چارسو پرس: شهرام شاهحسینی فعالیتش را در سینما با دستیاری کارگردانی شروع کرد، البته از همان ابتدا در کنار کارگردانهای بزرگ قرار گرفت؛ بهرام بیضایی، رسول ملاقلیپور و بهمن قبادی ازجمله کارگردانهایی بودند که شاهحسینی برای شروع فیلمسازی با آنها همراه شد.
خیلی زود از دستیار کارگردان تبدیل به کارگردان شد و چند فیلم سینمایی ساخت. فیلمهایی که به اندازه سریالهایش نتوانست موفق باشد. کارگردانی در سینما را با «کلاغپر» آغاز کرد و در تلویزیون هم سریال «تاوان» و «مثل یک کابوس» را ساخت اما اینکه اسمش در بین همه بچرخد و شهرام شاهحسینی را بشناسند، با سریال «هشت و نیم دقیقه» و «همه چیز آنجاست» رقم خورد. ورود به شبکه نمایش خانگی را با سریال 20 قسمتی «میخواهم زنده بمانم» در پلتفرم فیلیمو در سال 1400 شروع کرد. سریالی که طرفداران زیادی داشت و بسیاری از مخاطبانش منتظر ساخت فصل دوم آن هستند. شاه حسینی ترجیح داد بهجای اینکه به سراغ همان داستان برود، داستان دیگری را شروع کند. داستانی که دوباره مخاطب را به دل تاریخ میبرد.
«رهایم کن» سریال جدیدی است که 14 قسمت آن تا به حال پخش شده است و میتوان گفت از همان ابتدا بهدلیل تجربه مخاطب که با سریال قبلی شاهحسینی درگیر شده بود، مخاطبان زیادی هم با این سریال همراه شدند تا از سرنوشت تکتک آدمهای قصهاش باخبر شوند.
شاهحسینی داستانش را به دل تاریخ پرت کرده اما زمانی که برای داستان انتخاب کرده، مجهول است به عمد این کار را کرده یا نه نمیدانیم اما مدام ذهن مخاطب درگیر این میشود که الان داستان چه زمانی و کدام بخش از تاریخ ایران را روایت میکند. شاید درستترش این باشد که بگوییم، کارگردان خودش در برخی مواقع زمان را گم میکند. طبیعتا باید زمان فیلم در پهلوی دوم یا همان دهه 50 باشد، اما در برخی مواقع انگار زمان به خیلی عقب برمیگردد. این گم شدن زمان، مخاطب را اذیت میکند؛ البته شهرام شاه حسینی این تجربه را در سریال میخواهم زنده بمانم هم داشت، در آنجا هم برای گفتن از فساد دورهای را انتخاب کرد که خیلیها میگفتند دلیلش این بوده که به کسی برنخورد. الان هم زمان انتخاب روایت این داستان درعین نامشخص بودن، میتواند هرزمانی باشد. حتی در سال 1402، اما انگار چون نمیتوانسته حرفش را در دنیای امروز بزند، بهسراغ یک زمان مجهول رفته است تا داستان عاشقانه و اجتماعیاش را با همه حواشی راحتتر بگوید.
شاهحسینی تعریف کردن داستان را خوب بلد است، هرچند در ساختن فیلم سینمایی خیلی موفق نبود اما در سریالهایش جوری داستان را روایت میکند که مخاطب خسته نشود، زمانی که سریال هشتونیم دقیقه را برای تلویزیون ساخت در همان زمان پخش و حتی بعد از آن این سریال بهعنوان یکی از سریالهای پرمخاطب معرفی شد و بارها از شبکههای مختلف بازپخش شد. در رهایم کن هم این موضوع صادق است و مخاطب انگار درحال خواندن یک کتاب داستان آن هم از نوع رمانهای عامهپسند است که هر لحظه گرهای به زندگی شخصیتهای اصلی اضافه میشود و بعد از حل شدنش تا مخاطب نفس راحت نکشیده، داستان بعدی اتفاق میافتد. شاید خیلیها استفاده از واژه عامهپسند را بد بدانند، اما شاید تعریف آن بتواند به فهم این موضوع کمک کند؛ یکبار در همین صفحات به رمانهای عامهپسند که در دهههای 60 تا 80، بسیار مخاطب داشتند پرداختیم. برای تعریف ادبیات عامهپسند هرکس تعریفی دارد، اما شاید سادهترین تعریف همین باشد که ادبیات عامهپسند یا ادبیات مردمپسند یا ادبیات عامه یا ادبیات عوامانه یا ادبیات تودهپسند یا ادبیات همهخوان، بخشی از فرهنگ عامه و گونهای از ادبیات است که مخاطبانش توده مردم هستند و بر پایه ذوق و سلیقه و علاقه آنان پدید میآید. هدف اصلی این نوع ادبیات سرگرم کردن خواننده است و از همین رو در پدیدآوردن آنها موازین هنری و خلاقیت ادبی نقش ندارد. این تعریف را میتوان برای سریال شهرام شاهحسینی هم بهکار برد. او داستان را خوب تعریف میکند، مخاطب را با خودش همراه میکند اما خلاقیت هنری برای ساخت سریالش ندارد. شهرام شاهحسینی همیشه داستان عاشقانهای دارد، داستان عاشقانهای که گره در گره میخورد اما میدانیم بالاخره این گرهها باز میشود. همین میشود که میگویم او قرابتی نزدیک با داستانهای عامهپسند دارد.
«مگر میشود یک روایتی از قصه یا رمان یا هر چیزی بهخصوص سینما را به تاریخی ببرید که آغشته به یک ماجرای سیاسی و اجتماعی نباشد؟ منظور از آغشته فقط آغشته است و نه خود اثر! برای اینکه خود اثر سیاسی شود بهنظرم اسم آن صنعت یا هنر نیست و کارکردی سیاسی دارد و شبیه بیانیه میشود که من این کار را بلد نیستم و بهدردم نمیخورد. از همین باب کارکردی که ممکن است برای مخاطب داشته باشد لمس کردن فضایی است که یا دیده و با آن ارتباط برقرار کرده و آن را به تعبیرهای مختلف معنا میکند و دوست دارد آن را نقد، نهی یا نفی کند یا به آن صحه بگذارد.» این صحبتهای شهرام شاهحسینی است، در مصاحبهای که در تیرماه 1400 با موضوع سریال میخواهم زنده بمانم با او داشتیم. او در این مصاحبه تاکید میکند که بیانیه نمیسازد، اما در سریال رهایم کن و برخی دیالوگها، اولین چیزی که به ذهن مخاطب میرسد، همین بیانیه است. شاهحسینی داستانش را خوب روایت میکند اما در برخی سکانسها، همه چیز تصنعی میشود و اگر به همان موضوعی که ابتدا آوردیم یعنی زمان روایت داستان برگردیم، دیالوگها به زمان روایت فیلم نمیخورد. روستانشینانی که همه وقتی درحال صحبت هستند، بهجای اینکه مانند خودشان و آن زمان حرف بزنند، با یک ادبیات خاص که برای مخاطب قابل درک نیست صحبت میکنند. این موضوع هم احتمالا به همان بیزمانی برمیگردد. اینکه این داستان باید روایت میشده اما زمانش نامشخص باشد و همین بیزمانی حتی در نوشتن دیالوگ هم کارگردان را گمراه میکند و او یا شروع به نوشتن بیانیه میکند یا دیالوگهایش تصنعی میشود.
رهایم کن، برخلاف میخواهم زنده بمانم داستان سیاسی هم ندارد که بگوییم عاشقانهای در بستر سیاسی است، رهایم کن داستانی معمولی است از زندگی عدهای در روستایی به اسم حصارک، که انگار کارگردانش فقط خواسته آن را بسازد.
منبع: روزنامه فرهیختگان