چارسو پرس: ایوب آقاخانی یکی از هنرمندان فعال و پیگیر عرصه هنرهای نمایشی ایران است. او در مقام نمایشنامهنویس، بازیگر و کارگردان صحنهای و رادیویی آثار متعددی خلق و اجرا کرده است. نوشتن را خیلی زود شروع کرده و به قول خودش این سودای نویسندگی بوده که او را به سایر عرصههای هنرهای نمایشی سوق داده. آقاخانی که تاکنون 48 عنوان نمایشنامه صحنهای نوشته، چندی قبل مجموعهای سه جلدی از نمایشنامههایش با عنوان «زیر نور موضعی» را با انتشارات میردشتی منتشر کرد. به این مناسبت با او درباره جنبه نوشتاری فعالیتهایش گفتوگو کردم.
رویای نوشتن از کی و چگونه با شما همراه شد و نخستین نوشتههایتان در چه قالبی بود؟
کتاب خواندن من با مجموعه بیبدیل تنتن شروع شد. خواهرم حرف الفبا را پیش از رفتن به مدرسه به من آموخت و من به همین واسطه سعی میکردم جملاتی که بر روی ابرهای بالای سر شخصیتهای کتاب تنتن و میلو درج شده بود را بخوانم و تقریبا برای هر مناسبت و تشویقی پدرم برایم یکی از شماره های «تنتن» را میخرید و من ماهها با این کتاب به شکل عاشقانهای سرگرم بودم. چهارم ابتدایی بودم که نخستین داستانم را نوشتم. در10 سالگی یک داستان نوشتم. در 13سالگی هم به خاطر نمایشنامه و بازیگری جایزه گرفتم.
در سالهای نخستی که به نوشتن روی آوردید آیا کتابی بود که نظر شما را به نوشتن جلب کرد یا نه در همان دوران با نویسندهای مواجه شدید که شما را متوجه نوشتن کرد؟
در سالهای نخست ژولورن و هرژه در راه انداختن ذهن فانتزیطلب من سهم بزرگی داشتند در دوران راهنمایی آشناییام با نویسندگان ایرانی مخصوصا صادق هدایت، صادق چوبک، غلامحسین ساعدی و عباس پهلوان بر زندگی من تاثیر شگرفی گذاشت. آنها با نوشتههایشان صادقانه ترغیبم میکردند تا بنویسم. مخصوصا صادق هدایت و غلامحسین ساعدی. هر بار که داستانی از آنها میخواندم احساس میکردم که داستانی نوک قلم من گیر کرده و باید بنویسمش. همین طور هم میشد. اما پیش از دوران دانشگاه شانس این را پیدا کردم که مدتی در محضر اکبر رادی بیاموزم و همین جا لازم میدانم که نسبت به ایشان ادای احترام بکنم. در دانشگاه به صورت مشخص بهرام بیضایی در نمایشنامهنویسی و محمود دولتآبادی در داستاننویسی استادان مستقیم من بودند و به صورت مستقیم بر روی قلم و ذهن و نگاه من تاثیر عمیقی گذاشتند. البته من در دانشگاه از محضر هوشنگ گلشیری، جمال میرصادقی وحمید امجد نیز بهره بردم که هر یک از قلههای ادبیات نمایشی ایران به شمار میروند.
در ابتدا رویای بازی داشتید یا نوشتن؟ چگونه توانستید کارتان را طوری مدیریت کنید که در همه عرصهها فعال باشید؟
من واقعا با سودا و آرزوی نویسندگی وارد تمام این عرصهها شدم و من به تمام رشتههای هنری که در آن فعالیت میکنم عشق میورزم. و نخستین جایزههای که در عرصه هنر دریافت کردم مشترکا به نویسندگی و بازیگری من در نمایش «مرد مرده» در اواخر سال 1365 اهدا شد. در دوران دانشگاه من در رشته تئاتر پذیرفته شدم و قرار بود دو سال بعد گرایشمان را انتخاب کنیم اما ناگهان گفتند که استاد سمندریان گفته او خود پس از دو سال تحصیلی روند فعالیت دانشجویان را ارزیابی خواهد کرد و خواهد گفت هر کسی در سال سوم سر چه کلاسی و با چه گرایشی ثبتنام نهایی کند. ناگهان این خبر تلنگری به من زد. تا آن زمان من یکی از بازیگران محبوب پروژههای همکلاسی و همدانشگاهیهایم بودم و در عرصه کارگردانی هم فعال بودم، وقتی از تصمیم استاد سمندریان مطلع شدم اعلام کردم که من دیگر بازیگری و کارگردانی نمیکنم، از ترس اینکه مبادا استاد سمندریان به من بگوید که باید گرایش بازیگری و کارگردانی را انتخاب کنی. من آن قدر خودم را مدیریت میکردم که نکند کسی یا اتفاقی من را به بازیگری یا کارگردانی سوق بدهد؛ اما پس از اینکه گرایش ادبیات نمایشی من انتخاب شد، خودم را رها کردم تا همزمان در سه شاخه هنری تواناییهای خودم را تقویت کنم. چون دلم میخواست به عنوان نمایشنامهنویس حرفهای من را بشناسند از همان دوران دانشگاه متنهایم را برای اجرا در اختیار دوستان کارگردانم میگذاشتم اجرا میشد اما برایم بسیار دلسردکننده بود. بالاخره یک روز به دوستم نادر برهانی مرند گفتم؛ میخواهم نمایشنامههایم را خودم کارگردانی کنم، چون احساس میکنم کارگردانها نمایشنامههای مرا یا نمیفهمند یا نمیتوانند آن چیزی که نوشتهام اجرا کنند. نگاهشان را دوست نداشتم. حتی اگر امروز کارگردان شدهام هم به خاطر نجات متنهایم بوده است. این نشان میدهد که چقدر نسبت به متنهایم تعصب دارم. این رویکردم باعث شد که به مرور در دو مدار کارگردان و نویسنده در یک راستا فعالیت کنم. برای رسیدن به جایگاهی که امروز رسیدم تا در چهل و چند سالگی شاهد انتشار چهل و یکمین کتابم باشم و در عرصه بازی و کارگردانی هم فعال باشم ناشی از تلاش شبانهروزی، تمرین و تحمل سختیها و سیاست بقا؛ چیزی که خیلی سخت و گران آن را به دست آوردهام دریغ نکردهام.
با گذشت قریب به پنج دهه از زندگیتان، امروز دوست دارید مخاطبانتان شما را بیشتر به عنوان نمایشنامهنویس بشناسند یا نه در مقام هنری دیگری؟
می خواهم تا ابد نمایشنامه نویس بمانم.
بیشتر در عرصه نوشتن به چه موضوعاتی توجه دارید؟ چه درونمایهای نمایشنامههایتان را به هم پیوند میزند؟
فصل مشترک نمایشنامههای من واقعگرایی و توجه به مصداق جامعهای است که در آن زندگی میکنم، حتی اگر گاهی واقعگرایانه به این مصداق نزدیک نشده باشم. در تمام نمایشنامههایم در همه سبکهایی که نوشتهام یک نوع برشتگی اجتماعی میبینم. فصل مشترک تمام نمایشنامههایم اول مضمون و دومی تکنیک محور بودن است. اعتقاد دارم که تمام این کار خوب یا بد بر مبنای تکنیک قابل توضیح نوشته شدهاند.
پروسه شکلگیری نمایشنامههایتان چگونه است و برای اینکه شروع به نوشتن کنید نیاز دارید چگونه فضای کار را برای نوشتن فراهم کنید؟
همیشه یک ایدهای به ذهن میرسد و این ایده الهام گرفته از یک لحظه، یک فکر یا حادثه ساده در کوچه و خیابان یا چیزی شبیه به این است و بعد من شروع میکنم. قبل از شروع نوشتن یک شرط غیر نمایشنامهای دارم و آن این است که کار ناتمامی از یک کار اداری ناتمام یا رسیدگی به ماشینم نداشته باشم. ظرف نشستهای در سینک نباشد، وسیله خانه نیاز به تعمیر نداشته باشند و همهچیز مرتب باشد. بعد آرام آرام ایدههایم را در ذهنم بسط و گسترش میدهم گاهی ایدههای بسط یافته را بر روی کاغذ میآورم و بعد شروع به تمیز کردن خانه مثل شب عید میکنم؛ این کار را با واسوس و دقت خاصی انجام میدهم و همین باعث خستگیام میشود و پس از آن یا دراز میکشم، کتاب میخوانم یا فیلم میبینم یا چرت میزنم و از فردا شروع میکنم به نوشتن. اگر کسی باشد که کارهای خانه را انجام بدهد پس از تمیزی خانه شروع میکنم به نوشتن. هر تکهای را که مینویسم فردا ویرایش میکنم و بعد وارد بخش جدید میشوم. نمایشنامههایم در شکل کلی و توسعه یافتهاش در خانه شکل میگیرد بنابراین خانه باید کاملا تمیز باشد. زمانی که برای نوشتن هر نمایشنامه صرف میکنم با بقیه فرق میکند مثلا نمایشنامه 1998 من که در درباره کرونا بود نوشتنش یک سال و نیم طول کشید و در این مدت آن قدر اطلاعات ما درباره کرونا تغییر کرد که مجبور شدم دوباره دست به قلم ببرم و دوباره بنویسمش. یکی دیگر نمایشنامههایم را سه روزه نوشتم. اما کاملا نمیتوانم تعیین کنم که نوشتن هر نمایشنامه چقدر زمان میبرد. عموما یک ماه. این مدت شامل تحقیق و پژوهش میشود.
هنگام نوشتن نمایشنامههایتان آیا عادت خاصی دارید؟ آیا حتما باید در حریم شخصی خودتان باشید تا بنویسید یا نه؟
در طی تمام این سالها من خودم را عادت دادهام که همه جا بتوانم بنویسیم ولی به شرطی میتوانم در همه جا بنویسم که بدانم در میان همه جا فضای شخصی خودم را دارم که عموما خانه است و اسلوبش با من هماهنگ است. خصوصا از نظر تمیزی و نظم و انضباط هندسیاش. این فضا باید برای من وجود داشته باشد ولی اگر من بدانم که این جا شروع کردم و همین جا میتوانم متنم را تمام کنم در همین فواصل میتوانم در مسیر پر ترافیک قفل شده در تاکسی هم بنویسم. وقتی در خانه مینویسم همهچیز باید در اسلوب خودش باشد و خانه تمیز و مرتب و هیچ چیزی بر روی اجاق گاز روشن نباشد تنها چیزی که میتواند کار کند قهوهساز است. معتقدم همهچیز در خانه باید تعطیل و آرامش یافته باشد تا من بتوانم بنویسم. این وسواس را فقط در محیط شخصی خودم دارم. جای دیگری در هر شرایط عجیب و غریبی میتوانم بنویسم و این سختگیریها فقط در محیط شخصی خودم اعمال میشود و اتفاقا اطرافیان و خودم را آزار میدهد ولی از دور که به آن نگاه میکنم این رویکردم با اینکه آزاردهنده است اما رنگ و بوی آرتیستی دارد و خوشم میآید از آن.
سوژههای نمایشنامههایتان را از کجا الهام میگیرید؟ و اصولا چقدر زمان میبرد تا یک سوژه در ذهنتان به قوام برسد تا بخواهید بر روی کاغذ بیاوریدش؟
منبع الهام من برای نوشتن همواره اجتماع و محیط پیرامونم است و نوشتن هر نمایشنامه عموما دو الی سه هفته زمان میبرد و تاکنون جز سه بار این اعداد و ارقام استثنا نداشته است.
آیا هنگامی که نوشتن یک نمایشنامه را شروع میکنید کل صحنههای نمایش و اتفاقات نمایش در ذهنتان ساخته شده است یا نه هنگام نوشتن صحنهها پیش میآید؟
من هنگام نوشتن فقط به اسکلت نمایشنامه اشراف دارم و همهچیز زاییده فرآیند نگارش با وفاداری به اسکلت نمایشنامه است.
آیا هنگام نوشتن یک نمایشنامه به این فکر میکنید که مثلا چه کسانی قرار است نقشهای این نمایشنامه را بازی کنند؟ آیا نقشهای نمایشهایتان را برای افراد خاصی مینویسید و در عالم واقع آیا این موضوع عملی شده است؟
هرگز هنگام نوشتن به بازیگران فکر نکردهام و فکر نمیکنم. چون چنین برخوردی با متن را تقلب در نوشتن میدانم.
آیا نقشی بوده که برای خودتان نوشته باشید و بعد آن را بازی کرده باشید؟
بله. فقط در حالی که میدانستم کارگردان اثر نخواهم بود. در مواردی که بازیام در کاری به کارگردانی خودم را دیدهاید؛ قطعا این کار خلاف میلم بوده است.
در طول تمرین و سپس اجرا آیا بازیگران نمایشنامههایتان بر روی نقشهایی که نوشتهاید تاثیر گذاشتهاند و مثلا چیزی به نقشی که شما نوشتهاید اضافه یا کم کرده اند؟
در بسیاری از موارد این اتفاق رخ میدهد و به نظرم این هوشمندی کارگردان است که شخصیت و بازیگرش را تا حد مجاز به هم نزدیک کند.
بیشتر دوست دارید نمایشنامههایتان را خودتان کارگردانی کنید یا نه دوست دارید دیگران نمایشنامههایتان را کار کنند؟
طبیعا دوست دارم نمایشنامههایم را دیگران اجرا کنند اما به شرطی که پس از این اتفاق سرم را بلند کنم و بگویم که این متن را من نوشتم. به هر حال خودم همواره در سودای اجرای نمایشنامههایم هستم.
آیا کارگردانی بوده که سفارش نوشتن یا کار کردن برای نمایشنامههای شما را بدهد و شما نخواهید با او کار کنید؟ چه دلایلی برای این امتناع داشتید؟
این اتفاق بارها برای من بسیار افتاده شاید بیش از 20 بار. دلیل روشنم برای این امتناع این بوده که کارکتر کارگردان از جنس من نبوده، از دید من آدم کاسبکاری بوده، شارلان بوده، تعریف هنر را به نفع یک تقلب ریشهدار با حضور خودش در این حرفه تغییر داده و فکر میکردم در شان من نیست که با او در یک قاب بایستم و عکس بگیرم. البته با رد قبول پیشنهاد آنها سعی کردم که خط بطلان به کارگردانی آنها بکشم . اما مواردی بوده که خیلی دوست داشتم بپذیرم اما دقیقا در آن زمان شرایط و امکانش را نداشتم و این نپذیرفتنها به دلیل این نبوده که در یک دایره فکری نبودیم.
چه تعداد از نمایشنامههایی که نوشتهاید سفارشی بودند و آیا سفارشی نویسی را دوست دارید؟
به تعبیری هیچ کدام. من نمیتوانم بگویم که نمایشنامه سفارشی در کارنامهام دارم، چون بخش زیادی از نمایشنامههایم را با هل دادن یک نفر شروع کردم که این هلدهنده یا پیشنهاددهنده مالی بوده یا من را درگیر سوژه کرده. حداقل میتوانم بگویم که چهار نمایشنامه خوبم را از این راه نوشتهام. اما بیشتر سفارشدهندهها تنها یک کلیت را به من گفتهاند و من ماندهام و جهانی از جزییات که باید روی کلیات سوار میکردم و این ایده را آن قدر جزییپردازی کردهام که دیگر نمیتوانم بگویم من سفارشی نوشتهام. این اسمش سفارشینویسی نیست. این مثل هل دادن یک نفر ته استخر است؛ ته ماجرا این است که من شنا کردهام. فقط آغشتگی تنم به آب آن استخر را مدیون آن نفر هستم. این نکته را هم باید اشاره کنم اصولا افرادی که سفارشدهنده نمایشنامه هستند زیاد دنبال آدمهای معتبر این حرفه نمیروند و برای همین عموما کارهای سفارشی خوب از آب در نمیآید. با این تعبیر که مو به مو نظرات سفارشدهنده در متن اعمال شده باشد، نه من هرگز سفارشی ننوشتهام.
به عنوان یک کتابخوان حرفهای که تنها بخش کوچکی از کتابهایی که میخوانید را با مخاطبانتان در رادیو نمایش شریک میشوید، چقدرآثار مکتوب و ادبیات منبع الهام شما برای نوشتن نمایشنامه بودهاند، اگر بخواهید از نویسنده یا اثری نام ببرید که از آنها تاثیرپذیرفتهاید چه کتاب و کدام نویسندگان هستند؟
به نظر من ادبیات و ادبیات نمایشی محصول تاثیر و تاثر از آثار قبل از خود است و معتقدم هیچ اثری روی پای خودش نایستاده است و روی آثار قبل خود ایستاده و این اثر ممکن است قرنها پیش از آن متن نوشته شده باشد. اعتقاد دارم که تمام آثار من نیز متاثر و برگرفته از آثاری است که پیشتر نوشته شدهاند. من پیوسته از متنهای دیگر الهام میگیرم بدون آنکه بدانم به عبارتی این الهام یک فرآیند ناخودآگاه و غریزی است. من چون پیوسته در حال مطالعه هستم پیوسته در معرض امواج آثاری هستم که خودم از آن بیخبرم و در اثر بعدیام بدون دانستن این تاثیر از آنها استفاده میکنم. من با جسارت به این پرسش پاسخ میدهم اما نه اثر و نه نویسنده خاص، بلکه دارم درباره تمام آثار و خواندههایم حرف میزنم. به نظرم اگر کسی به این پرسش این پاسخ را داد که از کسی تاثیر نمیپذیرد خواهش میکنم که او را به عنوان فرد دروغگو که آثارش ارزش خواندن هم ندارند به دیگران معرفی کنید.
آیا نمایشنامه یا رمانی هست که به نویسندهاش برای نوشتن آن غبطه بخورید؟
«سنفونی مردگان» اثر زندهیاد «عباس معروفی» در میان رمانها و «کودک مدفون» و «غرب واقعی» اثر سم شپارد و «گلنگری راس» و «ادموند» اثر دیوید ممت و «بازرس» اثر پیتر شفر، همین طور «مرگ یزدگرد» اثر استاد بهرام بیضایی، «شب روی سنگ فرش خیس» نوشته اکبر رادی و «مصاحبه» اثر محمد رحمانیان در میان نمایشنامهها آثار رشکبرانگیز زندگی من هستند.
این روزها مشغول نوشتن چه نمایشنامهای هستید و آیا قصد دارید که آن را اجرا کنید یا نه؟
در حال نوشتن نمایشنامهای هستم با نام «مادر همه شبها» که احتمال اجرای آن به کارگردانی خودم کم نیست، اما برنامه روشنی برای اجرایش ندارم.
وضعیت نمایشنامهنویسی ایران را چگونه میبینید و آینده نمایشنامهنویسی ایران به کدام سمت میرود؟
وضعیت نمایشنامهنویسی ایران را بسیار بد میبینم؛ دلیلش این است که هیچ فانوسی برای کسانی که در جستوجوی راه هستند، وجود ندارد. متاسفانه همه برای خودشان قبله درامنویسی شدهاند و کسی به کسی تأسی نمیکند و به عبارتی کسی پشت کس دیگری نماز نمیخواند و دنبال مسیری نیست که کسی برایش تبیین کرده و همه دارند مسیر میسازند.
ما در حال حاضر با تعداد زیاد افرادی که خود را مرجع نمایشنامهنویسی میدانند روبرو هستیم و این موضوع آسیب بزرگی به وضعیت کنونی و آینده نمایشنامهنویسی ایران زده است.
من فکر میکنم اگر نسل من رشدی داشته به دلیل وجود بزرگانی بود که نگاه و قلم ما را سامان دادند. به عنوان بازیگر نمایشنامههای متعددی را به عنوان پیشنهاد بازی دریافت میکنم و ناچارم که این متنها را با دقت بخوانم و در نهایت هم با خودم میگویم این متن که عموما هم به قلم کارگردان نوشته شده، چیست؟ قرار است به عنوان ادبیات دراماتیک ایران در نظر گرفته شود یا اینکه نه، اصلا این متنها تنها تجویزهایی هستند که اثری روی صحنه جان بگیرد؟ من برای این آثار اصلا شانی قائل نیستم و معتقدم اثری که نشود آن را در خلوت خواند و تاثیرپذیرفت و صرفا نیازمند این است که به روی صحنه برود تا ماهیت و موجودیت پیدا کند، نمایشنامه نیست. نباید وابستگی متن به اجرا تا حدی پیش برود که مبنا و عصاره ادبی را تحت شعاع قرار بدهد و عملا نشود آن را به رسمیت شناخت. بنابراین من وضعیت نمایشنامهنویسی را بغرنج میدانم. معلم نمایشنامهنویسی خوب نداریم یا بسیار انگشت شمار و بیانگیزه هستند. بخشی از این به این دلیل است که انگار اصلا مستمع جاذب و جالبی هم وجود ندارد.
اگر به عنوان یک نمایشنامهنویس قرار باشد نمایشی درباره خاورمیانه بنویسید، فکر میکنید چگونه صحنههای این نمایش را پیش میبرید که نقطه پایانی بر مناقشات منطقه بگذارد.
سوال حکیمانهای است که من طبق عادت نوشتن خودم که برای شما تشریح کردم حداقل دو هفته و حداکثر یک سال برای جوابش زمان میخواهم...
منبع: روزنامه اعتماد
نویسنده: مریم آموسا