دارد تا تلاش برای تضعیف روند تولید اینگونه برنامهها که از حذف اجرای زنده گرفته تا روند توقف ضبط تولیدی این آثار. این آش به اندازهای شور شده که با وجود تلاشهایی برای ترمیم روابط میان سینما و تلویزیون، اکنون کمتر سینماگری وجود دارد که باور داشته باشد سینما، دغدغه تلویزیون است.
مورد بعدی به سیاست محافظهکارانه رسانه ملی بازمیگردد. در سالیان اخیر، هفت، نقطه اوج تولیدات سینمایی تلویزیون بود. صراحت کلام و رفتاری که در این برنامه محبوب و پرمخاطب وجود داشت باعث شد تا مسئولان وقت تلویزیون، مانع از پخش زنده این برنامه شوند. این هم از عجایب تلویزیون و رفتار مدیرانش است. حتی مجری را تغییر دادند و هفت را بهصورت تولیدی به روی آنتن فرستادند. مشخص بود که این اقدام سبب ریزش گسترده مخاطبان برنامه میشود و نتیجه این سیاست مدیران تلویزیون چیزی نبود جز افت شاخصهای کیفی این برنامه. در ادامه، این سیاست حتی به برنامه شهر فرنگ شبکه خبر هم رحم نکرد و سبب تعطیلی این برنامه شد. بنابراین یکی از دلایلی که احساس میشود در زمان کنونی به فقر مطلق برنامههای سینمایی سیما منجر شده، تداوم همان سیاست محافظهکارانهای است که اجازه انبساط شرایط را به سیما نمیدهد.
مورد مهم دیگر به شکل جریانساز و برندینگ برنامههای سینمایی مربوط است. در طول 4 دهه اخیر، تقریبا تمامی برنامههای موفق سینمایی، موفق به جریانسازی شدند. این برنامهها، خیلی زود به برندهایی تبدیل شدند که توانستند مخاطبانی را جذب کنند. به نظر میرسد جریانی که در سینما، مخالف قهرمانسازی بود، حالا اینجا در رسانه ملی نیز اعتقاد چندانی به برندشدن یک برنامه ندارد. همچنان که میبینیم، در طول این دههها برنامههای موفق سینمایی با وجود اقبال و خواست برنامهسازان برای ادامه داشتن، از آنتن کنار گذاشته شدند تا این پرسش همواره در ذهن بسیاری از مردم شکل بگیرد که چرا فلان برنامه موفق سینمایی با وجود اقبال گسترده، بهیکباره کنار گذاشته شد.
متاسفانه در تحلیل این مسیر، به یک جریان رقابتی سنتی میان سینما و تلویزیون نیز میرسیم. اگرچه سینما، چندان اعتقادی به رقابت با تلویزیون ندارد اما این نگاه، از سوی تلویزیون، ملموس است. این نگاه اگرچه هیچگاه از سوی مسئولان تلویزیون در دورههای مختلف مطرح نشد اما همین امروز که با سینماگران به صحبت بنشینیم و از نبود برنامههای سینمایی در تلویزیون بپرسیم، اکثریت قریببهاتفاق آنها، موضوع رقابت را به میان میآورند. اگرچه گامهایی در مسیر ترمیم این رابطه برداشته شده اما سنگینی فضای رقابت در این رابطه، کاملا محسوس است.
کم شدن نقش تلویزیون در حد بازنشردهنده اخبار سینمایی
تمام این دلایل سبب میشود تا تلویزیون نتواند آن رسالت جریانسازی که در طول دههها، موفق به شکلدهی و تداوم آن داشت را اکنون به خود ببیند. در سال سختی که بر سینما مترتب شد، اگر یک برنامه تلویزیونی خوب وجود داشت، قطعا آلام و مصیبتهای کنونی سینما، بهمانند امروز نبود و در شرایطی که شبکههای اجتماعی محدودیتهایی را تجربه میکنند، تلویزیون میتوانست در مقام ناجی، اوضاع فعلی سینما را بهمراتب بهتر از وضعیت کنونی مهندسی کرده و آشکارا بر تعداد مخاطبان سالیانه آن بیفزاید.
اکنون هم تا کمتر از دو هفته دیگر، جشنواره فیلم فجر بهعنوان بزرگترین رویداد سینمایی کشور آغاز میشود و نهایت تلاش تلویزیون برای این مدت، پوشش این 10 روز و تدارک برنامههایی برای این جشنواره است.
این سیاست سبب میشود تا جایگاه تلویزیون در حوزه تولید محتوا برای سینما، از جریانسازی به خبررسانی تنزل پیدا کند. آنهم در 10 روزی که تقریبا تمام رسانههای کشور به این مهم پرداخته و تلاش تلویزیون، چندان دیده نمیشود. بنابراین آن اثرگذاری مطلوب از رسانه ملی حذف شده و مدیومهای جانشین بهدلیل صراحت لهجه بیشتر و البته پوشش گستردهتر، با اقبال بهمراتب بیشتری بهنسبت تولیدات موقت تلویزیونی مواجه میشوند. حال آنکه تصور کنید اگر برنامهای سینمایی در طول سال از تلویزیون پخش میشد، در بازه جشنواره تا چه اندازه میتوانست با حرارتی بیشتر، به جذب و جریانسازی دست بزند. نگاهی به این برنامههای موقت 10 روزه طی سالیان گذشته نشان میدهد که تقریبا هیچیک از این برنامهها نتوانستند به برندی مستقل تبدیل شده و تنها توانستهاند در حد بضاعت، آنتن را پر کرده و به اتفاقی فراتر از این نائل نیایند.
سیاستی که تلویزیون برای سینما در پیش گرفته، قطعا مطلوب هیچ نگاه و خاستگاهی نیست. سینما، بهعنوان پیشران حوزه فرهنگ که در فرامتن نیز میتواند تاثیرات گستردهای بر اجتماع و خانوادهها داشته باشد، بهراحتی از آنتن تنها سامانه تلویزیونی کشور حذف شده و هیچ تلاشی نیز برای رفع این معضل نمیشود. این اتفاق در شرایطی رخ داده که تلویزیون برای عموم شاخهها نظیر ورزش، سیاست، اعتقادات، اقتصاد، حیاتوحش و... برنامههای تخصصی بعضا متعددی دارد اما چرا این رسانه برای سینمایی که مخاطب و دوستدار کمی نسبت به مقولات دیگر ندارد، دست به هیچ تلاشی نمیزند، به علامت سوال بزرگی تبدیل شده که پاسخ صریحی به آن داده نمیشود.
حالا اما برخی خبرها حکایت از آن دارند که قرار است برنامه هفت با تغییر مجری به شبکه نمایش منتقل شود. قطعا خبر خوبی نیست و نخستین پیشفرضی که برای چرایی این اقدام به ذهن میرسد، کم قدرت کردن یک برنامه محبوب سیما است.
قطعا تلویزیون با درپیش گرفتن این سیاست، یک گل به خودی جانانه دریافت میکند. چراکه عامدانه سبب ریزش هزاران مخاطبان خود شده و در بعدی دیگر، اصل حرفهاینگری را از ساحت خود میزداید چراکه پذیرفته بهعنوان تنها رسانه بصری تولیدکننده بدون رقیب در کشور، نمیتواند یا نمیخواهد که برنامهای با محوریت سینما را به تولید برساند. درحالیکه تولید برنامه سینمایی، همواره یکی از اصول ابتدایی و حرفهای هر رسانه بصری است چراکه از این طریق میتواند ضمن پوشش اخبار مدیوم پرطرفداری چون سینما، در راس قدرت قرار گرفته و خیلی زود به چشم مخاطب، آشنا بیاید.
تلویزیون در دوره کنونی که انتقادهایی نسبت به سیاستگذاری آن مطرح است، باید یک بازنگری اساسی در برخی مقولات خود، علیالخصوص سینما داشته باشد. اتفاقی که مسیر آن با تفاهمنامهای میان سازمان سینمایی و مدیریت صداوسیما برای پخش تیزرهای آثار روی پرده، تاحدودی همواره شده و اکنون وقت آن است تا با تولید محتواهای جریانساز در طول سال، این رابطه تعمیق یافته و سینما هم سهمی از آنتن فراگیرترین رسانه کشور را به خود اختصاص دهد. این اتفاق، هم برای سینما خوشیمن است و هم تلویزیون بهرهبرداریهای گستردهای از آن به عمل میآورد.
سینمای پویا نیازمند یک رسانه همراه
سینما، هنر مسحورکنندهای است که از همان نخستین سال پیدایش، توانست توجه میلیونها انسان را به خود جلب کند. درست از همان زمان بود که صاحبان قدرت متوجه شدند میتوانند روی سینما بهعنوان صنعتی جدید و بسیار پولساز در جهان حساب ویژهای باز کنند. اما راه پویایی این صنعت، تنها از دالان تولید، توزیع و پخش نمیگذشت. سینما نیاز شدیدی به تبلیغات داشت و به همین دلیل، صاحبان قدرت و کمپانیهای تخصصی تولید فیلم از همان ابتدا، میلیاردها دلار در سال خرج میکردند تا بتوانند جادوی هزاره جدید و تولیداتش را پیش چشم طیف گستردهتری از مردم جهان قرار دهند.
آنها این جریان را با روشهای مختلف پی گرفتند؛ از تصاحب رسانههای مکتوب تا تبلیغات محیطی، مشوقهایی برای ادارات و سازمانها و البته بهرهمندی از رسانههای پرنفوذی چون رادیو و تلویزیون. البته که این فرآیند با گسترش تکنولوژی و وسعت ابعاد زندگی مدرن اشکال دیگری به خود گرفت و هیچگاه پایینتر از سطح پیشرفت مدرنیته قرار نگرفت. همچنان که میبینیم اینترنت، سهم بسزایی در پروژه تبلیغاتی سینما ایفا کرد و قدرتمندان عرصه سینما توانستند بهرهبرداریهای گستردهای از فضای اینترنتی و این امکانی که در اختیار تقریبا تمام کشورهای جهان است، به عمل بیاورند.
در ایران اما، این قیف، از سر گشادش نواخته شده است بهطوریکه همواره مقوله تولید و پخش، جلوتر از سیستم تبلیغاتی برای سینما عمل کرده است و فرآیند تبلیغاتی برای سینما، هیچگاه به مرز اشباع نرسیده است. البته که در این مشی رفتاری، تکنولوژی نیز هیچگاه موفق نشد علیرغم تمامی توفیقاتی که در این حوزه رقم زد، انقلاب خوبی را برای سینمای کشور به همراه داشته باشد. در یک برههای که معطوف به نیمه دوم دهه 90 تا ابتدای کرونا بود، تبلیغات فضای مجازی تقریبا توانست اثرگذار ظاهر شود اما این اتفاق به دلیل تبعات کرونا هیچگاه نتوانست به یک جریان صحیح و موثر تبلیغاتی تبدیل شود.
طبیعی است که در شرایط کنونی که سینماها چندان با استقبال حداکثری مواجه نمیشوند و بسیاری از فیلمها متحمل شکستهای سنگین هستند، دستاویز قرار دادن تبلیغات محیطی نیز چندان کارکرد آشکاری ندارد. این تبلیغات هزینههای زیادی میطلبند و از سوی دیگر بهمانند دهههای گذشته نمیتوانند نظر مخاطب و شهروند را به خود جلب کنند، بنابراین در این خلاء اجباری تنها یک راهکار بسیار موفق مینماید؛ تولید برنامه سینمایی.
منبع: روزنامه فرهیختگان
نویسنده: مجتبی اردشیری