چارسو پرس: یونس شکرخواه استاد علوم ارتباطات، روزنامه نگار مطرح، پژوهشگر و نویسنده در جلسه نمایش فیلم «شبگرد» که دوم مرداد در خانه هنرمندان با اجرای کیوان کثیریان برگزار شد به نقد این فیلم از وجوه رسانهای پرداخت.
وی در ابتدا با اشاره به عناصر ششگانه خبر گفت: این عناصر از جمله «چه، چرا، کجا» اسکلت خبر هستند، «چه» در این فیلم عنصر «خشونت» است و یعنی حوزه خبری که کارگردان برایش فیلمنامه نوشته، خشونت است.
این روزنامهنگار پیشکسوت با اشاره به برخی مفاهیم در مطالعات رسانهای از عنصر «دلالت» یاد کرد و گفت: در این فیلم ماشین تعمدا قرمز انتخاب شده است که به نوعی به فیلمهای نوآر هم اشاره دارد. فیلم نوار فیلمهایی است که به نوعی کشمکشهای قتل و خونریزی دارد و این فیلم به شکل فیزیکی هم دلالتهای نوار را دارد.
شکرخواه با اشاره به مفهوم کلیدی دیگری در مطالعات رسانهای با عنوان «برجستهسازی» گفت: تیتر یک هر روزنامهای یک برجستهسازی دارد. در این فیلم هم نکاتی را به صورت برجستهسازی تاکید میکند. مثلاً وقتی قرار است در بخش خبری شبکه تلویزیونی، خبر قتل مطرح شود روی زیرنویس و هشدار نسبت به تماشای آن تاکید دارد که به نوعی همان «برجستهسازی» است.
وی در بخش دیگر اظهار کرد: تبدیل یک خبر به نشریه چاپی یا رادیو و یا تلویزیونی جبراً مواردی را تحمیل میکند. مثلاً در روزنامه صدا و تصویر ندارید. این ترکیب «واقعیت رسانهای» را میسازد که ترکیب مدیا و ریالیتی است و یعنی رویداد در عرضه، ناگزیر است که دچار تغییر شود و این اتفاق را در فیلم هم میبینیم که برای تبدیل به خبر تلویزیونی روی چه موارد و سیاستهایی تاکید میشود.
نگاه فیلم «شبگرد» به روزنامهنگاری براساس روزنامهنگاری زرد
این مدرس روزنامهنگاری در بخشی از این جلسه به نوع نگاه فیلم به روزنامهنگاری زرد اشاره و درباره پیشینه آن بیان کرد: سال ۱۹۸۳ نیویورک سان نشریههای یک پنی را راهاندازی میکند که به پنی پرسها معروف است. در این روزنامهها تیتر بزرگ مهم بود که حتی یک نفر در ماشین هم بتواند آن را بخواند و به نوعی دنبال تیترهای زرد بود. تفکر روزنامه نگاری زرد منافع لحظهای دارد. برای تفکر زردها همانطور که مرداک اعتقاد دارد خبر خوب، خبر بد است. فیک نیوزهای امروزه نوه روزنامهنگاری زرد هستند.
شکرخواه درباره نگاه خود نسبت به فیلم بیان کرد: فیلم را از چهار منظر نقد میکنم. جنبه ادبیاتی یا مضمونی، جنبه زبانی یا زبان شناسی، جنبه دراماتیک و جنبه سینمایی که در جنبه مضمونی همان نگاهی که پشت فیلم است را میتوان اشاره کرد. مثلاً این فیلم شمشیرکشی کارگردان با روزنامه نگاری آمریکایی است. جیک جیلنهال بازیگر نقش روزنامهنگار، خونسردی و لبخند عصبی کنندهای در این فیلم دارد که در برخی همکاران ما هم وجود دارد و بسیار خوب این فیلم را بازی کرده است. بعضی فکر میکنند ما چقدر خوش و خوب هستیم اما ما جنگ و قتل و خون و پزشکی قانونی و.... دیدهایم و شاید این موارد برای خبرنگار طبیعی شده است.
این استاد روزنامهنگاری درباره جنبههای سینمایی فیلم تصریح کرد: ما در ابتدای فیلم فردی را میبینیم که دزدی میکند و وقتی پلیس او را میبیند به او پاسخ میدهد که من گم شدهام. این سارق که روزنامه نگار فریلنسر میشود تا پایان به نوعی مسیر خود (دزدی) ادامه هم میدهد و حتی میبینیم وسایل و تجهیزات عکاسی و دوربین را به دست میآورد.
وی اضافه کرد: اصلیترین نقش دبیر سرویسها این است که از خبرنگار شخص مورد نظر خود را بسازند. اینجا هم دبیر این کار را به نوعی انجام میدهد. نینا رومینا اینجا همان سردبیر است که به نوعی بلوم را پیدا میکند.
شکرخواه با اشاره به شخصیت بلوم در این فیلم عنوان کرد: این شخصیت به لئو پولد بلوم در رمان اولیسیس جیمز جویس شباهت دارد که از اندامهای حیوانات و پرندگان تغذیه میکرده است. او در اینجا شخصیتی دارد که با هرکسی آشنا میشود خوب خودش را پرزنت و تحلیل میکند.
تفکر پیشروی در خبر با خون!
وی با اشاره به یکی از تئوریهای راندولف هرست یعنی «اگر خون بریزد، پیش میرود» گفت: این ایده در فیلم هم جاری است و مفهوم آن در شبگرد تکرار میشود. از طرفی بلوم کاراکتر فیلم، خبر تولید نمیکند بلکه میخواهد پول پارو کند. مفهوم خون دایم در فیلم تکرار میشود و حتی دبیر خبر دایم تاکید دارد که سوژه خبر به طور مثال باید زن سفیدپوستی باشد که گلویش خونی باشد.
شکرخواه با اشاره به شخصیت بلوم اظهار کرد: بلوم جملهای دارد که میگوید «رمز موفقیت برقراری ارتباط صحیح است» و این هم قرار است نوعی برجسته سازی داشته باشد و بعد ارتباط او را میبینیم که با دیگر عوامل تولید خبر شکل میگیرد. در این فیلم مدل کلاسیکی از یک کارآفرین آمریکایی است که بلوم را در پایان یک کارفرما نشان میدهد.
روزنامه نگار «شبگرد» دنیا را تاریک میخواهد
وی به صحنهای از فیلم اشاره و بیان کرد: در صحنهای از فیلم، بلوم عینک آفتابی به چشم دارد درحالیکه شب است و نشان میدهد که او اصلاً دنیا را تاریک میخواهد. فیلم یک نیونوار است و همه جا صحنهها تاریک است. از جنبههای سینمایی هم گاهی شاهکار است. او به صحنه قتل میرود و یک تغییر کوچکی روی یخچال و عکسهای آن میدهد و این همان چیزی است که یک روزنامه نگار باید داشته باشد. این صحنه میخواست بگوید دستکاری در این نوع روزنامه نگاری مجاز است. از نظر کشمکش این فیلم مرا یاد فیلم «راننده تاکسی» انداخت.
وی در بخش دیگر با اشاره به پیام که در ارتباطات باید به مخاطب برسد عنوان کرد: ما در این فیلم مخاطب را نمیبینیم. حتی در صحنهای از فیلم، بلوم با یک زن در صحنه حادثه حرف میزند و زن میگوید اصلاً تلویزیون ندارد. در این فیلم مخاطب از بلوم دور نگه داشته شده است و او هیچ فیدبکی از خبرهایش ندارد.
شکرخواه به برخی محورهای فیلم اشاره و عنوان کرد: فیلم روند ثروتمند شدن و سلبریتی شدن را بسیار خوب نشان میدهد. لس آنجلس در حالت معمول یک آرمانشهر است و فیلم از آن یک ویرانه در پایان نشان میدهد.
شکرخواه در بخش پایانی گفت: این فیلم ارجاعی به نظام استاد شاگردی داشت. بلوم و دبیر خبر هر دو با هم پوست اندازی کردند. ما در روزنامه نگاری افرادی را داریم که در دوستی خیلی مهربان هستند اما در کار بسیار سختگیر هستند. از طرفی نزدیک شدن بلوم به این زن که دبیر او بود به دلیل مادی و موقعیت اجتماعی بود و نه احساسی. فیلم نشان میدهد بلوم به صورت آسانسوری ارتقا پیدا میکند و پله پله بالا نمیرود.