در متن نامه فریدون جیرانی آمده: با پوزش از خوانندگان عزیز، بخش دوم مقاله «گذشته، چراغ راه آینده» که خودش یک مقاله مفصل و مستقل است میماند برای فرصتی دیگر.
این کارگردان نوشت: علیرضا رییسیان عزیز! در آغاز سال جدید تصمیم گرفتم در این نامه با هم خاطره بازی کنیم و با هم برگردیم به فروردین و اردیبهشت 26 سال پیش و با هم تاریخی را مرور کنیم. تاریخی که هر دوی ما از آن خاطره داریم. نوشتن خاطراتی که داخلش یک اتفاق تاریخی است، برای ماندن در حافظه جمعی یکجور تاریخنویسی است. از اواخر فروردین 76 هیجان، دلهره و اضطراب ما روز به روز بیشتر میشد، داشتیم آماده میشدیم در رقابتیترین انتخابات ریاستجمهوری شرکت کنیم. انتخاباتی که تبلیغاتی نابرابر داشت، اما ما این تبلیغات نابرابر را پذیرفته بودیم، چون یک اتفاق مهم افتاده بود، همه همدیگر را پیدا کرده بودیم و شاید بشود گفت برای نسل من اولینبار بود که میفهمیدم کنار هم قرار گرفتیم.دانشجو کنار روشنفکر، کنار مهندس، کنار دکتر، کنار نقاش، کنار معمار، کنار کارمند متخصص، کنار مدیر، کنار دبیر، کنار معلم و کنار سینماگر قرار گرفته بودند تا از هویت طبقه متوسط دفاع کنند. طبقهای که در دل مدرنیزه کردن حکومت و تطبیق آن با مقتضیات جهانی در دو دوره ریاستجمهوری مرحوم هاشمیرفسنجانی با همه مخالفتها و مانعتراشیهای محافظهکاران سنتی رشد کرده بود.
آمارهای سرشماری سال 75 این رشد را نشان داده بود.قشرهای متوسط جدید با 6/50 درصد فزونی پیدا کرده بود بر بخش سنتی متوسط با 2/49 درصد و در همین سرشماری جمعیت دانشجویی از 160 هزار نفر در سال 65 به 580 هزار نفر در سال 75 رسیده بود که اینها میراث مرحوم هاشمیرفسنجانی بود.طبقهای که آمده بود دراین تاریخ از آرمانهایش که دموکراسی، عدل و نظم بود در انتخابات دفاع کند و به کاندیدایی رای بدهد که از جامعه مدنی حرف زده بود و جنبشی پشت این تفکر راه انداخته بود.
رییسیان عزیز! هنوز سر تعریف طبقه متوسط دعواست و عدهای سعی دارند تعریف این طبقه را با میزان دارایی و ثروت تعریف کنند و به همین دلیل واژه اشراف را در تحلیلهایشان به کار میبردند. علیرضا جان! عباس کاظمی جامعهشناس خوشفکر و مطرح ما تعریف دقیقی از این طبقه داده است. طبقه متوسط طبقهای در میان طبقات بالا و پایین نیست و بر ملاک دارایی و ثروت سنجیده نمیشود. طبقه متوسط بیشتر به اقشار نوظهور و نوپدیدهای اشاره دارد که در جامعه جدید پدید آمدهاند که در درجه اول با ویژگیهای شهرنشینی، اشتغال جدید و تحصیلات مشخص میشوند، طبقه متوسط به ظهور جامعه جدید اشاره دارد، نیروهایی که در نتیجه گسترش نوسازی و شهرنشینی در ایران و نفوذ رسانه جمعی، رشد تحصیلات و شکلگیری مشاغل جدید و جایگیری این آدمها در آن پدید آمدند. طبقه متوسط با مصرف و سبک زندگی توضیح داده میشود، غربگرا نیست اما در بسیاری از جنبهها دشمنی و تعارضی با ارزشهای عام غربی نمیبیند. (روزنامه شرق، 28 مرداد 89)
علیرضا تو از این تاریخ خیلی خاطره داری، چون تو جزو اون 22 فیلمسازی هستی که اولین بیانیه در حمایت از خاتمی را نوشتند و قبل از شروع سال 76 منتشر کردند، علیرضا جان! دوباره مراجعه کن به آن تاریخ و مصاحبه وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی وقت را که جواب بیانیه شما بود، بخوان تا متوجه بشوی ادبیات مخالفان آزادی در طول سالها هیچ فرقی نکرده است.
برگردیم به موضوع اصلی، لابهلای این هیجان و اضطراب و صفبندی انتخاباتی کاظم موسوی از پاریس خبری برای هفتهنامه سینما فرستاد.
خبر این بود: «طعم گیلاس» ساخته عباس کیارستمی در بخش مسابقه پنجاهمین دوره جشنواره کن پذیرفته شد و «منهتن» کار امیر نادری در بخش نوعی نگاه.
موسوی در صفحه اول تیتر زد: عباس کیارستمی و امیر نادری با دو فیلم جدید در جشنواره کن.
فکر میکنم ما اولین نشریهای بودیم که در چهارشنبه 27 فروردین ماه 76 این خبر را منتشر کردیم .
البته آن زمان فضای مجازی نبود که خبرها را زودتر از روزنامهها و هفتهنامهها منتشر کند .
صداوسیما از همان ابتدا، از همان سالهایی که سینمای ایران جهانی شد رغبتی به بزرگ کردن خبرهای شرکت فیلمهای ایرانی و موفقیت این فیلمها در جشنوارههای خارجی نداشت .در این تاریخ سه روزنامه سلام، همشهری و ایران سعی میکردند به علایق طبقه متوسط احترام بگذارند و تفکرات مختلف در سینما را منعکس کنند .
کیهان که از طبقه متوسط بیزار بود آن هم طبقه متوسط جدید که با سبک زندگی مدرن کنار آمده بود.
روزنامههای ابرار و رسالت خبر و مطالب هنری و سینمایی چاپ میکردند اما دیده نمیشدند، اطلاعات که روزنامه میانهرویی بود ولی همیشه وارد معرکههای هنری نمیشد، گاهی میشد که آن گاهی خیلی موثر بود. رییسیان الان روزنامه اطلاعات با حضور سیدعباس صالحی وزیر فهمیده و باسواد سابق وزارت ارشاد به روزنامه منتقد و پیشرو تبدیل شده است.
باز برگردیم به موضوع اصلی؛ تا آن تاریخ یعنی چهارشنبه 27 فروردین از ارشاد خبری بیرون نیامده بود. تازه بعد از چاپ خبر بود که بهطور غیر رسمی خبردار شدیم در وزارت ارشاد برای فرستادن فیلم به کن اختلاف است. تا آنجایی که در حافظهام مانده دقیق نمیدانستیم اختلاف سر چیست و مخالف کیست. ما آن زمان خبرهایی را که به مدیریت ارشاد مربوط میشد از طریق منبع رسمی منتشر میکردیم، آن زمان مستقیم کسی به ما نمیگفت چی بنویسیم، چی ننویسیم. ما خودمان، خودمان را سانسور میکردیم، اصلا اصلاحات خودسانسوری معمول بود. ما تا دو شماره بعد که در چهارشنبه سوم و چهارشنبه دهم اردیبهشت منتشر شدند، خبر فرستادن فیلم به جشنواره کن را نرفتیم.
***
یادم نیست که خبر چه روزی از سهشنبه نهم تا دوشنبه پانزدهم به دست ما رسید که در هفتهنامه چهارشنبه 17 اردیبهشت چاپ شد، غلامرضا موسوی دوشنبه 15 اردیبهشت صفحات هفتهنامه را بست با دو تیتر درباره کن که تیتر اول گفتوگوی مجله سینما با رییس هیات داوران کن بود و تیتر دوم «طعم گیلاس ساخته عباس کیارستمی به فستیوال کن فرستاده شد». غلامرضا موسوی روز سهشنبه رفت پاریس تا در روز چهارشنبه 17 اردیبهشت یعنی 7 ماه مه 1997 در مراسم افتتاحیه کن حضور داشته باشد.
ما در هفتهنامه 17 اردیبهشت فقط در گفتوگوی خبرنگارمان با عباس کیارستمی به فرستادن فیلم به کن اشاره کرده بودیم و توضیح تکمیلی ننوشته بودیم که چرا و به چه علت فیلم در آخرین لحظه به کن فرستاده شده است. چهارشنبه 17 اردیبهشت نمیدانستیم، درست همین روز همزمان با افتتاح جشنواره کن، نیویورکتایمز در مطلبی به پشت پرده فرستادن «طعم گیلاس» به کن اشاره کرده است.نمیدانستیم و باید منتظر میماندیم موسوی و خبرنگارانش، کاظم موسوی و مسلم منصوری که در کن بودند ترجمه مطلب نیویورکتایمز را برای ما بفرستند .
هفتهنامه چهارشنبه 24 اردیبهشت 76 برابر با 14 ماه مه 1997 شماره پرباری شد. گزارش اختصاصی داشتیم از مراسم افتتاحیه پنجاهمین دوره کن، گفتوگویی داشتیم با پیردیو رییس جشنواره کن. رییسی که 12 سال بود رییس جشنواره بود تا آن تاریخ و مهمتر از همه گفتوگوی بخش فارسی صدای امریکا را داشتیم با عباس کیارستمی. مصاحبهای که خبرنگار در اولین سوالش به مطلب نیویورکتایمز اشاره کرده بود. بد نیست این پرسش و پاسخ تاریخی را دوبارهخوانی کنیم .
باخبر شدیم ایران رسما موافقت کرده فیلم طبق برنامهریزی قبلی در کن شرکت کند و نیویورکتایمز نوشته با موافقت وزارت امور خارجه و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و موافقت این دو وزارتخانه فیلم اجازه حضور در کن را پیدا کرده است. این توافق چگونه حاصل شده است؟
عباس کیارستمی در جواب گفته بود: اجازه بدهید بگویم بخشی از تقصیر به گردن خود من بود، چراکه فیلم در آخرین لحظات آماده شد و ناگزیر باید چند روزی برای بازبینی فیلم و گفتوگو روی موضوع تامل میشد، این خیلی طبیعی است موضوعاتی که در خارج از کشور رخ میدهد و به نوعی به سیاستهای امور خارجه مربوط میشود و اگر وزارت خارجه تشخیص میدهد که یک حضور در هر زمینهای میتواند در اذهان بازتاب مثبتی داشته باشد، میتواند وساطت کند یا حتی گاهی اوقات تصمیم بگیرد که البته در این مورد جای تشکر دارد.
***
خیلی جالب است سالها بعد در انتخابات سال 92 از زبان ولایتی و بعد در مصاحبه عزتالله ضرغامی با شرق پشت پرده فرستادن این فیلم به کن روشن شد. پشت پرده «طعم گیلاس» موضوع پیچیدهای نبود، موضوع سادهای بود که میشد همان موقع قبل از نیویورکتایمز به اطلاع مردم ایران رساند، اما در فضای فرهنگی و سیاسی قبل از اصلاحات و تسلط محافظهکاران سنتی بر عرصه فرهنگ، ترس از مخالفان فرآیند جهانی شدن فرهنگ و اقتصاد که داخل محافظهکاران سنتی قدرت موثر بودند، باعث شده بود این موضوع ساده پیچیده به نظر برسد و حساس و رسانهای نشود.
اصلاحات این حساسیتها را کنار گذاشت و پاسخگویی مسوولان را نهادینه کرد، الان اگر آن موضوع را بنویسیم متوجه تلخی آن روزگار میشویم.
معاون سینمایی وقت عزتالله ضرغامی نسخهای از فیلم «طعم گیلاس» را که پایان نداشته، میبیند و از فیلم خوشش نمیآید، میدانسته است که کن اصرار دارد که این فیلم به کن فرستاده شود، اما فکر میکرده فیلمهای بهتری هم برای فرستادن است و در همین زمان علیاکبر ولایتی وزیر خارجه وقت که بچه رستمآباد و دوست خانواده کیارستمیها بوده از طریق این دوستی از موضوع مخالفت ضرغامی با فرستان فیلم مطلع میشود و به ضرغامی زنگ میزند.
ضرغامی در تلفن ابتدا دلیل مخالفتش را میگوید، ولایتی گوش میدهد اما بعد نظر خودش را میگوید، ولایتی به ضرغامی میگوید: ما الان در سطح بینالمللی در شرایطی هستیم که اگر فیلمی در جشنوارهای جایزهای ببرد و پرچم جمهوری اسلامی ایران به اهتزاز دربیاید از نظر سیاسی برای ما موفقیت خوبی میآورد. ضرغامی بعد از صحبت با ولایتی به روایت خودش با اینکه موافق فرستادن فیلم به کن نبوده به دو دلیل با این فرستادن موافقت میکند .
دلیل اولش این بوده که میدانسته کن فیلم دیگری را از جمهوری اسلامی قبول نمیکند، دوم فایده مورد نظر ولایتی را مدنظر قرار میدهد و با فرستادن فیلم موافقت میکند. البته به روایت جمال امید وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی با جمال امید دو نفری فیلم را دیدند و ضرغامی در انتهای دیدن فیلم به جمع دو نفری آنها اضافه شده و موافقت وزیر را برای فرستادن فیلم به کن گرفته است. جمال امید در جلد دوم کتاب تاریخ سینمای ایران در بعد از انقلاب، بهطور مشروح این موضوع را شرح داده است.
***
جمعه 26 اردیبهشت 76 برابر با 16 ماه مه 1997 نهم محرم 1318 است. در این روز خطبه دوم نماز جمعه مرحوم هاشمیرفسنجانی بسیار جنجالی میشود، از بعدازظهر همه با هم در تماسهای تلفنی درباره حرفهای هاشمیرفسنجانی در این خطبه حرف میزدند. حرفهایی که درباره انتخابات است، همین روز درست ساعت 16:45 دقیقه به وقت کن فیلم «طعم گیلاس» در تالار لومیر به نمایش درمیآید، ساعت 16:30 دقیقه دو هزار و سیصد صندلی سالن لومیر پر میشود، ساعت 16:40 دقیقه عباس کیارستمی با ژیل ژاکوب وارد تالار میشوند که تماشاچیان سه دقیقه برای او دست میزنند. فیلم که شروع میشود باز هم تا اسم کیارستمی میآید تشویق میکنند، فیلم هم که تمام میشود اکثر تماشاچیان با دست زدنهای ممتد و طولانی رضایتشان را نسبت به فیلم ابراز میکنند. 15 دقیقه بعد از پایان فیلم کنفرانس مطبوعاتی با حضور دهها خبرنگار، روزنامهنویس، عکاس و فیلمبردار در تالار کنفرانس کاخ جشنواره شروع میشود که 73دقیقه طول میکشد.
شب مینشینم پای تلویزیون تا خطبه دوم هاشمیرفسنجانی را ببینم، بعد از اخبار خطبهها پخش نمیشود و برنامههای مختلفی به مناسبت عاشورا به نمایش درمیآید. موسوی از کن زنگ میزند، از من درباره خطبه دوم هاشمی میپرسد، میگویم هنوز ندیدم تعجب میکند، روال قبلی پخش خطبهها همیشه بعد از اخبار بوده است، من از او درباره «طعم گیلاس» میپرسم، میگوید به شدت منتقدین از فیلم خوششان آمده است، وسط حرفهای ما پخش خطبهها شروع میشود و قرار میشود حرفهای مهم هاشمی را در خطبه دوم بنویسم و فردا به او بگویم.
شنبه 27 اردیبهشت عاشوراست، هفتهنامه تعطیل است و من در خانه میمانم. بعدازظهر موسوی زنگ میزند، جمله کلیدی هاشمیرفسنجانی در خطبه نماز جمعه را که یادداشت کردم برایش میخوانم: «هیچ گناهی را بدتر از دست بردن به رای مردم و انحراف جریان انتخابات نمیدانم» موسوی این جمله را یادداشت میکند.
همان شب خبردار میشوم تعدادی دختر و پسر مثلا شمال شهری با لباسهای ناجور و روسریهای رنگی با موهای بیرون از روسری در ماشینهای آخرین مدل با عکسهای خاتمی در خیابانهای شمال شهر چرخیدهاند، از ماشین پیاده شدند، دست زدند و شادی کردند. سریع از خانه بیرون میآیم تا این جوانها را ببینم در خیابان شریعتی و محدوده قلهک آنها را نمیبینم.
***
یکشنبه 28 اردیبهشت صبح خودم را به هفتهنامه میرسانم تا ببینم سلام درباره حضور این دختران و پسران در خیابانها با آن وضع ناجور چه نوشته است. تیتر اول سلام در این روز حرفهای مهم هاشمیرفسنجانی در خطبه دوم نماز جمعه است با انتخاب جملات مختلفی از این خطبه و بسیار پرجلوه. روزنامه را ورق میزنم، در صفحه دوم سرمقاله کوتاهی با نام هشدار چاپ شده درباره همین دختران و پسران که بعدا به کارناوال «عصر عاشورا» معروف شد .
سلام در این سرمقاله این حرکت را سازماندهی شده دانسته و هشدار داده بود که ممکن است تا روز انتخابات اتفاقات زشتتری هم صورت بگیرد.
موسوی زنگ میزند و میگوید فرانسپرس خبر داده که «طعم گیلاس» نامزد دریافت جایزه نخل طلای کن شده است، میبینم این خبر را خیلی کوتاه روزنامه ایران در صفحه اولش کار کرده است.
کیهان میرسد، کیهان تیتر خطبههای هاشمیرفسنجانی را برده بالای صفحه اول با حروف ریزتر که دیده نشود، با جملهای که نگرانی در آن نیست و صفحه دوم سرمقاله را اختصاص داده به همین خطبهها با عنوان «چرا نگرانی؟»
سرمقالهای که اسمی زیرش نیست، کنار این سرمقاله یادداشتی میخوانم با عنوان «اینجا کوفه نیست» نوشته سید مجتبی قشقایی: آری دیشب همزمان با شام غریبان حسینی بعضی از افراد بیهویت و بیفرهنگ در شمال شهر به بهانه تبلیغ برای کاندیدای خود که به ریاستجمهوری او امیدها بستهاند کارناوالهای شادی به راه انداختهاند و بوقزنان و هوراکشان نام و عکس کاندایدای خود را تبلیغ کردند، انگار نه انگار که امت اسلام در غم عاشورا و عاشوراییان به داغ نشستهاند.
رییسیان!من در آن زمان نمیدانستم که جنبش جامعه مدنی عین نهضت ملی کردن صنعت نفت دنبال مسلط کردن گفتمان دموکراسی در جامعه است، دکتر حسین بشیریه در پژوهشهایی که درباره جامعه سیاسی ایران در قبل و بعد از انقلاب داشت در تشریح گفتمانها این تحلیلش را نوشت.
رییسیان عزیز! حسین بشیریه پرنفوذترین و موثرترین استاد علوم سیاسی در سالهای پس از انقلاب بود که روی نسل سیاسی پس از انقلاب مثل سعید حجاریان و دیگران خیلی تاثیرگذار بود . او سال 86 از ایران رفت و سال 87 دانشگاه او را اخراج کرد، علیرضا جان!خیلی تلخ است که بدانیم این استاد پرنفوذ و موثر و نظریهپرداز مهم در سالهای آخر زندگیاش در تهران در خانهای اجارهای در منطقه باغ فیض زندگی میکرده است.
***
درست چند ساعت بعد از انتشار روزنامه کیهان ساعت 18:30 دقیقه به وقت کن مراسم اختتامیه پنجاهمین دوره جشنواره کن با حضور دو هزار و سیصد میهمان در تالار لومیر شروع شد و در انتهای مراسم جایزه نخل طلای کن به شوههای ایمامورا برای فیلم «مارماهی» و عباس کیارستمی برای «طعم گیلاس». ساعت 20:23 دقیقه به وقت آنجا عباس کیارستمی بعد از ایمامورا روی سن رفت و جایزهاش را گرفت، ساعت 23:47 دقیقه به وقت ما موسوی زنگ زد و خبر این پیروزی را داد. درست در شرایطی که یک تفکر در قدرت از رشد طبقه متوسط جدید هراسان شده بود، فیلمسازی از طبقه متوسط که فیلمی درباره یک تهرانی به نام آقای بدیعی از طبقه متوسط ساخته بود در مهمترین جشنواره بینالمللی بهترین جایزه را گرفت.
صبح دوشنبه 29 اردیبهشت با خوشحالی به هفتهنامه رفتم، روزنامه ایران خبر این موفقیت را صفحه اول چاپ کرده بود البته نه با تیتر کیارستمی و گرفتن جایزه، بلکه با تیتر «آخرین گزارشها از کن» و زیر این تیتر کمی بزرگتر، تیتر کوچکتری زده بود که بهطور مشترک با یک فیلم ژاپنی «طعم گیلاس» نخل طلای کن را بردند. در این مطلب که با خبر بردن جایزه نخل طلا شروع شده بود، نویسنده مطلب نقبی زده بود به کنفرانس مطبوعاتی کیارستمی و پاسخ کیارستمی به سوالات خبرنگار نشریه روزانه جشنواره کن و تمجید مطبوعات فرانسه از «طعم گیلاس» به همراه انتقاد از مقامهای وزارت ارشاد.
روزنامه ایران مطلبش را با گفتهای از کیارستمی از میان پاسخهایش در مصاحبههای مطبوعاتی تمام کرده بود .بعد از 17 با ضوابط جدید، دیگر نمیدانم خودمان هستیم که خود را سانسور میکنیم یا دیگران هستند که ما را سانسور میکنند .
***
بعدازظهر بعد از نوشتن سرمقاله به عنوان پیروزی که دادم تایپ کنند، رفتم به صفحهبندی که محمود مختاریان منتظر من بود. موسوی از پاریس برای محمود مختاریان دو تا تیتر بزرگ، چند تا تیتر کوچک فرستاده بود با یک عکس زیبا و شاداب از کیارستمی با نخل طلا. محمود مختاریان از عکس خیلی خوشش آمد و به من گفت: امشب میخواهم صفحه اول را به خاطر عباس آقا خوشگلتر از روزهای پیش ببندم و این کار را کرد. صفحه خوشگلی بست و رفت.
تیتر اول شد مصاحبه با ناطقنوری و خاتمی و تیتر دوم شد عباس کیارستمی بزرگترین جایزه سینمایی را گرفت. آن عکس زیبا و شاداب کنار این تیتر جا گرفت. بعد از رفتن مختاریان و تقی شیرازی صفحات بستهشده را گذاشتم روی میز وخشوری که در هفت صفحه به کن پرداخته شده بود و پنج صفحه به انتخابات، سه صفحه خبر خارجی و یک صفحه درباره برگمان و پرسونا که صفحه مرحوم پرتو مهتدی بود. وخشوری صفحات را زود امضا کرد و رفت و بلافاصله صفحات را برای چاپ به روزنامه اطلاعات بردند.
***
در هفتهنامه من مانده بودم و عباس ملکی که تلفن زنگ زد، چون منشی نبود خودم گوشی را برداشتم، پشت خط یک تهیهکننده معروف بود، تهیهکنندهای که از ابتدای آمدن خاتمی به انتخابات با من در تماس بود، او میدانست موسوی هنوز از پاریس نیامده، او یکدفعه بیمقدمه به من گفت: شنیدی چه شد؟ من سوالش را اول نفهمیدم، پرسیدم: چی چی شد؟ گفت: تو کن، نشنیدی؟ گفتم: همه شنیدند. نگذاشت حرفم تمام شود. گفت: مقصودم بردن جایزه نیست، اتفاق بدی که افتاد، نشنیدی؟ پرسیدم: چه اتفاق بدی؟ تعجب کرد و گفت: گرفتن جایزه را کی به تو خبر داد؟ گفتم: رضا. گفت: بهت نگفت موقع گرفتن جایزه چه اتفاق بدی افتاده است؟ گفتم: نه، گفت: کاترین دونوو موقع دادن جایزه به عباس صورت او را بوسیده است. با شنیدن این خبر یک لحظه مستاصل شدم و حرفی نزدم. تهیهکننده معروف هم سکوت کرد.
شاید از اینجا گفتوگوی ما برای نسل جدید، طبقه متوسط امروز خندهدار باشد، اما در آن شب تاریخی ما فکر نمیکردیم داریم حرفهای خندهداری میزنیم. پرسیدم: حالا چه اتفاقی میافتد؟گفت: برای کیارستمی و برای سینمای ایران خیلی بد خواهد شد. گفتم: مسوولان چه واکنشی خواهند داشت؟ گفت: برخورد خواهند کرد. گفتم: حالا ما چه کار کنیم؟ هفت صفحه کن داریم، عکس کیارستمی را با نخل طلا بزرگ صفحه اول گذاشتیم و موسوی برای کیارستمی تیتر بزرگ زده است.
گفت: هنوز که چاپ نشده؟ گفتم: تازه صفحات را به چاپخانه بردهاند. گفت: سریع تا دیر نشده صفحات را از چاپخانه بگیر، تیترهای صفحه اول را عوض کن و خبر جایزه را لابهلای صفحات داخل بدون تیتر بزرگ چاپ کن. گفتم: اگر این کار را بکنم چاپ هفتهنامه عقب خواهد افتاد. گفت: روزنامه سلام امروز را ندیدی؟ گفتم: دیدم. گفت: وقتی روزنامه سلام با همه قدرتش میترسد خبر را چاپ کند تو نگران عقب افتادن هفتهنامه هستی؟ حرفی نزدم و گفتوگوی ما تمام شد.
***
بلافاصله به وخشوری زنگ زدم، موضوع را گفتم، گفت: حالا میخواهی چه کار کنی؟ گفتم: نمیدانم. گفت: هر تصمیمی بگیری، من تابع تصمیم توام. آن شب از وخشوری خوشم آمد که نترسید و گذاشت به عهده من. شاید فکر میکرد من به اندازه کافی محافظهکار و ترسو هستم .زنگ زدم به روزنامه اطلاعات، مسوول چاپ در روزنامه نبود، گفتم به او بگویند حتما با من در خانه تماس بگیرند. آژانس ماشین نداشت، مجبور شدم سر جامی تو ولیعصر تاکسی بگیرم. یک تاکسی دربست گرفتم. راننده جوانی داشت، راننده جوانی که داشت با موسیقی حال میکرد. گفت: داداش خاموش کنم. گفتم: حال کن داداش. بعد از یکی، دو ترانه یکدفعه ترانه «الهه ناز» بنان پخش شد و آن شب چه حالی داد این ترانه به من. با این ترانه رفتم به گذشته، به سالهای 30 تا 32، سالهایی که همیشه دوست داشتم؛ در جوانی در این سالها زندگی کرده بودم.
***
وقتی رسیدم خانه، طوبی تو اتاق رو تخت دراز کشیده بود، مارال و یاشار خوابیده بودند، شام من رومیز بود، یادم رفته بود کاترین دونوو، کیارستمی را بوسیده است. اما تا لباسم را درآوردم تلفن زنگ زد مسوول چاپ روزنامه اطلاعات بود، یادم افتاد کاترین دونوو، عباس کیارستمی را بوسیده است، گفت: چه کار داشتی با من ؟ نمیدانم چرا یکدفعه گفتم: کاری نداشتم، فقط میخواستم حالت را بپرسم.
شب راحت خوابیدم، خواب کیارستمی و کاترین دونوو را ندیدم .
چهارشنبه سی و یک اردیبهشت هفتهنامه سینما منتشر شد با عکس بزرگ عباس کیارستمی و هفت صفحه درباره کن، درست همین روز سلام به نقل از خبرگزاری جمهوری اسلامی خبر دادن جایزه را چاپ کرد همراه مقاله مفصل مهرداد فرید درباره این جایزه با عنوان «خاتمی مشکلگشای سینمای ایران». مقالهای که با این جملات شروع شده بود: موفقیت فیلم «طعم گیلاس» ساخته عباس کیارستمی و دریافت مهمترین جایزه بینالمللی، بزرگترین موفقیت بینالمللی سینمای ایران در تاریخ صد ساله سینما.
در 27 مه 1997 سهشنبه 6 خراد 76 سرژ توبیانا از کایه دوسینما در پاریس با کیارستمی گفتوگو کرد.
در ایران از نخل طلای «طعم گیلاس» چطور استقبال شد؟
کیارستمی: کم و بیش بیسر و صدا.
افتخار ملی حساب نشد؟
کیارستمی: نه، چون مراسم کن مصادف شد با سه روز عزای مذهبی سالانه، علاوه بر این فردا انتخابات ریاستجمهوری برگزار میشود، بین این اتفاقات مهم، رسانهها حرفی از آن نزدند و فقط هفتهنامه سینما در تهران آن را گزارش کرد.
و تلویزیون؟
کیارستمی: هیچ.
(نقل از کتاب «کیارستمی در کایه دوسینما»، گردآوری و ترجمه مسعود منصوری، نشر چشمه)
این مصاحبه را مرحوم فرخ غفاری ترجمه کرد.
وقتی عباس کیارستمی از پاریس به تهران آمد، تو و محسن مخملباف با هم رفتید فرودگاه، تا نگذارید کسی به او آسیبی برساند.
خاطرات تو از آن شب میتواند پایانی باشد در بازخوانی تاریخ گرفته شدن نخل طلا، مهمترین جایزه بینالمللی. در دوم خرداد 76 با انتخاب سید محمد خاتمی طبقه متوسط پیروز شد، معاون سینمایی وقت در برخورد با این مساله هوشیاری از خود نشان داد.
سالها بعد از این تاریخ، موسسه فرهنگی و هنری قرن بیستم، امتیاز فیلم «بوسه فرانسوی» ساخته لارنس کاسدان را خرید و دوبله کرد و به عنوان «دوستی فرانسوی» در شبکه ویدیویی کشور توزیع کرد چه ترجمه مناسبی بود.
منبع: روزنامه اعتماد