نمایش زوج عاشق در سینمای ایران کار آسانی نیست. محدودیت‌هایی بر سر راهش وجود دارد که بر کسی پوشیده نیست. بنابراین پیدا کردن زوج عاشق به‌یادماندنی سینمای ایران کار دشواری است. همین محدودیت‌ها بوده که باعث شده است سینمای ما وادار شود به جای قصه‌ی وصل بیشتر قصه‌ی فصل را به نمایش بکشد. ‌زوج‌ها را نه در کنار هم که در مقابل و در جنگ با هم قرار دهد یا عشقشان را یک‌طرفه نشان دهد.

چارسو پرس: نمایش زوج عاشق در سینمای ایران کار آسانی نیست. محدودیت‌هایی بر سر راهش وجود دارد که بر کسی پوشیده نیست. بنابراین پیدا کردن زوج عاشق به‌یادماندنی سینمای ایران کار دشواری است. همین محدودیت‌ها بوده که باعث شده است سینمای ما وادار شود به جای قصه‌ی وصل بیشتر قصه‌ی فصل را به نمایش بکشد. ‌زوج‌ها را نه در کنار هم که در مقابل و در جنگ با هم قرار دهد یا عشقشان را یک‌طرفه نشان دهد. به این دلیل است که در مرور فیلم‌های ایرانی ما با بی‌شمار قصه‌ی عاشقانه‌ای طرفیم که در نهایت به نفرت تبدیل می‌شود یا به دلیل یک‌طرفه بودن اصلاً شکل نمی‌گیرد.

روشن است که جدایی زوج‌های عاشق بخشی از واقعیت است، اما نه سینما همیشه جای بازتاب واقعیت است و نه تمام قصه‌های عاشقانه- اگر بخواهیم این نظریه را کنار بگذاریم که عشق واقعی در نرسیدن است که معنا پیدا می‌کند- در زندگی واقعی به پایانی تلخ و جدایی منتهی می‌شوند. این انتظار هم نیست که به سیاق کمدی رمانتیک‌های سهل، زوج عاشقی را بر پرده‌ی سینما دید که انگار از سیاره‌ای دیگر آمده‌اند یا در بهترین شرایط نسخه‌ای سخیف دست‌چندم از نمونه‌های سینمای هالیوود باشند.

با اینکه‌ مدیوم‌های‌ مختلف هنری و‌ ادبی به کرات و تفصیل به موضوع عشق پرداخته و نظریه‌پردازی‌های زیادی نیز راجع به این مهم‌ترین و به طور دقیق‌تر فراگیرترین موضوع در سینما و ادبیات و فرهنگ عامه  شده است، همچنان پیش ما معماست. اما همین رازآلودگی عشق است که این اجازه را می‌دهد در ابعاد و از نقطه‌نظرهای مختلف به آن نگریست، آن را کند و کاو و کشف کرد. چیزی که می‌تواند سرچشمه‌ی حیات باشد اصلاً قرار نیست در معادلات ریاضی بگنجد و فرمولی داشته باشد یا سهل و به‌آسانی در دسترس باشد. همچون سایر موضوعات انسانی اگر بینش و درک درست و عمیقی پشتش نباشد برآیندش در هیچ بستری و به طور قطع بر پرده‌ی سینما باورپذیر و رضایت‌بخش نخواهد بود.

با این حال، بعضی کارگردانان بزرگ ما، آنها که از عشق ساده نگذشته‌اند و عشق را درست و خالص و والا دیده‌اند و درک کرده‌اند، در طول عمر حرفه‌ای‌ خود موفق شده‌اند زوج‌های عاشق واقعی‌ و اصیلی را خلق کنند که هرچند محدود، در ذهن ما تثبیت و ماندگار و گاهی حتی تبدیل به الگو و‌ جریان‌ساز شوند. اینها توانسته‌اند شکل نگاه خود به عشق را در قالب تصویر به گونه‌ای بگنجانند که مخاطب را با خود همراه و  همدل کنند، حتی با پایان تلخ. این مطلب به هفت زوج عاشق به‌یادماندنی سینمای ایران از بعضی از مهم‌ترین فیلمسازان ما می‌پردازد. زوج‌های حقیقتاً عاشق که عشق را باور کرده‌اند و برایش جنگیده‌اند.

۱. لیلا و رضا در «لیلا»، زوج عاشق به‌یادماندنی سینمای ایران

۷ زوج عاشق سینمای ایرانفیلم لیلا

  • کارگردان: داریوش مهرجویی
  • بازیگران: لیلا حاتمی، علی مصفا
  • محصول ۱۳۷۵

اگر عشق از خودگذشتن باشد، لیلا تجسم مطلق عشق است؛ زنی که به دلیل نازایی در جدال و رقابتی با خودش حاضر است با وجود تمام مخالفت‌های اعضای خانواده‌ی همسرش و دور از چشم خانواده‌ی خودش فقط و فقط به این خاطر که مادر همسرش می‌خواهد تنها پسر خانواده فرزندی، در واقع پسری از خود داشته باشد، تن به ازدواج مجدد همسرش بدهد.

آقای مهرجویی در خلق شخصیت‌های زنی که عشق و ایثار زنانه را تا سر حدّ جنون و خودویرانگری پیش‌ می‌برند، در سینمای ایران پیشرو و منحصر‌به‌فرد است. «لیلا» بعد از سه‌گانه‌ی «بانو»، «سارا» و «پری» (البته از آنجا که «بانو» در ابتدای دهه‌ی هفتاد ساخته اما به دلیل توقیف هفت سال بعد اکران شد، در واقع برای مخاطبان «لیلا» که محصول ۱۳۷۵ است، آخرین قسمت این سه‌گانه به حساب می‌آید.) حسن ختامی است که بر قصه‌ی زنانی که هر یک به طریقی به نام عشق و برای عشق در آتش باورها و سنت‌ها می‌سوزند اما تمام نمی‌شوند؛ تازه آغاز می‌شوند.

خیلی‌ها «لیلا» را حالا که زمانه و استانداردها و معیارهای اخلاقی‌اش تغییر کرده است، ضد زن دانسته‌اند اما شخصیت لیلا خود زنانگی است. اما نه آن زنانگی کلیشه‌ی از خود گذشته‌ی قربانی برده‌وار تن به تقدیر داده یا فردگرای مغرور دست‌نیافتنی، بله خودویرانگر است اما قیامی است در برابر تمام تمایلاتی که انسان را به سمت سیاهی می‌کشاند. پذیرش ازدواج مجدد رضا، با توجه به اینکه او نمی‌پذیرد از لیلا جدا شود، تن دادن به شریک شدن عشق در فرهنگی که این را هرگز برای زن نمی‌پذیرد نیست، که اگر بود شب ازدواج رضا و عروس تازه، خانه را نیمه‌های شب چادر به سر هراسان و‌ گریان ترک نمی‌کرد.

این جدال درونی لیلا با تقدیری است که سرنوشت برایش رقم زده است، امتحانی الهی که بر سر راهش گذاشته شده است و لیلا بی‌رحمانه، مؤمنانه، به تنهایی، ناگزیر خودش را محک می‌زند تا با خود حقیقی‌اش مواجه شود. این حد خودآگاهی در عشق در سینمایی که بیشتر مردانه است و‌ حتی عشق را که از اساس کاری زنانه است مردانه می‌بیند، منحصر‌به‌فرد و قابل ستایش است. همتایان لیلا در سینمای ما انگشت‌شمارند. اینجا لیلاست که عشق را تعریف می‌کند. لیلاست که رضا را وارد این شوخی دردناک تقدیر می‌کند.

می‌توان در دل او را سرزنش کرد که چرا داوطلبانه به این بازی تن می‌دهد، می‌توان از رضا به خاطر انفعالش متنفر بود اما این بازی لیلاست و رضا لیلا را عاشقانه باور دارد. بیخود نیست که اسمش رضاست. این دو به وقت بازی حتی توانایی این را دارند که با کاندید‌های احتمالی ازدواج پیش هم شوخی کنند و همچنان هم را دوست داشته باشد. خبری از مرد سنتی پنهانکار که بچه داشتن را حق خود می‌داند و زن حسود که به خاطر نازا بودنش از خیانت در خفای همسرش می‌ترسد نیست. ما با انسان‌های روشن و بالغی طرفیم که در امتحان الهی پیش‌رویشان می‌فهمند عشق واقعی تقسیم‌پذیر نیست. باشد که روزی این زوج عاشق به‌یادماندنی سینمای ایران دوباره به هم برگردند.

۲. سلطان و مریم در «سلطان»

۷ زوج عاشق سینمای ایرانفیلم سلطان

  • کارگردان: مسعود کیمیایی
  • بازیگران: فریبرز عرب‌نیا، هدیه تهرانی
  • محصول ۱۳۷۵

«همیشه این جوریه… یه آدم بی‌ستاره، بی‌فامیل، عین من از خیر یه چیز بدردخورد دختره مثل سند، پول، طلا می‌گذره… به‌اش می‌ده… دختره با اشک ازش می‌گیره و تشکر می‌کنه، بعد این یارو بی فامیله سوار می‌شه… موتور یا ماشین… از دختره جدا می‌شه…تو راه که برمی‌گرده، دلتنگی می‌کنه… واسه همه چی… خونه‌ش، ننه‌ش، مدرسه‌ش… یا خودش آواز می‌خونه یا واسه‌ش می‌خونن. از این چیزا خیلی دیدیم. مام رفتیم خانوم.»

آقای کیمیایی تمام قصه‌ی عاشقانه‌ی سلطان و مریم، این زوج عاشق به‌یادماندنی سینمای ایران، را د‌ر همین یک مونولوگ درخشان خلاصه می‌کند. قصه‌ی فقیری که عاشق کسی غنی‌تر و به قول خودش بافامیل‌تر از خودش می‌شود و می‌داند که سرانجام این عشق ناگزیر وصال نخواهد بود. باز هم با نوعی از عشق مواجهیم که به نهایتش یعنی از خود گذشتن ختم می‌شود. البته شخصیت پیچیده‌ی سلطان فقط عاشق مریم که زیبا و متین دارد هدف ظلم واقع می‌شود و در برابر گله‌ی گرگ‌ها تنهاست نیست، او عاشق خاک و رفاقت هم هست و از نارفیقی بیزار است، تا اندازه‌ای که حاضر است حتی خودش را با نارفیق یک‌جا از بین ببرد.

اینجا هم همچون «لیلا» کفه‌ی ترازوی عشق به یک طرف سنگین‌تر است، به سمت سلطان که همچون اسمش بزرگ است. او که به طور تصادفی در قصه‌ی مریم قرار گرفته است در مواجهه با زمین‌خوارانی که می‌خواهند خانه‌ی اعیانی قدیمی به قول خودشان «کلنگی» را- که مریم و پدر سرایدارش هم به وصیت صاحب به رحمت خدا رفته‌ی خانه سهمی از آن می‌برند- بکوبند و برج بسازند، مسئله‌اش برایش جدی‌تر از تنها عشق به مریم می‌شود. مریم تنهاست و حق است و سلطان هم طرف حق. اما این زمین‌خواری، این پیشرفت و گسترش شهر به سوی مدرنیته پیش از این خانه‌ی پدری سلطان را هم از او‌ گرفته است. او با مریم هم‌درد است. موضوع زمانی برایش حتی از این هم جدی‌تر می‌شود که می‌بیند همان رفیق نارفیقی که روزی دوست دیرینه‌ی سلطان را در شلوغی‌های انقلاب فروخته است باز هم سر بزنگاهی دیگر خیانت می‌کند، یک بار در حق رفیق او و حالا در حق عشق او.

اگر زمانی احمد نجفی در «دندان مار» در حمایت از حق و عدالت به آتش زد و ققنوس‌‌وار از آن بیرون آمد، آقای کیمیایی در «سلطان» به قدری از ناحقی عصبانی است که قهرمانش را به آتش می‌سپارد. بله، باز هم یک قصه‌ی عاشقانه‌ی تلخ‌ دیگر و باز هم عدم وصال، آنچه رابطه‌ی مریم و سلطان را ویژه و به یاد ماندنی می‌کند، باور و اعتماد مریم به معرکه‌گیر جیب‌بری است که بر اساس‌ محاسبات زمانه قاعدتاً باید از او بترسد. شاید این تنها در ساحت قصه و سینما امکانپذیر باشد‌ اما نتیجه یکی از باورپذیرترین زوج‌های عاشق و از جمله بهترین سکانس‌ها و نگاه‌های عاشقانه را در سینمای بعد انقلاب برای ما به یادگار گذاشته است.

فریبرز عرب‌نیا در دومین تجربه‌ی همکاری‌اش با مسعود کیمیایی بعد از «ضیافت» که بازی قابل قبولی را از خود ارائه کرد، در «سلطان» با فضای سینمای کیمیایی اخت شده و به پختگی رسیده و از جمله شخصیت‌هایی سینمایی است که شهرتش بالاتر از فیلم قرار می‌گیرد. هدیه تهرانی هم اولین تجربه‌ی حضور در سینما را با «سلطان» تجربه کرده و شاید در درک و نمایش نقش مریم چندان قوی و درست عمل نکرده باشد اما چهره‌اش بر پرده‌ی سینما میخکوب‌کننده است.

۳. قاسم و نرگس در «ارتفاع پست»، زوج عاشق به‌یادماندنی سینمای ایران

۷ زوج عاشق سینمای ایرانفیلم ارتفاع پست

  • کارگردان: ابراهیم حاتمی‌کیا
  • بازیگران: حمید فرخ‌نژاد، لیلا حاتمی
  • محصول ۱۳۸۱

زوج‌های عاشق فیلم‌های ابراهیم حاتمی‌کیا معمولاً هیچ مانع درون‌رابطه‌ای میانشان وجود ندارد؛ هرچه هست از دنیای بیرون است. این زوج‌ها به قدری به هم تعهد و اعتماد دارند که حتی در اعمال به زعم عموم نابهنجار هم پشت هم می‌مانند. اگر فاطمه در «آژانس شیشه‌ای» در حمایت از حرکت همسرش در آژانس هواپیمایی برای نجات جان عباس و رساندنش به پروازی که به انگلیس می‌رود، برایش پلاکش را می‌فرستد، نرگس «ارتفاع پست» همراه قاسم وارد هواپیمایی می‌شود که قرار است به گروگان بگیرد و تنها کسی است که از تصمیم او و به همراه داشتن سلاح گرمش آگاه است؛ اعتراض می‌کند، می‌ترسد اما پای همسرش می‌ایستد. و وقتی تمام فامیل، حتی مادر و برادرانش را در‌ مقابل قاسم می‌بیند در تک‌گویی بسیار تأثیرگذار با بازی قوی لیلا حاتمی طوری از او دفاع می‌کند که قاسم را به ‌کل پیش ما و همه منزه می‌کند؛ قاسم که برای نان و آب و دوا و درمان پسر معلولش به دروغ به فامیل و اطرافیانش گفته جایی برای همه‌شان کاری هست و به همین خاطر برایشان بلیت هواپیما خریده تا بتواند در پرواز خلبان را مجبور کند آنها را به سرزمین موعود ببرد.

یک زن عادی شاید با چنین کاری مخالفت کند یا دست‌کم نپذیرد با آن همراهی کند اما زن از جنس شخصیت‌های زن فیلم‌های حاتمی‌کیا چنان اعتماد و باوری به مردانشان دارند که حتی با او شریک جرم هم می‌شوند. نرگس «ارتفاع پست» حتی اسلحه را روی شقیقه‌ی خودش می‌گذارد تا جلو مادرش را که می‌خواهد مانع قاسم شود بگیرد. سکانسی که قاسم برمی‌گردد و نرگس را اسلحه به دست می‌بیند و آن را از دستش می‌گیرد و‌ نگران و‌ عاشق نگاهش می‌کند، تلاقی نگاه این زوج عاشق به‌یادماندنی سینمای ایران یکی از بهترین و زیباترین لحظات عاشقانه‌ی سینمای ما را رقم می‌زند.

۴. کبوتر و اصغر در «روسری آبی»

۷ زوج عاشق سینمای ایرانفیلم روسری آبی

  • کارگردان: رخشان بنی‌ اعتماد
  • بازیگران: گلاب آدینه، جمشید اسماعیل‌خانی
  • محصول ۱۳۷۳

شاید انتخاب کبوتر و اصغر به عنوان زوج عاشق به‌یادماندنی سینمای ایران در «روسری آبی» و نه رسول رحمانی و نوبر کردانی (با بازی عزت الله انتظامی و فاطمه معتمدآریا) در این فهرست انتخاب عجیب و غیرمتعارفی باشد. عشق پیر به جوان «روسری آبی» در زمان خود چنان هنجارشکنانه و جسورانه به تصویر کشیده شده بود که در سینمای ایران تبدیل به یک اتفاق شد. اما این عشق از جنس دلسوزانه است؛ مسئله نابهنجار یا نامرسوم بودنش نیست، انگیزه‌ و عامل نزدیک شدن این دو شخصیت به هم بر اساس نیاز نوبر به بزرگ‌تر و امنیتی که هرگز نداشته است و دلسوزی و همدردی رسول در‌ مواجهه با وضعیتی است که با‌ وجود‌ چندین کارگری که در‌ کارخانه دارد تا پیش از آن از نزدیک ندیده و‌ تجربه نکرده است.

اما کبوتر و اصغر از یک جنس و طبقه‌اند؛ عاملی جز عشق خالص دلیل کشش آنها نسبت به یکدیگر نیست. کبوتر کارگر کارخانه‌ی رسول رحمانی است و اصغر سرکارگر و مباشر اوست. عشق ناگفته‌ی این دو به هم زمانی مشخص می‌شود که رسول بعد از دیدن وضعیت غم‌انگیز زندگی نوبر و خانواده‌اش به این فکر می‌افتد که به اصغر بگوید با نوبر ازدواج کند تا او سر و سامان بگیرد. اما اصغر با وجود احترامی که برای آقا و حرفش قائل است نمی‌پذیرد، چرا که به کبوتر علاقه‌مند است. بی‌خبر از آنکه کبوتر هم پنهانی به او علاقه دارد. سکانسی که این راز در آن فاش می‌شود یکی از زیباترین سکانس‌های عاشقانه‌ی سینمای ایران را رقم زده است. چه چیزی زیباتر از اینکه دو نفر بی آنکه بدانند یکدیگر را دوست داشته باشند و بعد به وصال هم برسند.

۵. حامد و پریا در «شب یلدا»

۷ زوج عاشق سینمای ایرانفیلم شب یلدا

  • کارگردان: کیومرث پوراحمد
  • بازیگران: محمدرضا فروتن، هیلدا هاشم‌پور
  • محصول ۱۳۸۰

«شب یلدا» نقطه‌ی اوج کارنامه‌ی کیومرث پوراحمد و همین‌طور محمدرضا فروتن، یکی از زیباترین فیلم‌های عاشقانه‌ی سینمای ایران که داستان زندگی مردی عاشقِ خانواده و زندگی و هنر و موسیقی و وطن را، که به نظر می‌رسد نماد ایران است، روایت می‌کند که همسر و فرزندش برای مهاجرت از ایران می‌روند و او در سوگ جدایی و‌ دوری از آنها متوجه می‌شود همسرش با دوستش به او خیانت کرده است و می‌خواهد از او‌ جدا شود.

آنچه «شب یلدا» و فیلمنامه و کارگردانی پوراحمد را ویژه می‌کند، تک‌شخصیت و تک‌لوکیشن بودن فیلم است. پوراحمد توانسته مفهوم تنهایی را با این انتخاب قدرتمندانه به زیبایی و درستی به تصویر دربیاورد. در خانه‌ی حامد بعد از مهاجرت همسر و دخترش کسی را نمی‌بینیم جز مادرش که چند روزی می‌آید پیش‌اش می‌ماند و یک گربه؛ باقی شخصیت‌ها را ما فقط از طریق تلفن می‌شناسیم، هر کدام هم با یک لهجه‌ی متفاوت. از میان این تماس‌های تلفنی یک نفر که قرار است بسته‌های حامد را برایش به آلمان بفرستد، پریا نامی است که به تدریج رابطه‌ی عاشقانه‌ی زیبایی بین او و حامد شکل می‌گیرد. هر دو تنها هر دو شکست‌خورده در عشق شروع می‌کنند با هم به درد دل و حرف زدن از زندگی‌شان.

پریا که در گذر از شکست عاطفی از حامد چند قدمی جلوتر است، همچون واعظی خردمند قدم به قدم فقط از طریق صدا با اندوه حامد جلو می‌آید. با اینکه خدا در رحمت دیگری را به روی حامد گشوده و این دو به طور تصادفی همسایه‌ی هم از آب در‌می‌آیند، پریای زخم‌خورده ابتدا به حامد اعتماد نمی‌کند که همسایگی‌شان را فاش کند. اما این ارتباط با صبوری هر دو و تشویق پریا به ریاضت‌کشی حامد چنان صمیمی می‌شود که در نهایت در یک روز برفی او با دسته‌گلی زیبا، زمانی که حامد باید بالاخره مجبور شده است برای فوت مادرش از خانه بیرون بیاید، در آستانه‌ی در خانه‌اش پیدا می‌شود و حامد کلید خانه‌اش را به او می‌سپرد و می‌رود. در سکانس آخر ما پریا را حالا تنها در خانه‌ی حامد می‌بینیم که نور به خانه می‌آورد و ردپای عشق حامد به خودش را در خانه می‌یابد. و بدین شکل این زوج عاشق به‌یادماندنی سینمای ایران در خاطر ما می‌مانند.

۶. دانیال و مهتاب در «متولد ماه مهر»

۷ زوج عاشق سینمای ایرانفیلم متولد ماه مهر

  • کارگردان: احمدرضا درویش
  • بازیگران: محمدرضا فروتن، میترا حجار
  • محصول ۱۳۷۸

ابراز عشق از سوی زن به مرد در فرهنگ ایرانی چندان پذیرفته نیست. شعر و ادبیات و سینما را که بجوری، بیشتر مردانی را می‌یابی که نیازند و زنان ناز. این‌ چنین است که شاعری مثل فروغ فرخزاد با سنت‌شکنی‌اش و ابراز آشکار عشق به معشوق در ابتدا بدنام می‌شود و البته بعد از مرگ از سوی همان‌ها که روزی به او حمله کرده بودند، تبدیل به چهره‌ای مقدس در شعر معاصر ایران می‌شود. امروز دیگر فروغ مظهر عشق زنانه در شعر فارسی است. ویژگی‌ شاخص عاشقانه‌ی میان مهتاب و دانیال «متولد ماه مهر»، این زوج عاشق به‌یادماندنی سینمای ایران، همین است؛ اینکه این زن قصه است که جسورانه در پی معشوقش می‌رود.

ماجرا از این قرار است که در بحبوحه‌ی شلوغی‌ها و اعتراضات دوم خرداد در دانشگاه علوم انسانی (علامه طباطبایی) حکم جدا کردن دانشجویان دختر و پسر را در کلاس‌ها می‌دهند. دانشجویان که به این موضوع معترضند تحصن می‌کنند؛ مهتاب که پدرش عضو هیئت مدیره‌ی دانشگاه است، در رأس اعتراضات قرار می‌گیرد. بسیج دانشگاه، که دانیال هم یکی از اعضایش است- همه به جز دانیال با این اقدام دانشگاه موافقند- بیانیه‌ای تند در راستای همین موافقت منتشر می‌کنند اما زمانی که دستشان رو می‌شود کسی مسئولیت نامه را نمی‌پذیرد. تنها دانیال است که وقتی می‌بیند دوستانش سکوت کرده‌اند برای حفظ آبرو مقابل همه دستش را بالا می‌برد. به آنی نامه‌ی عاشقانه‌ی ساختگی‌ای که تعدادی از دانشجویان مخالف جدایی و باخبر از ارتباط عاطفی دانیال و مهتاب از زبان دانیال برای مهتاب نوشته‌اند، رو می‌شود و‌ برای دانیال پرونده‌سازی و او از دانشگاه اخراج می‌شود.

این روایتی است که به صورت فلاش‌بک روایت می‌شود. در ابتدای فیلم مدتی از آن اتفاق گذشته، دانیال به جنوب رفته و مهتاب به دنبالش می‌رود تا از او «گدایی عشق» کند. دانیال که می‌داند تحقق عشق آنها به خاطر پدر نان به نرخ روز خور مهتاب ممکن نیست و تنهایی آن دو در کپر محقرش را هم صلاح نمی‌داند، تصمیم می‌گیرد او را برگرداند. این سرآغاز سفر عاشقانه‌ای است که در نهایت به پایانی تلخ اما شاعرانه منتهی می‌شود. «متولد ماه مهر» همچون بسیاری از فیلم‌هایی که در نیمه‌ی دوم دهه‌ی هفتاد ساخته شد، تا حد زیادی تحت الشعاع حوادث دوم خرداد است، اما یکی از زیباترین، جسورترین و واقعی‌ترین روابط عاشقانه را برای ما به یادگار گذاشته است.

۷. علی و نیکی در «کلاس هنرپیشگی»، زوج عاشق به‌یادماندنی سینمای ایران

۷ زوج عاشق سینمای ایرانفیلم کلاس هنرپیشگی

  • کارگردان: علیرضا داوودنژاد
  • بازیگران: پردیس احمدیه، علی داوودنژاد
  • محصول ۱۳۹۰

«کلاس هنرپیشگی» سراسر درباره‌ی عشق است. اصلاً پیام فیلم همین است؛ عشق به خانواده، عشق به هم‌نوع در بستری پرهیاهو که پول و خودخواهی در آن مانع دوست داشتن و عشق ورزیدن است. این فیلم مستندنما درباره‌ی مادری است که فرزندانی از دو ازدواج متفاوت دارد. او که با پسر بزرگ و نوه‌اش زندگی می‌کند، از سوی پسر دیگرش که از ازدواج دومش است ترغیب می‌شود به دلیل بالا رفتن سکه خانه‌اش را بفروشد و تبدیل به سکه کند. پسر بزرگش با این کار مخالف است و در برابر برادرِ از پدر ناتنی‌اش می‌ایستد. هر یک از این برادرها یک خواهر هم دارند که یکی به دلیل مشکل مالی مایل به فروش خانه است و دیگری هیچ موضعی ندارد چون مشکلات بزرگ‌تری دارد. همسرش از برادر خودش کلاهبرداری کرده و پسر نوجوانش علی عاشق دختر همین برادر یعنی نیکی دختر عمویش است که خانه‌هایشان کنار هم است و‌ از بچگی با هم بزرگ شده‌اند.

در میان تمام دعواهای خانوادگی بر سر پول و «حرف حرف من است»، این تنها علی و نیکی جوانند که هیچ دغدغه‌ای جز عشق به هم ندارند و آن‌گونه که نیکی با‌ گریه رو به دوربین می‌گوید «این دنیای بزرگ‌ها را دوست ندارند» و حاضر نیستند از هم بگذرند. وقتی در میان روایت اصلی خرده‌روایت نیکی و علی به اینجا می‌رسد که پدر نیکی به خاطر مشکل مالی حاضر می‌شود دخترش را به عقد مرد نوکیسه‌‌ای درآورد تا بدهی‌هایش را بپردازد، علی اول مقاومت می‌کند و رگ گردنی می‌شود، بعد تصمیم می‌گیرد از خودگذشتگی کند و به خاطر عشق از عشق بگذرد. اما نیکی نمی‌پذیرد و از مراسم خواستگاری فرار می‌کند و به خانه‌ی مادربزرگ علی پناه می‌برد. بعد به لطف دنیای رؤیایی آقای داوودنژاد ورق برمی‌گردد و خواستگار کذایی پا پیش می‌گذارد و می‌پذیرد بدهی‌های پدر نیکی را بدون شرط بپردازد تا علی و نیکی به هم برسند. و به این ترتیب، یکی از زیباترین و غیرکلیشه‌ترین قصه‌های پریان سینمای ایران شکل می‌گیرد.

///.


منبع: دیجی‌مگ